امارت امیر دوست محمد خان
١٢٥٤ - ۱۲٥٥ هجری قمری
۱۸۳۸-۱۸۳۷ مسیحی
در سال ۱۲۲۵ هجری قمری (۱۸۲۶م) بعد از مرور ۲۰ سال دوره فتور (مقابله سدوزائی و بارک زائی تفوق بارک زائی و مخالفت های با همی ایشان که مملکت را به ضعف و نقاهت و تجزیه کشانید) به تدریج به سرداری و باز به امارت دوست محمد خان به کابل منجر شد.
دوره امارت امیر دوست محمد خان (دورۀ اول) اگرچه من حیث زمان محدود و از دو سال بیشتر طول نکشید ولی از نظر واقعات پر از هنگامه و اضطراب نظامی و سیاسی و اجتماعی معلوم میشود.
سردار بعد از اعلان امارت و اتخاذ لقب امیر المؤمنین فوری علیه رنجیت سنگ مهاراجای سک که پشاور را اشغال کرده و تا جمرود در دره خیبر پیش آمده بود اعلان جهاد کرد.
امیر دوست محمد خان در استرداد پشاور پافشاری زیاد داشت و محور سیاست او چه در مقابل برادران پشاوری چه در مقابل رنجیت سنگ و چه در مقابل حکومت هند انگلیسی و ماموران و نمایندگان مختلف آن در داخل و خارج افغانستان همین بود و روی همین اصل روابط او با هر سه طرف مذکور بهبود یافته نتوانست زیرا انگلیس ها طرفدار سلطنت سک ها و سکها به مقصد میانه اندازی برادران به ظاهر تمایل به سردار سلطان محمد خان نشان میدادند و غایه نهایی آنها غصب خاک های افغانی بود. چون امیر دوست محمد خان از کمک انگلیس ها در استرداد پشاور ناامید شد و دید که در معاملات رنجیت سنگ را نسبت به وی ترجیح میدهند برای پیدا کردن یک تعادل سیاسی بنای مکاتبه را با زار روسی و شاه ایران گذاشت و با اینکه جواب های وارده به کابل غیر از ابراز احساسات همدردی و شناسانی امارت وی و از وی توسعه مزید تجارت در آینده چیز دیگر نداشت حکومت هند انگلیس از تقویت مزید دوستی افغانستان و ایران و روس نگران شده سر الکسندر برنس معروف را در رأس هیئتی به کابل فرستادند و متعاقبا نماینده روسی کپتان ویکوویچ از راه قندهار و غزنی به کابل مواصلت کرد و بدین منوال بار اول نمایندگان دو کشور بزرگ و رقیب که بین آسیای مرکزی و هند در کمال فعالیت بودند در کابل در بالاحصار در جوار اقامتگاه امیر رحل اقامت افگندند با رسیدن این نمایندگان و رفت و آمد برخی از انگلیس ها به قندهار و قندوز و هرات و بودن عده ئی از خبرنگاران به کابل جزر و مد اوضاع چه در داخل خاک افغانستان و چه در خاک های مجاور بالاحصار شهر مرکز یک سلسله فعالیت های بینظیری شده بود که تا حد زیاد در مراودات بین المللی وقت خالی از دخالت نبود و نظر به ارتباط بموضوع به مرام این اثر از آن مفصل تر بحث خواهیم کرد.
اینجا در ذیل جریان عمومی اوضاع امارت امیر دوست محمد خان مختصراً باید گفت که هیئت برنس نظر بر عدم عدول حکومت هند انگلیسی از موقف خود منجر به ناکامی شده. و وصول نامه های عادی زار روس و شاه ایران و مواصلت کپتان ویکوویچ اول برنس خود متوحش شد و ذریعه اطلاعات مبالغه آمیز او حکومت سمله بیشتر متوحش گردید و همین توحش مقامات انگلیسی هند و قضاوت های بی موجب انگلیس ها را وادار کرد که با همکاری مزید مهاراجای سک دست شاه شجاع را از لودیانه گرفته بطرف افغانستان مارش کند و در نتیجه امارت اول امیر دوست محمد خان خاتمه پذیرد و تجاوز اول انگلیس افغانستان آغاز شود.
متأسفانه خزانه امیر درین وقت خالی و پول کافی برای نگه داری سپاه و پیشبرد جنگ نداشت به جمع آوری اعانه اقدام کرد و از تجار و دوکانداران پول گرفت. معذالک از سه تا پنج لک روپیه بیشتر تهیه نتوانست و این رقم تمام دارائی خزانه او را تشکیل میداد.
اعلان جهاد علیه سک: مکاتبه امیر با انگلیس ها: شکست امیر از سک ها:
امیر دوست محمد خان برای استرداد پشاور یکطرف آمادگی جنگ را علیه سک ها گرفت و جانب دیگر از راه مکاتبه با کپتان (کلودوید) مامور سیاسی انگلیس در لودیانه و لارد (بنتک) حکمروای هند استرداد پشاور را مطالبه نمود چون انگلیس ها در ظاهر عدم مداخله خود را در امور سک و افغان وانمود کرده و در باطن از رنجیت سنگ جانب داری میکردند و رنجیت سنگ برای اغراض شخصی و تغصب پشاور و میانه اندازی در میان برادران بارک زائی محض به دادن علاقه هشنغر و دو ابه آنهم به سردار سلطان محمد خان تحت نظارت خودش بدون دخالت امیر دوست محمد خان باقی خویش را مالک پشاور می شمرد جنگ میان طرفین در ماحول پشاور بوقوع پیوست و بعد از یک سلسله مذاکرات که جزئیات آن در تاریخ های مختلف مذکور است بیشتر در اثر ضعف مالی و باز در اثر تباین افکار میان امیر دوست محمد خان و سردار سلطان محمد خان کار به شکست امیر منجر شد و به کابل مراجعت کرد و در مراجعت به بالاحصار کابل به روزهای بسیار بحرانی دوره اول امارت خود مواجه گردید زیرا شکست و ضعف مالی روحیات سپاهیان و ماموران او را بینهایت افسرده ساخته بود.
قلمرو امارت کابل: کابل مرکز تجارت بخارا و هند و ایران: فعالیت و مسافرت های نمایندگان تجارتی و سیاسی و علمی انگلیس: فعالیت روس و انگلیس در خاک های بین هند و آسیای مرکزی:
حدود قلمرو سلطنت کابل در دوره عروج سدوزائی از مشهد تا دهلی و از بحر تا کشمیر انبساط داشت در دورۀ امارت اول امیر دوست محمد خان از هندوکش تا غزنی و از بامیان تا کوهای خیبر محدود شده بود در این قلمرو کوچک پسران امیر حکومت مینمودند بدین ترتیب: سردار محمد افضل خان در زرمت سردار محمد اکبر خان در جلال آباد سپردار محمد اکرم خان در بامیان و بهسود سردارغلام حیدرخان در غزنی و برادر زاده امیر پسر امیر محمد خان در کهستان عایدات این قلمرو کوچک اول در حدود ۱۸ لک و بعد تر در حدود ٣٥ لک روپیه سالانه تخمین شده است.
مهمترین مسئله مهم بین المللی این عصر فعالیت های روس و انگلیس و برخورد افکار و نظریات ایشان در خاک های بین هند و آسیای مرکزی است که بیشتر آنرا رنگ تجارت داده و با مفکوره تهیه توسعه زمینه آن در عملی ساختن نقشه های دیگر میکوشیدند. روس های تزاری درین وقت نه تنها از خاک های ما بلکه از قلمرو بخارا و خان نشین های آسیای مرکزی هم دورتر بودند ولی انگلیس ها بعد از عقد معاهده ۱۸۳۱ با رنجیت سنگ در اثر همکاری سک ها به سرحدات ما نزدیک شده و مفکوره کشتی رانی در آبهای سند و مخصوصاً ایجاد یک بازار تجارتی کنار سواحل این رودخانه و در نتیجه به جلب مال التجاره بخارا و افغانستان و ایران و هند در یک نقطه اهمیت بسیار میدادند. چنانچه قبل از تاریخ فوق یکطرف در صدد سروی و نقشه برداری جریان رودخانه مذکور بودند و طرف دیگر اشخاصی را به داخل افغانستان و از خاک های افغانستان به خاک های بخارا و دورتر در آسیای مرکزی در فعالیت و گشت و گذار افگندند. چنانچه بیشتر تحقیقات انگلیس ها در زمینه های مختلف جغرافیائی تجارتی کشف سرچشمه بعضی رودخانه ها از قبیل آمو دریا، کشفیات باستانشناسی مطالعه نباتات و معادن که انعکاس خاطرهای آن در لابلای سفرنامه های مختلف دیده میشود محصول همین سالهای است که مشغول مطالعه آن هستیم مور کرافت ۱۳ سال قبل از آغاز امارت امیر دوست محمد خان در ۲۷ اگست ۱۸۲۵ بین بلخ و مینه و اندخوی نمرد؟ تره بک در همین سال عقب او به همین نقاط وارد نشد؟ اینها هر کدام متری به بخارا و سایر خان نشین های آسیای مرکزی زده و اوضاع را در شمال و جنوب هندوکش مطالعه میکردند. همین برنس معروف پیش از اینکه از طرف لارد اکلند حکمروای نگلیسی در رأس هیئتی در سپتامبر ۱۸۳۷ به دربار امیر دوست محمد خان به کابل بیاید بحیث تاجر و به لباس تاجرهای بخارا در سال ۱۸۳۲ مسافرتی در کشور مذکور و در نقاط شمال هندوکش نکرد؟ تا اینکه همین شخص مامور بسط تجارت در حوضه سند گردید و حتی تمهید مسافرت او به دربار امیر دوست محمد خان هم ظاهراً انبساط مسایل تجارتی بوده و همین اریه داشت که در دیره غازیخان سال یک مرتبه بازار تجارتی بزرگی دایر شود تا تجار از بخارا و سایر نقاط آسیای مرکزی گرفته تا ایران و افغانستان و هند در آنجا به خرید و فروش مشغول شوند. کابل مرکز دولت کوچک بارکزائی و محمدزائی از نظر رفت و آمد کاروان های تجارتی بین بخارا و مشهد و پشاور دیره غازیخان اهمیت زیاد داشت و کاروان های لوانی ها بیشتر بین این شهر و قندوز و بلخ و بخارا حرکت میکرد.
معاصر امارت اول امیر دوست محمد خان در کابل اوضاع در سایر نقاط افغانستان پراگندگی زیاد داشت در قندهار سردار کهندل خان و سردار مهردل خان، در هرات شهزاده کامران سدوزائی و وزیر مقتدرش یار محمد خان الکوزائی حکومت داشتند میر مراد بیک از یک از قندوز بر ساخته وسیعی در شمال هندوکش حکمروائی داشت چنانچه توسط پسر خود شاه مراد خان بر بدخشان و شغنان و تالقان و ذریعه برادرش محمود بیک بر برخی نقاط غربی و شمالی حکومت می نمود.
محمد شاه قاجار به همنوائی روسیه تزاری به کمک صاحب منصبان اروپائی هرات را در محاصره افگند سرداران قندهاری برای تصرف هرات و خلع شهزاده سدوزانی از قاجارها و روسیه تزاری چشم معاونت داشتند قندهار و کابل مراقب اعمال یکدیگر بودند. میر مراد بیک سر راه تجارت کابل و بخارا افتاده فقط ارسال بغضی پیام ها و تحفه ها میان طرفین رد و بدل می شد روسیه با سیاست عنعنوی تزاری مایل به پیشرفت بطرف جنوب به آبهای سواحل هند بود و انگلیس که چنین حرکاتی را خلاف مصالح حیاتی خود در هند میدانیست از خلیج فارس و تهران تا لاهور و سمله بشمول هرات و قندهار و کابل در فعالیت بود. همه میدانیم که انگلیس ها بار اول با شاه شجاع پادشاه سدوزائی افغانستان در سال ۱۸۰۹م در پشاور تماس گرفتند ازین تاریخ به بعد افغانستان در اثر جنگ های داخلی و مخالفت های سدوزائی و بارک زائی و بی اتفاقی خود بارک زائی ها بین هم دچار بدبختی و تجزیه و پراگندگی شد تا اینکه تقریبا ۳۰ سال بعد با اعلان امارت امیر دوست محمد خان تحول اوضاع و ظهور حکومت سک در لاهور و عقد معاهده دوستی میان سک و انگلیس و پناه گزینی شاه شجاع در لودیانه ایشان را با یک سلسله افکار و نظریات سیاسی و تجارتی و نظامی جدید بخاکهای کشور ما نزدیک تر ساخت و مراقبت هند از هرگونه خطر احتمالی محور سیاست و اعمال و نظریات ایشان را درین گوشه شرق تشکیل میداد.
مسن یکی از اخبار نویسان انگلیس در بالاحصارکابل:
اوضاع به نوعی که شرح یافت کابل را از نظر موقعیت مراقبت نقطه حساسی برای انگلیس ها ساخته بود و چون اوضاع عمومی در افغانستان پیچیده و پراگنده بود. انگلیس ها اشخاص زیادی را بصورت خفیه و ظاهر برای خبر رسانی مامور کرده بودند. یکی ازین اخبار نویسان انگلیسی که در عین زمان باستان شناس بزرگ عصر خود بود مستر چارلس مسن نام داشت که بین ۱۸۲۶ و ۱۸۳۸ در طی ۱۲ سال سفرهای مختلفی در پنجاب و بلوچستان و افغانستان بعمل آورد و شرح این سفرها را در سه جلد بنام "شرح مسافرت های مختلف در بلوچستان و افغانستان و پنجاب" در سال ١٨٤٢ در لندن نشر کرده مستر مسن پیش از اعلان امارت امیر دوست محمد خان روز اعلان امارت و بعد از آن تا ۲۶ اپریل ۱۸۳۹ که برنس از کابل بر آمد در بالاحصار شهر اقامت داشته و بصفت واقعه نگار به ماموران انگلیسی و به حکومت هند مرتب اطلاع میداد معصر او سید کرم علی نامی هم موظف واقعه نگاری در کابل و قندهار و دربار ایران بود و امیر دوست محمد خان میخواست وی را محبوس کند کتاب فوق الذکر مسن از نظر وقایع و چشم دیدهای وی دلچسپ است.
مخصوصاً نظریات او نسبت به برنس و قضاوت های او جنبه خاصی دارد ازین نظریات و از تجسسات باستان شناسی او در ماحول بالاحصار و در کابل و اطراف آن بجایش ذکر خواهیم کرد نظیر مسن در واقعه نگار مرد دیگری هم با آمدن برنس به کابل روی صحنه می آید که عبارت از "موهن لال" هندو است که سمت منشی هیئت برنس را دارا بود و کتاب او راجع حیات امیر دوست محمد خان بسیار معروف است. موهن لال در حالیکه "مسن" را تقدیر میکند بر نظریات او نسبت به برنس مخالف است.
هیئت برنس: داکتر لارد: مستر وود: میجر لیچ: حکمروایان هند انگلیسی لار بتنک و لاردآکلند:
معاصر آغاز امارت امیر دوست محمد خان در کابل از دو نفر حکمروای هند انگلیسی نام میتوان برد که یکی در شرف حرکت بود و دیگری تازه وارد شد. این دو نفر عبارت از لار بتنگ و لارد آکلند بود که اولی به امور افغانستان چندان دلچسپی و فکر مداخله نداشت و دومی به مجرد اشغال وظیفه بفکر اعزام هیئتی به دربار امیر دوست محمد خان به کابل بر آمد. در رأس این هیئت الکسندر برنس معروف قرار داشت و باقی اعضای او عبارت بود از: داکتر لارد، کپتان وود، میجر لیچ و منشی آن موهن لال هندو.
استقبال برنس در خیبر و در بت خاک: داخل شدن برنس به سواری فیل پهلوی سردار محمد اکبر خان به کابل: عبور برنس از بازارهای شهر و صداهای اخطار آمیز اهالی: رهایشگاه برنس در باغ بزرگی در بالاحصار:
امیر دوست محمد خان از شنیدن خبر آمدن برنس بحیث نمایندۀ انگلیس به کابل بسیار خوش بود و پیوسته از "مسن" انگلیس که بحیث واقعه نگار در بالاحصار شهر رهایش داشت نسبت به تاریخ رسیدن او به سرحد استفسار میکرد امیر از آمدن نماینده انگلیس به پایتخت خود توقع زیاد داشت که مسایل معوقه که در رأس همه استرداد پشاور بود از راه مفاهمه حل خواهد شد.
برنس با ۱۲ تن سواران عربی بتاریخ ۲ سپتامبر ۱۸۳۷ از درۀ خیبر گذشت و از طرف شاه اقاسی گل محمد خان و میرزا آقا جان و سعادت خان مهمند و ناظر علی محمد خان با فیر توپ استقبال شد.
قراریکه خود برنس و منشی او موهن لال می نویسند هیئت انگلیسی در بت خاک از طرف سردار محمد اکبر خان و دسته رساله استقبال شد و از آنجا سردار برنس را پهلوی خویش در فیل سوار کرده بطرف کابل حرکت کردند در کوچه های شهر مردم دو طرف صف کشیده و طبق دستور امیر خوش آمدید میگفتند ولی روز بعد حینی که برنس از ملاقات رسمی از دربار امیر بر میگشت مردم به شهادت خود برنس صدا میزدند: "کابل هوش تان باشد، کابل را خراب نکنید."
بهر حال سردار محمد اکبر خان بهمان روز ورود] ۲۰ سپتامبر[ برنس را بحضور امیر بهر آورد و خانه و باغ بزرگی در بالاحصار کابل برای رهایش ایشان تعین گردید.
۲۱ سپتامبر ۱۸۳۸: برنس در روز دربار در حالی که جمعی حضور داشتند اعتبار نامه و هدایای خود را به امیر دوست محمد خان تقدیم کرد ملاقات برنس با نواب جبار خان در حمام:
۲۱ سپتامبر ۱۸۳۷ در بالاحصار کابل روز بزرگ و پر همهمه ئی بود زیرا امیر بزرگان قوم را دعوت کرده و در طی دربار رسمی برنس و همراهان او را می پذیرفت. برنس اعتبار نامه ئی را که از طرف لارد اکلند حکمروای هند انگلیسی با خود داشت با هدایا بحضور امیر تقدیم نمود. اعتبار نامه را امیر بدست خود باز کرد و میرزا عبدالسمیع آنرا برای حضار به آواز بلند قرائت نمود. بعد ازینکه برنس و همراهانش از دربار امیر خارج شدند نواب جبار خان ایشان را در حمام خانه خود پذیرفت و به صرف چای دعوت نمود. بعد از چند روزی که تعارفات و مهمانی ها به پایان رسید امیر دوست محمد خان مقصد اصلی را که عبارت از استرداد پشاور باشد در میان نهاد جواب برنس على العموم به همه معلوم است که حکومت انگلیس در امور سک و افغان مداخله نمیتواند تنها از روی برخی تذکرات مسن اینقدر معلوم میشود که در اوائل ورود خود به کابل برنس به امیر گفته بود که پشاور را بعد از مرگ رنجیت سنگ به او خواهند داد و راجع به این قضیه به لارد اکلند مکاتبه خواهد کرد. چون جواب حکومت هند برطانوی به تعویق افتاد و بالاخره نتائج مثبت از ان بدست نیامد وضع برنس به تدریج در دربار کابل خفیف و سبک شده رفت برنس در فاصله زمانی که انتظار جواب حکومت خود را میکشید و اقلاً دوره اول انتظار سه ماه طول کشید به یک سلسله گردش ها در نقاط مختلف کوهدامن و کوهستان مشغول شد. سپس میرزا بدیع ایلچی میر مراد بیک میر قندوز به کابل رسید ۱۲ اسب طور تحفه برای امیر آورده بود و مقصد اصلی عبارت ازین بود که در صورت امکان یکنفر از انگلیس ها به قندوز برود و چشم برادر میر مذکور را معالجه کند برنس ازین موقع طلائی استفاده نموده داکتر لاردرا که طبیب و عالم طبیعیات بود با مستر وود بتاریخ ۳ نوامبر ۱۸۳۷ بطرف قندوز اعزام نمود و ایشان تا اواسط ماه اپریل ۱۸۳۸ در قندوز ماندند و طوریکه معروف است مستر وود از مساعدت میر قندوز استفاده نموده در امتداد مسیر علیای آمو دریا در بدخشان مسافرتی کرد و در نتیجه به کشف سرچشمه رود آمو توفیق یافت و در کتاب او درین باب بسیار معروف و از نظر تحقیقات جغرافیائی دلچسپ است.
مکاتبه امیر دوست محمد خان بازار روس و شاه ایران: رفت و آمد ایلچیان:
چون امیر دوست محمد خان خلاف انتظار و توقع از مکاتبه با عمال انگلیسی و گورنر جنرال هند و از نماینده ایشان برنس جواب مثبت و قناعت بخشی گرفته نتوانست برای معرفی خود و موقف خود نامه هائی به زار روس و شاه ایران نوشت و ایلچی های وی میرزا ابراهیم و میرزا محمد حسین به کمپ ایرانی رفتند چون محمد شاه قاجار درین وقت هرات را در محاصره گرفته بود کمپ ایرانی درین وقت در مجاورت هرات مرکز فعالیت های سیاسی و نظامی ایران و روس بشمار میرفت میرزا محمد حسین خان در مراجعت ایلچی ایرانی قنبر علیخان را با خود تا قندهار آورد ولی سرداران قندهار کهندل خان و مهردل خان وی را اجازه حرکت بطرف کابل ندادند و خود به حساب خود اول با ایلچی ایرانی و سپس حین رسیدن کپتان روسی ویکوویچ با او داخل مفاهمه شدند.
کپطان ویکوویچ نمایندۀ روسیه تزاری در بالاحصار کابل:
چون خط رفتار روسیه تزاری و ایران قاجاری درین وقت (نظر به موقف انگلیس در هند و مشی سیاسی آن درین گوشه شرق) نسبت به حکومت سدوزائی هرات (شهزاده کامران و وزیر یار محمد خان) و سرداران بارک زائی قندهار (سردار کهندل خان و مهردل خان) و امیر دوست محمد خان تقریباً یک چیز بود به تعقیب قنبر علیخان که از قندهار پیشتر آمده نتوانست کپتان ویکوویچ روسی بیشتر به مصلحت کونت سیمونیچ سفیر روسیه متعین تهران راه افغانستان پیش گرفت و بعد از تماس با سرداران قندهاری از راه غزنی طرف کابل حرکت کرد.
ورود او با ورود هیئت برنس به کابل فرق زیاد داشت. از هیئت برنس به شرحیکه دیدیم از سرحد تا کابل به غیر توپ و اعزام هیئت های پذیرائی و دسته رساله استقبال بعمل آمد. و سردار محمد اکبر خان شخص برنس را به سواری فیل با خودش از بت خاک وارد شهر ساخت. حال آنکه خبر رسیدن کپتان ویکوویچ دفعتا در اواخر دسامبر ۱۸۳۸ به کابل رسیده و تا وقتی که به غزنی نرسیده بود از ورود او کسی اطلاعی نداشتو امیر اظهار بی خبری میکرد و برنس قراریکه خود مینگارد شب قبل (۲۹ دسامبر (۱۸۳۸) که مصادف به شب عید رمضان سال ۱۲٥٤ بود با نواب جبار خان و عدۀ دیگر در خانه بدر الدین تاجر بخارائی دعوت بودند و چای به اصول بخارا برای ایشان دم کرده و مشغول ساعت تیری ها بودند که خبر ورود نماینده روسی به ایشان مواصلت کرد.
قرار امر و اراده امیر دوست محمد خان محل رهایش کپطان ویکوویچ را هم در بالاحصار در خانه شخصی میرزا عبدالسمیع وزیر تعیین کردند. چون آوازه آمدن ویکوویچ بطرف قندهار قبلاً به هیئت انگلیسی به کابل رسیده بود برنس یکی از همراهان خود میجر لیچ را بتاریخ ۲۸ دسامبر یک یا دو روز قبل از رسیدن کپتان روسی به کابل به قندهار اعزام نموده بود کپتان ویکوویچ که با لباس صاحب منصبان قزاق بار اول در کابل ظاهر شده بود قیافه نوی داشت مکتوبی از تزار روس (بخط خود تزار) و نامه ئی از سفیر آن مملکت متعین تهران با خود آورد و بحضور امیر تقدیم داشت نامه زار روس بیشتر حاوی تعارفات دوستانه و مشعر بر توسعه و تسهیلات تجارتی بود که در آنوقت ها از راه بخارا بین کابل و شهرهای آسیای مرکزی جریان داشت و ازین قبیل مکاتیب عمال حکومت هند انگلیس هم به دفعات عنوانی شاه بخارا و دیگر خانهای این مناطق فرستاده بودند. امیر دوست محمدخان اصل این نامه ها را توسط میرزا عبدالسمیع برای اقناع به برنس فرستاده بود. چنانچه او و مستر مسن هر دو نامه ها و حتی نوعیت کاغذ آنرا مطالعه و معاینه نموده بودند. موهن لال منشی برنس ترجمه و نقلی ازان برداشته بودند که بعدها در روزهای پر هیجان جنبش معروف کابل در نوامبر ١٨٤٢ از پیشش چور شد.
هیئت روسی و انگلیسی در بالاحصار کابل: برنس و کپطان ویکوویچ: ویکوویچ از نظر مسن: مسن از نظر موهن لال:
پیشتر گفتیم که در زمستان سال ١٢٥٤ کابل در شب های اخیر دسامبر که شب های اخیر سال ۱۸۳۸ مسیحی و مقارن ایام کرسمس بود برنس مشغول مهمانی و ساعت تیری ها بود که کپطان ویکوویچ وارد شهر شد و در جوار محل رهایش انگلیس ها در بالاحصار در خانه میرزا عبدالسمیع وزیر اقامتگاه وی تعیین شد. برنس میگوید که ویکوویچ به مجرد وصول به کابل به دیدن من آمد و روز عید که مصادف با روز کرسمس (۱۸۳۸) بود او را به صرف نان شب دعوت کردم. جوان خوش چهره و ۳۰ ساله بنظر میخورد، فرانسوی ترکی، فارسی خوب میدانست و لباس صاحب منصبان قزاق در بر داشت چون سه دفعه به بخارا رفته بود و من هم اینجا را دیده بودم بدون دخل در سیاست موضوع صحبت خوبی پیدا کرده بودیم ضمن صحبت به ملاحظه رسانید که ما روس ها خلاف انگلیس ها و فرانسوی ها شرح مسافرت های خویش را در کشورهای خارجی نشر نمیکنیم. بعد ازین شب و این ملاقات دیگر وی را ندیدم و به نوشته و رد و بدل پیام ها مبادرت میکردیم روی همرفته تا جائی که از نوشته های خود برنس معلوم میشود نماینده روسی بنظر وی مرد با اطلاعی آمده و بر وی تاثیر سوئی نکرده بود. مستر مسن واقعه نگار انگلیس بشرحی که در کتاب خود میدهد چنین میگوید که رسیدن کپطان روسی به کابل برنس را چنان تحت تاثیر و فشار آورده بود که دستمال ها را تر کرده و بر سر خود میگذاشت و ادویۀ مقوی بوی میکرد به عقیده مسن ویکوویچ در کابل ماموریت دیگری نداشت جز اینکه از فعالیت های برنس اطلاعی حاصل کند و اگر در آخر کار به پاره موفقیت هائی هم نایل آمد بیشتر جهتش حماقت های برنس بود مسن در قضاوت های عمومی خود نسبت به برنس چنین اظهار میدارد که در آغاز ورود به کابل با یکنوع خوش آمد و خورد ساختن خویش و استدعای (غریب نوازی) بحضور امیر دوست محمد خان پیش میشد و خلاف دساتیر حکومت مرکزی هند وعده هائی داد و در آخر هم با ارسال پیام های دهشت افزا و هیجان انگیز اوضاع را منقلب ساخت البته مسن درین باب ها عدم رسیدن اطلاعات و هدایات واضح و قاطع را از مصادر انگلیسی به برنس هم تذکار میدهد که اینجا بیشتر ازین محل تذکار نیست و علاقمندان به فصل های (۱۷ تا ۲۰ جلد سوم کتاب او) مراجعه میتوانند.
موهن لال منشی هیئت برنس که بعد از نشر کتاب مسن در ١٨٤٢ از افکار وی اطلاع حاصل کرده است طبیعی از نظریات و افکار رئیس هیئتی که خود منشی آن بود پشتیبانی میکند و صریح از شخصیت و سجایا و طرز تلقیات برنس و صراحت لهجه او تعریف مینماید و با اینکه مسن را در استدلال شخصی و سائر مزایای علمی محترم میشمارد سنخ قضاوت وی را در باره برنس به شدت رد میکند.
هیئت های روسی و انگلیسی در بالاحصار برنس و ویکوویچ:
ورود هیئت های انگلیسی و روسی در دربار امیر کابل و استقرار آنها در بالاحصار شهر امریست که سابقه ندارد در شرق سکها شهر افغانی پشاور را تصاحب کرده و عقب آنها انگلیس ها ایستاده بودند و در غرب ایرانیها به کمک صاحب منصبان اروپائی هرات را در محاصره گرفته و عقب آنها روس های تزاری مراقبت داشتند و در داخل کابل و قندهار و هرات شکل سه کانون حکومتی جداگانه بخود گرفته بود با این اوضاع رفت و آمد ایلچی های داخلی و نمایندگان خارجی فعالیت های هیجان انگیزی در دربار امیر دوست محمد خان تولید کرده و بالاحصار صحنه سیاسی شده بود و افکار ضد و نقیض به بازارهای آن شنیده میشد.
هیئت های روسی و انگلیسی در بالاحصار پهلوی هم زندگی داشتند ولی چون کپطان ویکوویچ در منزل شخصی وزیر میرزا عبدالسمیع رهایش داشت هم تا اندازه ئی تحت مراقبت دولت بود و هم فعالیت های او آنقدر روشن نبود معذالک طوریکه متذکر شدیم در آغاز ورود ویکوویچ میان او و برنس ملاقات تعارفی و مهمانی ها صورت گرفت چون انگلیس ها از اقدامات نماینده روسی نگرانی داشتند برنس یکی دو روز قبل از وصول ویکوویچ به کابل میجر لیچ را به قندهار فرستاد تا اقدامات نمایندگان قاجاری و تزاری را نزد سردار کهندل خان و مهردل خان خنثی سازد.
آخر معامله با نمایندگان انگلیسی و روسی: آمدن سردار مهردل خان به کابل:
چون برنس خلاف توقع امیر دوست محمد خان در موضوع استرداد پشاور کاری نتوانست و وعده های او عملی نشد موقعیت خویش را کم کم از دست داد و بعد از رسیدن کپطان ویکوویچ خویش را بکلی باخت و بتاریخ ۲۶ اپریل ۱۸۳۹ خواهش مراجعت به هند را کرد. درین وقت (اواخر ١٢٥٤) سردار کهندل خان، سردار مهردل خان را به کابل فرستاد و آمدن او حرکت برنس را تسریع کرد ویکوویچ با دادن وعده های پولی به همراهی سردار مهردل خان به قندهار برگشت و از آنجا از راه هرات به کشور خود مراجعت نمود. برنس و مسن به تاریخ ۲۶ اپریل ۱۸۳۹ از کابل طرف بت خاک حرکت کردند. سردار غلام حیدر خان تا چهار میلی شهر ایشان را مشایعت نمود میرزا عبدالسمیع با سه راس اسپ تحفه امیز به دیدن آنها به بت خاک رفت و بعقیده مسن "بدین طریق کار و باریکی او عجیب ترین هیئت های اعزامی پایان یافت." مراجعت برنس و ملاقات او با مکناتن زمینه معاهده سه جانبه انگلیس و سک و شجاع و مقدمه تعرض اول فرنگی را بر افغانستان آماده ساخت و ویکوویچ در مراجعت نزد وزیر خارجه دولت اتزاری بحیث حادثه جوئی تلقی شد عامل این همه بدبختی ها که تاریخ دورۀ فتور معروف آنست برادران بارک زائی بودند که بی اتفاقی های ایشان کشور بزرگی را به تجزیه کشانید و اوضاع جداگانه پشاور، کابل، قندهار هرات و افکار متباین سرداران ما درین چهار شهر به خارجی ها خوب موقع داد که یکی را علیه دیگر استعمال کنند تا اینکه نیروی مقابله از همه سلب شده و اینک کشور پراگنده و متلاشی را در مقابل هجوم و تعرض فرنگی مشاهده میکنیم.
مسن انگلیس و کشفیات باستان شناسی در ماحول بالاحصار: باغ اخوند هدایت الله در مجاورت چشمه شمس: خشت های نمره دار نوشته روی برگ مجسمه های گلی ملون: رسیدن خبر کشفیات به سردار محمد اکبرخان:
پیشتر تذکر دادیم که مسن انگلیس که عهده دار واقعه نگاری بود، بین سال های ۱۸۲٦ و ۱۸۳۸ مسافرت هائی در افغانستان کرد نام برده در طی این سال ها در نقاط مختلف افغانستان در درونته و هده در خورد کابل و شیوکی و چکری و وردک در بامیان و بگرام و فندقستان به کشف و به باز کردن استوپه های مختلف اقدام کرده و جعبه هائی از استویه های مختلف منجمله از استوپه بزرگ چکری و وردک بدست آورده که امروز در لندن موجود است. مسن و کشفیات باستان شناسی او در نیمه اول قرن ۱۹ اهمیت بسیار دارد و دانشمندان امروز از نوشته های او استفاده زیاد کرده و میکنند اینجا به سائر فعالیت های او در سائر نقاط افغانستان کاری نداریم البته آنچه در ماحول بالاحصار دیده و پیدا کرده هم کمال اهمیت دارد و هم بصورت مستقیم به موضوع این اثر متعلق میباشد. مسن بعد ازینکه یکسال در کابل و بالاحصار اقامت و با شهر و عرف و عادات مردم آشنائی پیدا کرد بعقیده خودش به امن و امان گذرانید کم کم به دیدن تپه ها و غندی های اطراف بالاحصار مشغول شد.
در فصل ۵ جلد سوم کتاب خود شرحی راجع به این کشفیات نوشته که به ذکرشمه ئی از آن اینجا مبادرت میکنیم. عقب بالاحصار در مجاورت قول شمس باغچه و چشمه ئی به این نام شهرت داشت که یکی از نقاط گردش و میله های اهالی بود. نزدیک این چشمه باغی بود متعلق به شخصی موسوم به آخوند هدایت الله مسن با پسر اخوند طرح آشنائی ریخته و به کمک او به معاینه غندی های داخل باغ پرداخت قراریکه نامبرده شرح میدهد در یکی از غندی های دو طبقه سموچ معلوم میشد در وسط سموچ فوقانی سوراخ مدوری به نظر میرسید که پسر آخوند آنرا مخزن آب تصور میکرد چون اهالی قلعه مجاور سموچ ها را دیده بودند از یکی از آنها چراغی یافته بودند که در تصرف خود آخوند بود. همین اشخاص دهکده پارچه های خشت به طول ٨٦ و ضخامت ٦ انچ به وی نشان دادند. روی آن علامه ئی بکشل رقم (٤) دیده میشد. قصه های فولکلوری مردم این آبادی را به زقوم شاه کافر نسبت میداد در اثر ٤-٥ روز کاوش مسن در یکی از زوایای این غندی طاقی و دو پایه باریکی ظاهر شد و در داخل آن بقایای چندین مجسمه گلی ملون هویدا گردید که سر دو مجسمه بزرگ آن قابل برداشتن بود. مجسمه ها عبارت از زن های زیبائی بود و با وجودیکه نم و رطوبت قرن ها بر آنها تاثیر افگنده معذالک آثار ورقه نازک رنگ سفید و سرخ و شواهد ورقه های طلا در آنها تشخیص میشد موهای مجعد مجسمه آبی رنگ شده بود. با مجسمه اسباب های بازی گلی از قبیل اسپ، گوسفند و گاو هم بدست آمد. مهمتر از همه کشف نوشته های ناگاری بود که روی برگ نوشته شده و از لای سنگ ها هویدا گردید. مسن میگوید: چون زوایای غندی همه مهم معلوم میشد فاصله میان دو کنج را شکافتیم. یک سلسله اطاق ها نمودار گردید و در یکی از اطاق ها که گبنه آن هنوز بجای بود چندین مجسمه به اندازه های مختلف کشف شد که از آنجمله یکی از ۸ تا ۱۰ فت بلندی داشت. این مجسمه ها از گل خالص ساخته شده بود ولی روی بدن آنها را ورقه طلا چسپانیده و افقی آنها را خوابانیده بودند در یک اطاق دیگر که آنجا هم مجسمه ها دیده میشد و دیوارهای آنرا با الوان سفید، و سرخ و لاجوردی رنگ کرده بودند سه چراغ گلی، یک سوزن آهنی و یک دو پارچه آهن به مشاهده رسید پارچه های ذوغال بکثرت و برخی پارچه های استخوان و تکه های ظروف گلی سیاه هم بدست آمد. مسن به ملاحظه می رساند که ازین قبیل آثار در اکثر تپه ها و غندیهای مصنوعی این نواحی دیده میشود و اینجا چنین تصور میرود که یا مردم قصداً معبد خود را که مشرف بر تهاجم ناگهانی بود از خاک پر کرده اند و یا در جریان و تکرار تهاجم که بر سر کابل آمده است اطاقهای معبد پر شده است.
مسن میگوید چون آوازۀ این کشفیات به گوش سردار محمد اکبر خان رسید مرا احضار کرد و چون سرهای قشنگ مجسمه های زنان را دید اظهار کرد که ایکاش در عالم وجود چنین زیبائی وجود میداشت. ناگفته نماند که سردار محمد اکبر خان و عمش نواب جبار خان درین زمان در حمایت و رفع مشکلات خارجیان صرف مساعی زیاد میکردند و زمینه را برای کار دانشمندان حتی المقدور فراهم می نمودند و در اثر تشویق و سفارش ایشان چه در کابل و چه در سائر نقاط به کشفیات باستان شناسی توفیق زیاد یافت ولی در مقابل هرچه او و هموطنانش از استوپه ها بدست آوردند به کلکته و لندن فرستادند.