32

شاهبهار بیهقی

از کتاب: آفریده های مهجور علامه حبیبی

نام شا بهار مخفف شاه بهار در تاریخ اوایل فتوح اسلامی در افغانستان خیلی معرو فست ، مورخ در بار غز نه ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی در تاریخ خود مکررا از شابهار غزنه نام می برد که همواره سلطان در آنجا لشکر خود راسان میدید و آن دشتی بود در اطراف نزديک غزنه و محل عرض لشكردر برهان قاطع گوید : شابهارنام بتخانه بوده است قدیم در نواحی کابل و در اطراف آن دشتی و صحرایی بس بزرگ و عظیم واقع است و در پاورقی این مطلب استاد محمد معین افزوده اند که "شابهار در ادبیات پارسی بعنوان نام دشتی در ناحیه کابل آمده : 

      با من به شابهار بهم بود چاشتگاه

                              ماه من آنکه رشک برد زود و هفته ماه

     گفت این فراخ پنها دشت گشاده چیست ؟

                             گفتم که عرضه گاه شه بیعد دسپاه (فرخی)


هر چند بعید نیست که در از منه قدیم درین دشت بتخانه یی بوده باشد ، ولی ماخذی برای این اسناد یافته نشد و ممکن است شبهار را بقیاس نو بهار ساخته باشد!" این بود آنچه درباره کلمه شابهار نویسندگان متقدم و متاخر نوشته اند ولی این کلمه شرحی دارد که باید برای تشحيد اذهان خوانندگان گرامی ادبیات دوره غزنوی نشر و طبع شود :

این نام مركب از شاه + بهار یعنی بهار شاه و پرستش گاه شاه که بنام شاه منسوب و مضاف بوده و یا اینکه معبدی بود ، که مجسمه شاهی را در آن می پستیدند .

بهار یا و هاره که در سنسکریت به معنی معبد است ، از دوره اوستا و واره بلخ باقی مانده و به اشکال : وهار = بهار = هار در آمده  و همین کلمه است که در پایان اکثر اسماء بلاد اكنون هم دیده میشود مانند: کندهار، ننگرهار نندهار پوتوهار "نزديک تكسيلا" چپرهارف گل بهار ، بنیهار( بنیر کنونی ) که در لهجه های آریایی شرقی هور = وور گردیده و بالاخره بور = پور شده که لها وور = لاوهور= لاهور ، و

 پرشا وور = پرشاپور = پشاور ، و دنبوره (ادینه پور بابر = جلال آباد کنونی ) و درسند بمهبور این لاحقه (Suffix) را دارند.

در ادب دری نیز بهار به مفهوم بتکده موجود بود مانند :

               بهار دل افروز در بلخ بود

                         كزو سرخ گل را دهان تلخ بود (نظامی )

               نه همچون رخ خوبت گل بهار

                         نه چون تو به نیکویی بت بهار ( فرالاوی)

               بهار بتانست و محراب خوبی

                        بروی دلارام و زلفین دلبر ( منصور رازی)

             هنگام خزانست و چمن را بدراندر

                       نونو زبت زرین هر سوی بهاریست (فرخی)


خوارز می گوید : البهار بیت اصنام الهند.

این نام تاریخی در کلمات شهبار واقع حدود غزنه ، و شیبر معبر کنونی کوه هندوکش از کابل به تخارستان باقی مانده ، و چون ش پشتو همواره در شرق افغانستان به (خ) تبدیل میشود ، پس همین شیبر مخفف شابهار مساوی خیبر شده که نام دره معرو فست بین ننگرهار و پشاور ، و این نام را از قلعه یهودی خیبر عربستان نه گرفته اند ، بلکه نام معروف داخلی این خاکست. از معبد شاه بهار کابل دو ذکر در تاریخ اسلامی داریم : نخست: مورخ و جغرافیا نگار عرب احمد یعقوبی در شرح بلاد کابلستان مینویسد: در سنه ١٧٦ ه فضل بن يحيى برمکی از طرف خلیفه رشید عباسی بر خراسان والی شد. وی لشکری را به قیادت ابراهيم بن جبریل به سرزمین کاباشا ، سوق داد ، و با آن ملوک تخارستان و دهاقین آنجا و حسن شیر بامیان راهم فرستاد ایشان شهر غوروند غوربند کنونی و دره غوربند و سار خود ( سرخبد بامیان ) و شاه بهار را فتح کردند، که درینجا بتی بود و آنرا میپرستیدند. ابراهیم آنرا برنداخته و سوزانید ." اما عبدالحی بن ضحاک گردیزی در شرح ولات خراسان گوید : پس هارون الرشيد خراسان مرجعفر بن محمد بن الا شعث را داد و اورا بخراسان فرستاد، و او اندر ذی الحجه ست وسعين ومائه (١٧٦ه) پسر خویش عباس را به کابل فرستاد، و شابهار را بگشاد و هرچه خواسته بود پدر شا بهار همه غنیمت کرد ."

این دوسند تاریخی مربوط به يک سال و يک عصر است و فقط در نام فاتح آن اختلا فست ، که آنهم باصل مطلب ما یعنی وجود بتکده شابهار در کابلستان صدمه یی نمیرساند و از آن ثابت میشود ، که معابد شاه پرستی و یا پرستشگاه های منسوب به شاهان و جود داشت. مخفی نماند که هیون تسنگ زائر چینی درسنه ۹ هجری درسر زمین کاپیسا شمال کابل از چندین معبد شاهی که بانیان آن شاهان گذشته بوده اند و در عصر سفر هیون تسنگ هر یکی پرستش گاه بودائیان بود ذکرها دارد و گوید که درین معابد اجزای بدن و جمجمه و موی بودا محفوظ و همواره مورد احترام پادشاهان و مردم بود ، و حتی در جنوب غرب کاپیسا معبدی رادیده که آنرا ملکه فرمانروای ساخته و يک ستوپه ملمع بارتفاع صدفت داشت که در آن مقداری از بقایای آثار بود امو جود بود و روز پانزدهم هر ماه بوقت از ستو په مذکور هاله مدور شکوه و جلال (فره ایزدی مساوی سمبول باستانی شاهان باختر و پیشدایان ) تا صبح درخشید ."

ازین تصریح هیون سنگ پدید می آید که در کابلستان شاه بهارهای متعددی بوده که کابلشاهان در بنای آن دست داشته اند . و چون درین اوقات آیین مردم بودایی بود بنابران مقدسات بودایی را در آن حفظ میکردند ولی نشان هاله مدور جلال (فرایزدی ) که سمبول شاهان آریایی قدیم باختر بود ، بریکی ازین معابد میرساند ، که درین شاه بهارها بقایای رسوم باستانی شاهان پیشدادی بحدی زیبا هم حفظ میشد. از تمام این اسناد روشن می آید که در غزنه و کابل و دیگر نقاط مربوط آن معابدی بنام شاه بهار وجود داشته ، که یکی از آن در نزد یکی شهر غزنه هم بوده ، و دشت شابهار بیهقی بهمین معبد شاه بهار منسوب شده باشد. چون در عصر هیون تسنگ یعنی زمان ظهور اسلام در کابلستان سلسله کابلشاهان فرمانروایی داشتند، پس شابهار ها هم منسوب بهمین شاهان دیانت دوست گردیده باشد، که بقایای این نام اکنون هم در شه بار غزنه و شیبر هندوکش و دره معروف خیبر دیده می شود.