نورستان و روش مخصوص هیکلتراشی و منبتکاری
در سراسر افغانستان شاید هنوز منطقه ئی مانند نورستان اسرار آمیز و پرکیف و از پهلوهای مختلف دلچسپ و زیبا و دیدنی نباشد .
این منطقه که در گوشه شمال شرقی مملکت در جنوب هندوکش شرقی افتاده، از جانب شمال به بدخشان از جانب جنوب به لغمان و کنر سفلی از طرف مشرق به کنر علیا و از جانب مغرب به نجرو، تگو و پنجشیر علیا محدود است، عبارت از یک سلسله دره های قشنگ و کوه های پوشیده از جنگل میباشد که آمد و شد در آن نهایت مشکل است .
نورستان در اثر موقعیت جغرافیائی خاصی که دارد در مرور قرون متمادی همیشه ممیزات خود را حفظ کرده و دشواری های طبیعی در پیچ و خم دره های تنگ سبب شده است تا این علاقه از نفوذ زندگانی علاقه های مجاور مجزی بماند. بدین ملاحظه نورستانی ها عرف عادات، اصول آبادی، لباس، اثاث البيت، ظروف، زیورات، و ادوات جنگی و موسیقی و ورزش طرز رهایش و زندگانی و خوراک خاصی دارند که تا حال نوعیت آن تا اندازه زیادی محافظه شده است .
دوام مميزات زندگانی محلی در نورستان سبب شده است که همیشه مؤسسات علمی دنیا بدین منطقه افغانستان بیشتر متوجه شوند و حتی درین سالهای اخیر هیئت های مرکب از دانشمندان جرمنی در بعضی حصص آن به مطالعات عملی پرداختند و آثاری بمیان آوردند معذالک به جرئت ادعا میتوان کرد که نورستان نه تنها در مجامع علمی و فنی مغرب زمین بلکه در ذهن خود ما هم هنوز خیلی شگفت آور و اسرار انگیز است و جا دارد که از پهلوهای مختلف مطالعاتی در اطراف آن بعمل آید .
یکی از ممیزات بارز نورستان و نورستانی ها "کار چوب" به مفهوم عام است که برانداختن درخت نجاری هیکل ،تراشی ساختن ظروف اثاث البيت، در و دروازه و ستون پایه های خانه ها را در بر میگیرد و منبت کاری روی چوب در تمام موارد فوق از قدیم گرفته تا امروز ادامه دارد. بنده شانزده سال قبل به دیدن یک حصه معتنابه نورستان علیا که کناره ترین قسمت آن باشد موفق شدم و چند روزی در "کمدیش" که بزرگترین و زیباترین دهکده آنست گذرانیدم و از نزدیک بدایع طبیعی، زیبائی های قدرتی محاسن صنعتی و مظاهر ذوق و قریحه باشندگان آنرا در فن معماری، مخصوصاً ریزه کاریهای روی چوب ملاحظه نمودم .
عامل اساسی ترقی نجاری و فنون ظریفۀ هیکل تراشی و منبت کاری های روی چوب در نورستان معتقدات مذهبی باستانی و وجود جنگل های انبوه است .
اساساً قراریکه اشاره شد کوههای نورستان که در مقابل سفید کوه (سپیته گونه گیری) بطور عام سیاه کوه خوانده میشوند و تیغه های جنوبی هندوکش شرقی را تشکیل میدهند مانند کوه های ولایت جنوبی که از رشته های سفید کوه صورت گرفته است از جنگل پوشیده میباشد این جنگل در بعضی حصص به اندازه ئی انبوه و متراکم است که به آسانی عبور و مرور امکان پذیر نیست درختان نظر به تفاوت ارتفاع دامنه های کوه ها مناطق معينه دارند و در هر منطقه ئی نوع مخصوص اشجار نشتر، ارچه و چهارمغز میروید. در "کمدیش" که مهمترین مرکز این ناحیه و قلب نورستان محسوب میشود و به دامنه کوه های مرتفع افتاده است این منظره به بهترین شکلی جلوه گری دارد. در چهار گرد افق قله های کوه ها از برف سفید میزنند و بعد حصه به حصه با اختلاف سبزی اشجار مناطق جداگانه درختان مذکور معلوم میشوند و خود دهکده و پیرامون اطراف آنرا نشیب و فراز دامنه های سبز کوه و درختان بزرگ چارمغز و تاکهای بسیار کلان وحشی فراگرفته است. آبیکه از ذوب برف قله ها پدید می آید، جوی سیلابی و غرنده ئی تشکیل میدهد که تا پایان دره آسیا های متعدد و کوچک را که چهار دیواری چوبی هر کدام در میان سبزه ها گوارا است، میگرداند .
عامل دیگری که در تراش چوب و هیکل تراشی و در نتیجه به سائر موارد استعمال چوب و منبت کاریهای آن دخیل است معتقدات مذهبی باستانی نورستانیها است که بذات خود از نقطه نظر مطالعه ادیان اهمیت بسزائی دارد و تا حال با وجود پارهٔ تحقیقاتی که از طرف بعضی از سیاحین خارجی بعمل آمده است پوره و مفصل هویت آن روشن نشده است . "الفنستن" در ین مورد مینویسد: "دین کافرها به هیچ دینی شباهت ندارد ایشان به وجود خدای واحد اعتقاد داشتند و او را "امر Imr" یا "تسو کاوی دگوری Tsokani Daguri" مینامیدند اما یک عده زیاد اصنام را که نماینده پهلوانان زمان قدیم میدانند ستایش .میکردند این اصنام یا سنگی یا چوبی است و مذکر و مؤنث دارد و پیاده یا سوار نمایش می یافتند."
جنرال "كورت" تذكرات "الفنستن" را به نحوی که گذشت تائید میکند و خدای آنها را بنام "ایمرا" یا "یامری Yamri"میخواند. موسیو "پول لوی کوشوL.P. Couchaud" در کتاب "اساطیر آسیائی Mythologies Asiatique" مقاله تحت عنوان "اساطیر کافرها نوشته که در آن بیشتر نظریات نویسندگان فوق را شرح میدهد .
شبه ئی نیست که نورستان 50 سال قبل به آئین اسلام گرائید و هنوز هم در آن علاقه پیر مردانی یافت میشوند که به رسوم و معتقدات پارینه آشنائی کامل دارند .
تا جائیکه بنده از زبان مردمان محلی شنیده و حتی یادداشت هائی در این زمینه بقلم یکی از دوستان گرامی نورستانی خود آقای صفر وکیل غرزی دارم، این مسئله محقق است که نورستانیها در معتقدات قدیمۀ خود خداوند برتر و خالق کائنات را بنام "امرا" یاد میکردند و به اصطلاح و به زبان خود او را "سوک میوک امرا" یعنی "امرای طلا روی" میگفتند و او را بشکل و صورت انسانی ولی به تناسب فوق العاده بزرگ تصور مینمودند و تا جائیکه از خلال گفتار اهالی و پاره تحقیقات خارجیها معلوم میشود به وحدانیت خداوند متعال قایل بودند .
غیر از ین بقیه جنبه های دیانت قدیمه آنها تاریک و بیشتر در لفافه اساطیر پیچیده شده. چون نورستانیها راجع به آئین و معتقدات گذشته خویش مدارک تحریری نداشته و ندارند، تحقیق منحصر به حکایات و افسانه ها و اساطیری است که بصورت شفاهی تا حال هم نقل میشود و اگر در عمق آن دقت شود دیده میشود که روح پهلوانان و جنگجویان قبایل در آن نقش مهم و برجسته بازی کرده است. حتی بعضی از ین پهلوانان که حتماً در اصل مبدأ یکی از رؤسای دلاور خود ایشان بوده و در میان ایشان میزیسته محض در اثر ابراز رشادت و تسلسل حکایات آن رنگ "ژنی" و رب النوع در مخیله آنها اختیار کرده است تفکیک اساطیر و معتقدات کاری است همه جا مشکل و اینجا به علت نبودن مدارک تحریری مشکلتر . بزرگترین مثالیکه این نظریه را مجسم میسازد اعتقاد ایشان به "گیش" است که حتماً در روزگاران باستان یکی از جنگ آوران دلاور یکی از قبایل آنها بوده و آهسته آهسته افسانه ها او را شخصیت برازنده داده است.
نورستانی ها "گیش" را یک پهلوان قوی هیکل و جنگجوی توانا می پنداشتند و طوریکه آقای صفر وکیل غرزی در مسافرت اخیر خویش در نورستان از زبان ریش سفیدان محل شنیده، "گیش" را در زمانه های قدیم در طی جنگ هائی که میان خود قبایل محلی جریان داشت در علاقه "کتوی" یا "کانتوا" دیده بودند که همیشه پیش آهنگ جنگجویان قبیله بود .
موضوع "گیش "را به این مناسبت کمی شرح دادم که نورستانی ها آهسته آهسته او را در صف ارباب انواع در آورده و بعد از "امرا"مقامی در تخیلات خویش برای او هم قایل شده بودند. گیش تا یک اندازه زیاد رستم دستان نورستانی های قدیم است که هر چه دارد جنبه پهلوانی است ولی تخیلات از او "هرکول" و "اندرا" ساخته است که در اساطیر یونانی و آریاهای ویدی مقام معینی داشتند بهر حال قرار عقیده نورستانی ها "گیش" در اخیر عمر خود سنگ گشته بود .
در دهکده ها و مساکن هر قبیله برای "امرا"و "گیش" معابد یا بهترتر بگویم "نظرگاه" و "مذبح" ساخته بودند که بنام های "امره تا" و "گیشه تا" یاد میشدند. برای امرا معمولاً ماده گاو و برای "گیش" عادتاً بز نر قربانی میکردند. بعد از جنگ ها و پیروزیها اگر میان غنایم حیوانات میبود نرهای آنرا در مذبح "گیش" قربان میکردند و ماده های آنرا میان خود تقسیم مینمودند.
معمولاً چنین تصور میشود که نورستانیهای قدیم بت پرست بودند و دلیل آن هم مجسمه هائی را میآرند که در دهکدههای آنها بوده و عده زیادی بعد از فتوحات این علاقه بدست آمده و عده ئی هنوز در موزۀ کابل موجود .است ولی این مسئله به صحت رسیده که نورستانیهای قدیم هیچگاه "امرا" خالق کائنات و "گیش" پهلوانان داستانی خود را بصورت مجسمه تشکل نداده اند (امکان دارد که هیکل اخیر الذکر را بحیث پهلوان قوی ساخته باشند ولی حقیقت این امر و صورت واقعی آن بکسی معلوم نیست.) بلکه این مجسمه ها هیکلهای پهلوانان و رؤسای بزرگ قبایل و سران خانواده بود که. معمولاً بزبان خود آنها را "سورماچ" میگفتند .
نورستانیها پیش از قبول دین اسلام چنین عادت داشتند که میت را با سرود ماتم که با دهل و توله نواخته میشد و دهل آنرا "می نی" میگفتند با چارپائی برداشته و با مراسم رقص که زن و مرد دهکده در آن شرکت میجست به قبرستان میبردند و آنگاه گذاشته جسد را در صندوق چوبی و صندوق را در هوای آزاد در یکی از دامنه های قشنگ کوه یا کنار مجرای رودخانه میگذاشتند و بالای آن تخته سنگ بزرگی را می نهادند. اگر مرده عبارت از یک نفر "سورماچ" میبود بازماندگان او مجسمه چوبی او را که "مته" میگفتند ذریعهٔ نجار هیکل تراش دهکده ساخته و سال آینده در روز سالگره وفات با خود آورده و در محلی که مخصوص نهادن "مته ها" بود، میگذاشتند و آنرا با روغن چارمغز چرب میکردند . بعضی ها میگویند که ساختن "مته ها" تنها اختصاص به "سورماچ" ها نداشت بلکه برای زنان معروف هم میساختند . بنابر بعضی روایات دیگر موضوع ساختن هیکل چوبی بعد از مرگ عام بود و هر خانواده ئی کوشش میکرد تا برای اعضای برازنده خود اعم از مرد و زن، "مته" یا هیکل چوبی بسازد .
به این ترتیب واضح میشود که مجسمه هائی که در نورستان ساخته میشد و عده ئی از آن تا امروز در موزۀ کابل "دو عدد هم در موزۀ پشاور" موجود است، به قصد پرستش نبود بلکه اعضای خانواده ها و بیشتر "سورماچ ها" و بزرگان و دلاوران و سخاوت پیشه گان قوم و قبیله را معرفی میکرد و یکنوع آبده یادبودی بود که خاطرهٔ متوفی را در دیدگان بازماندگان شكل هستی میداد و دل ایشان را تسلی می بخشید . تعداد نسبت زیاد این مجسمه ها و موجود بودن هیکلهای مردانه و زنانه این نظریه را تائید میکند. قراریکه میگویند بعد از الحاق این علاقه به افغانستان و شیوع دین مقدس اسلام عده زیاد این مجسمه ها را به جلال آباد آورده و سوزانیدند و از آنجمله عده ئی تا حال بصورت نمونه در موزهٔ کابل باقی مانده است و تصاویر بعضی هائی آنرا اینجا نشر میکنیم .
در ین تصاویر اگر نیک دیده شود، آنچه بالا شرح یافت تصدیق میشود. در تصویر نمره اول شکل (1) واضح یک نفر از سورماچها یا یکی از رؤسای قبیله را معرفی میکند. هیکل تراشان نورستانی در قسمت چهره داخل جزئیات نمیشدند و در نمایش چشم و گوش و دماغ و لب و دهن روش خاصی داشتند غیر طبیعی. روی را معمولاً بشكل صفحه هموار طولانی یا مدور میتراشیدند و پیشانی و دماغ بصورت خطوط برجسته در آن دیده میشد چشم را با دو سوراخ مدور نشان میدادند و معمولاً آنرا با سنگ یا کودی پر میکردند .
هیکل تراشان نورستانی دستها و پاهای مجسمه های خود را بصورت متناظر نمایش میدادند و در چندین مجسمه ئی که تصاویرشان را اینجا نشر کرده ایم، دست ها بصورت مناظر روی کمربندهای عریض آنها قرار دارد و تناظر در انگشتان دست ها هم واضح و هویدا .است عمومیت چنین حکم میکند که قرار دادن دست ها به این ترتیب مفهومی در عرف و عادات یا عقاید آنها داشته پاها هم متناظر است و در بعضی مجسمه ها (اگر نه شکسته باشد) از بند پایان تر وجود ندارد و به این ترتیب خوب تر در زمین محکم میشد. در تصویر اول شکل (2) هیکل زنی را نمایش میدهد با وجودیکه لباس در بر دارد سینه های او را در دو کنار یخن مثلث نمای او نمایش داده اند . دستهای او هم متناظر است ولی انگشتها از دو طرف شکم بهم مقابل شده اند . اشکال (1) و (2) تصویر دوم دو مجسمه دیگری است که در اطاق هیکل تراشی نورستان در موزۀ کابل موجود میباشند. اگر چه این مجسمه ها هم پستان دارند ولی در نمایش پستانهای آنها و شکل (2) تصویر اول فرق است و لباس آنها لباس مردانه است چنانکه عین این لباس را هیکل مسلح با تیر در تصویر اول دارا میباشد. مطالعه این هیکلها از نقطه نظر لباس و اسلحه و زیورات در زمینه مردم شناسی که در عصر ما خیلی مورد نظر ،میباشد اهمیت بسزائی دارد و به شهادت کولکسیون جداگانه ئی که موزۀ کابل در قسمت مردم شناسی خود دارد، واضح میشود که در نورستانی تا حال موضوع لباس و اسلحه و زیورات چندان فرق نکرده. معمولاً نورستانی ها سه نوع لباس میپوشیدند لباس کار لباس خانه و لباس جنگ . روی همرفته لباس عمومی مرد عبارت بود از :
1- اچو : که یک نوع برزوی نیمه است و دهن پاچه های آن زیر زانو ها بسته میشد .
2- اسکج : جاکت بی آستین از پوست آش دادگی در وقت جنگ عوض این جاکت پوستی (بزی) ، جاکت کوتائی شبیه به چکمن جاجی ها میپوشیدند .
3- جرابهای پشم بزی و چموس .
زن ها "بزی" یا جاکت دراز میپوشیدند که تا ساق پا می آمد و روی آن در کمر خود نوارهای رنگه میپیچیدند و جرابهای دراز پشمی استعمال میکردند. زن ها کمر بند ها گلوبند ها و کرههای کلفت و وزمین میپوشیدند چون مقصد در اینجا شرح لباس این مجسمه ها و نمونه های البسه که از چندین سال به اینطرف در موزۀ کابل جمع شده است فرق زیادی مشاهده نمیشود .
هیکل تراشان نورستانی در منبت کاری و ریزه کاری های روی چوب مهارت بسزائی داشتند که بر خلاف اصل هیکل تراشی که با قبول آئین اسلامی از بین رفته است تا امروز دوام کرده است و نظر به وسایل محدود که در دسترس خویش داشتند و دارند کار آنها قابل تمجید و معرف قریحه ذوق آنها است.
در هیکل ها ریزه کاریهای آنها تا اندازه ئی زیاد جنبه رئالیست داشت . در تصویر (اول) در شکل (1) دندانههای اره مانند و خطوط درشت جاکت پشمی و نوارهای کمربند و نوارهای زنجیره شکل روی کلاه و جرابهای کلفت پشمی هر کدام از روی تزئینات روی چوب شناخته میشود در همان تصویر شکل (2) جراب های پشمی خانم و خطوط پارچه پشمی لباس چه در دامن و چه در روی آستین ها واضح میباشد و واضح دیده میشود که هیکل تراش در روش تزئیناتی خود بیشتر مراعات حقیقت امر را نموده و اختراعی چیزی تصور نکرده جز زنجیره های روی برزو .
بعد از اینکه با نشر دین مقدس اسلام ساختن "مته" و هیکل تراشی از میان رفت، نجارهای نورستانی بیشتر از پیشتر متوجه تزئین شدند و مشق و ممارست مزید، ایشان را در این راه پخته تر ساخت و مظاهر این ذوق در تمام شعب حیاتی آنها، در بناها و منازل در اثاث البيت و در ظروف خانه به مفهوم عام دیده میشود. دهکده های نورستانی هر کدام کانون کوچک صنایع نفیسه و معرف ذوق و قریحه محلی است.
بالا اشاره نمودم که منبت کاری و ریزه کاریهای روی چوب تا حال در نورستان ادامه دارد و حتی درین راه پخته تر شده اند .
برای اثبات این نظریه چند قطعه تصویر دروازه ها و کلکین و ظروف چوبی را نشر میکنیم که 5 سال قبل در 1922 حین تشکیل نمایش البسه ملی به موزۀ کابل آورده شده است . تصاویر سوم و چهارم دو دروازه خیلی قشنگ چوبی را نشان میدهند که چوکات هر کدام آن از چهار قطعه چوب علیحده و خود پله ها از یک یک پارچه چوب جداگانه ساخته شده و هر کدام به روش مخصوصی منبت کاری شده است .
ادوات و افزار کار این صنعتگران ماهر بسیار بسیط و عبارت از یک تبر و یک کارد میباشد . معذالک طوریکه ملاحظه میفرمائید نتیجه کار آنها در نهایت زیبائی است .
از روی این ریزه کاریها معلوم میشود که نجارهای نورستانی در ین پنجاه سال اخیر که بیشتر تماس و مراوده با سائیر قطعات مجاور خود پیدا کرده اند باز هم تحت تاثیر ذوق بیرونی نیامدهاند و هر چه دارند محصول ذوق و قریحه و محیط قشنگ زیبای کهستانی دهکده های خود آنها است . یک نفر از سیاحینی که اخیراً وارد موزهٔ کابل شده بود بسیار میخواست که عواملی از تزئینات مکاتب کشورهای بیگانه در آن پیدا کند .
اگر عوامل تزئیناتی این دروازهها و ظروف با ریزه کاریهای روی هیکل های قديمه مقایسه شود واضح میشود که نجارهای این خطه زیبا بر سنن قدیمه مفکوره ذوقی خود پابند هستند و از عمق روح خویش الهام گرفته میروند . زنجیره های پیچ در پیچ که روی یکی از مجسمه ها دیدیم درین دروازه ها عمومیت دارند . در تصویر سوم در متن پله ، دروازه در میان دایره ها از مراکز دایره شعاع با برگ ها و امواجی طرف محیط دایره رفته و گمان میرود مقصود اصلی از آن تجسم آفتاب یا گل به مفهوم عام باشد اشکال هندسی در روش تزئینات مذکور دخالت زیاد ندارد تنها بافت نوارهائی که در قسمت فوقانی یکی از دروازهها ملاحظه میشود، مربع هائی را که در یکدیگر داخل شده باشند نمایش میدهد در متن پله دروازه دومی (تصویر چهارم) این نوارها و مربعها بطرز دیگر مشاهده میشوند تصاویر پنجم و ششم دو ظرف را تشکیل میدهند یکی عبارت از هاون سرپوش دار است که در دو طرف خود دسته هم دارد . دیگر آن که به شکل جایجوش ساخته شده ظرفی است که در آن مسکه و روغن و بعضی اوقات آب می نهند . این ظرف که در موزه کابل میباشد، هنوز مسکه بوی است میگویند معمولاً میان آن مسکه میگذاشتند و هنگام جنگ آتش بزرگ روشن کرده به این طرف مسکه را روی شعله های آتش پاش میدادند و بعد از انجام رقص و سرود به جنگ عازم میشدند این دو ظرف هم هر کدام بصورت ساده ولی قشنگ منبت کاری شده است تصویر هفتم دریچه چوبی است . چوکات آن مانند چوکات دروازه ها با نوارها بصورت بافت بوریا مزین شده و متن پله را با کمانی و برگهای گل تزئین کرده اند .
خلاصه مجموع تصاویری که آنجا نشر کرده ایم هیکل تراشی و منبت کاری های روی چوب را در نورستان در عصر پیش از اسلام و اسلامی معرفی میکند و نشان میدهد که در ین عصر جدید اگر هیکل تراشی از میان رفته ریزه کاری های روی چوب و منبت کاری کماکان رواج دارد و حتی با توجه مزید تقویت شده است .
اصلاً نورستانی ها با داشتن درختان و چوب خوب و زیاد و عدم دسترسی به فلزات از چوب کار زیاد گرفته و میگیرند و قسمت متنابه احتیاج خود را از چوب فراهم کرده و میکنند در یک خانه نورستانی علاوه بر اینکه در و دروازه و کلکین و دریچه و پایه های عمارت از چوب و یا ریزه کاریهای قشنگ ساخته شده در داخل اطاق های منزل هم قسمت اعظم اثاث البيت و ظروف چوبی است در نورستان معمولاً کف اطاق ها را فرش نمیکنند بلکه دراز چوکیها و چوکیهای پشت دار و بی پشت و چوکی های بافتگی از تسمه های چرمی استعمال مینمایند کندو و هاون، چراغ کاسه، قاشق، ملاقه، طبقهای نان ،خوری و دیگر ظروف خورد و بزرگ چوبی بسیار دارند و روی همرفته هر کدام را به طرزی منبت کاری میکنند .
اشیائی که عجالتاً در قسمت مردم شناسی موزۀ کابل مربوط به نورستان جمع شده تا اندازه کافی ذوق و قریحه و روش صنعتکاران این خطه زیبای افغانستان را بخوبی معرفی میکند .