شکست زمانشاه

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

شاه زمان در غزنی سردار احمد خان نورزائی را در رأس ده هزار سپاه پیشتر بطرف قلات فرستاد و قوای شهزاده محمود و شاه زمان در حوالی قلات بهم مواجه شدند و سردار نورزائی در اثر بیم و انزجار خاطر که از سردار رحمت الله خان وزیر اعظم زمانشاه داشت بطرف مقابل پیوست جانب داری مفرط شاه از وزیر اعظمش سردار رحمت الله خان که منتج به دلسردی سران قومی و قتل دسته نی در قندهار شد دریک موقع باریک ضربتی سخت ست احمد خان نورزائی به دستگاه قدرت زمانشاه کوفت که کاخ سلطنت او را متزلزل ساخت. در مقابل تسلیم ده هزار نفر شاه زمان چاره ئی جز عقب نشینی نداشت. خبر تسلیم سردار نورزائی اغتشاش بزرگ در میان بقیة السیف قوای زمانشاهی تولید کرد و چندان کسی پیرامون وی نماند و مجبور شد که فوری طرف کابل عقب نشیند.


یک نامۀ تاریخی وزیر فتح خان عنوان نایب امین الله خان برکی این نامه قبل از اشغال کابل از طرف شاه محمود و وزیر فتح خان برای نائب امین الله خان فرستاده شده یک فرمان تاریخی شاه محمود که بتاریخ نوزدهم صفر ۱۲۱۶ بنام فتح الله خان امین الملک صادر گردیده این فرمان ثابت میسازد که در ماه صفر ۱۲۱۶ سلطنت زمانشاه سقوط نموده و شاه محمود بار اول به دارالسلطنه کابل به پادشاهی رسید:

در روزهائی که بطرف وسط ماه صفر المظفر سال ۱۲۱۶ نزدیک میشد زمانشاه و قوای او از شاه محمود و وزیر فتح خان شکست یافته و از غزنی بطرف کابل عقب نشینی میکرد. از قندهار تا کابل و از کابل تا پشاور یک اضطراب و هیجان عجیبی حکمفرما است. قندهار بدست شاه محمود افتاد و سپاه او بطرف غزنی در پیش رفت است و اینک زمانشاه هم از غزنی بجانب کابل در عقب نشینی میباشد در کابل اضطراب عمیقی حکمفرماست: یک برادر بعد از ۹ سال سلطنت عقب نشینی دارد و برادر دیگر بعد از ۹ سال ادعای سلطنت به پیروزی نایل شده و مانند صاعقه برادر شکست یافته و قوای او را تعقیب میکند. بین کابل و جلال آباد همه جا تشویش و بلا تکالفی حکمفرماست. و در پشاور شجاع الملک برادر زمانشاه از سرعت تحول اوضاع بی خبر افتاده است. مربوط به همین ایام پرهیجان و پر اضطراب یک مکتوب و یک فرمان در دست است که مکتوب حرکت لشکرهای بسیار را بطرف دارالسلطنۀ کابل نشان میدهد و فرمان استقرار اوضاع و آغاز سلطنت شاه محمود را بار اول واضع میسازد درین مکتوب و در این فرمان در هر دو وزیر فتح خان مهر کرده در ظهر مکتوب مهر کوچک بیضوی او دیده میشود که در آن فقط خویش را (شاه دوست) خوانده و در ظهر فرمان مهر بزرگ مربع او نقش است که در آن کلمات شاه دوست را در سجعی گرفته که مضمون فرد آن بدین طریق مشهود است: 

طالع محمود را نازم کزوست

سرفراز فتح نصرت شاه دوست

در مکتوب که متاسفانه تاریخ آن ذکر نشده شاه دوست وزیر شاه محمود فتح خان بارکزائی از حسن خدمات امین الله خان برکی اظهار قدردانی نموده و او را به رسیدن رایات عالیات شاه محمود و لشکرهای او به دارلسلطنه کابل مژده میدهد و در فرمان که عنوانی فتح الله خان امین الملک بتاریخ نزدهم شهر صفر المظفر ۱۲۱٦ صادر شده دوصد تومان تبریزی مواجب امین الله خان برکی را تعیین و مقرر میدارد این نامه و فرمان علاوه بر جنبه خصوصی از نظر جریان تاریخ افغانستان اهمیت بسیار دارد. قراریکه همه میدانیم برخی ماخذ در اختتام دوره سلطنت زمانشاه متردد اند. حال آنکه فرمان مورخه نوزدهم شهر صفر المظفر ۱۲۱٦ که متن آنرا پایان میدهیم کوچکترین تردیدی نمیگذارد که در اواسط ماه صفر سال مذکور دوره سلطنت زمانشاه به پایان رسیده و برادرش شاه محمود بار اول در همین روزها در کابل به سلطنت رسیده است.

مکتوبی که در آن از حرکت لشکرها بطرف کابل ذکر شده طبیعی چند روز قبل از نزدهم صفر سال مذکور نوشته شده و بسیار احتمال دارد که در مقربا غزنی در اوائل ماه صفر یا اواخر هفته اول ماه مذکور تحریر شده باشد و حتماً تاریخ نگارش آن بعد از فتح قندهار بدست شاه محمود وزیر فتح محمد خان است زیرا بعد از فتح قندهار بدست شاه محمود و وزیر فتح محمد خان است زیرا بعد ازین پیروزی و حتی بعد از شکست قوای زمانشاه در قلات و عقب نشینی وی از غزنی امید فتح کابل پیدا شده و لشکرها بطرف دارالسلطنه سرازیر گردیده است.

اینک به ترتیب اول متن (نامه) و بعد متن (فرمان) را میدهیم

"عالیجاه رفیع جایگاه امین الله خان برکی به عافیت بوده بسلامت باشد بعد"

"ازینکه در اینوقت حسن اخلاص مندی و یکجهتی آگاه آن عالیجاه ظاهر"

"و باهر گردید چگونگی ارادت و خیر خواهی خدمت گذاری آن عالیجاه"

"را حالی رای جهان آراء نموده شد چنانچه دستخط آفتاب نمط بسر افرازی"

"آنعالیجاه شرف صدور یافته بزیارت آن مشرف خواهد شد و رایات"

"عالیات جاه و جلال خاقانی با لشکرهای بسیار بعزم تسخیر دارالسلطنه"

"کابل بیرون شده عنقریب رونق افزای آن حدود میگردند باید که در هر باب"

"خاطر خود را جمع و مطمئن داشته به ورود نوشته به امیدواری تمام روانه"

"درگاه معلی گردند که فراخور خدمت خود مورد نوازشات شاهانه"

"و الطاف بلا نهایات خسروانه خواهد شد در هر باب خاطر خود را جمعدارند"

"و به اخلاصمندی خود ثابت قدم باشند بافی و السلام.

                                                                            (شاه دوست)


از این مکتوب معلوم میشود که امین الله خان لوگری برکی قبل از ورود شاه محمود به کابل و قبل از رسیدن وی به پادشاهی در زمان جریان سلطنت زمانشاه به طرفداری از شاه محمود خدماتی انجام داده که وزیر فتح خان بدان اشاره کرده است از روی یک فرمان دیگر که در شهرذی قعدة الحرام سال ۱٢١٤ یعنی دوسال قبل از اختتام سلطنت زمانشاهی به وکیل جماعه برکی نوشته شده و به مهر قاضی القضات قاضی محمد سعید رسیده معلوم میشود که امین الله خان مذکور در سالهای اخیر سلطنت زمانشاه هم دوصد تومان تبریزی مواجب داشته. بهر حال این موضوع بحیث جمله معترضه آمد و اینک نقل فرمان مطلوب را میدهیم:

"عالیجاه رفیع جایگاه عمدة الخوانین اعظام مقرب الخاقان فتح الله خان"

"امین الملک بسلامت باشد که مبلغ دو صد دومان تبریزی بصیغه مواجب"

"عالیجاه امین الله خان برکی مقرر است باید که مواجب عالیجاه مزبور را"

"همه ساله از قرار دیگر خوانیین برکی برقرار داشته احدی را غرض و رجوعى"

"بمواجب عالیجاه مشارلیه نباشد که از جمله اخلاص کیشان اینجانب"

"است که عالیجاه مزبور بخدمات دیوانی سرگرم باشد و مرفه الحال بوده"

"بدعای دوام دولت خدا داد قوی بنیاد اشتغال نماید و سنوات بعد نیز از"

"قرار مذکور مواجب مستمری خود را از حکام یا زیافت نموده صرف خود"

"نماید درین باب تاکید تمام دانسته حسب المقرر معمول دارند و تخلف نورزند"

"که عالیجاه مشارالیه واجب الرعایت است. تحریر فی تاریخ نوزدهم"

"شهر صفر المظفر سنه ١٢١٦."

"طالع محمود را نازم کزوست"

"سرفراز فتح و نصرت شاهدوست"


اوضاع کابل تخلیه حرم سرای بالاحصار

اوضاع کابل درین وقت آشفته و شیرازۀ امور گسیخته بود. آمدن و رفتن زمانشاه از پشاور به غزنی و توقف مختصر او در قشلۀ نظامی و عسکر بری بزرگ تقریباً سی هزار نفری بطرف غزنی و مقر و تسلیم شدن سردار احمد خان نورزائی و عقب نشینی شاه و اخبار آمد آمد شهزاده محمود و سردار فتح خان هنگامه بسیار بزرگی در کابل تولید کرده بود که شاه زمان در حالت سراسیمگی قطعاً مجال توقف را در آنجا نیافت. از اهل دربار جز وزیر اعظمش سردار رحمت الله خان و زمان خان با میزائی و از صفوف سپاه فقط دو صد سوار و در حدود چهار صد نفر پیاده باقی کسی به دورش نماند. تنها مشیر و مشاور او همان وزیر اعظمش بود و او هم چاره را منحصر بدان دید که شاه فوری باید کابل را تخلیه کند و خویش را به جلال آباد و از آنجا به پشاور برساند و از برادر عینی اش شجاع الملک استمداد کند. لذا شاه زمان به مجرد ورود به کابل حرمسرای شاهی بالاحصار را تخلیه کرد.


تخلیۀ کابل رفتن زمانشاه و آمدن شهزاده محمود: روزهای اول ماه ربیع الاول سال ۱۲۱۶ ق، اولین پادشاه گردشی عصر سدوزائی در بالاحصار 

رفتن زمانشاه و آمدن شهزاده محمود به کابل اولین پادشاه گردشی دوره سدوزائی است که در بالاحصار کابل به وقوع می پیوندد. با وجودیکه این واقعه از واقعات مهم تاریخ این دوره است باز هم مور خان در تعیین تاریخ این پیش آمد موافق نیستند حتی در قید سال اختلاف نظر موجود است چنانچه صاحب تاریخ سلطانی سقوط سلطنت زمانشاه و جلوس شاه محمود را در سال ۱۲۱۶ و صاحب ناسخ التواریخ در سنه ۱۲۱۷ قید کرده اند ولی به حکم یک فرمانی که بتاریخ ۱۹ صفر المظفر سال ۱۲۱٦ق به مهر وزیر فتح خان موشح است و متن آن بالا داده شد در وقوع واقعات مذکور در سال ۱۲۱۶ و در طی ماه صفر تردیدی نیست.

زمانشاه بعد از تخلیۀ حرم سرای بالاحصار به همراهی وزیر اعظمش سردار رحمت الله خان ملقب به وفادار خان و سردار زمانخان بامی زائی راه جلال آباد را پیش گرفت درین روزها که مصادف به روزهای اول ماه ربیع الاول ۱۲۱٦ هجری قمری است تشویش و اضطراب عظیمی اهالی کابل و اهالی بالاحصار را فرا گرفته چون پادشاه گردشی مصائب بی پایانی داشت همه در فکر جان و مال و خانه و ناموس خویش افتاده ولی در مقابل سیر سریع واقعات مجال خاک ریز کردن دروازه های محله ها را نداشتند.

زمانشاه با عجله درشت ترین جواهرات سلطنتی را با خود برداشته و با وزیر اعظمش از دروازه شرقی بالاحصار برآمد از چند صد سوار و پیاده که در اطراف او باقی مانده بود عده ئی وی را مشایعت کردند چند ساعتی بالاحصار بی شاه و بی وزیر بود و در حالیکه اضطراب و تشویش همه را فرا گرفته بود شهزاده محمود و فتح خان که فاصله بین مقرو غزنی و کابل را به سرعت برق پیموده بودند وارد شدند شاهی با وزیری از یک دروازه بالاحصار رفت و شهزاده ئی که ۹ سال ادعای شاهی را در سر می پرورانید بالاخره به حیت شاهی با وزیری از در دیگر داخل شد زمانشاه و وزیرش عجله داشتند خویش را از کابل دور کند. شاه محمود و وزیرش شتاب داشتند خود را زود تر به کابل برسانند. شاه محمود و فتح خان عندالورود به کابل سواران پیشدار خود را به تعقیب زمانشاه اعزام نمودند. چنانچه در (وچه پانه) سر راه جگدلک میان هر دو دسته مختصر تصادمی بعمل آمد و زمانشاه در حالیکه پیش از۱۵ سوار به دورادور خود نداشت ازین معرکه بدر آمد و در حالیکه شامگاهان نزدیک بود از فرط خستگی مجبور شد که به یکی از قلعه های عرض راه که متعلق به عاشق نام شنواری بود فرود آید ملا عاشق شنواری که سابقه آشنائی با سردار رحمت الله خان داشت ابتدا از شاه و همراهان او بکمال خوشروئی و محبت استقبال کرد و تاجایی که مقدور بود در پذیرائی کوتاهی نمود ولی چون شنید که شاه محمود کابل را اشغال کرده از یکطرف ترس از طرف دیگر چشم داشت نوازش در او خلجانی تولید کرده و در عالم خوف و رجا دروازه قلعه را بست و شب همگام پسرانش را نزد شاه محمود فرستاد تا کس بفرستند و محبوس قلعه را تسلیم شوند.


دستگیر شدن زمانشاه احضار زمانشاه و وزیر اعظمش در بالاحصار میل کشیدن در چشمان زمانشاه قتل وزیر اعظم سردار رحمت الله خان محبوس نابینا اولین پادشاه سدوزائی در محبس بالاحصار بالا، دفن جسد رحمت الله خان در پای قول خواجه صفا

دیری نگذشته بود که بیچاره زمانشاه و همراهانش ملتفت شدند که اگر تا لحظه ئی بیشتر هم مهمان بودند حالا دیگر محبوس هستند عاشق شنواری که خلاف آئین مهمان رازی و دود افغانی سر مخالفت گرفته بود مخالفت را به خیره سری رسانید و هر چند زمانشاه همراهانش کوشش نمودند وسیله ئی برای نجات خود فراهم کنند، موفق نشدند. آخر تن به تقدیر داده و برای قبول هر پیش آمدی آماده نشستند. چون خبر این واقعه، غیر مترقبه به دو طرف یعنی به کابل و پشاور رسیده بود. از یکطرف محمود برای دستگیر کردن برادر اندر و رقیب خود دست بکار شد و از جانب دیگر شاه شجاع برای نجات برادرعینی خود در صدد اقدامات بر آمد از طرف کابل اسد خان برادر فتح خان برای دستگیر کردن و از جانب پشاور عبدالکریم خان برای نجات بخشیدن شاه محبوس حرکت کرد. چون فاصله کابل و جگدلک کمتر بود اسد خان پیشتر به قلعه عاشق رسید.

زمانشاه بعضی جواهرات مثل فخراج و کوه نور را در سوراخ یکی از دیوارهای قلعه مخفی کرد سپیده صبح ندمیده بود که نواب اسدخان یکی از پسران سردار پاینده خان در حالیکه آتش خشم انتقام قتل پدر در چشمانش دیده میشد به قلعه رسید و زمانشاه و همراهانش را اسیر ساخت و بطرف کابل سوق داد و به بالاحصار کابل آورد. شاه محمود به قصاص چشمان همایون در چشم زمانشاه میل کشید و وی را در محبس بالاحصار بالا افگند بشر حیکه دیدیم از روز وفات تیمور شاه به بعد تقریباً تمام شهزاده گان سدوزانی در محبس بالاحصار بالا افتاده بودند که برخی درین ۹ سال جان دادند و برخی که زنده مانده بودند به امر شاه محمود آزاد شدند و اینک به جای آنها زمانشاه در حالیکه نابینائی بیش نبود وارد شد و او اولین پادشاه سدوزانی است که بعد از ۹ سال سلطنت در اثر بی اتفاقی های خاندانی و هنگامه های داخلی و مخالفت دودمانهای بزرگ و تحریکات خارجی در حالیکه نقشه هائی برای اعتلای کشورش داشت و درین راه بسیار طپید و رنج برد بالاخره در چاردیواری تنگ و تاریک بالاحصار بالا در محبس افتاد و در همان روز که یکی از روز های نیمه اول ماه ربیع الاول سال ۱۲۱۶ قمری بود به قصاص خون مقتولین قندهار سردار رحمت الله خان وزیر اعظم زمانشاه و برادرش سردار محمدخان و سردار محمد زمانخان با میزانی همه را در بالاحصار بقتل رسانیدند و اجساد آنها را در پای قول خواجه صفا به خاک سپردند.


نظر سردار عباس راجع به قضایائی که منجر به سقوط سلطنت زمانشاه و کور شدن شاه و قتل وزیر اعظم رحمت الله خان گردید.

سردار محمد عباس خان بن نظام الدوله محمد عثمان خان نواسه، وزیر اعظم سردار رحمت الله خان در اطراف قضایائی که منجربه سقوط سلطنت زمانشاه و دستگیر و کور شدن و محبوس شدن شاه و قتل وزیر اعظمش سردار رحمت الله خان و برخی از برادران او گردید مطالبی در اثر قلمی خود دارد که اینک بار اول اینجا بحبیث شهادت یک متن ثقه نقل میکنیم:

"... قوم درانی در مابین خود سربی اتفاقی را برداشتند وزیر فتح خان"

"وشاه محمود پادشاه از سمت هرات خروج نمود وزیر اعظم تیاری فوج"

"را نمود، افسراز برای فوج میخواست مقرر نماید سردار زمانخان"

"که سابق ذکر آن شد در نزد وزیر اعظم آمده بیان نمود سردار احمدخان"

"نورزائی درانی افسر فوج از برای مقدمه شاه محمود مقرر"

"نمایند وزیر اعظم فرمود سردار احمدخان آدم خود رأی و بی اعتبار"

"است خلل در پادشاهی خواهد کرد. سردار محمد زمانخان بر سخن خود"

"محکم شده فرمود بدون سردار احمد خان سردار قوم درانی"

"بر شما دوست نمیباشد وزیر اعظم به جواب سردار موصوفگفت:"

"آخر پشیمانی خواهند کرد و خوب میدانم سردار خلل"

"میکند چونکه سردار محمد زمانخان نهایت خاطردار وزیر اعظم بود"

"سردار فوج مقرر شد. خاصیت سردار احمد خان آدم بسیار خود رای"

"متکبر و تعریف آن این بود که سردار احمد خان بسیار پر خور است"

"یک گوسفند را به یک جا میخورد دیگر تعریف نداشت. چنانچه قصۀ"

"سردار احمد خان در قندهار مشهور است... بعد از خلاصۀ تعریف"

"سردار احمد خان بر مقدمه فوج کشی شاه زمان پادشاه آمدیم"

"سردار احمدخان معۀ فوج مقرره قریب سی هزار سوار بودند"

"در آنوقت اکثر سوار بود، چونکه بحد قندهار رسیدند و شاه محمود خان"

"از سمت هرات آمده شهر قندهار را قلعه بند نموده و نایب محمد"

"و یارمحمد خان سدوزائی در شهر قلعه بند شدند و یار محمد خان"

"سدوزائی با وزیر فتح خان سردوستی داشت شب دروازه شهر"

"قندهار را خلاص نمود فوج شاه محمود پادشاه شهر قندهار را قبضه"

"نمودند و نایب محمد را معه عیال بندی کردند و سردار احمد خان"

"معۀ لشکر آمده بلامقدمه سلام محمود شاه پادشاه را نموده"

"شاه محمود صاحب اعتبار و قوت شد وقوم درانی با وزیر فتح خان"

"و شاه محمود پادشاه سر اطاعت را گذاشتند شاه محمود روانۀ سمت"

"شهر کابل از برای مقابله نمودن با شاه زمان و وزیر اعظم شدند"

"در آن ایام عیال های شاه زمان پادشاه و وزیر اعظم معهء شاه شجاع الملک"

"پادشاه در بالاحصار پشاور بودند چونکه شاه محمود پادشاه معۀ فوج"

"بحد میدان یا نزدیک تر رسیدند شاه زمان پادشاه و وزیر اعظم دانستند"

"که کل قوم درانی و قزلباش بسبب عملی که کرده بودند دشمن"

"هستند و لشکر وافسر همین قوم درانی و قزلباش میباشد مایان"

"را دستگیر بدست شاه محمود میدهند. بعد آن شاه"

"زمان بادشاه و وزیر اعظم رحمت رحمت الله خان و سردار سمندر خان"

"و عبد الخالق خان میر آخور قوم اسحق زائی درانی و چند نفر ملازمان"

"و سردار محمد زمانخان کر بشب از کابل فرار نموده رو بسمت شهر جلال آباد"

"روانه شدند چونکه به شهر جلال آباد رسیدند وزیر اعظم فرمود به قلعۀ"

"عاشق نام شنواری که از قدیم دوست من است میروم و عبدالخالق خان"

"میر آخور فرمود صلاح نمیدام که در قلعه عاشق بروند. از جلال آباد"

"جاله بسته روانه شهر پشاور میشویم در آن جا سامان مقدمه را تیار"

"نموده با شاه محمود مقابله مینمائیم شاه زمان بادشاه و وزیر اعظم"

"منظور نکردند. عبد الخالق خان میر آخور به همان ساعت جاله بسته روانۀ"

"شهر پشاور گردید و شاه زمان پادشاه و وزیر اعظم و سردار محمد زمانخان"

"معۀ دیگر ملازمان خود روانۀ قلعۀ عاشق شدند چونکه به قلعۀ عاشق"

"رسیدند درون قلعه آنها را جای داده بهمان لحظه مقید نمود چونکه"

"شاه زمان دانست که عاشق بنای قید کردن را دارند از دروازۀ قلعه"

"بیرون شد و برادرزادۀ عاشق رو برو آمد از برای گرفتن آنها شاه زمان"

"بادشاه شمشیر ایرانی که وصف آن تا الی حال میشود در قوم درانی"

"و نهایت بیش قیمت و اسمش (مارپیچ) بود کشیده بر سر برادر زادۀ عاشق زد"

"همقدر آسیب از آن شمشیر به برادرزادۀ عاشق نرسید. مشهور است که شاه زمان"

"همان شمشیر را بر سنگ زد سنگ را البته خط کرد. بعد آن شاه زمان"

"شمشیر را از دست انداخته فرمود: "برگشت است" عاشق و برادر زادۀ"

"عاشق معۀ قوم خود آنها را درون قلعه برده در خانه قید نمودند و پیغام"

"از برای شاه محمود کردند. بعد آن شاه زمان کوه نور و دیگر جواهرات"

"که نزد او بود در همان خانه که مقید بود در دیوار خانه پنهان نمود"

"بعد از چند یوم شیر علیخان از قوم قزلباش معۀ سواران قزلباش که غلامخانه"

"مینامند به امر شاه محمود بادشاه آمد شاه زمان بادشاه و وزیر اعظم"

"محمد زمان خان کر را معه دیگر همراهان مقید نموده در نزد شاه محمود"

"رسانید به مجرد رسیدن چشم شاه زمان بادشاه را کور نمود و وزیر"

"رحمت الله خان و محمد زمان خان کر و سردار سمندر خان و نایب محمد خان"

"و ابراهیم خان عزیز و وزیر اعظم را معۀ چند نفر دیگر که دوست"

"و ملازم وزیر اعظم بودند در بالاحصار قید نمودند بعذاب های شدید"

"گرفتار شدند هرچند شاه محمود از وزیر رحمت الله خان نقدی و جنسی"

"مطالبه نمود وصول نتوانست آخر الامر وزیر اعظم و سردار سمندر خان"

"و نایب محمد خان برادران وزیر اعظم معه ابراهیم خان عزیز وزیر اعظم"

"و سردار محمد زمان خان کر را معۀ چند نفر دیگر که مقید بود در بالاحصار"

"شهر کابل حوض پخته بود در آنجا به امر شاه محمود به قتل رسانیدند"

"و مرده آنها را امین الملک دفن نمود."

"از ملاحظه مذکورة الصدر آنقدر معلوم میشود که بنیاد فساد بربی"

"اتفاقی میباشد و بر قوم خود تیغ جاری نمودن آخر نتیجه آن به خرابی"

"و بربادی مبدل میشود. از کردارهای بد اگر انسان پرهیز نماید گاهی"

"خرابی و بربادی بر او پیش نمیشود..."


شهزاده سلیمان پسر زمانشاه: نامۀ شهزاده سلیمان به پدرش:

 قبل ازینکه واقعات مربوط به زمانشاه را که بصورت ایجاد، آن هم بیشتر طبق مرام این اثر در چوکات کابل و بالاحصار تعقیب شده است خاتمه دهیم از یک موضوع جدیدی که گمان میکنم تازگی دارد کمی صحبت میکنیم و آن عبارت از معرفی شهزاده سلیمان یک پسر دیگر زمانشاه و متن یک نامه است که نامبرده به پدرش نوشته و تا حدی جنبه تاریخی دارد: در مآخذ تا حدی که به نظر رسید در قطار پسران زمانشاه از پسری بنام شهزاده سلیمان نام برده نشده است.

در مرقع سوم اسناد خطی موزۀ کابل به قید نمره (٦) نامه ایست که شهزاده سلیمان پسر زمانشاه برای پدرش نوشته و قبل از آنکه در اطراف این نامه مختصر تبصره ئی بعمل آید متن آنرا نقل میکنیم:

"عرضداشت احقر فرزندان بذروۀ حضور فیض گنجور اقدس"

"اشرف اعلی اینکه خانه زاد قدیمی محمد حسین خسر بوره حسین خان"

"وارد گردید. خوانین درانی و هر طایفه را به معرفت محمد ناصر خان"

"دیده کارها به فضل خدا بر وفق دلخواه صورت گرفته. چون درینوقت"

"وقت همت و مردانگی و سی چهل نفر آدم و نوکران زبده بکار آید"

"وجه درست که این مردمان و خوانین زادگان که پیرامون اینجانب"

"شب و روز خدمت و جانفشانی حاضر باید فراخور خدمات هر یک خلعت ها"

"داده شود و با اخراجات یومیه بکار است و هرگاه وجه نرسد کاغذ"

"بانکه روانه دارند و اسباب آنچه بکار است خدا خیر خواهد کرد"

"روانه دارند دیگر احوالات را زبانی آنچه عرض کند صدق دانند"

"شهزاده سلیمان پسر زمان شاه"


*     *     *


این نامه متأسفانه تاریخ ندارد و اگر تاریخ هم داشته در اثر موریانه خوردگی های بزرگی که در حاشیۀ سمت راست مکتوب ملاحظه میشود از بین رفته در مهر بزرگ مستطیل که در ظهر نامه چسپانیده شده "شهزاده سلیمان پسر شاه زمان است" واضح خوانده میشود. متأسفانه در متن مضمون مهر هم سنه نیست از فحوای کلام متن مکتوب چنین استنباط میشود که متعلق به روزهای پر آشوب باشد و بسیار احتمال میرود که این روزها همان روزهای اضطراب انگیز اخیر سلطنت زمانشاه باشد مکتوب واضح میگوید که شاه زمان یکی از نوکران معتمد خود (خانه زاد قدیمی محمد حسین خسر بوره حسن خان) را نزد پسرش که معلوم نیست در کجا بوده فرستاده اینهم معلوم نمیشود که شاه از کجا این نوکر معتمد را نزد پسرش اعزام نموده شهزاده سلیمان یا به دستور پدر یا به رأی و صواب دید خود توسط شخص ثالثی که بنام محمد ناصرخان معرفی شده خوانین درانی و سایر طوایف را دیده و در جلب ایشان به طرفداری زمان شاه صرف مساعی کرده است. از بعضی جمله های دیگر متن نامه مثل (وقت همت و مردانگی) است و (سی چهل نفر آدم و نوکران زبده بکار است) و غیره معلوم میشود که وقت وقت غیر عادی بوده و زمانشاه و پسرش به آدمان زبده حتی به عده محدود سی و چهل نفر هم ضرورت زیاد داشته اند. خلاصه تا جائی که قرائن و کلمات این مکتوب مهم تاریخی نشان میدهد از خلال سطور آن عین فضای پر اضطراب روزهای سلطنت اخیر سلطنت زمانشاه را به همه تشویش ها و احتیاجات و اضطراب آن میتوان دید و الله اعلم.