طبقات جامعه

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان (پنج استاد) ، فصل مدنیت اوستائی ، بخش عمومیات

تا اندازه که رویهمرفته از تمام حصه های اوستا و مخصوصاً از قسمت های قانونی آن معلوم میشود در دوره اوستائی جامعه آریانا به سه طبقه تقسیم شده بود : روحانیون، جنگجویان و زارعین. طبقه زارع چیزی است که در هر محیط بوده و هست ولی قراریکه پیشتر هم مختصرا اشاره شد اوستا زراعت و حیات دهقانی را به اندازه اهمیت داد که نظیر آن در کدام آئین و قانون دیگر مشاهده نمیشود.

بلی کشت و کار و زراعت در دورۀ مدنیت اوستائی آریانا نه تنها جزو مشاغل حیاتی بود بلکه از بزرگترین وظایف مذهبی بشمار میرفت قبل از ظهور زوراستر و اصلاحات اوستا آیا در مجمع ارباب انواع آریائی زمین و آب در جمله سائر عناصر، رب النوع نداشت؟ از ین گذشته در رساله مدنیت قبل التاریخ آریانا در ذیل آئین و معتقدات شرح داده شد که زمین از خود الاهه ئی داشت که او را (الاهه (مادر میگفتند و هیکل او از باختر و (موهنجو دیرو) وانمود میکند که این رب النوع زمین را بعضی اوقات بصورت نیم تنه هم نمایش میدادند زیرا عقیده چنین بود که مناصفه بدن او در زیر زمین میباشد. زمین حاصلخیز که از آن بصورت معجزنما گیاههای مختلف ،حبوبات، اشجارسبز و خرم میروید و انسان و حیوان را تغذیه میکند چیزی است که قدیم ترین جنس بشر را بخود واله ساخته و از قدیمترین زمانهها فکر بشر تحت نفوذ آن آمده و برای آن رب النوع قائل شده اند.

قبل از ظهور زور استر مقنین یا پهلوانان بزرگ دیگری که پیش از او در اوستا اسم برده شده اند، هر کدام در مواقع مشکل به منظور کامیابی برای (اردو یسورا Arduicura) الاهه زمین قربانی ها تقدیم میکردند و این تمثال واضح میسازد که بطور مسلسل مفکوره رب النوع زمین از اعصار قبل التاریخ و دورهٔ استقرار آریائی تا بعد از دوره مهاجرت و عصر اوستائی در باختر مانده است زور استر که برای آبادی مملکت و سرسبزی خاک باختر زراعت و غرس اشجار را از لوازم اولیه ،میدانست با اصلاحات خود آنرا جزؤ قوانین مذهبی قرار داده انسان در اثر زراعت و کشتمندی و نهال شانی و آب یاری در صف ارواح نیک قرار میگرفت و با این رفتار خود با آنها همدست شده عناصر مضره را زایل میساخت تا زمانیکه قوانین اوستائی در باختر مراعات میشد سرسبزی آن سامان را هیچ نقطه روی زمین نداشت و علت خشکباری موجوده بجز تخلف از ین قوانین اساسی چیز دیگر نیست.

طبقه جنگجو با روحانیون همیشه قدم بقدم در آریانا یکجا بود علت روح سلحشوری در باختر مجاورت آن با مناطق علفزار است که همیشه اولاد آن چپاول پیشه بوجود میآیند. از ین جهت وقتیکه قبایل آریائی در حوضهٔ اکسوس مستقر شدند برای حفاظت رمه های حیوانات و حاصلات زمین حتمی بود که روح سلحشوری سوارکاری و جنگجوئی تقویت شود. در میان آریائی های باختر و سائر نقاط آریانا تزریق و انبساط این مفکوره اشکالی نداشت زیرا آریائی هائی که فطرتاً استعداد جنگ داشتند، بزودی حاضر به دفاع خاک و منافع خود در مقابل یغماگران شمال گردیدند و چون هرچه مدنیت باختر ترقی نموده میرفت چشم حرص بادیه نشینان بیشتر متوجه میشد روح سلحشوری هم در آریائی های باختر بیشتر منبسط گردید و همین مفکوره مدافعۀ خاک و مقابله با خارج بود که نسبت به سائر نقاط آریائی قبایل آریائی در باختر بیشتر بهم متحد شده برای حفظ منافع عمومی آمادگی نشان دادند و از سائر قبایل آریائی مقدمتر معاصر با قدیمترین شاهان آشوری دارای نظام سلطنتی و اقتدار بزرگ شدند اوستا و اشعار رزمی مادها و فارسی های غرب ایران کنونی طوریکه در اوایل رساله دیده شد از نیروی مقتدر باختر و مقابله های آن با تورانی ها و آشوریها بوضاحت صحبت میکند ارستوکراسی جنگجو و یا شرفای سلحشور طبقه ئی بود که در مواقع رسمی و حیات عادی در حواشی شاهان باختر زندگی میکردند. استعانت هائی که در اوستا از میترا ورتراگنا Verethraghna و وایو Vayu خواسته شده بخوبی روح جنگجوئی دورهٔ اوستائی را ثابت میکند. وظیفه جنگ که یک وقتی بدست ارباب انواع بود و با ا(ژدهای فلکی) یعنی ابر و دیگر عناصر طبیعی مقابله میکردند پسانتر بدست پهلوانان بشری افتاده مشغولیت شاه و و طبقه (نجبای سلحشور) گردید.

این نجبا در اوستا بیادبود جنگهای عصر (ویدی) که جنگجویان در میان عراده های سواره میجنگیدند بنام (راتستار Rathaestar) یاد شده و برای سرباز کلمه های (واستریا Vactrya) و (ویسپاس Vaicyas) در اوستا دیده میشود.