یعقوب لیث
در ظرف دو قرنی که ذکر کردیم دین فرخنده اسلام در حصص غربی افغانستان به اندازه زیاد انتشار یافته و بقدری قوت گرفته بود که سلاله مسلمان داخل خود کشور چون دودمان صفاری برای اعتلاى کلمته الله قدعلم کند. این حقایق در شمال و شمال غرب مملکت هم وجود خارجی پیدا کرده بود ولی در عین زمان حصص کهستانات مرکزی و علاقه های جنوب و شرق با مراکز مهمی چون کابل، گردیز، سجاوند لغمان و غیره با همه صرف مساعی که بعمل آمد به آئین سابق باقی ماندند. سپاه و مبلغین عربی از کابل دور نرفتند و کابل و کابلشاهان هم با عکس العمل هائی که نشان دادند مجبوراً بدیانت قدیم خویش برگشتند. به نحوی که بالاخره جنگ بر سر عقیده و آئین میان سلاله های داخل کشور شروع شد.
زمانیکه یعقوب لیث صفاری بنای لشکر کشی را بطرف کابل گذاشت در کابل و بالاحصار آن باز یکنفر از رایان کابلی یا برهمن شاهان کابل حکومت میکرد که مأخذ عربی بار دیگر او را بنام "رتبیل" یاد کرده اند به اساس مطالعاتی که در کتاب "تاریخ افغانستان جلد دوم" بعمل آورده،ام کابلشاه معاصر یعقوب لیث "سامنته دیوا" نام داشت که در سلسله رایان یا برهمن شاهان دومین پادشاه بشمار میرفت.
مؤرخین اسلامی افغانستان عبدالحی گردیزی و محمد عوفی در جوامع الحکایات از جنگ رتبیل شاه کابل و یعقوب لیث صفاری تذکراتی داده اند. اگر چه میدان وقوع جنگ از نوشته های آنها بصورت صریح معلوم نمیشود، اینقدر واضح میشود که از کابل چندان دور نبوده زیرا شاه روی تخت روان به آنجا حرکت کرد. قراریکه به نقل قول از جوامع الحکایات عوفی در تاریخ افغانستان نوشته ام، یعقوب با کابلشاه از در حیله پیش آمد و در حالیکه رتبیل بر تخت نشسته و لشکرش به دو طرف او صف بسته بودند انتظار ملاقات یعقوب را داشت. موسس سلاله صفاری با سه هزار مرد شمشیرزن که سلاح خویش را زیر قبا پنهان نموده بودند وارد شده و در میان صفوف کابلشاه پیش رفتند. یعقوب بجای تعارف به رتبیل حمله کرد و سر او را از بدن جدا کرد و مجلس ملاقات ناگهانی به میدان قتل و قتال مبدل شد و بدین ترتیب فتح عظیم نصیب صفاریان شد.
فتح یعقوب کار کابل را یکطرفه کرد و سلسله رایان کابلی "رتبیل شاهان" بالاحصار و شهر، هر دو را گذاشته خود را به سمت جنوب به لوگر و گردیز کشیدند و بعد مرکز خویش را به حصص شرقی مملکت به "ویهند" کنار اتک انتقال دادند. معبد معروف کابل که در حصص جنوب غربی بالاحصار وقوع داشت و رایان در آنجا تاج پوشی میکردند ویران شد یعقوب بت های سیمین و زرین آنرا به شرحیکه پیشتر دیدیم به بغداد فرستاد مسلمانان بر نفس کهندژ شهر حاکم و مسکون شدند و هندوان و پیروان شیوائی و بودائی در ربض شهر و در حومه آن عقب تر رفتند. چنانچه در موقعیکه عمرولیث صفاری به سلطنت میرسد و "فردهان" نامی را به حیث شحنه زابلستان با چهار هزار سوار میفرستد، میان فریستاده عمرو و "رای کلمو" سومین سلاله رایان کابلی جنگ بزرگ در علاقه سکاوند "لوگر" واقع میشود و با شکسته شدن قوای کلمو و خراب شدن معبد بزرگ و معروف سکاوند مقاومت نظامی و دینی هندوان و پیروان شیوائی از مضافات کابل هم برچیده میشود(4).