پیدایش خط و الفبا و سیر تکاملی آن

از کتاب: مقالات استاد احمد یاسین فرخاری
28 July 2011

از روزی که بشر برروی زمین پانهاده، پیوسته نیازمند برقراری ارتباط با همنوعان خویش بوده و ازهمان زمان تا عصرکنونی، پیوسته به دنبال ایجاد، انکشاف و تکامل ابزار و وسایل گوناگون ارتباطات بوده است.

به باور دانشمندان، انسانهای ما قبل عصر حجر، با تقلید از آوازها و حرکات پرندگان و چرندگان، مفاهیمی را به همدیگر انتقال میدادند، که آن خود نخستین وسیلۀ ارتباط به شمار می آید. شاید صدها سال یا هزاران سال را دربرگرفت، تا سیر این پدیده مراحل مقدماتی خود را سپری کرده وارد مرحلۀ تکاملی گردید، و از اثر تمرین و تکرار بیشمار و افزودن سمبولهای ارتباطی بسیار، به یک زبان آوایی ـ حرکتی سمبولیک مبدل گشت؛ اما فطرت انسان که از پویایی باز نمی ایستد، به همین بسنده نکرد و درپی ایجاد شیوه های بهتر ارتباط از تلاش دست نکشید.

سده ها و هزاره های بسیاری آمدند و رفتند، تا رسم و نقش نگاری به عنوان نماد دیگری از ابزار ارتباط، درحیات انسان ایفای نقش کرد که رسمها وتصویرهای برجا مانده بر دیوار مغاره های چندین هزار ساله را میتوان برین گفته گواه آورد.

به گفتۀ دانشمندان، حدود بیست و دو هزار سال پیش انسان در غارهای« لاسکو» نخستین تصاویر را به روی دیوار رسم کرد. ازان پس تقریبا هفده هزار سال طول کشید تا هنر خط و نوشتار، شگفت انگیزـ ترین دستاورد وبزرگترین اختراع انسان درعرصۀ ارتباطات، بوجود آید.

   باستان شناسان برین باورند که احتمالاً انسانهای اولیه علامتهای مکتوب را به منظور حفظ حکایتهای خود و تاریخ نویسی ابتدایی به کار میگرفتند. چنان که ده ها هزار سال است که طرحگونه ها، علامتها و اشکال به عنوان وسیلۀی برای ارتباط و انتقال پیامهای ساده بین انسانها به کار گرفته میشود.

خط والفبا، به عنوان مهمترین دست آورد بشر درعرصۀ ارتباطات،  مسیری طولانی را با کندی و با پیچیدگی طی نموده است. تا جایی که اسناد نشان میدهد، خط و نوشتار دربین النهرین، سرزمین بین دو رودخانۀ دجله و فرات، که در حدود سه هزار سال قبل از میلاد مسیح به دو ناحیۀ« سومر» درجنوب و« کلده » در شمال تقسیم میشد، آغاز گردید.

   سومریها وکلدانیها در ناحیۀ جغرافیایی واحدی به طور هماهنگ زندگی میکردند؛ اما زبانهای شان تا حد زیادی با هم تفاوت داشت (تفاوتی مانند زبانهای آلمانی وجاپانی). به گواهی نخستین لوحه های دستی سومری که از مجتمع معبد بزرگ در شهر اوروک – به عنوان نخستین اسناد مکتوب معبد بزرگ ـ به دست آمده، این دو جامعۀ متمدن (سومریها و کلدانیها)، که بسیاری از آنها را چوپانها و دهقانان تشکیل میدادند، دراجتماعات کوچک پیرامون شهرهای بزرگی مثل بابل زندگی میکردند،که ازین نکته میتوان نتیجه گرفت، نخستین علامتهای نوشتاری برای ثبت محاسبات مربوط به محصولات زراعتی و مالداری به کارمیرفته است. سپس درهمین مسیرخط« هیروگلیف» واردعرصۀ نگارش شد که گسترۀ انتشار آن بیشتر درمصر و دردست کاهنان بود. یونانیان چون این خط را اعجاب آور و پر از رمز وراز پنهانی کاهنان مصر یافتند، این نام را بدان بخشیدند که درزبان یونانی به معنای نوشته نشانه های مقدس است.



رسم الخط هیروگلیف


سابقۀ خط هیروگلیف را تا هزارۀ چهارم پیش از میلاد نیز میتوان پیش برد. خط هیروگلیف را بر پاپیروس مینوشتند. پاپیروس از ساقه های فشردۀ نوعی نی به دست می آید که درحقیقت پدرکلان کاغذ بوده و کلمات paper و  papier  در زبانهای انگلیس و فرانسوی با این واژه ارتباط دارند.

   لوحه های دیگری نیز در« معبد لاگاش» کشف شده که نشان دهندۀ ساختار اجتماعی معبدیان، شامل ۱۸ نانوا، ۳۱ آبجوساز، 7 برده ویک آهنگر است. نخستین کتیبه های این نوع خط، که به عقیدۀ کارشناسان نوعی یادداشت محسوب میشده، شامل طرحگونه هایی ساده جهت نشان دادن شکل اشیا است. طوری که درین خط، شکل اشیا نقاشی میشده؛ مثلاً: سرگاو نشانۀ«گاو» بوده. این نوع خط را میتوان، نخستین نوع خط بشری نام نهاد.

    آن گونه که مشخص است، این انسانها، از کنارهم گذاشتن این تصاویر، قصد نوشتن مطلب وجمله یی کامل را داشتند، که تا کنون بیش از ۱۵۰۰ نمونه ازین نوع خط تصویری توسط باستان شناسان شناسایی شده است.

با گذشت زمان، خط تصویری دیگر برای نمایش اشیا به کار نمی ـ رفت؛ بلکه بر اساس مفهوم متن، معانی گسترده تری پیدا کرد و تکامل جالبی در حدود ۲۹۰۰ سال قبل از میلاد حاصل شد و انحنای علامتهای تصویری اولیه از بین رفت. در مناطق باتلاقی و کرانه یی رودخانه های بین النهرین، خاک رس و نی وجود فراوان داشت، در حالی که رسم خطوط منحنی در گل رس خشک شده از لحاظ فنی دشوار بود، پس کاتبان از لوحه های رسی استفاده میکردند و اشیا یا شکلهایی را که میخواستند به تصویربکشند، با قلمهایی ازنی(که یک سرآن را می تراشیدند) میکشیدند. سومریها این قلمها را به شکل مثلث میتراشیدند. پس آنچه روی لوح رسی شکل میگرفت، شکل میخ بود و با ترکیب این علامت میخ مانند، نوعی خط نوشتاری معروف به « خط میخی» پدیدار شد.

همانطور که اشاره شد، خط به عنوان یک وسیلۀ ارتباطی، از زمانه های بشرنخستین به وجود آمده است. در ابتدا انسانها برای تبادل افکار و اندیشه ها ی شان ازتصاویر برای افادۀ معنی استفاده میکردند و سپس به مرور زمان تکامل یافت و به شکل مدرن تری درامد که خط میخی یکی ازانهاست. با اختراع نوشتن بود که بشر به کمک آن توانست تاریخ به یادگار بگذارد ودانسته های خود رامحفوظ داشته، پیشرفت کند.

اما نیاکان ما چگونه فن نوشتن را فرا گرفتند؟ حدود شش هزار سال قبل مردمی که سریعتر از همه، جادۀ تمدن را در مینوردیدند، ظاهراً سومریها و مصریها بودند که به ترتیب در بین النهرین و درۀ نیل به سر میبردند. دهقانهای مصری که مکلف بودند سبدی چند از محصولات غلۀ خود را به تحصیلدار مالیاتی تحویل دهند، تصویر سبد را بر دیوار کلبۀ خود میکندند وکنار آن به تعداد سبد هایی که داده بودند علامت میگذاشتند. نخستین طرز نوشتن بدین صورت بود، یعنی نوشتن با عکس (شکل نگاری)، این شکل از نوشتن مصور آنقدر بود که تقریبا همه اقوام ابتدایی ازان استفاده میکردند.

پس از اختراع فن نوشتن انسان شروع کرد به نگهداری سوابق مکتوب کارها و اندیشه های خود. در آغاز، این نوع نوشته ها خیلی اندک بود؛ اما رفته رفته که فن نوشتن انتشار یافت و صورتی درست تر و سنجیده تر پیدا کرد، یادگارهای مکتوب کاملتر و مفصلتر شد. تا جایی که امروز در تمام کشورهای متمدن میبینیم کتابخانه ها و بناهای ملی و خانه های خصوصی مملو از انوع و اقسام یادگارها و سوابق چاپی و خطی (دستنویس) شده است.  بدون این آثار و سوابق، تاریخ بشر ناچار صورتی پیدا میکرد غیرازانچه در واقع میبود وما نیزصرف نظر ازچهرۀ واقعی تاریخ، دربارۀ گذشتۀ بشر آگاهی مختصری میداشتیم. پس اختراع فنی نوشتن از مهمترین رویداد های تاریخ بشر بود؛ زیرا نخست فن نوشتن، روش ما را در آموختن تاریخ بهتر کرد و مسیر وقایع تاریخ را تغییرداد و دیگر بهترین و مهمترین وسیلۀ برقراری ارتباطات را در اختیار ما قرار داد.




خط میخی


و اما در افغانستان :

این که تاریخ خط، نوشتار وکاربرد زبان به عنوان ابزار برقراری ارتباطات در افغانستان از کدام زمان آغاز یافته، به درستی معلوم نیست؛ اما از زمانه های بسیار دور، زبانها و رسم الخطهای بسیاری در زمینۀ تأمین ارتباطات میان اجتماعات مختلف مردم این سرزمین به کار گرفته میشده است.


به گفتۀ دانشمندان، تاریخ زبانها و ادبیات درسرزمین باستانی ما، به دوره های ماقبل المیلاد تعلق میگیرد. در افغانستان قدیم برعلاوۀ زبانها و گویشهای متعدد دیگرـ که هریک به نوبۀ خویش درخور ارزشمندی ویژه یی بوده ـ میتوان از زبان « پرثوی» یا پهلوی نام برد.


این زبان دارای شاخصهای برجستۀ لغوی بوده و در بنیانگذاری و پرورش زبان دری کنونی رول عمده یی را بازی نموده است.

   پهلوی پارتی یا « پرثوی» اساساً زبان مردم خراسان بوده و ارتباط ریشه یی آن با زند یا اوستای باختری است.

این زبان از قرن سوم قبل از میلاد تا قرن سوم مسیحی در صفحات شمالغربی وغربی افغانستان مورد استفاده و وسیلۀ افهام، تفهیم و تأمین ارتباطات میان مردمان آن عصر بوده است. در همین زمانی که این زبان مورد استفاده بوده، در جنوب سلاسل هندوکش زبان دیگری به نام « پراگریت گندهاری» با رسم الخط« خروشتی» وسیلۀ تکلم وافاده بوده، که این دو زبان دست به دست هم داده علیه زبان یونانی به مجادله برخاستند. پس از ورود اسکاییها، تخارها وکوشانیها، زبانهای مذکور با هم آمیخته و از اثر آمیزش آنها باپرثوی، زبان سغدی به وجود آمد.

پس ازان که مرکز سلطنتی پارتها ازخراسان غربی به غرب فلات ایران انتقال یافت، زبان پرثوی آهسته آهسته درمیان مردم راه نفوذی برای خویش گشود و در اندک زمانی درصفحات مرکزی و شمالی ایران تقریباً عمومیت حاصل نمود؛ ولی ازان جایی که پارتها در اوایل وهله یونانی مآب بودند و درمورد گسترش این زبان چندان توجهی به عمل نمی آوردند، این زبان به اندازۀ لازم نتوانست تعمیم حاصل نماید، تا آن که سیاست پارتها دچار دیگرگونی شد و من حیث زبان رسمی در کانون زبانهای آن خطه مورد پذیرش قرار گرفته به آن رسمیت داده شد. البته لازم به تذکر است که زبان پرثوی درمناطق شمالغربی وغربی افغانستان ـ پس ازجدا شدن دودمان« پهلوا» از پارتهای غربی و تشکیل سلطنت مستقل آنها درحوزۀ هیرمند وارغنداب و به دست آوردن نفوذ سیاسی بیشتر درکابلستان، زابلستان و سند ـ همچنان مسیر خویش را میپیمود. ازین زبان آثار زیادی برجا مانده که ازجمله، برجسته ترین آن  « ایاتگازریران» یا« یادگار زریر» نام دارد و بهترین معرف فعالیتهای ادبی و افکار حماسی سرزمین ما میباشد.

چنان که گفتیم، درطول قرنهای اول و دوم قبل المیلاد و قرن اول مسیحی، در اثر ورود لهجات و زبانهایی؛چون: اسکایی، تخاری و کوشانی و آمیزش آنها با پرثوی، زبان سغدی به وجود آمد، که درعین زمان با آمدن نسطوریها به سرزمین ما، رسم الخط سریانی نیز به این سامان راه یافت، و آیین مانی ـ که ساسانیان مزدکی آن را در سرزمین خویش مجال نمی دادند ـ قلمرو افغانستان کنونی را مرکز فعالیتهای خویش قرار داد و ازینجا به ماوراءالنهر و ترکستان چین رسید و درین مرحله زبان پهلوی و سغدی به یاری هم وارد دورۀ فعال ادبی و مذهبی خویش شدند.


رسم الخط زبان پرثوی


خط پهلوی با آن که نقایصی در طرز ادای تلفظ واژه ها داشت، در مجاورت رسم الخط سریانی ـ که بهترین نمونۀ رسم الخط آن روزگار را داشت ـ به ابتکار« مانی» صاحب خط « سطرنجیلی» شد و بیشترین کشفیاتی که پیرامون پهلوی پارتی ـ به ویژه از آثار به دست آمده از خرابه های شهر تورفان ـ صورت گرفته، به یاری این رسم الخط به تحقق رسیده است.  

   پس ازان که رسم الخط خروشتی ـ در اواخر قرن پنجم ـ ازمیان رفت، درست درهمین هنگام رسم الخط پهلوی روی مسکوکات یفتلیها جاگزین شد. در قدم نخست مسکوکات یفتلی را میتوان بهترین شاهد اوضاع ادبی درقرن پنجم به شمار آورد؛ چه به استناد شهادت این مسکوکات، نکتۀ دیگری نیز به اثبات میرسد، که درین دور رسم الخط براهمی، سانسکریت و زبان و رسم الخط پهلوی همه موازی هم متداول بوده اند.

   به گواهی مسکوکات یفتلیها، به نکتۀ قابل توجه دیگری نیز میتوان پی بردکه زبان سغدی در دور یفتلیها در مناطق شمالی هندوکش منتشر و متداول بوده، که در اثر آمیزش افکار ادبی افغانستان ـ  درقرن پنجم ـ با ساسانیهای فارس و گویتاهای هند، شرایطی پدید آمد که از طرف شرق، رسم الخط براهمی سانسکریت، از جانب غرب زبان و رسم الخط پهلوی ساسانی و از سوی شمال (حوز ۀ آمودریا ) زبان سغدی داخل سرزمین ما شده و تدریجاً به گسترش دامنه های خویش پرداخته اند.

   به هرصورت؛ پس ازیفتلیها ـ در دورۀ زمامداری رتبیلشاهان کابلی و کوشانو یفتلی ـ دریک روی مسکوکات، پراگریت گندهاری با رسم الخط برهمی سانسکریت (دیواناگاری) نقش است و در روی دیگر آن رسم الخط پهلوی به نظر میرسد. رسم الخط پهلوی بیشتر روی مهرها و نگینه ها عمومیت داشته تاروی مسکوکات، و در شهرهای حوزۀ هیرمند و سیستان افغانی، درطول قرنهای سوم و چهارم هجری هم این خط روی مهرها، نگینه ها و انگشترها حکاکی میشده است. 

   ازخلال آثاری که از پهلوی باقی مانده و به دسترس دانشمندان قرار گرفته ، چنین نتیجه به دست می آید که رسم الخط پهلوی مانند رسم الخط خروشتی، برهمی، دیوانا گاری ومیخی مأخوذ از رسم الخط آرامی میباشد.


پارتها در نخست، چون تحت تأثیر یونانیان وزبان ایشان قرار داشتند، درمورد رسم الخط پهلوی چندان وقعی نمی گذاشتند و درقسمت ترویج و انکشاف آن زیاد علاقه نداشته درعوض، رسم الخط یونانی را رسمیت داده بودند. آثار رسم الخط پهلوی پارتی جز دربرخی از سنگنوشته ها کمتر به یادگار مانده، که آثار مذکور ـ به ویژه مسکوکات به دست آمده ازایشان ـ عدم علاقمندی آنها را درمورد این نکته تجسم میبخشد؛ ولی به تدریج وآهسته آهسته رسم الخط پهلوی پارتی جایی برای خویش فراهم آورده و بالاخره جاگزین خط یونانی شد.


 رسم الخط سریانی


هرچند در اوایل میان رسم الخط پهلوی وآرامی چندان تفاوتی به نظر نمی رسید؛ مگر با مرور زمان رسم الخط پهلوی شکل خود را تغییر داده و به کلی از آرامی جدا ومتفاوت شد. رسم الخط پهلوی دارای بیست و پنج حرف، شامل همه حروف واول (صدا دار) و کانسوننت (بیصدا) بوده و به دو شکل گسسته و پیوسته به نوشتار در می آمد، که حروف گسسته برای کندن کاری روی سنگنوشته ها وحروف متصل برای نوشته های عادی روزمره مورد استفاده قرار میگرفت.

   پدید ۀ جدیدی که با آمدن قبایل سیتی ( ازی یی، پارتیزانی، تخاری و ساکاری) در حدود دو قرن قبل از میلاد وارد سرزمین افغانستان شد، زبانهای این قبایل است، که با گام نهادن ایشان درین مناطق در برخی ازحصص کشور انتشار یافت. البته زبان این قبایل را  در جهان ادبیات به نام« اسکایی» و« تخاری» میشناسند. نظر به کاوشهایی که دانشمندان عرصۀ‌ زبانشناسی پیرامون این زبان انجام داده اند، به این نتیجه دست یازیده اند که زبان تخاری مربوط به قسمتی از قبایل سیتی من جمله کوشانیهاست.

   اما زبان سغدی در اثر آمیزش لهجه های تخاری واسکایی با پهلوی در حوزۀ اکسوس پا به عرصۀ وجود گذاشته و در دو کنار رود آمو، سغدیان و باختر انتشار پذیرفته است. نظربه قول استادکریستن سن:     « این زبان پس از قرن دوم میلادی تا چندین قرن دیگر من حیث زبان اصلی مناطق آسیای مرکزی به حیات خویش ادامه داد. بوداییان، مانویان و نسطوریان باختر تا هنگام اختراع رسم الخط سطرنجیلی آثار زیادی بدان نوشتند و ازین به بعد آثار بیشمار دیگری به زبان سغدی با رسم الخط سطر نجیلی به نبشته درامد و در فرجام این رسم الخط جدید مبدأ رسم الخط« ایغور» وقبایل دیگر مناطق آسیای مرکزی شد.»

   یاد آوری زبان سغدی در تاریخ ادبیات سرزمین ما اهمیت قابل ملاحظه یی را دارا میباشد؛ زیرا این یک امر واضح وآشکار است که زبان سغدی در بنیانگذاری زبان دری کنونی نقش مؤثری را ایفا نموده است، چنان که اکثریت علما را عقیده بر آنست که در اثرآمیزش پهلوی پارتی (‌پرثوی)‌ با سغدی وتأثیر لهجه های زند در تخارستان، ماوراءالنهر و باختر، زبان دری زاده شد.


 رسم الخط اوستایی



و اما خط و نوشتار در زبان دری


برای آغاز نوشتار در زبان دری، تاریخ صریح و روشنی دردست نیست، تا به گواهی آن زمان پیدایش نثر را بتوان تعیین کرد؛ اما از شواهد و قراین چنین بر می آید که درهمان هنگام که دین مقدس اسلام ، چه درفارس و چه در سرزمین پهناور خراسان راه گشود و زبان عربی من حیث زبان علمی، دینی و سیاسی، وسیله یی جهت پخش و نشر افکار وعقاید اسلامی قرارگرفت، مردمان این دیار استفاده از زبان و رسم الخط پهلوی را ـ که زبان زردشتیان این خطه بود ـ مکروه پنداشته ودچار تردید گردیدند. درهمان حال به اندیشۀ زبان دری و رسم الخط عربی افتادند. و باید نگارش با رسم الخط عربی هم  ازهمان زمان آغاز یافته باشد، که تاریخ این عهد را میتوان درحدود قرن دوم هجری تخمین زد؛ اما متأسفانه درین مورد آثارمکتوبی دردست نداریم، که این حدس را به واقعیت قرین سازد؛ جز آنچه از اشارات برخی از مؤلفین عصور پیشین که اکنون دردست است.

   یکی ازجملۀ این اشارات، سخن ابوریحان البیرونی دربارۀ  « بهافرید فرزند ماه فرورذین» است، که قدامت نثردری را تا نیمۀ اول قرن دوم هجری میرساند. دودیگر کتابی، که آن نیز به زبان دری بوده و اندکی بعد تر ازعهد« بهافرید» به نگارش رفته است. این کتاب « السموم» نام داشت و منسوب بود به« شاناق» طبیب هندی، که بنا به قول ابن ابی اصیبعه، باهمکاری طبیب هندی دیگری به نام«کنکه» و ابوحاتم بلخی، از زبان هندی به پارسی برگردان شده و بعداً به زبان عربی ترجمه گردید. «کنکه» ازجملۀ طبیبان و منجمان هندی گندی شاپور بود، که به فرمان هارون الرشید به بغداد فراخوانده شده بود و نزد این خلیفه وظیفه و راتبه یی خاص را به دست آورد. بنا برین کارمشترک میان او و ابوحاتم بلخی میتواند به اواخرقرن دوم هجری تعلق پذیرد.

   همچنین کتب دیگری ازقبیل« المعالجة البقراطیة» تألیف احمد بن محمد طبری، طبیب رکن الدولۀ دیلمی، خجسته نامۀ بهرامی سرخسی ( صاحب کتاب غایة العروضیین وکنزالقافیه) وکتاب دیگری درلغت منسوب به ابوحفص سغدی (که بعید نیست همان ابوحفص حکیم بن احوص سغدی سمرقندی باشد، که در آغاز قرن چهارم هجری میزیسته است) و کتابهای دیگری که ابویوسف یا یوسف عروضی و ابوالعلای شوشتری به زبان دری نگاشته اند، درکتب و مآخذ نام برده شده است . به همین ترتیب درمنابع مختلف دیگری هم به نامهای برخی ازکتب دیگر برمیخوریم، که تا اواسط سدۀ چهارم هجری تألیف شده و بعد ازمیان رفته اند.

   به هرحال؛ از مطالعۀ نخستین متون زبان دری، که اکنون در دسترس ما قرار دارد، بدین نتیجه میرسیم که زبان دری، زبانی نیست که یک و یکباره در اوایل قرن دوم هجری به میان آمده و به آن حد پختگی و شیوایی رسیده باشد؛ بلکه این زبان چندین قرن پیش ازین هم حیات داشته و احتمالاً آثار دیگری هم با این زبان به نگارش رفته که متأسفانه در اثر گزند زمانه ازمیان رفته و به دست ما نرسیده است.


 رسم الخط سغدی

 

 با این محاسبه، سابقۀ زبان دری تقریباً به دوهزار سال میرسد که در طول این مدت، نامه ها و چامه های بسیاری با این زبان به نگارش رفته و در ادوار مختلف تاریخی سبکها و شیوه های گوناگون نوشتاری پدید آمده، مدتی زیسته و باز جای خود را به شیوه های نثرنویسی دیگری واگذار کرده است.  و درهمۀ این حالات، زبان دری، نثر و شیوه های نوشتاری آن در خدمت ارتباطات قرار داشته و تا امروز به حیات خویش ادامه داده است.

   درینجا، جهت آگاهی بیشتر خوانندۀ این نبشته، بد نخواهد بود که اندکی در مورد انواع نثر نوشتاری زبان دری از دیدگاه تاریخی، سخنی چند گفته آید.

با توجه به طرز کاربرد کلمات و شیوه های بیانی، که نویسندگان در نوشتن مطالب خود دارند، دانشمندان نثرنوشتاری زبان دری را به انواع زیر تقسیم کرده اند :


نثر مرسل یا ساده : نثر مرسل، نثری است ساده و روشن با جملات کوتاه و خالی از واژه های دشوار عربی؛ که دران صنایع لفظی و معنوی و سجع به کار برده نمی شود. درین نوع نثر، نویسنده مقاصد خود را خیلی ساده و بی پیرایه مینویسد و ازاستعمال کلمات وعبارات هماهنگ و واژه ها و اصطلاحات پیچیده، دوری میگزیند.

نمونه های فراوانی از نثرمرسل یا ساده را درکتابهایی؛ چون: کیمیاى سعادت، سفرنامۀ ناصرخسرو، اسرار التوحید، تذکرة الاولیا وهمچنان در اغلب نوشته های نویسنده گان معاصر میتوان یافت.


 رسم الخط آرامی



نمونۀ نثرمرسل از « مقدمة شاهنامة ابومنصوری »

« … پس دستور خویش ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان کتب را، از دهقانان و فرزانگان و جهان دیدگان، از شهرها بیاورد … و بنشاند بفراز آوردن این نامه های شاهان وکارنامهاشان، وزندگانی هر یکی از داد و بیداد وآشوب وجنگ وآیین، ازکی نخستین که اندر جهان او بودکه آیین مردی آورد و مردمان ازجانوران پدید آورد، تا یزدگرد شهریارکه آخرملوک عجم بود… واین را نام شاه نامه نهادند تا خداوندان دانش اندرین نگاه کنند وفرهنگ شاهان ومهتران وفرزانگان و راندن کار و سپاه آراستن و رزم کردن و شهر گشادن وکین خواستن و شبیخون کردن و آزرم داشتن و خواستاری کردن، این همه را بدین نامه اندر بیابند …. »


نثر مصنوع: درین نوع نثر، همان گونه که از نام آن پیداست، نویسنده علاوه بر استفاده ازسجع و به کار بردن اشعار و شواهد عربی و دری، آیات قرآنی، احادیث، اصطلاحات علمی، واژه های غیر مستعمل، استعارات و تشبیهات مختلف، کلام خود را به شیوۀ مصنوعی با پیرایه وظرایف ادبی وصنایع لفظی می آراید. این نثر دو نوع است:

(۱) نثر مسجع یا موزون: نثرمسجع نثرى است که جمله‏ ها وعبارتها دران داراى ‏سجع باشد. و سجع درنثر، مانند قافیه در شعراست. درین نوع نثر، نویسنده کلمات هموزنی را به نام سجع به کارمیبرد و جملات نوشتۀ خویش را با قرینه سازی آهنگین میکند. نمونه های زیبای نثرمسجع را درآثار خواجه عبدالله انصاری،کشف الاسرار، اسرار التوحید، کلیله ودمنۀ بهرامشاهی، تذکرة الاولیای شیخ فریدالدین عطار، گلستان سعدی وغیره، میتوان یافت.


نمونۀ نثرمسجع از« مقدمة کنزالسالکین»

« عقل گفت: گشاینده در فهمم، زدایندۀ رنگ وهمم، پا بستۀ تکلیفاتم، شایستۀ تشریفاتم، گلزار خردمندانم، افزار هنرمندانم….

عشق گفت: دیوانۀ جرعۀ ذوقم، برآورندۀ شوقم، زلف محبت را شانه ام و زرع مودت را دانه ام. »


 (۲)  نثر وسطی:  نثر نویسند گان و دبیران دورۀ غزنوی را به نام نثر وسطی یاد میکنند؛ زیرا این نوع نثر درپایان دورۀ نثر مرسل و آغاز نثرفنی، به فاصلۀ نیم قرن، به کارگرفته شده است. نثر وسطی، هم سادگی واستواری نثر مرسل را دارد و هم نشانه هایی از آمیختگی نظم و نثر و ورود لغات عربی وآیات واحادیث نثر فنی را به همراه دارد. تاریخ بیهقی، سیاست نامه و قابوس نامه ازنمونه های برجستۀ این نوع اند.


نمونۀ نثر وسطی از« تاریخ بیهقی»

« … دیگر روز بدرگاه آمدی و با خلعت نبود، که برعادتِ روزگار گذشته قبایی ساخته کرد.  دستاری نشابوری یا قاینی، که این مهتر را رضي‌الله عنه با این جامه ‌ها دیدندی به ‌روزگار. و از ثقاتِ او شنیدم، چو بوابراهیم قاینی کدخدایش و دیگران، که بیست و سی قبا بود او را یک ‌رنگ که یک سال میپوشیدی و مردمان چنان دانستندی که یک قباست وگفتندی: سبحان الله! …. »


نثرفنی : نثر فنی نثری است که میخواهد به شعر نزدیک شود و به این جهت، هم از نظر زبان وفکر وهم از نظر ویژگیهای ادبی نمی توان آن را نثر دانست؛ بلکه نثری است شعروار که دارای زبان تصویری و سرشار از آرایه های ادبی است. درین نوع نثر از آیات و احادیث وضرب المثلهای عربی زیاد استفاده میشود وشعر ونثر با هم می آمیزد.کتابهایی نظیر: کلیله و دمنه، مقامات حمیدی، مرزبان نامه، التوسل الی الترسل، تاریخ وصاف ودرة نادره نمونه هایی اعلی از نثر متکلف یا فنی استند.


نمونۀ نثرفنی از کتاب « کلیله و دمنه »

« … و از تقریب هشت کس حذر واجب است: اول آن که نعمت منعمان را سبک دارد و کفران آن سبک دست دهد. و دوم آن که بی موجبی درخشم شود. سوم آن که به عمر دراز مغرور باشد وخود را از رعایت حقوق بی نیاز پندارد. چهارم آن که راه غدر پیش او گشاده و سهل نماید. و پنجم آن که بنای کارهای خود برعداوت نهد و نه بر راستی و دیانت. و ششم آن که در ابواب سهو رشته با خویشتن فراخ گیرد و قبلة دل هوا را سازد. و هفتم آن که بی سببی در مردمان بدگمان گردد و بی دلیل روشن اهل ثقت را متهم گرداند. هشتم آن که بقلت حیا مذکور باشد و به شوخی و وقاحت مشهور.»


نثرجدید: نثرجدید کمابیش دنبالۀ همان نثرمرسل یا ساده است که با روشهای نو و اصول و مبانی جدید درعصرما به کارگرفته شده است. این نثرکه در افغانستان با نمونه های نثر روزنامه نگاری محمود طرزی درجریدۀ« سراج الاخبار» آغاز شده است، با تغییرات و تحولات چندی تا امروز ادامه دارد.

   درین نوع نثر صنایع ادبی، کلمات دشوار عربی، آیات، احادیث، روایات و امثال و حکم به کارگرفته نمی شود و نویسنده آنچه را که میخواهد بگوید، با زبان و بیان ساده به رشتۀ تحریر می آورد؛ اما تعدادی از واژه ها، اصطلاحات و تعبیرات اروپایی دران راه مییابد. همچنان رعایت نشانه های نگارشی درین نوع به وفرت دیده میشود.


نمونۀ نثرجدید از داستان کوتاه « گربۀ چهارم »   نوشتۀ دکتور اکرم عثمان

« اتفاقاً دریکی ازروزها به گفتۀ شاعر:« ابر و باد و مه وخورشید و فلک ….» دست به دست هم داده بودند، تا توفیق (مهاجرکابلی) را اذیت نکنند. او بر یکی از دراز چوکیهای کنار جاده نشسته بود و میکوشید غم غلط کند! آفتاب از حاشیۀ آهنپوش یک اپارتمان بلند، خندان و نوازشگر میتابید و قبرغه های آزردۀ توفیق را مینواخت. او در زندان، مرض فلج و درد مفاصل گرفته بود و همان ناخوشی در تمام روزهای رهایی چه درکابل، چه در پشاور و چه درینجا چون     « دوالیا » ـ موجود حیله گرافسانوی ـ بر پُشتش سوار بود و آزارش میداد. »


نثر شکسته یا نثرگفتاری: نثر شکسته آن است که نوشتار به زبان محاوره و گفتگوی معمولی مردم کوچه و بازار نگاشته میشود و آن گونه که کلمات در زبان محاورۀ مردم عامه مخفف میشود و برخی از واژه ها در قیاس با صورت مکتوب آنها میشکند، در نگارش این نوع نثر نیز واژه ها میشکند. نویسنده برای نشان دادن چهرۀ طبیعی و واقعی قهرمانان داستانهای خود،که غالباً از میان مردم عام اجتماع انتخاب میشوند، عین الفاظ، تعبیرات و تکیه کلامهای شان را به لهجۀ عامیانه درآثار خود می آورد.

نمونه های نثرشکسته، بیشتر در آثار طنزی و داستانی  معاصر ما قابل مشاهده است.


نمونۀ نثرشکسته ازداستان کوتاه «چوریهای سرخ»   نوشتۀ سلطانه مولانا زاده

« … بچیم ! صوب تا شام کل بازاره گشتم و امو چوریا و بوتای مقبول و قیمتى ره، که دیگه هیچکس مثلش نداره، برت خریدم. »


ویا : « سَیکو، سَیکو ! مادرم دیروز به مام چوریاى سرخ آورده که هیچ مثلش ده بازارنیس. مادرم پیسۀ زیات به دوکاندار داده و اى ره برم خریده.»


با این مقدمۀ مطول، بدین نتیجه دست مییازیم که نخستین اختراعات بشردرعرصۀ ارتباطات؛ یعنی: زبان، نشانه نگاری و رسم الخط، با استفاده ازسبکها وروشهای گوناگون در زبانها ورسم الخطهای مختلف، هنوز هم کارآیی خود را از دست نداده و درانتقال انواع گوناگون پیامها و اندیشه های ما کاربرد وسیع دارد.

   هرچند پیشرفت علوم بشری وشاخه های گستردۀ آن، به ویژه ساینس و تکنولوژی، وسایل ارتباطی مدرن و تخنیکی بسیاری را در اختیار ما قرار داده است؛ اما هیچکدام ازانها نتوانسته جای انتقال پیام به وسیلۀ زبان، رسم الخط، نگارش و نامه نویسی را اشغال کند؛ حتی با استفاده از پیشرفته ترین وسایل ارتباطی تکنولوژیک، بازهم ناچاریم ازین ابزار باستانی استفاده کنیم و پیام یا اندیشۀ خود را نخست با به کارگرفتن زبان و رسم الخط به شکل مکتوب یا نامه بنویسیم و سپس بربال این وسایل تخنیکی پیشرفته سوار کنیم، تا آن را به مقصد برساند و بدین گونه تأمین ارتباطات فراهم آید.

   به هرصورت؛ نامه نگاری در زبان دری به عنوان یک وسیلۀ انتقال پیام و تأمین ارتباط با استفاده از سبکها و روشهای گوناگون نوشتاری و پشت سرگذاشتن قواعد و ضوابط گوناگون در درازنای قرون و سده های متمادی مروج بوده، تا به ما رسیده است. چنانچه قدیمترین نمونۀ  نامه که اکنون در دسترس ما قرار دارد، متعلق به زمان کسرى بن قباد است، بدین شرح:

   شخصى ورقه یی به کسرى بن قباد تقدیم نمود و دران اطلاع داد که نیات جماعتى از مردم فاسد شده و ازجمله ضمایر فلان و فلان نفر آن خبـیث گردیده است. کسرى درپایان ورقۀ آن شخص نوشت:    « من مالک ظاهراجسام استم، نه مالک نیات وضمایر آنها، حکم من براساس عدل وتقوى استوار است، نه بر خواهشات وتمایلات شخصى، همیشه به کشف اعمال انسانها توسل میورزم، نه به نیات وضمایر آنها.»

   پس ازان، قدیمترین نمونه های دیگر نامه نگاری که اکنون در دسترس ما قرار دارد، متعلق به زمان عباسیان است. درمیان خراسانیان عادت چنان بوده که وقتی مطلبی و یا شکایتی را به امرا وملوک تقدیم مینمودند، آن را به صورت کتبی به مقام و دربار میسپردند، که ما امروز آن را به نام عریضه ودرخواست میشناسیم. ازان پس هرقدرکه به عصرـ ما نزدیکتر شده برویم، نمونه های بیشتری در اختیار ما قرار میگیرد که دیده میشود نامه ها در زمانه های مختلف با استفاده ازسبکها و روشهای نثر نویسی گوناگون، مطابق نیازهای همان زمانه ها، به رشتۀ تحریر درامده اند و هرکدام از ویژگی مربوط به خود برخوردار بوده اند.