32

در بیان جلوس بندگان محمود شاه

از کتاب: تازه نوای معارک

 بر تخت سلطنت، و سر فراز شدن اشرف الوزراء بخلاع وزرات و ایام کامرانی بعیش و عشرت بسر بردن.

محمود قلم خوش رقم، که سریر آرای سخن طرازیست،چون ایاز، فقرات نویس این مدعا می شود: که بعد زوال سلطنت شاه شجاع الملک در سنه یکهزار دوصد و بیست و پنچ هجری بندگان محمود شاه، بمقتضای- تؤتی الملک من تشاء-(۱) جلوس فرمای تخت سلطنت گردیده، اشرف الوزراء وزیر فتح خان، از محمودی طالع، حلقۀ ایازی محمود شاه، در گوش جان انداخته، بخلاع و زارت سرفرازی یافت، چنانچه: 

چو بخت دولت محمود شاه معظم شد

ایاز خاص فتح خان، وزیر اعظم شد

اشرف الوزراء از روی اقبال محمودی، بانتظام مجموعه امورات سلطنت، بخوبی میی پرداخت، و از تاب آفتاب اقبال محمودی ، وزیر ممدوح، ناظمان ملک سند و بهاولپور و ملتان و دیره جات و کشمیر و روسای خراسان همه ذره وار، مطیع و فرمان بردار و مال گذار بودند، که سال بسال و کلای سند و غیره، به پیشگاه سلطانی حاضر، و ادای مالیات مقرره می نمودند، و فقرات دلکشی جود و نوال، و عبارت رنگینی (۱)، شجاعت و دلاوری اشرف الوزراء فتح خان چه شرح داده شود؟ پیش همت نوالش حاتم باین سخاوت (۲) که شهرۀ آفاقستف خمبازه کش انفعال و شرمساری و رستم دستان در عرصۀ شجاعت و بهادری چون هزار داستانف نغمه طراز داستان آفرین خوانی.

اشرف الوزراء بغروز دولت سلطنتف همیشه جرعه نوش بادۀ عیش و عشرت، و به تماشای ناچ (۳) گلرخان پریوشان لولیان کشمیر، شمع افروز بزم ارم نظم نشاط و خرمی می بود، و در عین نشاط  وسرشاری دست بخشش و نوال، چون ابر بهار ریزش می نمود.

اسپان ایرانی، و شالهای کشمیری گران قیمت، بامراء و خوانین خاص و عام، انعام و عطا می نمود، و در شهر کابل بر کنار رود یک برج از عمارت عالی منقش باب (۴) طلائی و لاجورد، استادان مانی کردار، تیار نموده بودند، که نقاشان چین انگشت تحیر بدندان میگرفتند. و از زرق و برق رنگ آمیزها، چشم بیننده خیره می گردید. و مشتمل بر هفت طبقه حوایض (۵) مربع مسدس درست نموده، فوارهای ترتیب داده بودند[و نحوی (۱) صنعت کرده بودند] که آب از دریا در حوض های بالای برج میرسید، و مقابلۀ هر حوضف در میان هر سطع، آئینها را نصب کرده بودند، آب از فوارها می جهید، در میان آئینه سر میزد و آئینه گونا گون رنگها می نمود. و اشرف الوزراء وزیر فتح خانف روزی دران برج جشن جشمیدی نموده بودف که این خاکسار عاجز حاضر بود، چون تعریف جشن مذکور را اگر مفصل بیان نمایم، یک جزو علاحده خواهد شد.

یک طرف نغمه شرشره فوارهای حوایض بلند آوازف و دگر طرف صدای قلقل صراحی های مئ رنگین که در قدح سرنگون می شدند و قهقه میکردند، و درانوقت این ابیات بخاطر خاکسار رسیده:

ابیات 

قدح کرد روزی زمینا سوال 

که ای از تو روشن، دل و جد و حال 

صفای دلت صبح انوار راز 

خیال قدت سرو گلزار ناز 

جگر تشنۀ حسرت (۲) قلقلت 

نظر بر کمین گاه رنگ ملت 

اگر این نماز است قهقه چراست ؟

وگر لهو باشد سجودت  کر است ؟

صراحی ز غیرت جنون ساز شد

ز خون جگر شعله پرداز شد

که ای چشمت از نور عبرت تهی 

نداری ز اوضاع دهر آگهی 

همه چشمی و نیستی دیده ور 

همه گوشی و از جهان بیخبر 

بمثل تو خضر حقیقت نما 

نزیبد براه طریقت خطا 

که داده است بر قتل عابد صلاح 

که گفته است، خون مصلی مباح ؟

ازین غم بدل خون نگریم چرا 

بر اوضاع دنیا نخندم چرا؟

یکی غافل از رمز ما و منی 

نو اموز نیرنگ علم و فنی (۱)

ز طاق سرا تافت (۲) آئینه ای 

صفا در بغل طبع بی کینه ای 

دران آینه صورت خویش دید

گرفتار شد، هر قدر بیش دید

غرض دران مجس جمشید اساس، نغمۀ سازهای گونا گون از ستارهای (۱) و کمانچها و بوسلیک (۲) و مردنگ (۳) و طبله (۴) و نی های خوش صدا:

بشنو از نی چون حکایت میکند 

وز جدائی ها شکایت میکند 

و چنگ ها و ربابها و عود

چیست میدانی صدای چنگ و عود

انت ربی انت حسبی (۵) یا و دود بلند، و در نوا بودند. و لولیان گلرخان کشمیر جنت نظیر، بصد آب و رنگ ، چون هزار داستان، دران بوستان مجلس ، در خواندن و رقصیدن، و ادای ناز و نیاز سر گرم بودند، و فروش های قالین پشمینۀ گوناگون گسترده، و شمعای کافوری رنگا رنگف دران محفل (۶) روشن. در میان شمعهای بقدر مفاصله ده انگشتف آتش بازی را ترتیب داده بودند. هر گاه شمع سوخته ، برآتش بازی میرسید، تمام مجلس بگلهای آتش بازی روشن میگردید.

فی الواقعه: اگر جمشید زنده  میبود بر این جشن، حسرت می برد چراغ بندی که در میان باغ بنا نموده بودند، فلک باین همه چراغان انجم، نجوم حسرت بر زمین حیرت می انداخت. و درختان آتش بازی، از هر قسم که درست نموده بودندف بوقت آتش دادن، عجب تماشا، در چشم نظاره گیان بنطر می آمده. حاصل وزیر فتح خان از محمودی طالع اوقات حیات خود را بکمال عیش و عشرت بسر می آورد.