32

در بیان رسیدن اولیای دولت در لارکانه

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رسیدن اولیای دولت در لارکانه (۱)

و عدم التفات میر اسمعیل شاه مختار کار لارکانه و گفتگوی مابین اولیای دولت و مختار کار مذکور بموجب حکم امیران روانۀ حیدر آباد گردیدن (۲)

مختار کار قلم مشکین رقم، که ناظم امور ولایت سخن طرازیست، در انتظام این مدعا چنین می پردازد که : هر گاه اولیای دولت، تشریف فرمای لارکانه گردیده، درانوقت عالیجاه خلاصه خاندان عظام میر اسمعیل شاه والد مرحوم محمد کاظم شاه بعهدۀ مختار کاری لارکانه مامور بود. اوشان از سوز و جوش فرزند خود، مرحوم مذکور با اولیای دولت در مقام ترشروئی و تلخ گوئی و بد دعائی امده و به تعارف و مهانداری اولیای دولت نپرداخته.

هر چند اولیای دولت، طرف میر اسمعیل شاه گفته فرستاده که سرکار اشرف از کشته شدن فرزند شما میر کاظم شا بسیار ناخوش با وجودیکه سرکار اشرف چندین مرتبه دستخط های مبارک، طر ف سرکار اشرفف شما حاکم خواهید(۳)

----------------------------------------------------------------- 

(۱)ک: لدو کانه [؟]. (۲) الف: شدن. (۳) ک: خواهند شد.

شد. و اگر از امییران گردیده هم مالک میباشد!

با وصف این همه صدور دستختطها هرگز فرزند شما، به پیشگاه اشرف نیامده، و خود را با لشکر امیران خیرپور ملحق نموده، بدست خود خود را هلاک نموده. سرکار عمدا فرزند شمارا نه کشته و نه گفته بود، که شما در جنگ بیائید۱ درین صورت هیچ عتاب شما طرف سرکار اشرف نیست، خود کردگی (۱) را علاجی نمی باشدو تقدیر الهی چنین بود. این ترش روئی  و تلخ گوئی شماف نسبت بسرکار اشرف از چه روست ؟

امیران موصوغ هر گاه ازین ماجرا اطلاع یافتندف در ساعت پروانجات در خصوص تعارف و خدمت گذاری اولیای دولت [و] روانگی جانب حیدر آباد، بسواری کشتیها بنام مختار کار لارکانه و دیگر کار داران، بتاکید تمام صادر شدند، که بدان موجب سرکار اشرف تشرف فرمای جانب حیدر آبادگردیده و سید ابراهیم شاه خلف میر اسمعیل شاه، بنابر خدمتگذاری اولیای

---------------------------------------------------- 

(۱)الف: خود کردنی.

دولت، تا به حیدر آباد مامور گردید(۱).

هر گاه اولیای دولت، رونق افزای حیدر آباد شدند، امیران حیدر آباد در تعارف و مهمانداری سرکار اشرف، دقیقه ای از دقایق نا مرعی نگذاشتند. تا چند روز اولیای دولت در حیدر آباد مکث(۲)پذیر بودند. و در حین شمع افروزی بزم ملاقات با امیران سندهـ آنچه که شرایط خیر اندیشی و بهبودگی نسبت بامیران سندهـ آنچه که شرایط خیر اندیشی و بهبودگی نسبت بامیران ممدوح بودند، همه را اولیای دولت بامیران ممدوح فهمایش نموده، که سرکار اشرف را از دست خود ندهندف فقط ملک شکارپور و قلعه بهکر بسر کار اشرف واگذارند، که قرب و جوار سرکار، باعث چندین خوبی و بهبودگی ایشانست.

فی الجمله امیران موصوفف بعد رضا جوئی سرکار اشرف، چیزی تحفه و تحایف و خیام و یک زنجیر فیل و چند هزار روپیه نقدعوض خرچ راه، باولیای دولت داده و نفری خود (۱) برکاب اولیای دولت مقرر نموده از حدود ملک خود سالما گذرانیدند، که بقطع منازل از راه جیسلمبر (۲) بخیریت داخل لودیانه گردیده و بشهد ملاقات منسوبان شیرین کام شده هم آغوش استراحت و آرام گردیدند(۳)

------------------------------------------------------------------------ 

(۱)الف:ج: و معتبری خود.

(۲)الف: جیسیر [؟] ک : جپلر[؟] صحیح آن جیسلمبر است که در شرق سند واقع است و در ج چنین است.

(۳)شاه شجاع گوید که ک از راه جیسلمیر و بیکانیر، بتاریخ۱۷ ذیقعده [۱۲۵۰هـ] به لودیانه رسیدم [-واقعات ۱۰۴]. درینجاست که شاه شجاع دفتر دوم واقعات خود را ختم کرده و بعد از ان دفتر سوم را یکنفر محمد حسین تاجر هراتی تکمیل نموده است.

در آخر دفتر دوم شاه شجاع داستان نا کامیهای خود را چنین نگارش میدهد:" سلاطین با تاج و نگین را ازینگونه واقعات بسی رو داده و ایشان از سفله بروی روزگار سختی و تعب نهایت کشیده قطع نظر از سابقین نظر در لاحقین باید نمود و بر صفحه احوال ایشان مطالعه باید فرمود، که فرمان فرمای ایران فتح علی شاه قاجار باوجود شوکت و اقتدار، در گرفتن هرات چه هزیمتها که ندیده، چه مشقتها که نکشیده......... 

[بقیه بر پاورقی صفحه ۳۵۵]

(بقیه حاشیه صفحه ۳۵۴)

بندگان مارا از هزیمت لشکر و سفله پروری سپهر اخضر و سختی و تعب سفر چندان باک و خطر نبوده و نیست اما ازینجهت غمناک بل سینه چاکیم، که از نهایت اهتمام گلبن امید را زینت افروز گلستان جهان ساختیم ولی تماشایش نکردیم و نشو و نمایش ندیدیم...... آنقدر زحمت و مشقت و محنت و مؤنت در جمع آوری لشک و فراهمی سامان جنگ و سفر بکار بردیم... هیچ بکار نیامد امید این نیازمند بجناب کبریائی دراز است.. بیبینم چها کند:

دست از طلب ندارم تا کام من براید 

یا تن رسد بجانان یا جان ز تن براید ."                                     [واقعات۱۰۴]

شاه شجاع بلا شک در سلاطین سدوزائی بعد از احمد شاه مرد داعیه طلب فاضل و زحمتش بلند همتی بود ازلودیانه تا هرات بارها تاخت، جنگید، باخت برد. بیابانهای خراسان و هند را بارها در نوردید. سالها سفر کرد. کرورها روپیه گرفت و داد. با حکمرانان همسایه نیز در اویخت و ساخت و بالاخره سر خود را در راه جهانداری داد. ولی هزار افسوس که این همه استبداد در راه خانه جنگی  بر باد رفت، و بدرد کشور نخورد! اگر دودمانهای معظم بارکزائی و سدوزائی را باهم اقفان بودی و بر سر امارت و سلطنت باهم نجنگیدیف نبوغ و استعداد وزیر فتح خان و برادرانش و هم شاه شجاع بسود کشور صرف شدی.  و آن کاخ عظیمی که احمد شاه ابدالی بنا نهاده بود سرنگون نیفتادی !(ح)