32

غزنویان (٣۵۱- ۵٨٣هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

در ذکر سامانیان خواندید که بسال (٣۴٩ه- ٩۶۰م) از دربار عبدالملک اول سامانی امیر حاجب الپتگین به سپه سالاری خراسان گماشته شده بود ولی بعد از مرگ عبدالملک الپتگین از منصور بن نوح سامانی سر برداشت و بغزنه و زابلستان افتاد (٣۵۰هجری)  درینوقت حکمران حدود غزنه شخصی بود از خاندان لویک که ذکر ایشان در اوایل کتاب گذشت.  و شاید از بقایای امرای کوشانی و هپتالی افغانستان باشند،  زیرا خود الپتگین و جانشینان او که آخر نامهای آنها کلمه (نگین) دارد،  نیز منسوب به خانوادۀ سلطنتی تگین شاهی از عنصر مخلوط ترکی افغانی اند.  که در حدود (٧۶۰ع) بشهادت سیاح چینی وکونگ Wou-Kong بر حصص شرقی افغانستان و بجنوب هندوکش حکمرانی داشتند،  و شهر تگین آباد بنام شان تا عصر اخلاف محمود هم بطرف شمال غرب قندهار کنونی کاین بود،  و مسکوکات آنها مربوط اوایل عصر اسلامی در حدود هندوکش پیدا میشود. 

بهرحال الپتگین غزنه را از لویک (انوک) بدست آورد (٣۵۱هجری) و تا مرگ خود مدت یکسال بر غزنی و زابلستان حکم راند،  و بسال (٣۵٢هجری) در غزنی درگذشت،  و اسحاق فرزند وی بجایش نشست درین وقت باز امیر لویک بغرض تسخیر غزنه آمد،  اسحاق به بخارا نزد منصور بن نوح شتافت،  و ازو امداد خواست و غزنه را واپس تصرف کرد،  و بعد از سه سال حکمرانی بسال (٣۵۵ه- ٩۶۵ع) درگذشت.  بعد ازو یکی از همراهان الپتگین که مردی متقی و مبارز و عادل و نامش بلکاتگین (به احتمال غالب منسوب به همان تگین شاهان افغانی) بود بجایش نشست.  وی ده سال در غزنه امارت کرد و در حدود (٣۵٩هجری) بغزنه سکه زد و در حدود (٣۶۵هجری)  در محاصره گردیز درگذشت،  و امیر پیری تگین که مردی مفسد و از همراهان الپتگین بود،  بر غزنه مستولی گشت،  مردم ازو رنجیده لویک امیر دودمان قدیم غزنه و گردیز را خواستند،  لویک بمدد پسر کابلشاه در حدود چرخ (لوگر جنوبی کابل) حمله آورد،  ولی امیر سبکتگین (داماد و همراه الپتگین)  آنها را بشکست و ده پیل بگرفت،  و بغزنه آمد،  چون مردم از ستم پیریتگین بستوه آمده بودند،  باتفاق امیر سبکتگین ولد جوق قرا بجکم بن قرا ارسلان (غالبا منسوب به تگین شاهان) را به امارت غزنه قبول کردند (٢٧ شعبان ٣۶۶ه- ٩٧۶ع). امیر سبکتگین مردی نومسلم کافی و دلاور بود،  وی بقول سیاست نامۀ نظام الملک و حمدالله در تاریخ گزیده دختر یکی از روسای زاول را خواست،  و چون داماد افغانان شد،  تمام افغانان در لشکر او میجنگیدند،  او بست و قصدار (خضدار کنونی جنوب کلات بلوچستان) و زمینداور و بامیان و طخارستان و غور و زابلستان و کابل را در دست گماشتگان قراتگین نامی بود تسخیر کرد و در پروان شمالی کابل سکه زد چنانچه در احوال لودیان گفتیم با جیپاله کابل شاه ویهند بر کنار دریای کابل در لغمان پیکار کرده و صد هزار لشکر او را بشکست و لغمان را تا پشاور گرفت،  و دین اسلام را به مردم این ناحیت ها تبلیغ کرد (٣٨۱ه-٩٩۱م) در این جنگ ها غنایم زیاد بدست سبکتگین افتاد،  و خیلی قوی شد،  و بقول عتبی و ابن اثیر افاغنه و خلج (غلجی های امروزه) بعد ازان مطیع او شدند.  

دیگر از کارهای مهم سبکتگین چنانچه در احوال نوح دوم سامانی گفتیم امداد سبکتگین و پسرش محمود است در جنگ هرات (٣٨۴ه- ٩٩۴م)  که در نتیجه آن مخالفان دربار سامانی از پا درآمدند،  این امیر نامدار و عادل و شجاع و صادق بعد از ٢۱ سال حکمرانی به عمر ۵۶سالگی در سنه (٣٨٧هجری) در دیه مد رموی بین بلخ و بامیان درگذشت،  و بغزنی دفن شد،  درحالیکه مملکتی را از دریای آمو تا قصدار (بلوچستان)  و از دریای سند تا نیشاپور و سیستان در تحت مرکزیت غزنی تشکیل کرده بود،  و دودمانهای بومی حکمرانان محلی مانند اخلاف صفاریان در سیستان و امرای آل فریغون در گوزگانان و پادشاهان لودی ملتان در شرق مملکت سیادت او را تسلیم کرده بودند. 

بعد از مرگ امیر سبکتگین از جملۀ شش پسرش اسمعیل بغزنی آمده و جانشین او شد،  ولی چون کفایتی نداشت شورشیان سر برداشتند و برادر بزرگش امیر محمود که به نیشاپور حکمران خراسان بود در همین سال (٣٨٧هجری)  از خراسان لشکر کشید،  و به در غزنین با برادر جنگ کرد،  چون مادر محمود زاولی بود،  و فردوسی هم او را زابلی گفته (خجسته درگه محمود زابلی دریاست) پس بامداد مردم زابل،  اسمعیل و لشکرش را هزیمت داد، و اسمعیل بعد از هفت ماه شاهی بزندان درگذشت. 

محمود پس از تصفیۀ غزنی روی به بلخ نهاد و در همین سال افغانستان شمالی را تسخیر کرد و در بلخ بر تخت شاهی جلوس نمود و به مرو پیش رفت تا با لشکر عبدالملک بن نوح حرب کند،  ولی عاقبت صلح افتاد،  و محمود به شاهی خراسان از تخارستان تا بلخ و هرات از دربار سامانی شناخته شد (٣٨٨ه- ٩٩٨ع) و وقتیکه از مرو به بلخ بازگشت، از طرف االقادر بالله خلیفه بغداد عهد ولواء خلعت برسید،  و رسماً شاهی او بر خراسان بالقاب "یمین الدوله و امین المله ولی امیرالمومنین " تصدیق گردید (ذیقعده ٣٨٩ه- ٩٩٨م) امیر محمود در مسکوکات به القاب نظام الدین و ملک الممالک و ملک الملوک نیز یاد شده و فردوسی او را شاه و العتبی احیاناً سلطان می نویسد. مورخین دیگر دورۀ غزنوی مانند بیهقی و گردیزی "امیر"  گویند.  امام نظام الملک در سیاست نامه و ابن اثیر در الکامل و منهاج سراج در طبقات ناصری گفته اند:  که محمود دفعۀ اول به لقب "سلطان"  ملقب گردید.  و بقول مؤلف مجمل التواریخ و القصص (طبع تهران) محمود این لقب را از قول امیر خلف صفاری گرفت،  و وقتیکه خلف گفت محمود سلطانست ازان پس محمود باین لقب مشهور شد (ص ۴۰۶).

در حالیکه این لقب بر مسکوکات وی و اخلاف او موجود نیست و دفعۀ اول بر سکۀ ابراهیم غزنوی که بسال (۴۵۱ه- ۱۰۵٩م) بر تخت نشست ضربه شده است. اما کتیبۀ مزار سلطان محمود در غزنی که بخط قدیم نزدیک بکوفی باقیمانده و مقارن ایام وفاتش نوشته شده او را "الامیر الاجل السید نظام الدین ابی القاسم محمود بن سبکتگین "میگوید و این سند محکم قدیمتر است. 

سلطان محمود بسال (٣٨٩هجری) بکتو زون و فایق خاصه امرای منصور و عبدالملک سامانی را با المنتصر شهزادۀ آخرین سامانی چنانچه گذشت مغلوب کرد، و در بقیۀ عمر خود بین سنوات (٣٩٢- ۴۱۶هجری) هفده بار بر هند هجوم کلی و جزوی برد،  و از ٣٩۰تا ٣٢٩هجری به ولایت ویهند (هونډ حالیه کنار اټک) و لغمان و پشاور با جیپاله در آویخته پشاور را فتح کرد،  و بلقب " غازی" مشهور شد.  در (٣٩٣ه ۱۰۰٢م) خلف بد احمد صفاری را بشرحیکه در احوال صفاریان گذشت بگرفت،  و سیستان را به قبجی حاجب و کدخدای بوعلی شاد سپرد،  ولی ابوبکر عبدالله که نبیرۀ دختری خلف بود و ابوالحسن حاجب برانها شوریدند تا سلطان بسال ( ٣٩۴هجری) بسیستان باز آمد، و شورش را فرونشاند. 

بسال (٣٩۶ه- ۱۰۰۵م) از رود سند بگذشت و بشرحیکه در مبحث لودیان گفته شد ملتان را تسخیر کرد و در(٣٩٧ه- ۱۰۰۶م) ایلک خان ترکستان را که بر بلخ و هرات تا نیشاپور قبضه کرده بود شکست داد و در(٣٩٩ه- ۱۰۰٨م) رجگان هند را با اننده پاله در ویهند بشکست و بین( ۴۰٢-۴۰٣هجری) در پنجاب و کشمیر فتوحات کرد و به (۴۰٣ =۱۰۱٢م) غرجستان (شمال غور) را نیز گرفت و بقول بیهقی بسال (۴۰۵ه=۱۰۱۴ع) از را بست بر غور حمله کرد،  و امیر محمد سوری حکمران غور با ده هزار لشکر در قلعۀ آهنگران محصور و اسیر شد.  و در حدود (۴۰٧ه- ۱۰۱۶ع) حملاتی بر پنجاب و کشمیر کرد،  و یک سال بعد مردم خوارزم برمامون خوارزمشاه (شوی خواهر سلطان محمود) شوریده و او را بکشتند،  ولی محمود خوارزم را فتح کرده و التونتاش را درانجا نصب کرد (۴۰٨هجری) در سنه (۴۰٩- ۴۱۰هجری) در هند قنوچ و سواحل گنگ را با غنایم و اسرای زیاد گرفته با سه ملیون درهم به غزنه آمد.  و بقول ابن اثیر در راه با افغانان درآویخت زیرا همواره در راه هند و غزنه پیش روی او را میگرفتند به (۴۱۱ه- ۱۰٢۰م)  فتح غور و به (۴۱٢هجری) محاصره حصار لوهر کوت کشمیر و به (۴۱٣هجری) فتح قلاع گوالیار و کالنجر و در (۴۱۴هجری) فتوح جبال سلیمان و افغانان تکمیل شد،  و در سال (۴۱۵- ۴۱۶هجری)  به ماوراءالنهر رفت و امرای بلخ و سواحل آمویه را منقاد کرده با قدرخان کاشغری معاهده بست،  و چهار هزار خانواده سلجوقیان را بخراسان آورد، در (۴۱۶هجری) محمود بر سومنات کاتیاوار جنوبی هند یورش برد، و معبد معروف آنرا تخریب کرد و غنایم زیادی بدست آورد و گجرات را نیز فتح نمود.  آخرین هجوم محمود بسال (۴۱٨ه- ۱۰٢٧م) برای تادیب طوایف جت به ملتان صورت گرفت و در ایام عمر خود موفق شد که شاهنشاهی بزرگی را از اصفهان و عراق و همدان و طبرستان گرفته،  شرقاً تا سواحل گنگا و شمالاً تا سیر دریا و خوارزم و جنوباً تا سواحل بلوچستان و کاتیاوار تاسیس نمود.  و فرزندش مسعود را به اصفهان بنشاند (۴٢۰ه- ۱۰٢٩م) و این مملکت بزرگ را از گنگا تا سواحل دجله و فرات در تحت مرکزیت غزنه درآورد،  و امپراطوری عظیمی را در آسیا تشکیل داد.  وی در غزنه- پروان-  نیشاپور- هرات- جوزجان- بلخ- و لوالج (تخارستان)  و در لاهور (بنام محمود پور) و غیره بلاد کشور سکه زد،  و دربارش همواره مجمع شعرای بزرگ دری مانند فردوسی-  فرخی-  منوچهری-  عنصری و علمای مانند البیرونی و ابن سینا و ثعالبی و خمار و العتبی و غیره بود، وی پادشاهی بود بزرگ و با کفایت و دلیر و بخشاینده و به امور جهانداری آگاه که بقول العتبی لشکر بزرگی را مرکب از عناصر ترکی و افغانی و تاجیک و هنود و خلجی (غلجی که بگفتۀ اصطخری و یاقوت در خراسان و سیستان تا کابل میزیستند) تشکیل داد،  و طوایف افغانی را در کوهسار غور و ابن اثیر فرق معتزله و باطنیه و جهمیه و مشبهه و روافض رانکال کرد،  و کتب آنان را بسوخت.  وی بقول ابن خلکان هر سال غزوی را در هند برخود فرض گردانیده بود،  و مذهباً شافعی بود،  و ابن خلکان به نقل از کتاب مغیث الخلق فی اختیار الاحق اثر امام الحرمین عبدالملک جوینی (معاصر سلطان)  گوید که محمود بر مذهب امام ابوحنیفه بودی و به احادیث ولعی تمام داشتی،  همواره آنرا از مشایخ بزرگ شنیدی،  ولی در اثر تلقین قفال مروزی فقیه معروف شافعی به مذهب امام شافعی گروید. 

خلاصه سلطان محمود پادشاه سرسخت و دلاور که بقول ابن اثیر روی خوب و رنگی ملیح و چشمان کوچک و موی سرخ داشت و بگفتۀ ابن خلکان در شب عاشورا سنه (٣۶۱هجری) تولد شده بود بعد از تشکیل دولت بزرگی در قلب آسیا،  بمرض سل گرفتار آمده و به عمر (۶۱) سالگی بعد از پادشاهی (٣٣)سال در پنجشنبه ٢٣ربیع الاآخر سال (۴٢۱ه- ۱۰٣۰م) از جهان رفت و در قصر فیروزی غزنه مدفون گشت.  اکنون از قصر فیروزی در غزنی اثری نیست ولی تنها لوح سنگی مزار سلطان باقی مانده و بران بخط کوفی چنین ننوشته اند:

"غفراناً من الله للامیرالاجل السید نظام الدین ابی القاسم محمود بن سبکتگین غفرله،  توفی رحمةالله علیه و نور حفرته و بیض وجهه عشیة یوم الخمیس لسبع بقین من شهر ربیع الاخر سنه احدی و عشرین و اربعماثه" گنبد کوچکی که امروز بر مزار سلطان آباد است در سال ۱٣٢۴ق به امر امیر حبیب الله خان ساخته شده است.  (عکس ۴٩- ۵۰) 


بعد از محمود پسرش محمد از گوزگانان آمده در غزنی بجایش نشست،  و عم خود امیر یوسف بن سبکتگین را سپه سالار و خواجه ابوسهل احمد حمدوی را وزیر و علی قریب را حاجب بزرگ مقرر کرد،  ولی بعد از (۵۰) روز ابوالنجم امیر ایاز ایماق و علی دایه از غزنی برامدند تا پیش امیر مسعود فرزند بزرگ سلطان محمود،  که حکمران ری و اصفهان بود روند،  و او را از طرف مردم دعوت به آمدن غزنه نمایند. محمد سپهسالار لشکر هندوان سوند هرای را به تعقیب ایشان گماشت،  ولی غلامان سرای سوند هرای را کشتند،  و در نیشاپور پیش امیر مسعود رفتند،  درینوقت خلیفه بغداد القادر بالله عهد و لوای امارت را بذریعه مرسل بن منصور بن افلح گردیزی بامیر مسعود فرستاد،  و او را بقول دایرةالمعارف اسلامی ناصر الدین الله و حافظ عبادالله و ظهیر خلیفة الله لقب داد،  که ابن اثیر این لقب را سیدالملوک والسلاطین نیز نوشته است،  و بدینصورت مسعود را رسماً پادشاه خراسان بشناخت. 

امیر مسعود از هرات به بست آمد،  و محمد از غزنه به تگین آباد (بین ارغنداب و هلمند) لشکر آورد،  ولی بعد از (٧)ماه پادشاهی امیر یوسف و علی قریب او را در تگین آباد گرفته و کور کردند،  و امیر مسعود را بجای او بنشاندند (شوال ۴٢۱هجری)  سلطان مسعود خواجه احمد بن حسن میمندی (متوفی ۴٢۴هجری) را از زندان هند برآورد و وزیر خویش گردانید،  و حسن میکالی (وزیر معروف بامیر حسنک) را به تهمت قرمطی بودن در بلخ بر دار کشید،  و از احمد ینالتگین خازن محمود مالی عظیم بستد و به هندش فرستاد، و در سنه (۴٢٢هجری) بر کرمان و مکران تصرف کرد،  و بسال (۴٢٣ه=۱۰٣۱م) به هرات رفته و سپه سالار عبدوس را بدفع فساد ترکمانان خراسان مقرر داشت، و در (۴٢۴هجری) بر سر ستی کشمیر لشکر کشید،  و در (۴٢۵ه= ۱۰٣٣م) بر آمل و ساری و طبرستان غلبه جست،  و امیر بکتعذی را باسپاه زیاد بدفع ترکمانان صحاری شمالی خراسان فرستاد،  ولی ناکام برگشت و بسال (۴٢۶ه=۱۰٣۴م) لشکری را بقیادت تلک بن جهلن سپه سالار هندو بمقابل احمد ینالتگین که در هندوستان شورش کرده بود ارسال داشت،  احمد هزیمت کرد و به منصوره گریخت و در آب سند غرق شد (۴٢٧=۱۰٣۵م) و در همین سال برهانسی و دیگر قلاع هند هجوم برد،  بعد از فتوحات فرزند خود امیر مجدود را در لاهور حکمران ماند و تا (۴٢٨ه-  ۱۰٣۶م) بغزنه برگشت چون همواره ترکمانان سلجوقی در خراسان فتنه برپا میکردند،  بنابرین در همین سال از راه بلخ به ماوراءالنهر روی نهاد،  ولی داؤد ترکمان بر بلخ تاخت،  و چون امیر مسعود پس به بلخ آمد،  داود به مرو پس نشست، و مسعود علی قندزی را از گوزگانان در (۴٢٩هجری) برانداخت و برخی از سلجوقیان را بدادن چراگاه راضی ساخت و با برخی در صفحات شمالی خراسان (۴٣۰هجری) پیکار کرد،  و تا سال (۴٣۱ه- ۱۰٣٩م) از راه هرات و غور بغزنه آمد،  و سپه سالار علی دایه و سباشی حاجب بزرگ و بکتعذی حاجب را که درین جنگها بیفرمانی کرده بودند مصادره و در هند موقوف کرد.  درینوقت طغرل و چغری بیگ فرزندان میکائیل سلجوقی بر خراسان تا نیشاپور و هرات و بلخ و سیستان تصرف کردند و مسعود را در جنگ دندانقان بین مرو و سرخس بشکستند،  و آخرین سکه ایکه مسعود در نیشاپور زد بسال (۴٣۱هجری) بود،  که بعد ازان بسال ۴٣٣هجری طغرل سلجوقی دران شهر سکه زده است. 


امیر مسعود چون اوضاع مملکت را مشوش دید،  فرزند خود مودود را در غزنه گذاشته خودش با خزاین محمودی و لشکر و برادر کور خود محمد روی به هندوستان نهاد،  و در ماریگله (شرقی حسن ابدال کنونی) لشکریان بر او شوریدند،  و امیر محمد کور را بپادشاهی برداشتند،  و مسعود را در قلعۀ گیری (گهری)  زندانی و بذریعۀ طاهر بن محمد قتل کردند (۱۱جمادی الاولی ۴٣٢ه-۱۰۴۰م) درینوقت امیر مودود در غزنه بر تخت نشسته و با لشکر خود روی به هندوستان نهاد،  و در ننگرهار در موقع دنپور (نزدیک جلال آباد کنونی =آدینه پور بابر)  با لشکر عم خود محمد را با پسرش طاهر گرفته و بقتل رسانید،  (۴٣٢هجری)  و درانجا شهری بنام "فتح آیاد" بنا نهاد که تاکنون بهمین نام باقیمانده است. 

سلطان مودود با ترکان سلجوقی که نفوذ روز افزون شان در ماوراءالنهر و خراسان بسط میشد،  در طرح روابط دوستانه کوشیده و دختر چغری بیگ را ازدواج کرد،  ولی با وجود آن از شر آنها مصئون نماند،  و بدین سبب غزنویان از خراسان بر مستملکات هندی خود اعتماد کردند،  و این کار اولا در مسکوکات مودود دیده میشود که پیکر گاو سیوا Siva را با کتیبه سری سمنته دیوه Sri Samanta Diva بر سکۀ خود نقش کرد،  که مأخوذ است از مسکوکات کابل شاهان ویهند.  مودود بعد از پادشاهی ٩ ساله بعمر ٣٩ سالگی بسال (۴۴۱ه=۱۰۴٩م) از جهان رفت و مدت دو ماه سلطنت غزنی بنام مسعود دوم بن امیر مودود و عمش علی بن مسعود اول بود،  تاکه عبدالرشید بن سلطان محمود بر آنها غالب گردیده و در همان (۴۴۱هجری) بر تخت غزنه نشست.  ولی داؤد سلجوقی که حکمدار خراسان بود از راه سیستان بر بست و زمینداور تاخت و پسرش الپ ارسلان از طرف طخارستان بر غزنه پیش آمد،  سالار لشکر عبدالرشید که طغرل نامداشت و یکی از بندگان سلطان محمود بود،  الپ ارسلان را در موزۀ خمار (شاید کهنه خمار کنونی میدان) بشکست و نیز در بست داؤد را هزیمت داده،  و در سیستان یبغو عم داؤد را نیز شکست داد، و متعاقباً بغزنه آمده عبدالرشید را با برخی از شهزادگان آل محمود بکشت (حدود ۴۴٣ه=۱۰۵۰م) ولی مردم غزنه بر طغرل شوریدند و نوشتگین نامی او را بکشت،  و سلطان فرخزاد بن مسعود بن محمود را بر تخت غزنه نشاندند (۴۴۴هجری) وی مالیات سنگین را از دوش مردم زابلستان برداشت لهذا در بین مردم محبوب گردید،  فرخزاد اداره مملکت را به خرخین حاجب بزرگ سپرد و این حاجب لشکر بزرگی را به مقابلت سلجوقیان بخراسان فرستاد،  و بقول ابن اثیر در بسی از جنگها فاتح آمد.  ولی برخی از مخالفین فرخزاد دسیسه ساختند،  تا او را در حمام بکشند،  مگر در سنه (۴۵۰هجری) بمدد یاران خویش ازین مهلکه رست،  و بعد از (٧) سال سلطنت در صفر (۴۵۱هجری) درگذشت و برادرش ابراهیم بن مسعود بسلطنت رسید،  وی با داؤد سلجوقی و الپ ارسلان صلح کرد،  و حصص شرقی افغانستان تا لاهور در دست وی ماند،  و چند بار به هند لشکر کشید،  و قلاع خیر آباد و ایمن آباد و مساجد و مدارس و قصور زیادی بنا کرد و (۴٢) سال به آرامی و راحت حکم راند،  و بسا (۴٩٢ه- ۱۰٩٨م) بعمر ۶۰سالگی درگذشت،  و پسرش علاءالدین مسعود سوم بجایش نشست و امیر عضدالدوله را امارت هند داد،  و چون مهد عراق خواهر سلطان سنجر در حبالت او بود لهذا با سلجوقیان صلح و دوستی داشت،  و بنابران بفتوحات هند توجه کرد،  تا که طغاتگین سپه سالارش در هندوستان از آب گنگ هم عبور کرد. 

سلطان ابراهیم در حدود (۵۰٩ه=۱۱۱۵م)وفات کرد و فرزندش ارسلان شاه در غزنه بر تخت سلطنت نشست،  و شیرزاد برادر خود را کشته و مادراندر خود که خواهر سلطان سنجر کبیر بود توهین کرد لهذا بهرامشاه برادر دیگرش از پیش وی بدربار سنجر گریخت، سنجر بهرامشاه را امداد کرد،  تا در غزنه ارسلان شاه را بشکست و بطرف هندوستان او را مجبور به گریختن کرد،  تا که بسا (۵۱۱ه=۱۱۱٧م) در آنجا بمرد،  و بجایش بهرامشاه در حمایت سنجر سلجوقی بر تخت نشست.  و نام سلطان سنجر را بر سکه خود بزد،  وی بر هندوستان لشکر کشید،  و محمد باهلیم را با ده پسر در ملتان به (۵۱٢ه- ۱۱۱٨م) از بین برده و قلعۀ ناگور را در سوالک بنا کرد. 

وقتیکه بغزنه آمد او را با سلطان علاءالدین جهانسوز غوری مصاف افتاد،  و فرزندش دولتشاه دران جنگ کشته شد،  و خود بهرام شاه به هندوستان عقب نشست و غزنه بدست غوریان افتاد.  چون غوریان باز گشتند.،  وی بغزنه آمد و بسال (۵۵٢ه=۱۱۵٧م) درگذشت، و بعد ازو خسرو شاه بن بهرام شاه (۵۵٢=۵۵٧ه) و خسرو ملک بن خسروشاه ((۵۵٧=۵٨٣هجری) در غزنه و لاهور بر تخت نشست،  ولی خسرو از دست غزان شکست خورده و بر غزنه قابض شدند،  و وی به لوهور افتاد،  و باز در سال (۵٨٣هجری) سلطان معزالدین محمد سام غوری خسرو را در لاهور گرفته و به قلعۀ بلروان غرجستان محبوس کرده،  و بسال (۵٨٧هجری) او را بکشتند و دودمان غزنویان آل سبکتگین بروی ختم شد. 

دولت غزنویان در افغانستان و ایران و هندوستان و ماوراءالنهر از سواحل دجله تا گنگ مدت دونیم قرن دوام کرد،  و غزنه و بلخ و لاهور و بست پایتخت های ایشان بود.  درین عصر مدنیت اسلامی و زبان دری ترقی زیادی کرد،  دین اسلام در مملکت رواج کامل یافت،  و هند هم بنور آن روشن گردید، و آثار دیانت و حکومت کابل شاهی از شرق مملکت نابود شد.  و وزرای معروف غزنویان ابوالعباس اسفراینی،  احمد بن حسن میمندی، حسن بن محمد میکالی،  خواجه عبدالصمد،  خواجه طاهر مستوفی و غیره بودند و بلاد افغانستان و هندوستان و ماوراءالنهر و ایران آبادان و تجارت با رونق بود.  از علما و نویسندگان معروف البیرونی،  ابن سینا،  ابوالفتح بستی،  ثعالبی،  عبدالجبار العتبی،  بونصر مشکان،  ابوالفضل بیهقی،  نصرالله صاحب کلیله و دمنه ابو منصور موفق هروی نویسندۀ کتاب الابنیه عن حقایق الادویه،  عبدالحی گردیزی،  فخر مدبر مبارکشاه نویسنده آداب الحرب و الشجاعه،  ابوالحسن هجویری غزنوی صوفی معروف نویسنده کشف المحجوب است.  

و از شعرا:  فردوسی- فرخی-  عنصری- عسجدی-  منوچهری- سنائی-  مسعود سعد سلمان-  ناصر خسرو- اسدی طوسی-  سید حسن غزنوی-  ابوالفرج رونی-  مختاری غزنوی مشاهیر این عصر اند. 

دربار غزنویان در آسیا پرورشگاه شعرا و علما و ارباب فن بود،  خود سلطان محمود پادشاه عالم و ادیب پرور بود،  برخی از علماء کتابی را در فقه به وی نسبت میدهند و از اشعار او قطعاتی را نقل میکنند در عصر غزنویان صنایع نفیسه و فن عمران نیز ترقی شایانی کرده بود،  اگر چه هجوم تاتار تمام بقایای صنعت را در شهر های بزرگ افغانستان از بین برد،  ولی از صنعت عمران و سنگراشی و خطاطی قبر های سبکتگین و سلطان محمود و دو منار غزنی و بقایای قصر مسعود سوم از دستبرد روزگار در غزنی باقی مانده است،  و از بقایای آثار لشکرگاه شهر بست که در سال ۱٩۵۰ از طرف باستان شناسان فرانسوی در افغانستان حفاری شده،  آثار هنری و نقاشی های رنگین را بر دیوار های آن یافته اند،  که طراوت صنایع و هنر دوره غزنوی ازان ظاهر میشود. 

در دوره غزنوی اداره مملکت در ولایات بذریعۀ  حکمرانانی میشد که از دربار سلاطین غزنی برای امور ملکی و لشکری از سپه سالاران و حاجبان بزرگ دربار و یا شهزادگان و اقارب شاه گماشته میشدند،  در مرکز سلطنت غزنی بقول بیهقی یکنفر وزیر دیوان و خواجه بزرگ (بحیث وزیر مالیه و صدراعظم) میبود و دیوان عرض (امور وزارت حرب در تحت امر سپه سالار)  و دیوان رسالت کارهای دفتر تحریرات سلطنت را در تحت امر دبیر بزرگ-  و دیوان وکالت در تحت امر حاجب بزرگ وظایف وزارت دربار ایفا کردندی، و هکذا در دربار سلطنت بزرگانی بنام (ندیم) و وزیر و خازن و کوتوال میبودند،  چون مملکت بمرکز خود وصل شده و امنیت هم حاصل بود،  لهذا وفور مالیات دولتی یقینی است،  و از قراریکه بقول مورخان اوائل دوره عباسی مالیات خراسان را بصورت متوسط در حدود (۴۵)ملیون تخمین کردیم اکنون هم میتوانیم به همین مقیاس عایدات تمام خراسان و ولایت های غزنه و زابل و طخارستان و پشاور و لاهور و ملتان و سند و ماوراءالنهر و خوارزم را بخزانه دولت غزنی زیاده از صدملیون درهم تخمین کنیم . البته مقدار عظیم غنایم و جواهر و طلا که در جنگ های هندوستان بدست می آمد،  ازین حساب مستاثنی است.  

صاحب برید (پوسته) و دیوان آنها (جاسوسی)  و سالار( لشکردار)  و کوتوال (افسر پلیس و حافظ قلعۀ شهر) در اکثر شهر های بزرگ وظایف حکومتی را اجراء میکردند،  و امور عدلیه بقاضی شرع مفوض بود چنانچه در عصر محمود قاضی ابوالحسن بن قاضی ابو محمد الفزاری از پارس برسولی غزنه آمد،  و سلطان او را بسب مقام علمی و ورع او نگهداشت،  و قضاء غزنه بدو داد،  احفاد او مدتها دران پایتخت قاضی بودند اما روابط سیاسی غزنویان همواره با دربار خلافت بغداد و خوانین ماوراءالنهر دوستانه بود و همواره رسل (سفرای)  خلافت و امرای ماوراءالنهر و چین بدربار سلاطین غزنه می آمدند،  و از طرف رسولدار (رئیس تشریفات)  بکمال احتشام پذیرائی میشدند.  در مأمورین دولت غزنوی تمام مردم ما تحت سلطنت غزنوی شامل بودند،  و حتی در جمله بزرگترین رجال لشکری و منصبد اران نظامی دربار غزنه هندوان نیز موجود بودند،  و افغانان در لشکر غزنه به تعداد کثیر وجود داشتند،  که در فتوحات هند بهره بزرگ میگرفتند. 



شاهان غزنه: 

۱- امیر الپتگین (٣۵۱- ٣۵٢هجری)

                                                             *٢- امیر اسحاق بن الپتگین (٣۵٢- ٣۵۵هجری) 




*٣- امیر بلکاتگین (٣۵۵-٣۶۵هجری)                                                             *۴- امیر پیری تگین (٣۶۵- ٣۶۶هجری)                                                            *۵- امیر سبکتگین (۶۶-٣٨٧هجری)                                                                  *۶- امیر اسماعیل بن سبکتگین (٣٨٧هجری)                                                        *٧- سلطان محمود بن سبکتگین (٣٨٧- ۴٢۱هجری)                                                *٨- امیر محمد بن محمود (۴٢۱هجری)                                                                *٩- سلطان مسعود بن محمود (۴٢۱- ۴٣٢هجری)                                                  *۱۰- محمد دفعه دوم (۴٣٢هجری)                                                                    *۱۱- سلطان مودود بن مسعود (۴٣٢- ۴۴۱هجری)                                                    *۱٢- مسعود ثانی بن مودود (۴۴۱هجری)                                                             *۱٣- علی بن مسعود اول (۴۴۱هجری)                                                                  *۱۴- عبدالرشید بن محمود (۴۴۱- ۴۴۴هجری)                                                             *۱۵- طغرل (بنده محمود) (۴۴۴هجری)                                                                                    *۱۶- فرخزاد بن مسعود اول (۴۴۴- ۴۵۱هجری)                                                                   *۱٧- سلطان ابراهیم بن مسعود اول (۴۵۱- ۴٩٢هجری)                                                       *۱٨- علاءالدین مسعود سوم (۴٩٢- ۵۰٩هجری)                                                                             *۱٩- شیرزاد بن مسعود سوم (۵۰٩هجری)                                                                                                                *٢۰- ارسلان شاه بن مسعود سوم (۵۰٩- ۵۱۱هجری)                                                                    *٢۱- بهرامشاه بن مسعود سوم (۵۱۱- ۵۵٢هجری)                                                        *٢٢- خسروشاه بن بهرامشاه (۵۵٢- ۵۵٧هجری)                                                 *٢٣- خسروملک بن خسروشاه ( ۵۵٧- ۵٨٣هجری) 


(به شجرۀ نمبر ۵۱ رجوع شود) و نقشه ۴٩