138

سلاطین معاصر سنائی

از کتاب: احوال و آثارحکیم سنایی

در اینکه حکیم سنائی عصر کدام یک از سلاطین غزنی را دریافته است مورخین اختلاف دارند:

از نوشتۀ دولت شاه سمرقندی و لطف علی بیگ آزر و صاحب خزینه و مجمع الفصحاء بر می آید که شیخ  عصر سلطان ابراهیم ابن مسعود را دریافته زیرا این ها می نویسند که سنائی وقتی که به مجذوب لای خوار دچار ضد قصیدۀ بنام سلطان ابراهیم نوشته بود  نوشته بود صاحب مجمع الفصحاء علاوه برانکه قصیدۀ او را بنام سلطان ابراهیم میداند تولد شیخ را در اواخر عصر سلطان محمود یمین الدوله تعیین می نماید.

ابو القاسم فرشته واقعه تصادف لای خوار را در عهد مسعود قید میکند ولی معلوم نمیشود که مراد فرشته از کدام مسعود است مسعود شهید پسر سلطان محمود یا مسعود  پسر سلطان ابراهیم.

چیز دیگری که زا تذکرۀ دولت شاه بدست می آید و دعوی دولت شاه را که سنائی در عصر ابراهیم نیز شعر گفته ثابت مینماید این است که دولت شاه قصیدۀ را که مختاری در حرف شین دارد در مدح سلطان ابراهیم می داند. و مطلع آنرا چنین می نویسند (مسلمانان دلی دارم که ضایع می شود جالش) مجموع قصاید خطی مختاری که دیده شد به این مطلع مختاری قصیدۀ ندارد بلکه قصیدۀ مذکور بمطلع ذیل است مسلمان کشتن آئین کرد چشم نا مسلمانش   

و اگر این قصیده همان قصیده است که دولت شاه یاد کرده پس در این قصیده مختاری سنائی را مدح گفته چنانکه می گوید:

سنائی را صلت ها بخش تا او هم چنان مدحی

بپردازد که همتانیست اندر شعر اقرانش 

فرواندیش تا اورا چه قادر خاطری باشد

که در معنی و لفظ خوش مسلم کرد عثمانش 

و از این قصیده و مخصوصا از ابیات فوق بر می آید که سنائی در عهد ابراهیم نیر شعر می گفته.

جامی در نفحات قصیدۀ او را بنام خود سلطان محمد یاد کرده.

اما قراری که از آثار خود سنائی بر می آید و تتبع و استدلال تاریخی ثابت می نماید باید سنائی عصر ابراهیم را دریافته باشد ولی عمر شاعری او در زمان سلطان ابراهیم ظهور نکرده باشد، یا اقلا واقعۀ لای خوار و نوشتن قصده برای سفر هند در زمان سلطنت ابراهیم نبوده باشد. زیرا اولا سنائی به نص خودش حدیقه را در 525 تمام کرده چنانچه می گوید

پنج صد و بیست و چار رفته زعام 

پنجصد و بیست و پنج گشته تمام 

و در حدیقه در باب دهم جا عمر خود را شصت تعین کرده است.

در یکجا می گوید:

عمر دادم به جمله گی بر باد

بر من آمد ز شصت صد بیداد 

جای دیگر می گوید:

پای بر پایم آمد از غم شصت

لاجرم دست میزنم بر دست

پس در این صورت که عمر سنائی در وقت تالیف حدیقه شصت بوده ووفات او 545 باشد معلوم است که سنائی در حدود هشتاد یا هشتاد و پنج عمر داشته است و در سال وفات ابراهیم به غزوۀ هند میرفته سنائی هفت سال عمر داشته که هفت ساله گی منافی عمر شاعری است.

ثانیا در آثار سنائی هیچ جا ذکری از سلطان ابراهیم بملاحظه نرسید.

------------------------------------------------------------------------------------- 

(1)ابن اثیر و گزیده.

و اینکه صاحب مجمع الصفحاء تولد سنائی را در عصر سلطان یمین الدوله محمود میداند به کلی بیعد می نماید زیرا سلطان محمود به اتفاق عامه مورخین در سال 421 وفات کرده و سنائی در 545 اگر ولادت سنائی در سال مرگ محمود واقع شده باشد بایست سنائی یکصد و بیست و چار سال عمر میداشت که که این اولا از حدود طبیعی عمر متجاوز است و دوم اینکه بقرار قول خود سنائی در حدیقه عمر او باید از هشتاد الی هشتاد و پنج تجاوز نکرده باشد.

و قصیدۀ مختاری هم برای شاعر سنائی در دورۀ سلطنت ابراهیم دلیل شمرده نمیشود زیرا اول در این قصیده نامی از ممدوح برده نشده که بطوریقین ثابت میگشت که این قصیده را برای ابراهیم سروده است و دوم در این قصیده ممدوح برای انتظام کار هند تشویق داده شده چنانکه گفته است.

به هندوستان بکن کاری چنان کاری پز از حشمت

که عبرت نامۀ سازند مردان در خراسانش 

و سلطان ابراهیم وقتی که برای غزوه در هند کمر بست چنانچه گذشت سال 472 بود و دران سال اقلا باید سنائی بیست سال عمر میداشت که در خور شاعری وصلت سلطان می بود و این پیشتر گذشته که سنائی در ان وقت هفت سال عمر داشت.

پس ثابت شد که دورۀ زندگانی سنائی از عهد سلطان ابراهیم بن مسعود شروع میشود و عهد شاعری او از دورۀ پادشاهی مسعود پسر ابراهیم آغاز یافته و به اواخر سلطنت بهرام شاه منتهی میگردد اکنون ما هم در شرح حال سلاطین  معاصر و از سلطان ابراهیم شروع مینمائیم:

سلطان ابراهیم ظهیر الدوله

سلطان ابراهیم بن مسعود بن محمود انار الله برهانهم بعد ازانکه برادرش فرخ زاد به عارضۀ قولنج وفات یافت در سال 451 بر کرسی سلطنت جلوس فرمود(1).

تخت و تاج محمودی دران وقت دستخوش حوادث بود نفاق امرای داخلی از یکطرف و اقتدار ترکان سلجوقی از طرف دیگر روز بروز  بنیاد استواری و برقرار اورا تهدید می نمود.

سلطان ابراهیم برای ابقای سلطنت خود و امر منهم در پیشروی داشت یکی دفع فتنۀ آل سلجوق که دشمن دیرین این خانه دان بودند و دیگر اصلاح و ترمیم نواقص داخلی که آتا فانا مملکت محمودی را به فنا و نیستی نزدیک می کرد.

لهذا او به اول کاری که اقدام کرد بر قرار کردند صلح و مواخات بود با داود بن میکائیل سلجوقی ابن اثیر در تاریخ کامل خود می نویسد که در این سال یعنی سال 451سلطان ابراهیم و داود سلجوقی چون دانستند که از نزاع جز قتل نفوس و بذل مال و رنج سپاه مفادی متصور نیست صلح نامۀ مبنی بر صیانت متصرفات یکطرف از طرف دیگری عقد و امضاء نمودند. 

منهاج سراج می نویسد چون خبر جلوس او به داود رسید خود داود معاریف خراسان را روان کرد و با سلطان ابراهیم صلح نمود.

سلطان ابراهیم از رجال کافی و مردان کار آزمودۀ خانواده سبکتگین بشمار میرود. او می خواست چراغ عظمت محمود را دوباره روشن بسازد، خاکی را که پدران نامی و جهان کشای او با شمشیر و هنر مندی تسخیر کرده بودند سر از نو مسخر نموده در حوضۀ قلمرو خود بیفزاید. 

ولی در این راه موانع بزرگی در پیش داشت زیرا نفاق خانه واده گی و دیگر حوادث و اتفاقات سوئی که بعد از سلطان محمود در این خانه دان رخ داد؛ روز بروز از اقتدار و توانائی شان کاسته و به نیروی دشمنان و مخالفین شان می افزود.

------------------------------------------------ 

(1)ص2ج10ابن اثیر.

مثلا کشته شدن بی موقع ناصر دین الله مسعود از طرف برادرش امیر محمد کور، یغمای اندوخته های خودش و پدرش در دست سپاه غزنه شورش طغرل حق شناس؛ قتل عام او در خانه دان محمود این همه صدمات جانگدازی بود که یکی بعد از دیگری به پیکر سلطنت و حکمرانی این خانه دان بزرگ حواله شده رفت.

لهذا وقتی که ابراهیم ظهیر الدوله براریکه سلطنت غزنی جلوس فرمود تقریبا دو قسمت بزرگ حیطۀ فرمان فرمائی محمود و مسعود در دست دشمنان شان افتاده بود بلخ و بست و هرات نیز در دست سلاجقه بود(1)

اما ابراهیم کار بزرگی که نمود این بود که استقرار سلطنتی خود را در غزنی به اساس محکم تری تمرکز داد و نفوذ حکرمانی خود را در هند وسیع تر ساخت. 

یعنی اگر از یکطرف نتوانست اقتدار خود را در ماورای آمو دریا از سوی شمال و در بلاد نیشاپور وری از سوی مغرب قایم کند ولی از جانب دیگر نگذاشت زیاده از آن نفوذ دشمنان او در قلمرو حکمرانی پدرانش قوی تر شود و اقتدارش از هند کاسته گردد.

منهاج سراج می نویسد خللی را که در مملکت افتاده بود بسبب حوادث ایام ووقایع عجیب، جمله در عهد سلطان ابراهیم به قرار آمد و کار مملکت محمودی از سر تازه شد و خرابی های ولایت عمارت پذیررفت.

ابن اثیر و ابو الفداء اورا از شهر یاران عادل و مجاهد و کریم اسلام می خوانند و از فضل و دانش او ستایش می کنند و می گویند که سلطان ابراهیم هر سال یک بار مصحف کریم را بخط خود نوشته و بکعبه شریفه می فرستاد و در هر سالی سه ماه به صیام می گذرانید (2) فرشته از جامع الحکایات عوفی نقل می کند که سلطان ابراهیم هر سال یک مرتبه امام یوسف سجاوندی را در مجلس خود حاضر ساختی و او به وعظ مغول گشتی 

------------------------------------------------------------ 

(1)رجوع شود به تقسیماتی که در صفحه 8 تاریخ سلاجقه تالیف عماد کاتب تشریح داده شده 

(2)ابن اثیر ص 3 ج 10 و ص 68 ج 10 ابو الفدا ج 2 ص 188 فرشته ج 1 ص 48 طبقات ناصری ج چاپ هند.

و مردم را وعظ دادی و به سلطان سخنان بی محابا گفتی و ازدرشتی آن سلطان آزرده نشدی. دولت شاه به حوالۀ مقامات ناصری می نویسد که سلطان ابراهیم انار الله برهانه شب ها گردید محلات غزنی گردیدی و بیوه زنان و محتاجان را ز رو طعام بدست خود دادی و به عهد او در غزنی اشربه و ادویۀ تهامت مریضان از خزانۀ او بردندی و از او سلاطین سلجوقی تعلیم گرفتندی و اورا بزرگوار داشتندی. 

یکی از وقایعی که در عهد سلطان ابراهیم اتفاق افتاد این بود که در سال 465 عساکر غزنی به شهر سکلکند (1) حمله برده آنرا غارت کردند و عثمان عم سلطان ملکشاه سلجوقی را لقب امیر اللامرائی داشت اسیر کرده به غزنی آوردند.

دیگر از واقعات عصر سلطان ابراهیم غزنوی مسئله فتوحات او در هند است.

بقول اکثر مورخین (2) سلطان ابراهیم در سال 476 جانب هند لشکر کشید تا دامنۀ فتوحات محمودی را وسیع تر سازد اولا قلعه اجودرا (3) که در نواحی لاهور است تحت حمله قرار داد اهالی آنجا با اینکه ده هزار مرد جنگی داشتند تاب مقابله نیاوردند و سلطان ابراهیم در 20 صفر سال مذکور آنرا عنفا فتح کرد(4).

و بعد از ان جانب قلعه روبال حمله آورد ابن اثیر مینویسد که روبال بر فراز کوهی واقع بود یکطرف آن را دریا و یک طرف آن را جنگل انبوهی فرا گرفته بودند و جز یک راه بار یک دیگر هیچ معبری برای پیشبردن جنگ و فتح قلعه نداشت و هند و ها آن راه را با چندین فیل و مردان جنگی استوار کرده بودند ولی سلطان ابراهیم با همان قوت قلب و عزم آهنینی که دات قلعه را فتح کرد و بعد از ان در دو موضع دیگر حمله برده بعد از سه ماه و هجده روز مقاومت آنها را نیز فتح کرد و سالما و غانما به 

---------------------------------------------------- 

(1)سکلکند بفتح اول و سکون ثانی نام جائی است در طخارستان که بازار معموری داشته و اکثر اهل علم بدانجا منسوب اند معجم البدان ص 98 ج 5 (2) ابن اثیر ج 10 ص 46 فرشته ص 48 ج 1 ترکتازان هند ص 176 ج 1 (3) این قلعه فرار نوشته ابن اثیر همین جای است که معروف به پتنۀ فرید الدین شکر گنج می باشد (4) ابن اثیر ص 46 ج 10.

غزنه مراجعة نمود ابو الفرج رونی را در تهنیت این فتح قصیده ها است دیگر از کارهای عهد ابراهیم مسئله وصلت ابراهیم با سلطان ملک شاه سلجوقی است که دختر اورا به پسر خود مسعود عقد کرد.

منهاج سراج نام این دختر را مهد عراق قید کرد و فرشته نیز انرا تائید نموده ابن اثیر می نویسد که در عروسی مسعود نظام الملک (وزیر معروف آل سلجوق )یکصد هزار دینار از مال شخصی خود مصرف نمود.

دیگر از واقعات عهد ابراهیم حیلتی است که باو با ملک شاه سلجوقی نمود و این حیلت یکی از خداع بزرگ حربی در شرق شمرده می شود. 

و آن چنان بود که سلطان ملک شاه قبل از عقد صلح با سلطان ابراهیم خواست که به غزنه حمله کند وقتی که سپاه را جمع کرده به اسفزار منزل کرد سلطان ابراهیم تدبیری اندیشید و مکتوبی از طرف خود بنام امرای عسکر ملک شاه نوشته دران ذکر کرد که مکتوبی از طرف خود بنام امرای عسکر ملک شاه نوشته دران ذکر کرد که مکتوب شما که دران عهد کرده بودید که هر وقت که عساکر شما با عساکر من مقابله شود ملک شاه را دستگیر می کنیم به من رسید من از این شیوۀ شما خوش شدم و این  مکتوب را در نامه سر بمهر کرده به اردوی ملک شاه فرستاد و به قاصد سپرد که خود را در نظر ملک شاه برساند؛ و در اول از آوردن مکتوب انکار بیاورد و بعد از ان که ملک شاه اورا محبور بسازد مکتوب را بدست ملک شاه بدهد.

ملک شاه باشکار رغبت تمام داشت قاصد، خود را در یکی از شکار جاها به نظر او جلوه داد ملک شاه هر قدر از او سوال نمود قاصد انکار آورد بالاخره فرمود تا اورا بزیر تازیانه کشیدند هنگام زدن مکتوب از کیسۀ قاصد نمایان شد. ملک شاه به مجرد مطالعۀ نامه از اتحاد امرای خود با سلطان ابراهیم در هراس افتاد و از ان حرب منصرف گردید. 

در وفات سلطان ابراهیم اختلاف است بعضی (1) 481 تعیین می کنند و بعضی 492 (2)

---------------------------------------------------------- 

(1)ابن اثیر ص 68 ج 10 (2) طبقات ناصری.

و محقیقن متاخر روایة دوم را صحیح تر شمرده اند(1)

سلطان علاء الدوله مسعود بن ابراهیم (مسعود ثالث)

سلطان مسعود بن سلطان ابراهیم بن سلطان مسعود بن سلطان محمود بقول ابن اثیر در سال 481 به پادشاهی رسید و قرار گفتۀ منهاج سراج در طبقات ناصری در سال 492. سلطان مسعود یکی از سلاطین خوش نام و با کفایت این دودمان بحساب میرود.

دار السطنۀ غزنی در زمان فرمان فرمائی او در مهد راحت و امنیت عمومی غنوده بود. او هم از حمۀ سلجوقیان دولت خود را محفوظ نگهداشت تر گردانید عساکر خود را از رود گنگ عبور داده بجای رسانید که جز قشون سلطان محمود کبیر دیگر هیچ یک از امرای اسلام برسیدن در آنجا موفق نشده بودند(2) حکیم سنائی دولت خاندان محمودی را در عصر مسعود به قلزم وجودی تشبیه می کند خاک غزنی را در این عصر فلکی رفع و آسمانی منبع می خواند و نقش اورا با عرش برابر میداند(3)

شعرا و گویند دیگر این عصر را دورۀ تجدید جوانی غزنی حساب کرده اند و از سعادت و خوشبختی غزنه در این عصر ستائش ها کرده اند.

از فتوحات مسعود در هند عبور عساکر او از رود گنگ است و فتح قلعۀ جنگوان که در دست طغان تگین یکی از بزرگان لشکر او میسر شد.

سلطان مسعود بقول ابن اثیر در شوال 508 و بقول فرشته و منهاج سراج در سال 509 در غزنه وفات یافت به این حساب اگر سال جلوس اورا 492 حساب کنیم مدت پادشاهی او هفده سال بوده و اگر 481 حساب کنیم مدت پادشاهی او بیست و 

----------------------------------------------------------------------- 

(1)رجوع شود بحواشی چار مقاله طبع لیدن ص 179 (2) طبقات ناصری.

(3)ناببینی چو قلزم وجودی          دولت خانه دان محمودی

حضرتی بیتی آسمان در او          صد هزاران ستاده چا کر او

هشت سال، و اینکه دولت شاه مدت پادشاهی اورا شصت سال تعین کرده به کلی بعید می نماید.

ارسلان شاه

ارسلان شاه به اتفاق مورخین بعد از وفات مسعود پدرش به تخت سلطنت جلوس نمود تنها حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده می نویسد که بعد از فوت مسعود اول شیر زاد پسرش پادشاه شد و اورا بعد از یک سال پادشاهی ارسلان شاه کشته خودش پادشاهی اختیار کرد.

ارسلان شاه بجای اینکه در راه استقرار سلطنت خود مساعدتی نماید زیاده تر موجب انقراض و بر بادی خانه وادۀ خود گردید. 

با مادر خود مهد عراق بدیدۀ استخفاف نگریست ، آل سلجوق را بر خود دلیر و جری گردانید سلسلۀ انتظامی را که مسعود و ابراهیم سر از نو بدست آورده بودند ودرهم گسست ، برادران خود را زندان کرد بعضی از ایشان را کشت و برخی را کور نمود مگر بهرام شاه که گریخته به سنجر سلجوقی مامای خود پناه برد سنجر دران وقت از طرف برادر خود سلطان محمد به حکومت خراسان مامور بود وی بهرام شاه را حمایت کرده به ارسلان شاه نوشت تا به تسلی خاطر بهرام شاه بپردازد ولی ارسلان شاه قبول نکرد بالاخره سلطان سنجر به مدد بهرام شاه بر خاسته فرمان داد تا یک دسته از عساکر او به غزنی حمله ببرد و تاج و تخت از دست رفتۀ بهرام شاه را تامین نماید.

لشکر سنجر به سالاری ابو الفضل نصر بن خلف حاکم سجستان به غزنی حمله آورد و ارسلان شاه را به هزیمت مجبور کرد ارسلان شاه هر قدر الحاح کرد که سالار های 

--------------------------------------------------------------

(بقیه از حاشیه صفحه گذشته (4) مسعود  سعد راست در مدح مسعود (دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان ملک جهان گرفتن و دادن نکوتوان) ابوالفرج رونی راست قضا موافق رای و قدر موافق عزم سپهر زیر رکاب و زماه زیر نگین (3) ابن اثیر ص 212 ج 10.

سنجر را به احسان بفربید آن ها قبول نکردند متعاقبا خود سنجر به شخص خود آهنگ غزنی نمود.

در این وقت ارسلان شاه مادر خود مهد عراق را به شفاعة نزد سنجر فرستاد تا اورا از یاری به بهرام شاه و فتح غزنه باز دارد. 

خلاصه مهد عراق (خواهر سنجر ) با هدایای بی شمار که می گویند در میان آن ها دوصد هزار دینار بود نزد سنجر آمد ولی بجای اینکه سنجر را از حمله غزنۀ منصرف بسازد زیاد تر اورا تشویق و تحرص نمود.

سنجر به غزنی حمله آورد و در صحرای شهر آباد که یک فرسخی غزنی واقع بود آتش جنگ مشتعل شد.

عساکر سنجر اورا تعقیب نموده اسیر کردند و میخواستند بحضور سنجر اورا ببرند اما بهرام شاه مانع آمد ویرا به غزنی خفه نمود و در کنار تربت پدرش دفن کرد.ابن اثیر و فرشته عمر اورا بیست و هفت سال قید میکنند و منهاج سراج عمر اورا سی و پنج سال میداند.

ابن اثیر واقعۀ قتل اورا در 512 و منهاج سراج در 511 می نویسد. 

بهرام شاه

بهرام شاه از سلاطین علم دوست و معارف پرور این خانه دان بود ولی در تدبیر و سیاست پادشاهی چندان دور اندیش و حسابی نبود

وقتی که سریر سلطنت غزنی بوجود او آراسته شد؛ نهضت ادبیات دوباره آغاز یافت همچنانکه جد بزرگوارش سلطان محمود غزنوی شعر و شاعری را حیات جاویدان بخشید عهد این شهر یار اولین سنگ بنیاد شاعری را بر اساس تصوف و احلاق بنا نهاد.عصر محمود فردوسی و عنصری بار آورد و عهد بهرام شاه به سنائی کسب افتخار نمود در عهد دولت  بهرام شاه شعراء و گویندگان در غزنه قدر و قیمتی مساوی به گویندگان و سخن سرایان عهد محمود انار الله برهانه داشتند. 

زیرا او مانند سلطان محمود کبیر شهر یار با عظمت و مایۀ افتخار شرق علمای کشور خود را گرامی میداشت و گویندگان را احترام می نمود علی هذا شعراء و گویند گان در بار او  نیز اورا از صمیم قلب دوست داشتند.

سید حسن شاعر می فرماید:

سلطان یمین دولت بهرام شاه شاه

کاقبال او گرفت بانصاف در برم

ای کاشکه پذیردی و کارش آمدی

تا جان نهاده در طبقی پیش او برم

جای دیگر می گوید:

پر کوس تو که از او گوش فتح شد آگاه

به چتر تو که در او چشم چرخ شد حیران

که حق نعمت یک روزۀ ترا کان هست

فزون زریگ بیابان و قطرۀ باران 

به عمر خویش فرام نکرده ام نکنم

نه هیچ در دلم آمد که هر گز آن بتوان 

سنائی فرماید:

عرش اگر بار گاه را زیبد

شاه بهرام شاه را زیبد

بر خور ای بر شده سپهر بلند

تو به پیران سر از چنین فرزند 

شه جوان و جهان جوان وزمان

در امان هم چو روضۀ رضوان

یکی از یادگارهای عهد سلطنت بهرام شاه ترجمۀ کتاب کلیله و دمنه است

این کتاب از دیر باز منظور نظر دانشمندان و علماء جهان واقع بوده در اول آنرا عبدالله بن المقفع کاتب ابی جعفر منصور عباسی از پهلوی به عربی ترجمه نمود و بعد از ان آن را عبدالله بن الهلال الاهوازی در عد خلافت مهدی 165 از فارسی به عربی نقل و به یجی بن خالد برمکی بلخی وزیر تقدیم نمود. و سهل بن نوبخت حکیم آنرا برای یحیی بن خالد مذکور در رشته نظم کشید.

و در زمان آل سامان نصر بن احمد یکی از علمای عصر خود را فرمان داد تا این کتاب را از عربی بفارسی ترجمه نمود و شاعر معروف آن خانه واده استاد رودکی آنرا بفارسی منظوم ساخت.

و در عهد دولت غزنویان بهرام شاه به نصر الله بن عبدالحمید وفاتش (583،559) امر داد که آنرا دوباره از عربی بفارسی از روی نسخۀ عبدالله بن مقفع ترجمه نماید  و او کتاب مذکور را بنام بهرام شاه ترجمه نمود و ازین راه خدمت بزرگی به عالم ادب کرده کتابی را که نتیجۀ تجارب و افکار چندین تن از دانشمندان چند ملت بود احیا بخشید.

مدت پادشاهی بهرام شاه سی و پنج سال بود در این مدت چند مرتبه به هندوستان شتافته فتوحات نمایانی کرد محمد با هلیم که سپه سالار ارسلان شاه در هند بود یک باره علم مخالفت بر افزاشت بهرام شاه در سال 512 اورا اسیر نموده و باز جان بخشی کرده از بندش رها داد و دو باره به سپه سالاری هندش سر افراز فرمود؛ ولی با هلیم ثانیا راه مخالفت سپرد و بهرام شاه بار دیگر بهند آمد تا باهلیم را مالش دهد، با هلیم بمقابل بهرام شاه لشکر کشید و در حوالی ملتان تلاقی فئتین دست داد.

عساکر با هلیم شکست خورد و خودش با پسرش در اثنای گریز بزمین جمجه فرو رفت چنانچه از راکب و مرکوب اثری پیدا نماند ولی افسوس تمام نیک بختی های که در عصر بهرام شاه نصیب غزنی گردید دولت مستعجل بوده و بزودی محو ناپدید شد زیرا سهوی که او در کشتن برادران علاء الدین جهانسوز شهر یار آتشین کر دار غور نمود بنیاد سلطنت چندین سالۀ غزنی را بدست خود بر انداخت.