قلندر

از کتاب: یادی از رفته گان

ملا قلندر پسر شاهین داد ساکن قریۀ پریان پنجشیر از مضافات کابل بود . قلندر علوم عقلی و نقلی را در محیط قطغن و کابل تحصیل نمود و سپس در تزکیۀ نفس سعی بلیغ بکار برد . مزارش در قریۀ پریان زیارتگاه خاص و عام و شهرت او با با قلندر ست این همان قلندر است که با فغان و عاجز به منتها درجه دوستی و صمیمیت داشت و از جملۀ ملتز مین در بار اعلیحضرت تیمورشاه درانی بود و چنانچه در سفری که اعلیحضرت موصوف به بلخ  کرد افغان و قلندر در درکاب او بودند اما عاجز در کابل مانده بود از مکتوبات عاجز به افغان معلوم می شود که در مدتی که اعلیحضرت تیمورشاه در خلم اقامت داشت مراسلات بین این سه نفر دوست صمیمی جاری بود . در قصیده یی که در ضمن مکتوب نوشته است از قلندر چنین یاد میکند.

چو یاد آیدم  سوز هجر قلندر

که چندان دو چندان دو چندان نویسم 

اگر دیده بر روی یاران کشایم

بجان از اجل مزد احسان نویسم

انچه محمد هاشم خان «انتظار » معلم لیسۀ حبیبه (که او نیز از پنجشیر میباشد ) در سال ۱۳۳۳ در شمارۀ اول سال ۱۳ نمرۀ مسلسل ۱۴۵ مجلۀ آریانا نسبت قلندر نوشته است مؤید قول ماست :

«ملا قلندر» 

نام این شاعر محترم قلندر و اسم پدرش شاهن دار است دودمان وی در بین مردم معر.ف و به زهد و پرهیز کاری و مهمان نوازی مشهور بود. 

. علوم متداول در اوایل قرن ۱۳ هجری قمری درپریان پنجشیر پا بدنیا گذاشت و و علوم درسی رادر پنشجی وولایت قطغن آموخت و در تزکیه و تصفیۀنفس کوشش نمود شخصی متقی و پرهیزگاری بود و به شعر و شاعری علاقۀ وافر داشت غزلیات و قصاید خوبی می سرود.

راجع با اینکه نام پدر مذکور شاهین داد است یا نه دلیل قوی همانا بیت اوست و موی سفیدان قریه این نام  را تاییدو تاکید می کند چنانچه میگوید: 

نه ترک و تتارو نه ایرانیم

ز صلب شاهین داد پریا نیم

پریان بز دیک بخاواک معبر هند و کش و علاقۀ انجمن بدخشان و نورستان واقع است که در ایام تابستان وقتیکه برف کوه های سر بفلک کشیدۀ سلسلۀ هندوکش آب می شود رمه های گوسفند و مال تجارت بدخشان ازین راه بکابل و دیگر حصص مملکت به نسبت نزدیکی بسرعت می سدراهی بنو رستان یزدارد گویا قریۀ پریان راه روی  است در بین نورستان و بدخشن و ضمنا خود پریان نسبت بارتفاع خویش در موسم زمستان برف زیاد دار دو سرد میباشد حتی بعضی اوقات برف باری درین قریۀ بزرگ از عقرب شروع شده تا اوایل جوزا برف آن بزمین باقی می ماند چنانچه قلندر میگوید ک

زعقرب تا به جوزا زیر برفیم 

بهار و تیر ماهی نیست مارا

متأسفانه آثار این شاعر دست خوش بی اعتنایی ها گردیده در بعضی اشعار و مناجات های او که در حفظ ارباب ذوق است تحریفات زیادی رخ داده است تنها ما یک مخمس آنرا صحیح یافتیم که مرثیۀ پسر جوان و شهید خویش سروده است قبل از نوشت مخمس مذکور می خواهیم شرح مختصری از شهادت پسر ملا قلندر ه حقیقتا واقعه دلخراش و غم انگیزی است بحضور خوانند گان محترم تقدیم بداریم :

در سطور گذشته تذکاری از مجاورت قریۀ پریان پنجشیر و نورستان رفت .گوید که قبل از سلطنت اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان یک نفر از اهالی نورستان برای اجرای کاریر در پریان آمده بود تا وقتی که کار خود را انجام میداد در خانۀ قلندر که شخص امین و مهمان دوستی بود اقامت داشت حینیکه آن شخص به جانب نورستان رهسپار می شد ملا قلندر پسر جوان خویش را بدرقۀ راه او کرد که مبادا از رهگذر تعصب دینی با و کدام آسیبی برسد شخص مذکور چون نزدیک  به نورستان رسید و دور از صدمه و آسیب گردید در حصۀ کوتل پریان از عقب سرد در حالیکه پسر ملا برفتار خویش ادامۀ داد به شمشیر اورا مضروب و شهید ساخت.

این واقعه صدمۀ شدیدی بر پیکر ضعیف ملا قلندر وارد آرود و ملا بعد از چندی  تخمینا بعمر ۶۰ سالگی فوت نمود و در پریان مدفون شد اهالی  آن دیار تا حال اورا بنام ملا قلندر بابا  یاد می کنند . 

مرثیۀ مذکور این است .

تا تو رفتی ز برم جان پدر می نالم

در دو داغ تو بدل کرده اثر می نالم

می خورم خون دل از خون جگر می نالم

بلبلم درغم گل شام و سحر می نالم

گشت سر تا قدمم پر ز شرر می نالم 

آه و افسوس که آنسرو خرامانم رفت

قوت جان و دل و نور دو چشمانم رفت

آرزوها بدل آن آرزوی جانم رفت

صد دریغا زچک  نو گل خندانم رفت

نو نهالم نرسیده به ثمر می نالم 

من چه دانم بفریب است همان کفر لعین

کینه ور بود زاول بتو آن دشمن دبن

کردم همراهیش وزد بتو با خنجر کین

صورت نخل تبر خورده فتادی بزمین 

ریخت خونت بهمان کوه و کمر می نالم

تا که این واقعه رود اد بلاها انگیخت

هر کجا درد وغمی بود بجانم آویخت

درد و داغ تو بغربال فنائ خاکم بیخت 

خون دل آمده از دیده بجانم آمیخت 

هر نفس کرده مرا ایرو زبرمی نالم

زآتش حسرت توسوخته شد بال و پرم

به خیال قدو رفتار تو سوز د جگرم 

بی تو گردیده سیه روز جهان در نظرم

نیست راهی که بچشمان سیاهت نگرم

همچونی ناله کنان دست بسر می نالم

رفت سه ماه زمستان شده هنگام بهار

سبزه ها جلوه کنان است بهر کوه و دیار

گل باطراف چمن خیمه زده بر سرخار

بتماشا بخرام و سرت از خاک بر آر

تو نکردی سرت از خاک بدر می نالم

می ندانم بچه باعث دلش از ما بگرفت

آهوی وحشی می دامن صحرا بگرفت

شد جدا از بر من خانۀ تنها بگرفت

اندران کنج لحد منزل و ماوا بگرفت

کرده از ما همگی قطع نظر می نالم

زیر گل تنگدل ای غنچۀ رعنت چونی 

بی تو ما غرقه به خونیم تو بی ما چونی

کرده در کنج لحد منزل و ماوا چونی

ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی 

چون ندارد ندز پس پرده خبر می نالم

خانه خلق جهانی شده از مرگ خراب

همه را اگر بشماریم نیاید بحساب 

دل ما تم زدگان است بمانند کباب

می تپم چو ماهی که فتد دور از آب 

از غمت ناله کنان وای پسر می نالم

مرگ گردیده مسلط بسر شاه و گدا

پیشه کن صبر قلندر تو بدرگاه خدا

چون بجز رحمت حق نیست کسی پشت و پناه

هوش کن تا ننهی پای تو در راه خطا

زانکه راهیست پر از خوف و خطر می نالم