پایگاه انصار
چون به پیکار حنین انجام کار
آیت فتح و ظفر شد آشکار
از غنایم هر یکی شد بهره در
شد قریش از دیگران ما بهره تر
برد بوسفیان غنیمت بیشتر
از همه اصحاب و یاران دگر
ناز پرورد کار مشرکان
عکرمه بگرفت بیش از دیگران
این سخن در محضر انصار شد
نورسان را مایۀ آزار شد
کز چه رو مولا سلطان همه
آفتاب کشور جان همه
لطف بر قوم و تبار خویش کرد
برکسان خویشن بخشش بیش کرد
این سخن در گوش پیغمبر رسید
قطره در دریای پهناور رسید
خود زجابر خاست همچون آفتاب
خیل یارانش چو اختر در رکاب
در میان پیغمبر استاده چو ماه
دور وی انصار مانند سپاه
گنج اسرار ازل را باز کرد
لب گشود و گفتگو آغاز کرد
جمله هایش جنبش و جان داشتند
در فضای نور جولان داشتند
گفت ای یاران چه بود این قیل و قال
این سخن های کزان خیز و ملال
عرض کردند ای فدایت جان ما
روشن از تو مشعل ایمان ما
آنچه بشنیدی جوان گفته اند
این نو آموزان و خامان گفته اند
گفت پیغمبر شما بودید هان
در لجن زار غوایت رفتگان
بی نوا بودید باثروت شدید
مالک سر مایه و حشمت شدید
سال ها بودید با هم در جدال
روز و شب با هم گرفتار قتال
هم دل و هم مشرب و همدم شدید
یار هم در شادی و ماتم شدید
بود چون اندر ز این والا خطاب
اندکی اندوده با رنگ عتاب
از شکوهش خشک شد بر لب سخن
خیمه زد هیبت فراز انجمن
بار دیگر خواجه از لطف و کرم
گفت ای انصارای خیر الامم
از من آموزید آهنگ جواب
باز گویید این حدیث با صواب
کای محمد ما ترا آورده ایم
اختیار خود بتو بسپرده ایم
طرد کردنت زکعبه مشرکان
پرچم کین و عناد افراشتند
ما زدل قول تو باور کرده ایم
ما ترا بر خویش سرور کرده ایم
داد پیغمبر پیامش را ختام
با حدیث جانفزای مشک خام
گفت ای یاران دوره در پیش روست
باز گوییدم کدام آن نکوست
باز گشتن با شتر با گوسپند
آنکه باشد در غنیمت سود مند
یا نمودن طی به ایمان راه را
هم قدم بودن رسول الله را
از سماع این حدیث جانفزا
ناله ها پیچیده رقصان در فضا
ناله ها با اشک و آه آمیخته
شور صد محشر بچرخ انگیخته
ترجمان عشق و اخلاص و نیاز
شرح درد و شرح عشق و شرح راز
غیرت انصار باشد این چنین
سنت والای خیر المرسلین
ای خدا این جشن را فرخنده دار
مشعل انصار ما تا بنده دار
تا بود بر آسمان نقش هلال
دور باد این کشور از شام زوال
سر زمین ماکه دارد بوی خون
پرچم الحاد از آن باد انگون
آن سوی خیبر غریو شیر هاست
بوی مرگ و ناله و زنجیر هاست
مادران و خواهران زار ما
کودکان بیکس و بیمار ما
عید میآید به خون خود ترند
پای مال ملحد غارت گرند
ما به یک پیکر و بازوی همیم
در غم و شادی به پهلوی همیم