ناوا ویهارا
(ناوا و یهارا) یا ( نوبهار) که اسمش در تمام دنیای قدیم شهرت داشت بدون کوچکترین تردد یک معبد یا "سنگهارمه" بودائی است . "نوبهار" یا "ناوا ویها را" اصلا مرکب از دو کلمه بود "ناوا" یعنی (نو) (ویهارا) یا (بهار) یعنى (معبد) (دیر) (خانقا ) و غیره . در اوائل قرن ۷ مسیحی (630 مسیحی) پیروان آن به طریقه کوچک نجات و محتملا به مدرسه "سراوستی و ادن" تعلق داشتند . در 616 مسیحی در اثر حملات عرب معبد مذکور ویران گردید . یک دسته علمای بزرگ در آنجا تربیه میشدند و دارائی سرشاری داشتند و اراضی بسیاری وقف آنان بود که خازن آنرا "برمک" یا "کرمیگه" میگفتند شبهه نیست که امروز از نوبهار کدام اثری بجای نمانده بطرف جنوب بلخ فعلی محل دروازه ایست که بنام (دروازۀ نوبهار) شهرت دارد . خارج از دیوارهای جنوبی بقایای یک "استوپه" و یک بنای بزرگ دیگر که محتملا آنرا آتشکده میگویند دیده می شود که بنیام "توب رستم" "تخت رستم" موسوم است . قرار تحقیقات باستان شناسی خرابه های این شهر به اوائل عصر (کوشان) تعلق میگیرد . از داخل دیوارهای بزرگی شهر ٦٠ جا کنده شد و اثری از آبادی های عصر یونانی بدست نیامد . بناء علیه گفته میتوانیم که افلا بلخ یونانی در کدام جای دیگر است . اگر بلخ یونانی خارج حصار شهر باشد و این مسئله حالا مسلم شده است بلخ یونانی که روزی "پایتخت" "یونانیان" بود خارج باره و بروج بلخ امروزی است . اگر استوپه بزرگ این شهر که بقایای آن خارج از دیوارهای جنوبی موجود است جز (نوبهار) بدانیم باید به این نظر به برسیم که بلخ بودائی همین جا و معبد "نوبهار" فریب استوپه بزرگ بر پا بود .
از نظر تاریخ آبادی شهر به عصر (کوشانی) به (سه قرن اول مسیح) میخورد و بیرق بلند اگر انجا باشد از (ترمذ) دیده نمی شود (50 کیلومتر فاصله) است دیگر اینکه معبد بودائی ولوهرقدر مجلل باشد دارای پرچم بزرگ نبود و میان عصر اوستائی وعصر بودائی فاصله آنقدر زیاد است که اوستا در یک عصر خیلى قدیم تر از خودش بیرق های بلند (بخدی) را تعریف میکند و قراریکه بعدتر خواهیم دید اوستا واضح بیرقهای بلند را به شهر (بخدی) نسبت میدهد نه در (بلخ) شبهه نیست که نام ( نوار) خصوصا بعد از تهاجم عرب طوری در اذهان شعرا و نویسندگان عربی تاثیر افگنده که آنرا بحیث اسم خاص برای تعین گذارشات مختلف مخصوصاً آتشکده ها و آتشگاه ها استعمال کرده اند و (نوبهار) و (سنگهارمه) بودائی آتشکده و آتشگاه گردیده است. (نوبهار) بودائی (قبله یزدان پرستان) شد و شغل "برمک" را که سر حلقه خازینی بودائی بود و بساحه 40 کیلومتری اوقاف (نو بهار) حکم فرمائی داشت بخازنی اتشگاه نسبت دادند یا اینکه به واقع برمکیان جزء مامورین کدام اتشکده بزرگ بلخ بودند چون نام نوبهار را بر آن گذاشتند لابد (برمگی) راهم در قطار سرکردگان اوقاف آن معرفی نمودند .
بهر حال تعین هوویت "برمکی" از عهده این مختصر بیرون است و فردوسی هم در هزار سال قبل در قطار دیانت های مختلف (نوبهار) راگاهی (سنگهارمه) بودائی و گاهی اتشکده مجوسی و گاهی قبله یزدان پرستان و گاهی سعید ستاره شناسی میگوید و چگونگی معبد (نوبهار) را مغشوش می سازد . مثلا در مورد "الهراسپ" پدر پیرو منزوی "کشتاسب" گوید :-
به بلخ گزین شد بدان نوبهار
که یزدآن پرستان آن روزگار
سر آن خانه را داشتندی چنان
که مرمکه را تا زیان این زمان
بیفگند پاره فروهشت سوی
سوی داور دادگر کردروی
هی بود سی سال پیشش بپای
بدین سان پرستید باید خدای
نیایش همی کرد خورشید را
چنان چون که بدراه جمشید را
ازین جا معلوم میشود که اصل منظور از "نوبهار" پرستیدن آفتاب و ماه و ستارگان بود چنانچه جمشید را همین راه بودو این اصل آئین ارپائی (ویدی) در باختر زمین بشمار میرود .