عروج و سقوط سرداران قندهاری

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

ما پنج برادر آن که از یک پشتیم 

در دست زمانه همچو پنج انگشتیم 

چون فرد شویم در نظر ها علمیم 

چون جمع شویم بر دهن ها مشتیم

درمیان پسران سردار پاینده خان مرحوم که تعداد آنها را معمولا (۲۱) نفر قید کرده اند پنج نفر ایشان که از که ما در غلزائی بودند و بنام های شیر دل پر دل ، کهندل ، مهر دل ، رحمدل ، یاد میشدند بعلت تمرکز در قندهار و بسط نفوذ بالا استقلال در حوزه ارغنداب و ترنک وهیرمند معمولا به لقب "سرداران قندهاری" خوب تر معروف اند و این تسمیۀ وصفی در مقابل دسته دیگر برادران بارکزائی که  در پشاور استقرار و حاکمیت داشتند و به صفت "برادران پشاوری" خوانده میشدند بیشتر ایشان را متمایز میسازد . شبهه ای نیست که در جریان تاریخ قرن ۱۹ افغانستان عروج برادران بارکزائی بصورت مجموعی وبدون تفریق موضوعى ایست دلچسپ و پر هنگامه که در حال انتقال تدریجی قوا از خاندانی به خاندانی کشور را  در داخل و خارج به تشنجات عمیق و پردانه ئی گرفتار کرد و به ظهور ملوک الطوایفی وانفکاک ایالات شرقی و جنوبی و جنوب غربی مملکت منتج گردید .

بهر حال اینجا در طی این مقاله به عروج دسته جمعی برادران بارکزائى کارى نداریم و تنها جزرومد نفوذ دسته مخصوص ایشان یعنی سرداران قندهاری را مختصرا از نظر میگذرانیم . بعد ازینکه وزیر فتح خان به امر شهزاده کامران در هرات از نعمت بینائی محروم شد شیر دل خان ، پردل خان ، کهندل خان ، از شهر مذکور فرار نموده و قندهار را از دست ل محمد خان نایب الحکومه شاه محمود متصرف شدند . از این تاریخ نفوذ ایشان در قندهار و توابع آن بسط یافت و شیر دل خان قوۀ حاکمیت را در دست گرفت این فرصتی است که سائر برادران بارکزائی بخصوص سردار محمد عظیم خان وسر دار دوست محمدخان از شرق کشور از کشمیر قد علم کرده شاه محمود سدوزائی را از پادشاهی کابل محروم و بطرف هرات فراری ساختند و در ولایات شرق بصورت مجموعی دست یافته و به رقابت های شخصی و کسب جاه و جلال بنای زور ازمائی را گذاشتند . سرداران قندهاری در ما حول قندهار و توابع آن یکطرف تا قلات وجانب دیگر تا کرشک و بطرف جنوب هم تا نقاط دور افتاده کناره های سند تمام حوزه جنوب غرب افغانستان را جزو متصرفات خود پنداشته و درین ساحه وسیع حکمروائی میکردند و سال ها حکومت شکار پور بدست ایشان بود و یکی از برادران مذکور در انجا حکمرانی داشت . سرداران قندهار در موقع عروج قوای خود در قندهار تتثبات سائر برادران را حتی در امور کابل و غزنی هم بنظر خوب ندیده و مخصوصاً بعد از فوت سردارم مدعظیم خان و نفوذ یافتن پسرش سردار حبیب الله خان در کابل شخصاً مداخله و اقدامات عملی نمودند چنانچه یکدفعه پردل خان و بار دیگر شیر دل خان خویش را روی صحنه واقعات کابل رسانیده و نقشه ها و میثاق هائی مبنی بر تحدید حدود نفوذ برادران روی کار آوردند تا اینکه سردار دوست محمد خان امارت و سلطنت کابل را برای خود مسلم ساخت . معذالک در تمام دوره اول سلطنت او نفوذ و حاکمیت کامل و مستقل سرداران قندهاری در قندهار دوام داشت و موقعی که شاه شجاع و مکاتن با قوای انگلیسی بنای تهاجم را در خاک افغانستان گذاشته به قندهار نزدیک میشدند سردار کهندل خان در انجا آمریت داشت و به کمک سردار رحمدخان و مهردل خان آمادگی هائی برای دفاع نمود تا اینکه قوای مهاجم اجنبی در اثر بی اتفاقی و پاره خیانتهای ملی غلبه یافت و سرداران قندهاری به پشت رود متواری و پراکنده شدند و ازانجا مدت چندی به ایران رفتند وحین مراجعت امیر دوست محمد خان از قید انگلیس ها از هند مجددا به قندهار برگشتند و سردار کهندل خان بار دیگر در قندهار و مضافات آن دست یافت.

سردار مهرال خان و سردار کهندل خان به تفاوت چند ماه در سال ۱۲۷۱ هجری قمری (اولی در ۲۷ جمادی الثانی و دومی در ۸ ذیحجه سال مذکور) وفات کردند و به این ترتیب مطابق سال هفدهم سلطنت دوم امیر دوست محمد خان با وفات سردار کهندل خان در قندهار رخنه در دستگاه نفوذ واتقدار سرداران قندهاری پدیدار شد شرح این موضوع چنین است که بعد از وفات سردار کهندل خان میان آخرین برادرش سردار رحمد خان و پسر بزرگ کهندل خان یعنی سردار محمد صدیق خان بر سر حکومت قندهار نزاع شد و کار میانی آنها و طرفداران شان به کشمکش و جنگ و دعوی کشید و با اینکه رحمدل خان غالب آمده و حکومت بالاستقلال قندهار را در دست گرفت سردار محمد صدیق خان مدهی او از شهر بر آمد و سائر برادر زاده های رحمدل خان (یعنی اولاد پر دل خان و مهر دل خان) که هر کدام خود را حاکم و اختیار دار مستقل میدانستند بنای شورش و هنگامه جوئی را گذاشتند و میر افضل پسر پردل خان که پسرش درین گیرودار کشته شد عریضه ای بحضور امیر دوست محمدخان بکابل فرستاده و مداخله او را در امور قندهار خواستار شد . ابتدا امیر دوست محمدخان قاصدی برای نصحت کردن سردار رحمدل خان و دعوت او به اطاعت مرکز سلطنت به قندهار فرستاد و چون این شیوه کارگرنه افتاد پسرش سردار شیر علیخان را که درین وقت حاکم غزنی بود امرداد تا با قوه کافی بطرف قندهار حرکت کند سردار شیر علیخان به معیت سردار فتح خان حاکم قلات با قوای کافی در نزدیکی قندهار درده خواجه متمرکز شد و بعد سلسله مراوده و رفت و امد را در داخل شهر با عموی خویش بر قرار کرد و به تدریج روز صد و دو صد نفر از سپاهیان خود را با خویش برد و در شهر مخفی و پراگنده ساخت تا به تدریج سه پلتن کابلی و توپخانه در نقاط مختلف شهر قندهار جای گرفت آنگاه قلعه اعظم خان و بعد ارگ شهر را اشغال نمود و بدون اینکه جنگی رخ دهد و کشت وخونی بمیان آید در سایه تدبیر به تانی و تدریج نفوذ آخرین برادر قندهاری سردار رحمدل خان را خاتمه داد و در سال ۱۱۷۲ هجری قمری قندهار و مضافات آن از حیطه تسلط آخرین سردار قندهاری رهائی یافته در چوکات سلطنت امیر دوست محمد خان در آمد و قدم بزرگ در راه توحید مملکت و تمرکز سلطنت برداشته شد . در نتیجه کامیابی و موفقیت سردار شیر علیخان ، سردار رحمدل خان خویش را به محال (معروف) کشید . سردار محمد صدیق پسر سردار کهندل خان رهسپار فراه شد . سردار خوشدل خان پسر سردار مهردل خان و سردار سلطان علیخان بن کهندا خان بطرف پوشنج گریختند و بعضی دیگر هم در گوشه و کنار در نقاط دور و نزدیک پناهنده شدند ولی از طرف سردار شیر علیخان همه آنها مورد تعقیب قرار گرفتند چنانچه سردار جلال الدین خان پسر وزیر محمد اکبر خان سردار محمد صدیق خان را در فراه دستگیر کرد ولی در راه مجدداً بطرف گلستان غور گریخت و از آنجا بحضور امیر دوست محمدخان مشرف شد و خود سردار رحمدل خان بعد از تلاش و تگ و پوی زیاد در نقاط مختلف مثل آب ایستاده ، علاقه سلیمان خیل و کاکری در اثر عهد و پیمانی که از سردار غلام حیدر خان پسر امیر دوست محمد خان گرفت حضور امیر به کابل تشرف حاصل کرد و ادعای سلطۀ حکمفرمائی حتی در خاطر اولاد سرداران قندهاری هم پدید شد.