حرکت بطرف بابل و حرکت بطرف بابل و مرگ اسکندر
سپس اسکندر بابل رفت. میخواست آنرا پایتخت این ممالک پهناور بسازد و در آنجا مشغول تشکیلات آن شود و از طرف دیگر عربستان و نواحى بحیرۀ خزر را نیز فتح کرده داخل قلمرو وسیع خویش گرداند اما در وقت عبور از صحراهای خشک و بی علف پارس دچار مرض ملریا شد. در شب ۱۳ جون ۳۲۳ ق م در اثر حملۀ شدید ملریا وفات نمود. درین وقت ۳۲ سال داشت.
پلوتارک شرح مرض اسکندر را از روی روز نامۀ حوادث در بار چنین می آورد: ۱۸ ماه از یوس چون بر پادشاه تب عارض شده در اطاق حمام می خوابد. ۲۰ ماه استحمام می کند و قربانی عادی را بعمل میآورد و به استماع بیانات "نیارکس" از مسافرت دریای بزرگ مشغول میشود. ۲۱ ماه نیز همین کار را می کند. فردا صبح تب بسیار شدیدست، در باب مشاغلی که در قشون بلا متصدی است با سرداران گفتگو می نماید و سفارش می سفارش می کند که اشخاص کار آزموده و بکار بیگمارند... ٢٤ ماه تب خیلی زیا دست وقتیکه سرداران داخل میشوند چیزی نمیگویند. ٢٦ ماه حال شاه بوضع سابق است. مردم مقدونیه که او را مرده می پنداشتند جلو در آمده بفریاد و تهدید راه را باز میکنند درها باز میشود ویگان یگان از جلو تخت او میگذرند در حالت که قبائی بیشتر در بر ندارند. همان روز "پیطوس" و "سلوکوس" را بمعبد "سراپیس" می فرستند که بپرسند که اسکندر را در آنجا نقل بدهند یا نه ؟ جواب میدهد که همانجا که هست بگذارند - 28 ماه بعد از ظهر شاه می میرد.