32

در بیان رفتن صاحبان انگریز

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن صاحبان انگریز بهادر طرف قلعه کهان

 و بنا کردن (۱) چهاونی و کشته شدن صاحبان از دست بلوچان مری و هزیمت صاحبان(۲)

رستم داستان قلم شجاعت رقم، در میدان رزم این مدعا چنین بیان می نماید که : در سنه ۱۲۵۶هـ صدر، کپتان کلارک (۳) صاحب بهادر که معۀ گدام جانب قلعه کهان رفته بود، گدام را در قلعۀ مذکور دز نزد کپتان برون صاحب رسانیده مراجعت نمود. هر گاه صاحب ممدوح در مکان سارتاب که در میان کوه واقع است رسیده، درین صورت شجاعت نشانان بلوچان مری پیش روی صاحب معظم الیه [گرفته] چقمق شرارت و فتنه بر سنگ مقابله و مقاتله زده، مستعد محاربه شدند.

در انوقت همراه صاحب ممدوح چهل سواره و پنجاه شصت نفر پیاده حاضر رکاب بودند. سواران هرگز با حریفان مقابله نکردند، بلکه پس پای شدند، و صاحب ممدوح، با پیادگان

------------------------------------------------------------------ 

(۱)الف:بنا نهادن     (۲) الف: هزیمت آنها.

(۳)الف: کلک صاحب. ک، ج کلاک که صحیح آن لفتننت وال پول کلارک است که در سر تاف از دست دین محمد خان پسر دوده خان تمندار مری با جمعی دیگر بقتل رسید [-تاریخ بلوچستان ۸۳ ببعد].

جنگ کنان از دست بلوچان کشته شده. و هفت هشت صد نفر شتران معه سامان بدست یغمای بلوچان مری افتاده. و هشتا نفر دیگر پیاده از فوج انگریز که پیش برون صاحب طرف قلعه کهان میرفتند، آنها را نیز بلوچان در راه زیر تیغ بی دریغ کشیدند و در قلعۀ ممات انداختند.

غرض بلوچان مذکور چون زنبور متفرق گشته، هر جا و هر مکان که از لشکر انگریزان در کوهستان می یافتند، به نیش ضرب شمشیر و تفنگ و سنگ می کشتند. و هیچ صرفه نمی کردند.

درین ایام جناب راس بیل صاحب بهادر اجنت سندهـ، بجهت هوا خوری سمت شمله تشریف فرمای گردیده بود.و کپتان اندرمند جان برون صاحب بهادر، در چهاونی سکهر بجایش مقرر بود. هرگاه این اخبارات مذکور با اجنت سندهـ رسیده، از انجا چهتی انگریزی برای کپتان ایمیل صاحب بهادر نوشته فرستاد که : هر قسم که دانند شجاعت نشان دوده خان مری را در حباله اطاعت و فرمان برداری سرکار بیارند، که از حسن خدمات ایشان متصور است.

صاحب مذکور حسب نوشتۀ اجنت سندهـ باز از شاه پور سوار شده، در مکان لهری داخل گردید. و مدت سه ماه درانجا متوقف بود، با طیافۀ بلوچان مری بندوبست می نمود. آخرمری مذکور بدست و کلای معتبر خود، بخدمت صاحب 

------------------------------------------------------ 

(۱)چتهی=مکتوب و نامه.

ممدوح پیغام فرستاد، که ما مردم بلوچان، کوه نشین و صحرا نورد میباشیم. کدام ملک زر خرید، بدست نداریم. سنگ و سنگ ریزهای بسیار داریم. اگر خواهش و آرزوی سرکار بران باشد، پس بارها نموده بحضور سرکار فرستاده آید. سرکار جهان مدار مهربانی نموده از ما بلوچان کوه نشین در گذرد، بنای چهاونی در قلعه کهان بالکل روا ندارند، که پس و پیش از انداختن چهاونی، صورت بهبودگی هرگز در مرآت مدعای خود نخواهد دید، گویا سر خود را بسنگ زدن است . آبنده سرکار مختار است.

چون کپتان ایمیل صاحب بهادر، همین سرگذشت بلوچان مری بحضور اجنت سندهـ طرف کوه شمله نوشته فرستاد، از آنطرف باز حکم امده که: چهاونی را ضرور بالضرور در قلعۀ کهان بنا خواهند نمود. چنانچه عالیجاه گلبرن (۱) صاحب بهادر معه سه صد سواره و شش هفت عرابه توپ و شش هفت صد پیاده و یکهزار و چهار صد شتران بار سرسات و سامان و خزانه روانۀ قلعه کهان شده. هرگاه صاحب ممدوح در مکان لفنگ (۲) رسیدند، از انجا که مکان مذکور چون نفس بسیار تنگ میباشد، بلوچان مری درآن مکان بر سر کوه رفته، مستعد و آمادۀ جنگ نشسته بودند. در این صورت کپتان ریت صاحب بهادر و کپتان مور صاحب و لفتنت مر کن صاحب معه دو صد

-------------------------------------------------------------- 

(۱)میجر گلبرین با سه توپ و لشکر سوار و پیاده در سنه ۱۸۳۹ع باین جنگ رفت [-تاریخ بلوچستان ۸۴].

(۲)ک،ج: لفنگ ؟ الف: مکان تنگ این جنگ در کوتل کهندک چهار میلی سرتاف واقع شد[-تاریخ مذکور ۸۴].

نفر پیاده بر مکان لفنگ بالای کوه رفتند. بلوچان مری که سابق مستعد محاربه نشسته بودند، یکبارگی جلوه ریزی بر صاحبان ممدوح  و پیاده گان لشکر گرفتند.

جناب گلبرن صاحب بهادر از نایابی آب نهایت بی تاب گردیده میر حسن نوتهانی و اعتبار خان کهری معه پنجاه اسپان توپخانه، برای آوردن آب فرستادند. اگر چه آب نزدیک بود ، لیکن کار گذاران قضا و قدر چشم نامبردگان از آب پوشیده، آب نزدیک را ندیده طرف مکان سارتاف(۲) رفتند. در اثنای راه بلوچان مری به انها (۳) مقابله نموده، بسیاری را آب زندگانی گرفته، اسپان را بغارت بردند.

در این صورت گلبرن صاحب بهادر روی آب ندیده، از عدم رسیدن آب بی تاب شده، تاب مقاوکت نیاورده، تمامی اسپان و سامان و شتران و خزانه و سه عرابه توپ در انجا گذاشته، و سوراخ دنبالۀ توپ ها بند نموده، جریده طور گریزان، افتادن خیزان خود را در شاه پور رسانیده، از شومی مکان لفنگ چندین 

------------------------------------------------------------ 

(۱)الفک که سه صاحبان.

(۲)الف: سرنان و این همان سرتاف است که قبلا در متن سرتاب و در حواشی سر تاف امده.

(۳)الف: بمشار الیه.

نفس های لشکریان بر باد داد. نفس خاص خود را در شاه پور آرام دادهف نفسی بکام دل برآورده.

کپتان برون صاحب که در قلعۀ کهان دایر بود سابق از عدم رسیدن و موجودی سرسات بسیار تنگدل بوده. خصوصا از شنیدن خبر هزیمت و کشته شدن صاحبان ممدوح بسیار بی قرار و مشوش احوال گردیده. اخر از روی صلاح وقت، بهمراه بلوپان مری ساز گاری نمود،[و مبلغان بآنها] داده و امان خواسته، قلعۀ کهان را گذاشته، برای جان خلاصی خود با مری عهد انجام ساخته و چتی انگریزی نوشته داده، باعانت سواران بلوچان مری از قلعۀ مذکور برامده، داخل مکان لهری گردیده شکر حیات تازه نمود.

صاحبان انگریز بهادر، از روی انصاف، از جوان مردی و شجاعت بلوچان مری خود معترف و آفرین آفرین میگویند.فی الحقیقة باوجود تسخیر قلات و قندهار و کابل و غزنی باز هم بلوچان مری در کوهستان متمرد نشسته از تاخت و تاراج و قتل و قتال افواج انگلیسه بهادر، دست خود را کوتا نداشتند. و صاحبان انگلیسه بهادر هنوز در تجویزات تسخیر کوهستان و استیصال طایۀ بلوچان مری میباشند. دیده شود که عاقبت این کجا سر کشد، و صورت این معامله چگونه از مرآت مدعا رخنما گردد.