الثالث خسروپرویز
بن هرمز انوشروان ( ۴ ) چون از پیش بهرام چوبینه بهزیمت برفت بروم شد قیصر اورا عزیز داشت. دختر خود مریم اورا داد، پسرخود را با هفتاد هزارسوارنامزد کرد، بعد از هفده ماه چون آن لشکر بعجم آورد، حشم عجم از بهرام بگشتند بخدمت پرویز پیوستند، بهرام با چهار هزار مرد بماند .بعد از آنکه میان ایشان
______________________________________________________________________ (۱)اصل: تبایعه. ( ۲ ) اصل: تا شش . ( ۳ ) اصل: علی . ولی غل صحیح خواهد بود، زیرا میر خواند ( ۱ : ۲۶۵ ) نیز در ین مورد غل آورده . ( ۴ ) این نام در اصل گاهی انو شیروان و گاهی نوشروان بدون یاء آمده ، در هر جا مطابق باصل نقل افتاد
اکاسره طبقه(۵) (۱۶۷)
حربها رفته بود، بهرام بهزیمت بترکستان رفت بخدمت خاقان و آنجا بعد از هفت سال کشته شد، مملکت پرویزرا صاف کرد، و مرد نیکو اوصاف بود عادل و رعیت پرور و جوانمرد و بخشنده و ضعیف نواز . آنچه او را جمع شد از ملوک عجم هیچکس نداشت.
اول تاجی از چهار صد من زر سرخ زده بود، و یک پاره یاقوت که طول او یک بدست بود چون آفتاب رخشان دران نشانده ، و یک هزار دانه مروارید هریک چند بیضۀ گنجشک چون ستاره رخشان . آن جمله در تاج و تخت او وضع کرده و آن تاج بزنجیر ها از اطاق بار گاه او چنان آویخته ، که چون بر تخت نشستی تاج بر سر او چست آمدی ، تا بیننده را گمان افتادی ، که این تاج بر سر او نهاده است ( ۱)
دیگر اسپی داشت شبدیز نام ، که در همه دنیا بصورت و شیئت ( ۲ ) و ملاحت او مرکبی نبود، او را نعل و میخ زرین زد، و شبا روزی سی فرسنگ بدویدی مدام بازین و لگام و دم بسته در پیش تخت او بودی ، هر چه او خوردی بدان اسپ دادی. دیگر زنی داشت شیرین نام رومی ماهروی ، که در همه جهان بصباحت و ملاحت او زنی نبود. دیگر گنج باد آورد داشت و آن چنان بود: که قیصر روم از حشم خود خایف شد، صد کشتی خزینۀ خود خواست ( ۳ ) تا بنزدیک حبشه فرستد بامانت. و از جملۀ آن سی کشتی پر دینار و زر و سیم ، و سی کشتی پر درم نقره، و بیست کشتی پر گوهر و یاقوت و دیگر اجناس جواهر ، و بیست کشتی سیمینۀ ساخته . چون آن کشتیها در دریا افگند تا بحبشه روند ، آن کشتی ها را باد در ربود و به انطاکیه آورد، که ملک پرویز بود جمله بگرفت، و در خزینه نهاد، و آنرا گنج باد آورد نام کرد، دیگر یکهزار پیل جنگی داشت و پنجاه هزار اسپ و استر بر آخر داشت دوازده هزار اشتر و سی و هشت هزار اسپ تازی بود، و دوازده هزار زن داشت از آن سه هزار آزاد خدمت او کردندی و نه هزار بنده. سی و هشت سال ملک او بود چون بیست سال از ملک او بگذشت مصطفی علیه السلام معبوث شد به مکه چون سی سال بگذشت.
______________________________________________________________________
(۱)در متن اصل ( است ) نوشته شده و بالای آن ( اند ) نگاشته اند. ( ۲ ) این کلمه در ( ، ) هیئت است. ( ر : ۱۳ ) . ( ۳ ) خواست در اصل نیست، از ( پ ) گرفته شد
اکاسره طبقه(۵) (۱۶۸)
مصطفی از مکه بمدینه هجرت کرد . در سنه سبع من الهجره مصطفی علیه السلام عبدالله بن حذافه سهمی ( ۱ ) را بنزدیک پرویز برسالت فرستاد، و نامه نبشت و به اسلامش دعوت کرد، اسلام قبول نکرد، و نامۀ مصطفی پاره کرد،و دو مرد بفرستاد نزدیک ملک یمن که بنده از بندگان ما در حجاز دعوت نبوت میکند، او را بگیر بنزدیک من فرست. ایشان را گفت: اول نزدیک محمد روید اگر نیاید بنزدیک ملک یمن روید ، تا مدت شش ماه بمکه بماندند ، تا بعد از شش ماه تنگ آمدند خواستند تا بملک یمن روند بخدمت مصطفی علیه السلام آمدند ، که ما تنگ آمدیم ، مصطفی علیه السلام فرمود: که خدای مرا خبر کرد، که دوش شیرویه ( ۲ ) پسر پرویز پدر را بکشت ایشان برفتند چون نزدیک ملک یمن رسیدند ، نامه شیرویه رسیده بود، و آن معجز ها ایشان را روشن شد، بز آمدند و ایمان آوردند ، و ملک پرویز به آخر شد. و الله اعلم.