جمشید بن ویونکهان
چون بر تخت سلطنت بنشست با دیوان حرب کرد و دست ایشان از مردمان کوتا کرد، و ایشان را از آبادانیها بر انداخت و اندر دریاها و ویرانیها شدند و بیایانها. و ایشان را کارهای گران فرمود، که مردمان آنرا نتوانستند کردند و آسیا سنگی اندر گردن دیوی افگند و بروی نشست، و اورا اندر هوا ببرد و دعا کرد: تا خدای عزوجل گرما و سرما و بیماری و مرگ از مردمان برگیرد
خدای عزوجل از نیکوسیرتی وی دعای او مستحاب کرد، و این آفت ها از مردمان برداشت، و سیصد سال هم برین جمله بود. و چون این دعای او مستجاب شد؛ شکر آنرا جشن نوروز بساخت و دیوان را فرمود تا کانها کندند؛ و جوهرهائی بیرون آوردند و بدریا فرورفتند و گوهر ها برآوردند و این عمل با مردمان بیاموختند و جامه ها رنگ فرمود کردن.
پس چون آن دیوان رنج خویش بدیدند پیش ابلیس بنالیدند، وی خویشتن را ناصح وی ساخت و گویند که خویشتن را بصورت فرشته بدو نمود؛ و اورا گفت: که مرا از آسمان فرستادند سوی تو و گویند: کار زمین راست کردی ، اکنون با آسمان آی؛ و کار آسمان راست کن که با خلل است. جمشید بدان فریفته گشت و خلق را با خویشتن خواند و هیچکس از حشمت او نتوانست که امتناع کردی، تا بدان کفری که او آورد، نعمت بروی زوال آمد، و خواهر زادۀ ضحاک که اورا بیوراسپ گفتند، بیرون آمد و مملکت او بگرفت، و اورا قهر کرد و جم ازو بگریخت و برزمین بابل شد متنکروار، و ضحاک اورا همی طلب کرد تا از پس صد سال اورا بیافت، و به ارۀ هزار دندان پاره کرد، و مردمانرا به چهار گروه کرد: و ازین جمله یک گروه دانایان و دیگر مبارزان و لشکریان، و سه دیگر دبیران و طبیبان و منجمان و چهارم بزرگران و بازرگانان و پیشه وران .
شهر بابل و اصطخر فارس و همدان و طوس او بنا کرد.