ابن عربی
وفات سال (۹۳۸ه / ۱۲۴۰م)
هر نامی میرم کنایه از اوست و بر سر هر کویی که گریه سر میدهم کوی اوست.
ابن عربی
شیخ ابوبکر محمد بن علی ملقب به محی الدین ابن عربی شخصیت بزرگ و بلند و پایۀ عرفان و تصوف اسلامی بوده و اما گذارشات ضد و نقیضی از رندگی این مرد بزرگ در کتابها نقل شده است بعضیها او را به عنوان یک انسان (انسان والا) و بیش از همه به عنوان یک صوفی و الا مقام و مولف روشن میکنند ؛ مثابۀ مهمی که با آن مواجهیم عبارت از ترسیم تصویری درست از شخصیت و نظام فکری و آثار وی بر پایه چنین گزارشی است . اینطور فکر میشود که بهترین منبع اطلاعات در بارۀ محی الدین ابن عربی آثار خود اوست زیرا از آثار خود او ما اطلاعات دست اول را در مورد سیر تکاملی فکری و معنوی او بدست می اوریم علاوه بر این در باره نخستین مشایخ او در سیر و سلوک معنوی و نیز تماسهای شخصی او با مردان و زنانی که در سفر های متعدد خود به ملاقات شان نایل امده است جزئیات فراوانی در اختیار داریم ، شخصیت واقعی ابن عربی به عنوان یک متفکر و عارف نزد بسیار مردم ناشناخته مانده است و ما میتوانیم در لابلای تالیفات این شخصیت بزرگ عرفان ووارد شدن به جزئیات زندگی وی دست یابیم . ابن عربی در هفدهم رمضان سال (۵۶۰ ه / ۱۱۶۵ م ) در شهر مرسیه واقع در جنوب شرقی اسپانیا جائیکه بزرگترین مرکز خلافت امویان (خلافت غربی) در اندلس یا اسپانیا بوده است . بدنیا آمد ف نسبت او را به حاتم طایی شخصیت کریم سخاوتمند عرب ) نشان میدهد که او از قبیله باستانی بنی «طی» است و همین واقعیت تاریخی اثبات میکند که بر خلاف انچه که بعضی از محققان گام کرده اند عرفان اسلامی میراث انحصاری تفکر ایرانی نیست او متعلق به خانواده بود که به زهدی وتقوی اشتهار داشت ، پدر دو تن از عمام او نیز صوفیان بنامی بوده اند تعلیم و تربیه وی در شهر اشبیلیه که در آن زمان از مراکز بزرگ علمی (جهان اسلام بشمار میرفت ، آغاز شد ووی در آن شهر سی سال زیر نظر برخی از علمای بزرگ آن شهر نظیر ابوبکر بن خلف ابن زرقون ف ابو محمد عبدالحق الا شبیلی ف به مطالعه پرداخت و هم در آن در شهر بود که برخی از مرشدان طریقت خویش چون یوسف بن خلف القی ، که از مریدان خاص شیخ ابومدین بود ، صالح العدی که او را زاهد و عبد کامل وصف کرده اند ، ملاقات کرد و درکتاب فتوحات المکیه و رساله قدس خود از این مردان با اعزاز یاد کرده است و باذکر اینکه ارشاد ایشان قدم به سیر و سلوک معنوی نهاده است دین خود را نسبت به انان ادا میکند *۴۵۵
در جریان سالهای جوانی که از سر تا سر کشور اندلس اسلامی دیدار میکرد در جریان یکی از این سفر ها با ابن رشد که قاضی شرع وقت آن دیار بود آشنا شد .*۴۵۶
او در سال ۵۹۰ ه / ۱۱۹۴ م به مدینه فاس و مراکش مسافرت کرد و در سال ۵۸۹ در حالیکه ۳۸ سال داشت در زمان حکومت یعقوی بن یوسف بن عبد المومن سلطان افریقه و اندلس ، عازم شرق شد . وی به این قصد که حج بیت الله الحرام را انجام میدهد میکوشید تا اقامتگاه و مامنی را جستجو نماید که در سر زمین مغرب که اماج فتنه و فساد و جنگ و هرج و مرج بود و با افکار و نطریات ابن عربی علمای آن دیار ، به دیدۀ شک سوء مینگرستند چنانکه سلاطین دو سلسله موحدون و مرابزون به جهت نفوذ کلمه و تاثیر فراوانی که ثوفیه در مریدان خود داشتند و به جهت خطر احتمالی استفده ازین مریدان و مقاصد سیاسی از انان می هراسیدند تا بدانجا که عبد القاسم بن قسی سر سلسلۀ مردین را در سال ۵۴۶ه /۱۱۵۱ م بقتل رسانیدند.
فقهای مالکی سر زمین مغربی نسبت به این مکتب نو پاه که تازه در حال شکل گرفتن بود گذشت و تسامحی نشان نمیدادند و برای پزیرش افکار و نهضتهای نو ، امادگی بیشتری داشت با وجود این نمیتوان ادعا کرد که در سراسر شرق اسلامی از چنین خصوصیتی برخوردار بود زیرا هنگامیه ابن عربی در سال ۵۹۸ه / ۱۲۰۱م ) از مصر دیدن میکرد مردم آن سامان روی خوش باو نشان نداند و حتی قصد جان او را کردند او پس از ترک مصر از او ریشلم (بیت المقدس)مکه شریف (که مدتی در ان به تعلیم و تعلم حدیث اشتغال داشت ) حجاز بغداد ف حلب و آسیای ضغیر دیدار کرده و در اخیر این سفر ها در دمشق رحل افمات افگند و در بیست و شهتم شهر ربیع الثانی سال ۶۳۸ه / ۱۲۴۰ م درار فانی را وداع گفت . جسد او را در جبل قاسیون در مقبره خصوصی قاضی محی الدین بن الذکی بخاک سپردند.*۴۵۷
آثار ابن عربی : شعرانی تعداد آثار او را به ۴۰۰ اثر *۴۵۸ و جامی هر دوی شاعر و عارف مشهور خراسان رقم ۵۰۰ را ذکر کرده است .*۴۵۹ ولی محمد رجب خلمی در کتاب البرهان الازهر فی مناقب الشیخ ۲۸۴ کتب و رساله بر شمرده است و یاد آور میشود که فهرست فقط شامل ان عناوینی است که بیاد او مانده است ، نوشتن این رساله از اهمیت خاصی بر خوردار است و سند کتبی علیه کسانی است که در صدد جعل آثاری بنام وی بر آمده اند و در میان شمنانی که در شرق داشت بسیار بودند کسانیکه به جعل آثاری بنام او دست زدند.*۴۶۰
اثابت هویت و صحت انتساب همه آثار منسوب به وی کاریست خطیر و مشکل که تاکنون هیچ محققی عهده دار ان نشده است ، شعرانی میگوید :« هنگامیکه در صدد تلخیص کتاب فتوحات بر امد یا عباراتی مواجه گردید که بگان وی عقاید کافۀ مسلمین تعارض داشت او پس از اندکی شک و تردید انها را حذف کرد روزی این مطلب را با شیخ شمس الدین المدنی (متوفی ۹۵۵ه/۱۵۴۸م) که نسخۀ از فتوحات را با خط خود نوشته بود و با نسخه مولف در قونیه مقابله کرده بود در میان گذاشت و پس از خواندن ان دریافت که هیچ یک از عباراتی که وی حذف کرده است در نسخۀ شمس الدین المدنی نبود . شعرانی اضافه میکند که برای وی مسلم گردید که نسخه های فتوحات که در زمان وی در مصر رواج داشت شامل قسمت های میشد که بنام مولف جعل شده بود و در مورد کتاب فثوث و دیگر اثار وی نیز چنین کاری صورت گرفته بود.*۴۶۱ امریکه مسلم به نظر میرسد این است که بسیاری از آثار یا لا اقل قسمتهای از آثار ابن عربی بعدا به وسیله پیروان مکتب وی نوشته شده و به وی منسوب گردیده است و قسمیکه از همه این آثار بر می آید همه نمودار همان خط فکری و سبک نگارشی است که مشخصۀ آثار اصیل اوست.
اگر چه آثار ابن عربی غالبا در موارد عرفان و تصوف است ولی تمام علوم اسلامی را دبر میگیرد . ئی در عرفان نظری و علمی ، علم حدیث تفسیر قرآن سیره النبی ف فلسفه ادبیات و منجمله شعر صوفیانه و علوم طبیعی کتب و رسایلی نگاشته است او به پرداختن به این موضوعات کاملا متفاوت هر گز عرفان را از نظر دور نداشته است و در حالیکه در مسایل کلامی فقهی و حتی علمی بحث میکند غالبا جنبه های در تفکر عرفانی وی بروز میکند آراه عرفانی وی به نحور غیر مشهودی در پیکرل اثاری که در آثاری که او در زمینه علوم دیگر دارد تنیده شده است و استفاده از مصطلحات امیخته و متعارض فهم مطالب وی را هر چه بیشتر دشوار میکند . او زیاترین آثار خود را پس از ترک اندلس در مکه و دمشق ره رشته تحیری در اورده است ظاهرا تماس وی با مراجع و مردان بزرگ شرق به دامنه تفکرات الهی وی وسعت بخشیده است که به نظام عرفانی اش شکل قطعی داده است در حالیکه در رسالات و آثار اولیه وی در باره موضوعات خاصی نگاشته شده است و در هیچ یک از انها نشانه از یک نظام فلسفی جامع در انها بچشم نمی خورد.
بزرگترین اثر او در عرفان نظری فصوص الحکم است که انرا در سال ۶۲۸ ه / ۱۲ ۳۰ یعنی دو سال پیش از مرگ در دمشق به پایان برد . اصول و مبادی فلسفه ابن عربی در سراسر کتاب حجیمش (فتوحات مکیه) به شکل پراگنده ای موجود است او این کتاب را در سال ۵۹۸ ه / ۱۲۰۱ م در مکه آغاز کرد و در حدود سال ۶۳۵ / ۱۲۳۷ م (یعنی حدود سی و هفت سال ) به اتمام رسانید
پیچیدگی خارق العده شخصیت ابن عربی تا حد زیادی پیچیدگی روش تفکر و سبک نگارش او را توجیه میکند گاهی عبارات او ضریح و رشون است ولی غالبا به ویژه هنگامیکه در افکار ما بعد الطبیعی غوطه ور میشود ف سبک او پیچیده و گمراه کنندهو افکار او دیر باب میشود . دشواری فهم مطالب وی را حتی محققانی کلام او نیست بلکه شویه بیان اوست . او مسله لا ینحلی در پیش دارد و ان تلفیق نظریه وحدت وجود با تعالیم توحیدی اسلام است وفا داری او نسبت بهر دو یکسان است و در واقع در قبول به اینکه خدای اسلام عینا همان واحدی است که ذات و علت واپسین همه اشیاست هیچ تناقضی نمیبیند او هم در ابن عربی زاهدی است پارسا و عرفانیست کامل و هم عالمیست محقق در فقه و کلام و فلسفه و نوشته های او معجون عجیبی از همه این مطالب است سعی او بر این است که یا همه تعالیم اسلام را در پرتو مطریه وحدت الوجود تاویل کند یا اینکه این نظریه را با اشاره به پاره از نصوص اسلامی موجه نماید این دو روش با یکدیگر توام است ووی دو زبان مختلف یعنی لسان باطنی عرفان و زبان ظاهری شریعت را با هم در کنار یکدیرگ بکار میبرد از لحاظ منطقی اسلام با هیچ شکلی از وحدت وجود سر آشتی ندارد ولی ابن عربی در تجربه عرفانی خویش تلفیق و ترکیب متعادل تری را می یابد که در آن الله و مرتبه واحدیت بنا بر مشرب وحدت الوجودی تلفیق یافته اند . اگر چه تاویل در حد معقول جایز است ولی در تفکر ابن عربی بصورت حربه خطرناک برای تبدیل اسلام به نظر وحدت وجود با بالعکس بروز میکند این امر بیش از همه در کتاب فصوص الحکم و تا حدی در کتاب فتوحات مکی آشمار است در اینجا نص قرآن و احادیث نبوی بنا به مشرب عرفانی یا مشرب وحدت لوجودی تاویل شده است به علاوه در حالیکه شغل شاغل وی استخراج آراه و عقاید خویش از نصوص قرآنی است در اطراف موضوع مرود بحث موادی را از همه منابع فراهم می اورد و متعارض است که نویشته های وی را تقریبا غیر قابل فهم میسازد
هر گاه کسی در ص معارضه باو بر آید یا او گمان کند که کسی در باره معنای عبارت خاصی با او معارضه کرده فورا معنی دیگر را ایراد میکند تا از این رهگذر معارض اقناع شود . روزی از وی پرسیدند که معنی شعر چیست؟ ترجمه شعر ابن عربی :
ای انکه مرا می بیند و او را نمی بینم
چه بسیار که او را می بینم و او مرا نمیبیند
و او فورا با افزودن چند کلمه که معنی شعر را دگر گون میکرد ف در پاسخ گفت
ترجمه:
ای آنکه مرا گناهکار میبیند و من او را گیرنده بر گناه نمیبینم
چه بسیار که او را منعم دیده ام و او مرا سپاس گراز نعمت ندیده است
محی الدین ابن عربی در مورد عشق الهی که معتقد است اثر ترجمان الاشواق خود را در وصف این عشق متعالی سروده است میگوید: « هر نامی که می برم ، کنایه از اوست و بر سر هر کویی که گریه سر میدهم کوی اوست .......انچه در این کتاب بنظم اورده ام اشاره به واردات الهی و تنزلات روحانی و ماسبات عولی که بر قلب من نازل شده است ..... خداوند خواننده این دیوان را از پیشداوری و سبق خاطر در باره اموری که خداوند نفوس شریف و همت های عالی که به امور علوی نظر دارند شایسته ان نیستند حفظ کند .*۴۶۲
قضاوت کردن در بارۀ ابن عربی بر اساس قوانین متعارف منطق ، امر نادرست است . او بیشک متفکر بزرگ و موشش نحلۀ فکر است ولی اولا بالذات او یک عارف است . بنا بر ان عرفان او نمودار عالی ترین درجۀ وحدت فکر و احساس اوست : امیخته از حقیقت استلالی حصولی و معرفت کشفی حضوری است بر علاوه او مردیست باو وقوۀ تخیل بسیار عجب زیرا تفکر جدالی او هر گز از صور خیالی بسیار قوی واز تاثیرات عرفانی فارغ نیست ؛ ولی با وجود این موج سر شاری از استلال در زیر صور خیالای وی جریان دارد ، او هیچ وقت عقاید خود را با قواعد منطق صوری اثبات نمیکند بلکه خواننده را به کشق و شهود عرفانی و بعالم و مثال به عنوان برهان قاطعی اعتبار شان ارجاع میدهد.
برای ابن عرفی عالم مثال عالمیست واقعی و شاید حتی واقعی تر از عالم خارجی اشیاء انضمامی این عالم مثال عالمیست که در آن معرفت حقیقی اشیا قابل حصول است قوۀ تخیل او در عالم روءیا به اندازه عالم بیداری فعال و پویاست او زمان و مکان دقیق واقعه های را که در آن انبیا و اولیا دیده و به شرف صحبت شان رسیده است نقل میکند واقعه دیگری را نقل میکند که در آن حضرت رسول اکرم (ص) کتابی چون فصوص الحکم را بدست او داده و چنین فرموده است : ( انرا باز گیر و برای مردم اظهار کن تا از آن سود برند.) او این حادثه را عمل وحی و الهام و القای ربانی می نامند ومدعی است بسیار از کتب او بدین صورت بدو القا شده است وی میگوید : «هر آنچه در تضانیف خود می نویسم از روی فکر و اندیشه رویت نیست بلکه از روحی است که فرشته الهام در قلب من و سر سویدای من دمیده است ».*۴۶۳ در جای دیگر گوید :« هر انچه نوشته ام می نویسم املای الهی و القای ربانی است یا نفحه ایست روحانی که در قلب کیانی من دمیده شده است و همه این به حکم میراث نبوری (ص) است نه به حکم استقلال فکری زیرا نفحۀ رحمانی از لحاظ رتبت دون وحی کلامی روحی اشارات و عبارات است .»*۴۶۴
ابن عربی کلا موکد همۀ عوامل فوق ظبیعی را انکار میکند و به نظر وی وحی و کشف امر منبعث از ذات انسان است عین عبارت وی چنین : « اگر صاحب کشفی صورتی را مشاهده کند که معارضی را که نزد وی نبوده است بوی القا نماید و چیزی را که پیش از ان در دست نداشته است بوی عطا کند ان صورت عین اوست و غیر او نیست پس میوه حقایقی و علوم را از درخت استعداد خود چیده است چنانکه صورتی از وی مقابله با جسمی شفاف و صیقل یافته ظاهر میشود غیر او نتواند بود.»*۴۶۵
بنابرین کشف روحی حاصل حاصل فعالیت نفس انسان است هنگامیکه همه قوای روحانی آن فراهم آید و بسوی ایجاد مظلوب متوجه شود وحی و شکف منبعث از یک فاعل خارجی یا حاصل فعالیت ذعن انسان چنانکه نزد ما متعارف است نیست ، بنابر این چیزیکه بنظر میرسد چون یک (متلق بیرون) معرفت را به ارباب کشف و عیان القا میکند در حقیقت امر چیزی جز نوعی از القای (ذات) خود صاحب کشف نییست .
هنگامیکه ابن عربی منشا خارجی وحی و کشف را انکار میکند اصلا دچار تناقص و تعارض نمی شود زیرا به نظر وی انسان مثل هر چیز دیگر بیک اعتبار موجود الهی است . پس فرض اثنبینت فاعل الهی وحی و قابل انسانی معرفت هیچ ضرورتی ندارد.
از خصوصیات دیگر ابن عربی در تفکر گریز زدن و از این شاخه به آن شاخه پریدن است او نظام کاملی از تفکر عرفانی را به اهل عالم ارزانی داشته است ولی در هیچ یک کتب و رسایل او این نظام بصورت کلی واحد بیان نشده است و یا از وحدت و پیوستگی محسوسی بر خوردار نیست او بدون توجه به ظواهر منطقی از موضوعی به دیگر میی پردازد و جزئیاتی را که از هر منبع قابل تصوری اخذ کرده است بروی کاغذ می ریزد آرای فلسفی او در میان انبوه عظیمی از مواد نا مرتبط پراگنده است و باید این مواد را از یکدیگر جدا کرد و چون موقعی بهم پیوست . اینکه او صاحب نظام مشخصی از تفکر عرفانی است و رای شک و تردید است و در هر صفحه کتاب فصوص و در غالب فصول کتاب فتوحات بچشم میخورد . ولی نظام فکری او بصورت یک کل جامع در هیچ یک از این دو کتاب موجود نیست . عجب اینکه خود وی اقرار میکند که عالما و عامدا نظری خاص خویش را با پراگندن اجراء اصلی آن در سراسر کتب و رسایل خویش پنهان کرده است و کار گرد آوری آنرا به خواننده با هوش واگذاشته است در بحث از آرای خاص الخالص خویش (که مقصود او همان نظر وحدت وجود است) چنین گوید:« اما عقیده اهل اختصاص و خلاصۀ خواص را به تصرح بیان نکردم و به جهت دشواری و غموض رسالۀ مفردی برای آن نپرداختم آن را به نحو مستوفی در ابواب این کتاب پراگنده ساختم لیکن چنانکه گفتیم مطالب بطور متفرق بیان شده است پس کسی که خداوند فهم بوی ارزانی داشته است به امر آن واقف است . و آنرا از غیر آن تمیز میدهد زیرا علم حق وقول صدق است و ورای آن غایت و مقصدی نیست .»*۴۶۶
بحث در باره دیانت و راست عقیدتی ابن عربی
در سراسر تاریخ اسلام هیچ کسی دیگری را نمیتوان یافت که ایمان او تا حد موضع بحث و گفتگو باشد . مجادله بر سر دیانت ابن عربی به مقیاس بسیار وسیعی رواج داشت و قرنها ذهن مسلمان را بخود مشغول کرد حتی میتوان گفت که آثار این مجادلات هنوز هم بچشم میخورد . علمای اسلام در گذشته به فلسفه یا عرفان او چندان عنایتی نداشتند و توجه انها بیشتر معطوف به این مساله بود که آرا او عقاید فلسفی و عرفانی او تا چه حد موافق یا منافی با اصول مسلم اسلام است بجای انکه به نخو دقیق و منصفانه یی آرای او را مورد نظر قرار دهند و او را در مقام مناسبی که در تاریخ تفکر اسلامی بحق شایسته ان است ، بنشانند وقت و نیروی خود را صرف رد یا اثبات دیانت او کردند کار مهملتر و بی ثمر تر از این نمیتوان تصور کرد .
اختلاف عقیده درین خصوص بسیار زیاد است . برخی ابن عربی را یکی از بزرگترین شخصیتهای اسلامی میدانند و او را مولف و عارف بزرگ میشمارند وعدل هم او را مبدتع و شیاد قللمداد میکنند شاید علت این امر سبک خاص آثار او باشد ابهام کلمات و تقعید افکار ، آرای او ررا بویژه برای کسانیکه با عبارات پیچیدۀ او آشنایی ندارند دشوار و تقریبا غیر قابل میسازد او نوسینده ایست که توجهش بیشتر معطوف به آرای دقیق و معنی لطیف و احساسات رقیق عرفانی است تا الفاظ لذا ضرورت است کوشش شود تا عقاید او که که در زیر پوششی اط اصطلاحات وضعی مکتوم مانده است کشف و ادراک کنیم ؛ و نیز نباید فراموش کنیم که او عارفیست که اسرار نا گفتنی و تجربۀ وصف ناشدنی خود را مانند دیگر عارفان بزبان رمز و تمثیل بیان میکند پی بردن که کنه این رموز کاریست صعب و دشوار ولی زبان رمز بیان خارجی احساسات و تاثیراتی است که در سر سودای عارف نهفته است کسانیکه آثار ابن عربی را با چشمی میخوانند که بیشتر به لغات و کلمات او دوخته شده است در بارۀ او دچار سوء قضاوت و سوء تعبیر میشوند و همین کسان اند که او را به کفر و الحاد و یا لا اقل بدعت متهم میکنند کسانی دیگر که به مقاصد و مظاوی کلام او پی برده اند او را عارفی عظیم و از اولیای کبار می شمارند . سومین گروه بجهت اینکه کلمات وی و رای فهم آناست از قضاوت کردم در بارۀ او طفره می روند و در باره معتقدات دینی و اخلاقی او چیزی نمی گویند زیرا به نظر انان او ورای هر گونه تشبیع و ملامت است
ظاهرا بحث و جدال در باره معتقدات ابن عربی هنگامی آغاز شد که شخصی بنام جمال الدین بن الخیاط یمنی به علمای بلاد اسلامی متوصل شد تا از آنان در باره ابن عربی که بنا بروایت فیروز آبادی او را به بدعت و مخالفت و خرق اجماع امت متهم کرده استفاده کند واکنشی که علما به این استفتاء نشان دادند به بدعت و مخالفت بود برخی از علما ابن عربی را بالصراحه محکوم کردند و علمای دیگر با شور و ولع خاصی در صدد دفاع از او بر امدند از مدافعان ابن عربی میتوان از فیروز ابادی صاحب قاموس سراج الدین مخرومی سراج بلقینی جلال الدین سیوطی قطب الدین خموی قطب الدین شیرازی فخر الدین رازی و علمای بیشمار دیگر نام برد مخرومی و سیوطی هر یک کتبی در دفاع از وی نوشتند . آنها هیچ نقصی را در ابن عربی نمیدیند کز اینکه کلمات او از سوی کسانی کهب مقام و رتبه معنوی وی وقوف نداشتند سوه تعبیر میشد. سیوطی مقام او را برتر از مقام جنید میداند و میگوید : که او مرشد عارفان است و حال آنکه جنید مرشد مریدان و سالکان است . فرق هشتم و نهم هجر / چهاردم و پانزده هم میلادی جنگی علمی علیه عرفان نظری به نحو اعم و عرفان ابن عربی و ابن فارض به نحو اخص اعلان گردید . ابن تیمیه حنبلی (متوفی ۷۲۸ه /۱۳۲۸ م) با زبان تند و موضع گیری سرسختانه و لجوجانه اش پرجمداران این حمله بود . او این دو عارف را در ردیف حلاج قونیوی ابن سبعین تلمستانی و کرمانی ، از قائلین به حلول و اتحاد قلمداد کرد و از این لحاظ انان را حتی بدتر از مسیحیان و غالیان شیعه دانست.*۴۶۷ و اما سر سخت ترین دشمن ابن عربی و ابن فارض و گستاخترین انها برهان الدین ابراهیم الباقی (متوفی ۸۵۸ه / ۱۴۵۴ م ) است او دو کتاب کامل را به نقض عقاید ایشان اختصاص داد از هیچ چیز حتی از خصوصیات شخصی انها نیز فرو گذار نکرد در یکی از این کتاب ها که بنام (تنبیه الغبی علی تکفیر ابن عربی ) است چنین میگوید:« او با تظاهر به ایمان همه مومنین راستین را فریب داد . او بر زمین ایمان شان ایستاد و کم کم انها را به تنگنا کشاند و با خدعه و تزویر ، به انجائیکه مسایل دشوار کمین میکند سوق داد او در گمراه کردن مردم هنر مند بزرگ است احادیث صیحی نبوری را روایت میکند ، سپس انها را به طرز عجیب و مر موزی پیچ تاب میدهد . بنا بر این وی مریدان گمراه را به هدف خود که واژگون ساختن کامل هر دین و عقیده ای است سوق میدهد . قایلین به چنین عقایدی خود را در پشت ظواهر شریعت چون نماز وروزه پنهان میکنند انان در خرقۀ راهبان و زاهدان اند ولی در حقیقت ملحد و زندیق اند و اهل بدعت حقیقی اند ولی نام صوفی بر خویشتن نهاده اند .»*۴۶۸
اما ابو العلا عفیفی عضو شورای عالی هنر ها و علوم اجتماعی جامعه از هر در قاهره که درین مورد تحقیق کرده است می نویسد : این اتهامات هم غیر منصفانه و هم بی اساس است که ابن عربی قرآن و احادیث نبوی(ص) را به شیوۀ باطنی تاویل میکند - و او اولین و اخرین صوفی نیست که دست به چنین تاولی می زند - ولی هدف نهایی او هر گز ترک عقاید و شرایع دینی - چنانکه بقاعی گمان کرده است نیست بر عکس برای خدمت به اسلام بدان شیوه ایکه خود می فهمند منتهای همت خود را مصرف میدارند تهمت تظاهر و نفاقی که بر علیه ابن عربی اقماه شده است درست نیست و زبان صریح و گستاخانه ای برای که او برای بیان مطالب خود بکار گرفته است این اتهام را نقض میکند . او برای ارضا یا تسکین خاظر مومنانیکه بقاعی به انها اشاره کرده است تظاهر به اسلام نمیکند . و او اعتقاد دارد اصل توحید که از اصول دین مبین اسلام است با نظریه وحدت وجود تلازم منطقی دارد و این مطلب را با صراحت وحدت هر چه تمامتر بیان میکند او ممکن است.
خود را فریفته باشد یا اتحاد عرفانی با خداوند را در قالب نظریه ما بعد الطبیعی وحدت میان خداوند و عالم شهادت بیان کرده باشد ، ولی مسلما در صدد فریب کسی بر نیامده است .*۴۶۹
بر خلاف تهمت های سخت ناروای بقاعی این قسمت را با نثل کلمات بلقینی به پایان می بریم :«بهوش باش تا هیچ یک از آن اموری را با شیخ محی الدین ابن عربی بر زیان اورده است در معرض انکار قرار ندهی زیرا او که رحمت خدا به او باد - در کنه دریای معرفت و تحقیق حقایق ربوبیت غواصی کرده و در های شهوار فرا چنگ اوردنده و در پایان عمر انها را در کتاب فصوص فتوحات و تنزیلات به ودیعت نهاده است ... و فقط کسانی از اهل اشارات که هم شان او هستند قدرت فهم این امور را دارند .«
امام ربانی حضرت مجدد الف ثانی در مورد چنین می فرمیاد : «وی در مکتوب شماره ۸۹ دفتر سوم می فرماید: «اغلب انتقاد کندگان بر شیخ محی الدین ابن عربی گر چه از متخصصان علوم ظاهر بودند ولی با جهان مجاهده و ریاضت و بزرا حقیقت و معرفت و تجریبات علمی آشنایی نداشتند به همین دلیل معتقدان به وحدت الوجود به اعتقادات انها توجهی نمیکردند و نسبت به انها چنین میگفتند :
« لذت این باده ندانی بخدا تا نچشی چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»
نخسیتن کسی که از میان عارفان محقق نظریۀ وحدت الوجود را مورد انتقاد قرار داد شیخ رکن الدین ابولمکارم علاء الوله سمنانی بود»»
چیزیکه که قابل اهمیت است نیاز بیک شخصیت ژرف اندیش و پاک است تا جهت شناخت حقایق و پدیده های فلسفه عرفانی ابن عربی و سایرین دراد که این شخصیت بتواند عملا از وادیهای پر خار و خس سیر و سلوک و منازل اعلای ان عبور کرده باشد . فردی باشد که امواج خرد کننده را پشت سر گذاشته و بساحل حقیقت رسیده او به نامه اشاره به مخدوم بهاری (۷۸۲ه ) نوشته و بار ها در کتوبات خود به این نکنه اشاره کرده است و با دو کلمه این حقیقت را چنین تعبیر میکند «نابودن دیگر و نادیدن دیگر» این همان راهیست که از بریکی قدمهای خوبان در این مقام لغزیدند . براستی که بدون توفیق الهی و بدون رهنمایی مرشد آگاه و کامل استوار ماندن بر جاده حقیقت بسیار مشکل است.
وی برای تنقیح و تبین این مساله و اتمام حجت مانند شاهد عینی ژرف اندیش بر مبنای بصیرت در بارۀ توحید وجودی چنین میگوید:
من بهر زرۀ این کوچه آگاهی دارم زیرا مدتها در آن امد و رفت داشته ام . در باره وحدت الوجود تا کنون سه نظر به وجود داشته است.
اثبات کامل وحدت الوجود و اینکه ان یک حقیقت بدیهی است و آخرین منزل تحقیق ومعرفت میباشد ۱-
۲- اکار وحدت الوجود اینکه ان یک امر و همی و خیالی است و بجز اثر قوه مخلیه و مشاهده باطنی چیز دیگر نمیباشد.
۳- اظهار نظریۀ وحدت الشهود در مقابل وحدت الوجود:
توضیح اینکه انچه میبیندی به این معنی نیست که وجود واحد است و بجز واجب الوجود دیگر منتفی و معدوم میباشد بلکه موجودات دیگر انداخته است که همه انها گویی معدوم گشته اند همانظور که ستارگان در مقابل نور آفتاب گویی فاقد وجود هستند ، حال اگر کسی بگوید ستارگان نیستند کاذب نمیشود همچنین تمام موجودات در برابر وجود کامل و حقیقی چنان بی حقیقت بنظر می آیند ، گویی اصلا دارای وجود نیستند.
و حضرت امام مجدد الف ثانی در مقابل نظریات سه گانه فوق نظریۀ چهارمی را اخیتار و اریه کرد و ان اینکه :« وحدت الوجود یکی از منازل سیر و سلوک است که برای سالک پیش می آید . او در این منزل بطور عیان می بیند که بجز وجود حقیقی و کامل چیز دیگر وجود ندارد. هر چه هست یکی است بقیه همن تلوینات و تنوعات هستند
اما انچه توفیق الهی شامل حال گردد چراغ فروزان شریعت راهنمایی کند و همت سالک بلند باشد انگاه منزل دیگری در پیش می آید و ان عبارت از وحدت شهود است.
بدین طریق حضرت مجدد (رض) همزمان با نقد بدون انکار کردن نظریه وحدت الوجود که تا قرنها مسلک سالکان و عارفان بوده است ) و بدون اینکه مرتبط طرفداران این نظریه شیخ محی الدین ابن عربی (که انکار علوم و معارف و کمالات روحانی وی مکابره است ) نا دیده بگیرد ، اضافه جدیدی در ین خصوص ارائه نموده است
نظریه حضرت اما ربانی (مجدد الف ثانی) از یک طرف مطابق عقیدۀ جمهور مسلمین و سنت است از طرف دیگر بجای عقب بردن و خط بطلان کشیدن بر علوم و تحقیقات یک گروه بزرگ چنان چیزی مطرح کرده است که در پرتوی آن نصوص شرعی و اصول قطعی به آخرین اکتشاف و تحقیقات سیر انفسی و افاقی مطابقت مینماید.*۴۷۰
امام مجدد الف ثانی به این معنی پرده برده اند که : محی الدین ابن عربی اسرار نا گفتنی و تجربۀ وصف ناشدنی خود را مانند دیگر عارفان بزبان رمز و تمثیل بیان میکند و به این نکته هم التفات دارند که پی بردن به کنه این رهوز کاریست صعب و دشوار . زیرا زبان رمز بیان خارجی احساسات و تاثیراتی است که در سر سودای عارف نهفته است ؛ کاسنیکه آثار ابن عربی را بچشمی میخوانند که بیشتر به لغات و کلمات او دوخته شده است در باره او دچار سو قضاوت و سوء تعبیر میشوند و همین گروه اشخاص اند که او را به کفر و الحاد با لا اقل به بدعت متهم می کند و اما کسانیکه به مقاصد و مطاوی کلام او پی برده اند او را عارف عظمی یا (شیخ اکبر ) و از اولیا می شمارند که حضرت مجدد نیز از همین گروه کسان مخصوص است . و سومین گروه به جهت اینکه کلمات وی و رای فهم انهاست از قضاوت کردن در باره او طفره میروند و در باره متعقدات دینی و اخلاقی او چیزی نمیگویند ف زیرا بنظر انان او (ابن عربی ) و رای هر گونه تشیع و ملامت است . *۴۷۱
و میتوان در رمزۀ اشخاص و علمائیکه بر علاوه اما ربانی از ابن عربی و آثار او به نیکی یاد کرده اند از این اشخاص نام برد :فیروز ابادی صاحب قاموسی سراج الدین مخدومی قطب ادین رازی فخرالدین رازی و .... نام برد که ما قبلا در مورد تذکر داده ایم
نظر به تاید دسته از علمای تاریخ و رجال اسلامی بیشک محی الدین ابن عربی از بلند پایه ترین قلل رفیع عرفان و ظریقت محسبو بوده و تائید اما ربانی که سخن عاشقان را عاشقان دانند ) ابن عربی با همت بلندش سیر خود را ادامه داده و تا مرتبه وحدت شهود یعنی بالاترین و بلند ترین مرتبه سلوک رسانیده است.
ابن عربی در اینده تصوف و عرفان:
قسمیکه تاریخ اسلام نشان میدهد قرن چهارده هم و شانزده هم از جمله قرونی است که سالام از نقطه نظر وسعت ارشی و فکری و عقیدتی و کلامی وسعت عرفانی و سیر در طریقت و تصوف دوره ایست پر ارج و اعتلا.
گرچه ابن عربی مورد حملۀ مخالفان خوئ که به آرای او به نظر بدعت می نگریستند قرار گرفت ، تعالیم او پس از این حملات دوام یافت و در سر آینده تصوف عمیقترین تاثیرات را بجای گذاشت . دوستداران او در شرق که بخض اعظم عمر خود را در آن سپری کرد ، به وی لقب شیخ اکبر داده اند لقبی که تاکنون به هیچ صوفی دیگری داده نشده است . این لقب نمودار خصوصیات استثنایی او هم به عنوان یک مرشد بزرگ روحانی و هم به عنوان یک مولف صوفی است و تا به امروز نیز در بارۀ وی صدق میکنند . او نمایندۀ پایان دوره ایست که در ان عرفان نظری به اوج اعتلای خود رسید . قرون شاهد رواج سریع سلسله های تصوف در تمام جهان اسلامی بود و تصوف شکب رایج اسلام گردید که جنبه نظری آن ضعیف تر و شعایر مناسک ان بیشتر بود موسسان سلاسل بیشتر به زهد و ارشاد معنوی موصوف بودند و به تفکر نظری کمتبر اشتهار داشتند و به همین سبب حکمت الهی و عرفان ابن عربی بلا تعارض باقی ماند و در واقع تنها منبع الهام کسانی شد که در بارۀ نظریۀ وحدت الوجود چه در شکور های عربی زبان و چه در ایران افغانستان ترکیه و هندوستان و ماورا النهر به بحث پرداختند برخی از پیروان مکتب او عبد الکریم جیلی و عبد الرازق کاشانی فقط آرای او را به شکل دیگری عرضه داشتند . مکتب های دیگر تصوف لال اقل تا انجا که به اصطلاحات او مرتبط میشد از او تاثیر پذیر شدند . شرح کبیر عروسی بر رسالۀ قشیریه که نمونۀ اعلای تصوف در عالم تسنن است سر شار از افکار ، آرا و تعبیراتی است که از آثار ابن عربی اقتباس شده است.
تآثیرات به عالیترین شکل ممکن در اثار دلنشین شعرای عارف مشرب خراسان از قرن هفتم / سیزدهم تا نهم / چهاردهم مشهود است . عراقی و شبستری و جامی همه از او الهام گرفتنه اند . قصاید زیبای انها از بسیاری جهات بازتابی از افکار آرای صاحب فصوص و فتوحات است که باتنوع و ذوق لطیف زبان فراسی در آمیخته و در قالب اشعار با شکوه ریخته شده است و این اشعار سر شار از عقایدی در خصوص توحید الهی به عنوان مبداء اواپسین و منشأ همه چیز وصف شده است که پیوسته در اشکال صور نا متناهی عالم شهادت در تجلی است در هر ان عالم در معرض خلق جدید است:
هر دم ازین باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری میرسد
جریان مداوم و دگر گونیو تبدل در اعیان ممکنات ساری است و در ان هیچگونه تکرار و صیرورتی نیست ،نور الهی همه زرات وجود را روشنی می بخشد درست همان طور که اشراق اسمأ و صفات الهی ان از ازل حقایق و اعیان معدومیه اشیاء را از غیب کمون به منصۀ ظهور رسانده است . وقتی این حقایق در زملن و مکان تحقق یافتند چون آینه های اسما و صفات الهی متجلی میسازند که به آنها تقرر و شهور خارجی میدهند . عالم شهادت صحنۀ بروز و ظهور و تجلی اسما الله است . انسان تنها مخلوقی است که جامع جمیع اسما و صفات الهی و تجلی اعظم است.
این فقز نمونه از افکار و عقاید بیشماری است که شعرای عارف فارسی زبان از ابن عربی اقتباس کرده که ما بطور مثال شعر زیر را از لمعات عراقی است ، تخلیص نطریه ابن عربی است که در مورد عالم صغیریا انسان توسط عراقی سروده شده است می آوریم:
گفتا بصورت ارچه ز اولاد ادمم از روی مرتبت به همه حال برترم
چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش گردد همه جهان به حقیقت مصورم
خورشید آسمان ظهور و عجب مدار ذرات کائنات اگر گشت مظهرم
ارواح قدس چیست ؟ نمودار معینم اشباح انس چیست؟ نگهدار پیکرم
بحر محیط رشحه ای از فیض فایضم نور بسیط لمعه ای از نور ازهرم
از عرض تا به فرش همه زره ای بود در پیش آفتاب ضمیر منورم
روشن شود ز روشنی ذات من جهان گر پردۀ صفات خود از هم فر درم
آن دم کزو مسیح همی مرده زنده کرد یک نغمه بود از نفس روح پرورم
فی الجمله مظهر همه اشیاست ذات من بل اسم اعظم به حقیقت چو بنگرم