111

خسته ، هسته ، استه

از کتاب: زبان د آری
خسته درگذشته به معنای زخمی ، مانده وتخمۀ درون میوه به کار رفته است . اکنون خسته درزبان دری به معنای مانده مگر بیشتر ماندگی ذهنی و درونی و تخمۀ میان میوه کاربرد دارد .

دردیگر گویشهای فارسی تخمۀ میان میوه را هسته و استه هم می گویند . چون آن که درشعر ابوالمثل بخارایی ، شاعر دورۀ سامانی (سدۀ چهارم ) می یابیم :

کسی بی عیب نبود در زمانه
رطب را استه باشد در میانه


اگر بناباشد که زبان نوشتار ما با زبان گفتارنزدیکترشود ، درزبان نگارش نیز خسته را می توان بگاربرد . خسته مانند هسته اصالت نگارشی دارد. درفرهنگ دهخدا می یابیم که :
خسته استخوان خرما وشفتالو وزردالو وامثال آن ( برهان قاطع ) هسته ( ازناظم الاطبا ) عجم .تکس ، تکسک ، تخم ، حب و ... . درفرهنگ معین خسته به معنای هسته نیز آمده است و در فرهنگ عمید نیز درکنار کم توان شدن ازکار و مجروح به معنای هسته ومعادل آن شناخته شده است .