32

در بیان زد برد بلوچان کوهستان

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان زد برد بلوچان کوهستان [و] براهوی و غیره

در حین روانگی افواج جانب خراسان، و بنا نمودن چاونیها در سکر و شکارپور، و دریافت نمودن احوال سندهـ و آموختن زبان بلوچی و افغانیه و سندهـ و هزیمت یافتن [ایمل, صاحب بهادر از بلوچان (۱) کوهستان] و غیره. 

ترک سوار قلم تیز رقم،در میدان این مدعا چنین ترکتازبیان مینماید که : در حین روانگی افواج انگلیسه بهادر جانب خراسان، بلوچان ترک علی کهکرانی (۲) و بگتی و دومبکی و کهلپر (۳) و بیبرک(۴) و براوی از تاخت و تاراج سامان گدام و شتران و غیره در عرض راه تقصیری نکردندف و صاحبان عالیشان این همه هرج و مرج دیده، بسیار خشم آکین می شدند و دم نمی زدندف خون جگر میخوردند. عالیجاه ولیم 

---------------------------------------------------- 

(۱)الف: از بلوچستان و غیره 

(۲)جهکرانی قبیله ایست از بنگی بلوچ که در میدان لاهری و سند آباد [تاریخ بلوچستان ۱۰۰].

(۴)ک: میرک الف جک بیرک. صحیح ان بیبرک زئی است از تمن بگتی که دیر بیبرک مسکن تمندار قوم بگتی است .

                                                           [تاریخ مذکور ۹۸].

ایستویک (۱) صاحب بهادر در شکارپور رسیده، در تجویز و بندوبست بلوچان مذکر شده شیر محمد بلیدی (۲) را بمعرفت عالیجاه فتح محمد خان غوری مشیر تدبیر عالیجاه میر صاحب میر رستم خان والی خیرپور پیش خود طلبانیده، قدری مواجب بلیدی مذکور مقرر نموده عهد انجام ساخته از بدی و بد کاری دست بردار نموده. و نیز بمعرفت سیهـ جیته سنگهـ (۳) شاهو کار شکارپوری بنای طبلانیدن بجار خان (۴) [دومبکی] نموده بود. و دیگر هم علی هذه القیاس بندو بست بلوچان بد کاران مینمودف که درین اثنا عالیجاه راس بیل صاحب بهادر اجنت سنده مقرر شده، داخل شکارپور گردید. بعد ورود صاحب ممدوح عالیجاه ولیم ایستویک صاحب بهادر تشریف فرمای ولایت گردیده. و عالیجاه تامس پوستین (۵) صاحب بعهدۀ کلکتری 

-------------------------------------------------------------- 

(۱)الف،ک،ج: استوک [ر ک : تعلیق ۱]

(۲)در الف ک بلدی است . اما بلیدی قبیلۀ معروف بلوچ است. در نصیر آباد متصل جیگ آباد ساکن اند. این شیر محمد خان یکی از سرداران انها بود[-تاریخ بلوجستان ۵۳].

(۳)ک: جهت سنگهـ [؟] ج: چیت سنگهـ

(۴)این بجارخان نیز از قبیله جهکرانی [دومبکی ] بلوچ بود، که در ۱۸۳۹بر لشکر اندوس حین رفتن افغانستان تاختها نموده بود. [تاریخ بلوچستان ۸۲]

(۵) این کلمه در الف مغشوش است، و در ج نیست در ک طامس پوستین و در لف لوسس است. چون پوستین درین اوقات در سندهـ بود، و گزیتیر سند و سکهر مکررا به معلومات او حواله میدهند پس درینجاه هم نام وی صحیح خواهد بود.

شکار پور مامور شده، و ایستویک صاحب خورد، نیز بهمراه کلکتر صاحب مذکور بر کار خزانه مقرر مانده  از انجا که صاحبان مذکور بسیار هوشیار و دانای زمانه بودند، دریافت ملک سند از هر قسم و رسم نمودند. و زبان افغانیه و بلوچیه و سندیه و فارسی و عربی می آموختند. بلکه از زبان های مذکور کتاب ها[ترجمۀ] انکریزی درست ساختند. و هر یک از صاحبان عالیشان بعهده کار  خود مامور بودند بعضی پیمایش زمین ملک سندهـ آباد و غیره آباد جنگل و شوره می نمودند. و برخی خانه شماری و ادم شماری می کردند. و بعضی نقش های ملک تیار (۱)مینمودند.و بعضی خریداری گدام می ساختند، و مبلغان سکه کمپنی مثل بارش باران می ریختند. و در مکان چهری (۲)واقعه لب دریا بنگله های بسیار خوب و مطبوع مرتب ساختند.و صدر بازار بنا کردند. 

روزی بلوچان کوهستان اندازۀ سه صد نفر سوار و پیاده نزدیک مکان چهری رسیده در پشت نی آب پنهان گردیدند و چند نفر سوارۀ بلوچان، از روی چال فریب بازی در شاه پور رسیده خودها را بافواح انگریز نشان داده پس پای شدند. ایمیل صاحب بهادره که معۀ چند سواران برای هوا خوری رفته بودندف با سواران بلوچان فریبه مقابل شده، در تعاقب آنها افتاد. چون نزدیک پشت (۳) نی رسیدند، صاحب ممدوح از فریب بازی بلوچان مذکور خبری نداشت بلوچان که در نی متواری بودند بغتتا تفنگها بر روی سواران صاحب ممدوم زدند. چند سواره از صاحب موصوف بضرب شلک تفنگ ها، از اسپ حیات بر زمین ممات افتادند. مسمی اعتبار کهری(۴) معۀ سواران دیگر بمشاهده این حالت دل از دست داده چون گه گیران (۵) پس خیز معرکۀ فرار گردیده صاحب ممدوح هر چند به کهری مذکور باش باش می نمود، او زیاد پاش پاش فرار میگردید (۶) هر گز پای استقرار نگرفت.

[صاحب محتشم تن تنها در آن میدان عنان توسن کشیده

---------------------------------------------------- 

(۱)الف: نشیب.  (۲)الف: شدند.

(۳)الف: نشیب ..... (۴)کهری= نام قبیبۀ بلوچ

(۵)ک : چون کهه کهران ؟ اما گه گیر متن صفت اسپ است، که نمیرود و پس پشت میدود.

(۶)الف: میکرد.

استاده شد، و شمشیر از نیام بیرون آورده، و بدست شجاعت گرفته، مستعد حملۀ بهادرانه گردید. که در ان اثنا اعتبار کهری بلحاظ پاس اعتبار خود، باز در نزد صاحب ممدوح امده، بر اسپ صاحب بهادر تازیانه حواله نمود، تا بی اختیار اسپ صاحب بهادر، در میدان تیز روی شده باین طریق صاحب بهادر از انجا برامده جان بسلامت اورده.

این خبر بطریق هزیمت صاحب موصوف از افواه عوام الناس منتشر عالم گردیده.چنانچه بعد از چند ماه صاحب معظم الیه برای جواب دهی این هزیمت در مقام سکهر بحضور صاحبان در کونسل حاضر شده . آخر از روی کورت (۱) چیزی قصور بر صاحب ممدوح ثابت نشده، از انجا رهائی یافته. بعده بزودی روانه ولایت گردید. چون صاحب ممدوح بسیار جوان مرد و عالی همت بود، و دست نوال همیشه  کشاده داشت، در ابتدای ورود افواج بحر امواج انگلیسه بهادر، در بجا آوری خدمات سرکار انگلیسه بهادر قصوری نکرده [بود].

---------------------------------------------------- 

(۱)کورت در انگلیسی بمعنی محکمه است.