پیام به ملل متحد
که برد نامۀ ما جانب بنگاه امم
نامۀ ملت افغان که بخون گشته رقم
صدر آن محضر اسماء شهیدان وفا
ذیل آن دفتر اعلام قتیلان ستم
خون رگهای اسیران بودش جای مداد
کلک ببریدۀ طفلان بودش جای قلم
حرف حرفش شده از خون یتمیان رنگین
سطر سطرش شده با اشک اسیران مدغم
قوم آزاد که در پای کهن تاریخش
سیلها آمده و رفته و پاشیده زهم
نامۀ آبله پایان گرسنه کز فقر
پوست پوشیده بتن سنگ نهاده به شکم
بس که بمبارد شود روز و شب این شهر و دیار
بس که آلوده سم گشته درین کشور یم (۱)
جای باران کرم، مرگ فرو بارد ابر
جای آب از جگر چشمه تراود هه سم
ای شما ایکه نمایندۀ نسل بشرید
ای که استید بظاهر همه در پهلوی هم
اندرین کاخ مجلل همه نقش است بسنگ
جای آب از جگر چشمه تراود هه اسم
ای شما ایکه نمایندۀ نسل بشرید
ای که استید بظاهر همه در پهلوی هم
اندرین کاخ مجلل همه نقش است بسنگ
از مساوات و حقوق بشر و صلح امم
گر مساوات همین است که ما می بینیم
نکند فرق به انسان چه وجودش چه عدم
اگر از غرب تنی چند بیفتد در بند
چه فغانها که از این کاخ نه خیزد پیهم
لیک یک کشور آزاد چو غلتید به خون
کس ندیده است در ابروی کسی اینجا خم
کس نه پرسید که این ملت افغان ز چه رو
جان سپارد به دم خنجر خونخوار ستم
داس تزویر چرا ریشۀ وی سازد قطع
چکش ظلم به فرقش ز چه کوبد هر دم
ملل خورد ازین در نشنیده جز لا
اهل قدرت نشنیده است از او غیر "نعم"
حیف ازین کاخ که گردد چو یکی طبل بزرگ
از درون پوچ و برون کرده سراپاش ورم
ای بزرگان که شما حامی صلحید و حقوق
بسوی کشور ما رنجه نمائید قدم
تا نیابید دران مرز دلی را بیداغ
تا نبینید یکی دیده در آنجا بی نم
دختران بینید بازو شده از شانه جدا
پسران بینید با تیغ، زبان گشته قلم
قهرمان قومی با مرگ زده پنجه چون شیر
داده جو کوه گران ، سینه به سیلاب عرم
بشنوید از سر هر بام صدای تکبیر
که زهنگامۀ ان گوش فلک گشته اصم
لشکر روس ببینید شب و روز به جنگ
تا کند طوق غلامی به گلوها محکم
اینک از برهنه پایان به ستوه آمده است
طرفه جنگی است که تاریخ نکرده است رقم
چشم دارد که کند کلبۀ همسایه خراب
آنکه افراشته بر نیمۀ دنیا، پر چم
تا بود حق بشر ملعبه قدرت ها
در این صحنه ببندید ازین پس محکم
دین جدا ماند که در راه بشر بود چراغ
مرد انصاف که در راه جهان بود حکم
پس ازین تعزیه گوئیم به منشور ملل
پس ازین مرثیه خوانیم به میثاق امم