32

غوریان (۴۰- ۶۱٢هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

سوریان طایفه ئی بودند از افغانان خراسان و غور که تاکنون هم بنام (زوری) در بادغیس هرات در حدود زورآباد (زور ابدیاقوت)  شمال غرب هرات موجودند،  در دوره قبل الاسلام نیز این دودمان در کوهسار تخارستان و غور و هرات و خراسان حکمرانی داشتند و بلقب غرشاه ((غر در پښتو =کوه) یاد میشدند و منسوبند به شخصیت افسانوی قدیم ضحاک فردوسی (در منابع پشتو بحواله تاریخ سوری سهاک،  در طبری و البیرونی و ابن بلخی: بیوراسپ ازدهاق-  در مسعودی ده اک) که بقول طبری شکل معرب آن ازدهاق است (اوستا:  دهاکه =اژی دها =اژدها فارسی-  اژدهار پښتو) و اعلام خراسانی مانند ضحاک (حدود ۴۰۰) اسم پدر عبدالحی گردیزی نویسنده زین الاخبار و ضحاک شیبانی (حدود ٢٨٧هجری) فقیه ظاهری،  و ضحاک شهری نزدیک بامیان و سهاکا (قبیلۀ معروف آریائی قدیم که سکستان بنام شانست) و سهاک (صورت مفغن آن)  و سهاکزی که نامهای اعلام و قبایل افغان است وانمود میکنند که این نام ریشه قدیمی در اعلام افغانستان قدیم دارد. دیگر از اعلام این دودمان بسطام (صورت معرب گستهم = و ستهم بمعنی پهلوان) است که فردوسی هم ازو ذکری دارد . این شخص در شغنان و بامیان و تخارستان و غور حکمرانی کرد،  و بعد ازان امیر سور وسام سپه سالار دو برادر از همین طایفه در غور دست داشتند و امرای اقوام سوری منسوب بدین نامند،  که فردوسی و مورخین دیگر ماهوی سوری نژاد،  و بلاذری جبل زور و بت معروف آنرا که هیون تسنگ در (۶۰٣ع) بنام (شونا) دیده بود ذکر میکنند،  و ابن فندق در تاریخ بیهق نیز از سوری عمید خراسان در عصر سلطان مسعود ذکری دارد و در ازمنۀ بعد شیر شاه سوری معروف نیز ازین قبیله افغانی در هند برخاست. 


یکی از مشاهیر دودمان سوری شنسب بن خرنک است که بروایت منهاج سراج بحوالۀ کتاب نسب نامۀ فخرالدین مبارک شاه معاصر حضرت علی (رض)  بود و بردست آنحضرت ایمان آورد،  و ازو عهد و لوائی بستد و هر که ازان خاندان به تخت نشستی،  آن عهد و لوای علی (رض)  بدو دادندی،  و این اولین حکمدار غوریست که در دورۀ اسلامی ازو خبری داریم،  و امیر پولاد غوری یکی از فرزندان او بود،  که اطراف جبال غور در تصرف داشت،  و نام پدران خود را احیاء کرد و چون صاحب الدعوت العباسیه ابومسلم مروزی خروج کرد،  امیر پولاد حشم غور را بمدد ابومسلم برد،  و در تقویت آل عباس آثار بسیار نمود،  و مرکز حکمداری امیر پولاد مندیش غور بود،  و بر تمام جبال غور و مضافات آن حکم میراند (حدود ۱٣۰ه- ٧۴٧م) یکنفر فرزند امیر پولاد را که امیر کرور نامداشت از روی عنعنه مردم قندهار و متن کتاب پټه خزانه بحوالۀ تاریخ سوری محمد بن علی بستی میشناسیم،  که بسال (۱٣٩ه- ٧۵۶م) در مندیش غور امیرو بنام (جهان پهلوان) که از القاب پهلوانان فردوسی است شهرت داشت،  وی بر بالشتان (والشتان شمال قندهار) و خیسار و تمران و برکوشک (قلاع معروف غور)  تصرف داشت،  و پهلوانی بود که با ۱۰ تن میجنگید،  و بدین سبب او را کرور (در پشتو بمعنی محکم و سخت) میخواندند،  اقتدار این دودمان تا زمینداور بست و والشتان میرسید،  وی نیز در جنگهای انقلاب خلافت از دودمان اموی به عباسی با ابومسلم همراه بود،  و پټه خزانه یک حماسه پشتوی او را بحوالۀ تاریخ سوری نقل کرده،  و او را دارای کلام متین میخواند،  درین حماسۀ قدیم خود امیر کرور جهان پهلوان،  احاطۀ حکومت خود را از مرو و هرات تا جروم (گرمسیر) و غرج و تخار میشمارد و گوید که زرنج (سیستان) را بتیغ تیز گشودم.  این شعر حماسی او از قدیمترین آثار حماسی پښتو و خراسانست و از روحیه قوی و غرور ملی و جهانگیری و جهانگشائی او حکایه میکند،  و الفاظ و کلماتی دارد که اکنون در زبان پښتو زنده و مستعمل نیست. 

امیر کرور بسال (۱۵۴ه=٨۰۰م) در جنگهای پوشنگ (غرب هرات)  کشته شد و امیر ناصر فرزندش بعد از وی بر غور و بست و زمینداور حکم راند (حدود ۱۶۰ه- ٧٧۶م) (برای تفصیل این موضوع دلچسب تاریخی و لسانی و ادبی به کتاب پټه خزانه طبع کابل و جلد دوم تاریخ ادبیات پښتو رجوع شود.) 

منهاج سراج بعد از امیر پولاد تا عهد هارون الرشید (حدود ۱٧۰ه- ٧٨۶م) ذکری از حکمرانان این دودمان ندارد،  و این خلا را خوشبختانه پټه خزانه بحواله تاریخ سوری محمد بستی پر کرده و از امیر کرور و امیر ناصر با قدوی تفصیل ذکر میکند،  و باز منهاج سراج امیر دیگر این خاندان را بنجی بن نهاران شنسبی یکی از کبار ملوک غور مینویسد،  که با یکنفر امیر معاصر غوری شیش بن بهرام بدربار هارون الرشید رفتند،  و امیر بنجی بلقب (قسیم امیرالمومنین)  به امارت غور، و امیر شیش به پهلوانی لشکر غور شناخته شدند (حدود ۱٧۰ه- ٧٨۶م)  امرای غور از نسل همین بنجی و سپه سالاران غور از نژاد شیش اند،  که در عصر صفاریان از آل شنسب در مندیش امارت غور به امیر سوری رسیده بود،  در حدود (٢۵٣ه- ٩۶٧م) طوریکه در احوال صفاریان خواندید،  یعقوب صفاری بلاد نیمروز و بست و داور را تا تگین آباد و رخج گرفته،  امیر آنجا را مستأصل کرد،  درینوقت امیر سوری بر جبال غور امیر بود،  و هنوز نصف مردم غور مسلمان نبودند،  و بعد ازین سبکتگین نیز بر غور حمله ها نمود،  که به استقلال دودمان سوری صدمه رسانیده نتوانست و طوریکه در احوال غزنویان خواندید سلطان محمود نیز بر غور تاخت ولی امیر غور که درینوقت محمد سوری بود،  گاهی اطاعت کردی و زمانی تمرد ورزیدی،  تا سلطان محمود بقول بیهقی بسال (۴۰۵ه- ۱۰۱۴م) و بقول ابن اثیر بسال (۴۰۱هجری) از راه بست و خوابین جنوب غور با لشکرگران بغور آمد،  که در مقدمه لشکر او التونتاش حکمران هرات و ارسلان جاذب حکمران طوس بودند،  و امیر محمد را بعد از جنگی که بمدد ده هزار لشکر خود کرد،  در قلعۀ آهنگران محصور داشت.  محمد بعد از مدتی از قلعه برامده و به سلطان تسلیم شد،  سلطان او را با پسر کهترش شیش بغزنی برد،  و در راه بحدود گیلان (نزدیکی غزنه)  زهری را که در زیر خاتم خود تعبیه کرده بود خورد و درگذشت،  و مذلت اسارت را قبول نکرد.  روایات بومی زبان پشتو که در کتاب پته خزانه بحواله کتب لرغونی پښتانه یعنی افغانان باستانی و تاریخ سوری حفظ شده اجمال تاریخی فوق را تائید کرده و قصیدۀ مرثیه پښتوی محمد را نیز می آورد،  که از طرف شیخ اسعد بن محمد سوری (متوفی ۴٢۵هجری در بغنین زمینداور)  سروده شده،  و همین شاعر در آهنگران بدربار وی محشور بود.  این قصیده که از نظر بلاغت زبان،  در اوج فصاحت است دلاوری و عظمت مقام محمد و جنگ آهنگران و گرفتاری او را بدست محمود شرح داده،  و او را افتخار دودمان سور میداند،  که در راه حفظ آبروی دودمان خود درگذشت،  و این قصیده شیخ اسعد از امهات آثار ادبیه قدیم زبان پښتو است.   

 بعد از مرگ محمد از طرف سلطان محمود امیر بوعلی بن محمد سوری در جبال مندیش غور بر جای پدر نشست و مطیع سلطان بود.  و در غور به بنای مدارس و مساجد و قصر ها پرداخت و شخصی علم دوستی بود،  وی تا اواخر عهد محمودی حکمرانی کرد، ولی در عصر مسعود از حدود (۴٢۵ه- ۱۰٣٣م) عباس بن شیش (برادرزاده بوعلی) برخاسته و عم خود را قید کرد،  و بر تخت شاهی غور نشست.  عباس مردی ستمکار و بیباک بود،  و در علم نجوم ذوقی داشت،  در ولایت مندیش در قلعه سنگه رصدگاهی را ساخت.  ولی مردم از جور او بدربار سلطان ابراهیم غزنوی نالیدند،  ابراهیم نیز بر غور لشکر کشید،  و امیر عباس را بغزنه زندانی کرد،  و امارت غور را به فرزندش امیر محمد بن عباس که مطیع دربار غزنه و مردی پسندیده سیرت و عالم نواز و عادل بود سپرد (حدود ۴۵۰ه- ۱۰۵٨م) و بعد از محمد فرزندش قطب الدین حسن بن محمد بن عباس که پادشاه بزرگ و جد سلاطین غور است بتخت رسید (حدود ۴۶۰ه- ۱۰۶٧م) وی عصات غور را بجنگ مطیع گردانید،  و در جنگی که بپای کوشک و جیرستان (جنوب غربی غزنه) با باغیان کرد کشته شد (حدود ۴٩٣هجری) و پسرش ملک عزالدین حسین بر تخت غور نشست،  وی با دولت سنجری روابط دوستانه داشت،  و پادشاه نیکو عهد و پسندیده اخلاق و عالم پرور بود که هفت فرزند او خراسان و غور و زابل و غزنه و بامیان و تخارستان را در سلطنت خود شامل کردند،  و هر یکی بریک حصه حکم میراند بدین تفصیل:    

۱- قطب الدین محمد که رسماً لقب قدیم بومی "غرشاه" را بعربی (ملک الجبال) لقب خود قرار داد،  و قلعۀ شهر فیروز کوه را تعمیر کرد،  در ولایت ورشاد (ورساد) که قلمرو او بود با برادران خود مناقشتی کرد و بغزنه رفت و درانجا از طرف بهرامشاه غزنوی کشته شد (۵۴۱ه- ۱۱۴۶م) و همین قتل سبب اختلاف دودمان غوری و غزنوی گردید. 

٢- بهاء الدین سام در سنگه مندیش غور بود،  چون سلطان سوری بغزنی رفت فیروز کوه را نیز باو گذاشت و در (۵٢۴ه- ۱۱۴٩م) در فیروز کوه برتخت نشست،  با شاران غرجستان دوستی کرد،  در گرمسیر قصر کجوران (کجران کنونی بین قندهار و غور)  و در جبال هرات قلعه شیرسنگ و در غرجستان قلعه بندار و قلعه فیوار میان غرجستان و مادین بنا کرد،  و دختر ملک بدرالدین گیلان (ملکۀ گیلان)  که از نسب شنسبانیان بود بحباله آورد،  که مادر دو پسر معروف او سلطان معزالدین محمد سام و سلطان غیاث الدین محمد سام باشد.  سلطان بهاءالدین بغرض خونخواهی برادر خود سلطان سوری لشکر های جروم و غرجستان فراهم آورده و بر غزنین تاخت،  ولی در گیلان (غزنی)  از جهان رفت،  وی در سفر غزنی تخت غور و جبال را به سلطان علاءالدین حسین برادر خود گذاشته بود.  

٣- ملک شهاب الدین محمد خرنک بن حسین خطۀ مادین به او تعلق داشت که ولایتی بود از غور و فرزندش ملک ناصر الدین ابوبکر در حدود (۶۱٨ه- ۱٢٢۱م) بر ولایت گزیو و تمران (شمالی قندهار) حکمران بود،  و بعد از تاختن چنگیز بدهلی بدربار التتمش بهند رفت، و در حدود (۶٢۰هجری) درانجا از جهان درگذشت. 

۴- ملک شجاع الدین علی بن حسین که در ولایت جرماس غور حکمرانی داشت،  و بعد ازو علاءالدین ابوعلی پسرش در غور بجایش نشست،  و در عهد سلطان غیاث الدین خطۀ غور و بست و وجیر و گرمسیر و درمشان و روزکان و غزنین به او سپرده شد،  و بعد از فتح خراسان در نشاپور حکمران بود،  و سلطان معزالدین او را برده بر غرجستان و زمینداور حکمران گردانید و در (۶۰۱هجری) کاخ جناباد ملاحدۀ قهستان را فتح کرد ولی بعد از شهادت سلطان معزالدین در قلعه اشیار غرجستان محبوس کشت. 

۵- علاءالدین حسین بن حسین که در وجیرستان غور حکمران بود،  بعد از انتقال برادر خود سلطان بهاءالدین بر تخت ممالک غور در فیروز کوه نشست،  و لشکرهای غور و غرجستان را فراهم آورده روی بغزنه نهاد.  سلطان بهرامشاه از غزنه با لشکر غزنه و هندوستان برآمد،  و از راه گرمسیر و تگین آباد به زمینداور آمد،  علاءالدین که این جنگ را به خونخواهی دو برادر خود میکرد،  در نزدیکی های تگین آباد با لشکر بهرامشاه مصاف داد. و بعد ازان دوبار در حدود غزنه مقاومت غزنویان را شکسته بر پایتخت دولت غزنوی قابض شد (۵۴۵- ۵۴۶ هجری) وی آنشهر عظیم را بخاک برابر ساخت و سکنۀ آنرا هشت روز کشتار عام نمود،  و از آنجا روی به بست و زمینداور آورد،  شهر بست را که بعمارات و قصور محمودی در آفاق مثل آن نبود،  نیز تخریب کرد،  و بنابران به (جهانسوز)  معروف شد.  وی بعد ازین فتح تخارستان را نیز بدولت غوریه مرکزی ملحق کرد،  و به برادر خود فخرالدین سپرد. 

علاءالدین بعد ازین با دولت سنجری سلجوقی درآویخت،  سلطان سنجر با وی در قصبۀ ناب هریو الرود مصاف داد و چون مردم از رفتار علاءالدین منضجر بودند، شش هزار سوار لشکریان خلجی و ترک او به سنجر تسلیم شدند،  و خود علاءالدین در دست سنجر گرفتار شد،  ولی چون سلطان سنجر از دست غزان مضمحل گردید،  علاءالدین را نوازش و امداد داده بغور باز فرستاد.  وی متمردان ولایت کاسی غور را مطیع کرده به فیروز کوه آمد،  و چون مردم در غیاب وی ملک ناصرالدین حسین بن محمد را از مادین آورده و بر تخت فیروز کوه نشانیده بودند وقتیکه از عودت علاءالدین شنیدند ناصرالدین را بکشتند،  و به علاءالدین تسلیم شدند. وی بامیان و تخارستان و بلاد جروم (گرمسیر) و داور و بست و تولک جبال هرات و غرجستان و مرغاب را نیز در تحت اطاعت سلطنت غور درآورد،  و رسل ملاحده الموت را نیز به کوهسار غور راه داد،  و در حدود (۵۵۱ه- ۱۱۵۶م) در سنگۀ غور از جهان رفت.  چون بعد از وی پسرش سیف الدین محمد بر تخت فیروز کوه نشست رسل ملاحده را کشتار کرد، و بدفع فتنۀ غزان که بحدود هرات و قادس رسیده بودند همت گماشت، ولی زیاده از یکسال زنده نماند،  و در روز جنگ غزان بدست سپه سالار شیش غوری کشته شد (حدود ۵۵٨ه- ۱۱۶٣م) علاءالدین جهانسوز اولین سلطان بزرگ غوریست که مملکت افغانستان را تماماً در تحت اداره واحد درآورد و بمرکز فیروز کوه وصل کرد. 

۶- سلطان سیف الدین سوری (۵۴٣- ۵۴۴ه- ۱۱۴٨- ۱۱۴٩م) اولین پادشاهی است از غوریان که لقب سلطان گرفت،  و مرکز شاهی او حصار استیه غور بود.  چون برادرش قطب الدین ملک الجبال در غزنی کشته شد سلطان سوری با بهرامشاه غزنوی جنگ کرده و او را به وادی کورم دوانید،  و خود وی بر تخت غزنه نشست،  و غور را به برادر خود سلطان بهاءالدین گذاشت،  ولی در موسم زمستان چون علاءالدین حسین برادرش از غزنی بغور رفت بهرامشاه با لشکر افغان خلجی (غلجی)  از طرف شرق بر غزنه تاخت آورد،  و سلطان سوری را با وزیرش سید مجدالدین بگرفت و به سرپل طاق غزنه بیاویخت،  تا که برادرش جهانسوز  غزنه را ویران کرد. 

٧- ملک فخرالدین مسعود از همه برادران مهتر بود و در کاسی و غور امیر شد.  چون سلطان علاءالدین جهانسوز بعد از فتح غزنه تخارستان را نیز منقاد نمود،  ملک فخرالدین مسعود برادر مهتر خود را بر بامیان حکمران گردانید،  وی جبال شغنان و تخارستان را تا درواز و بلور و وخش در جنگ راغ زر فرستاده شد و در آنجا درگذشت (۵۵۰ه- ۱۱۵۵م) بعد ازو پسر بزرگش شمس الدین محمد در بامیان امیر و از دربار فیروز کوه و حضرت سلطان غیاث الدین نیز به رسمیت شناخته شد وی بلخ و چغانیان و وخش و جروم (گرمسیر)  و بدخشان و جبال شغنان را بدست آورد و در جنگ رودبار مرو با لشکر غور بدفع سلطانشاه خوارزمشاهی مشارکت کرد و لقب سلطان یافت،  و پس از وفات او فرزندش بهاءالدین سام که پادشاه بزرگ و علم دوستی بود بر تخت بامیان نشست (۵٨٧ه- ۱۱٨٩م) دربار وی مجمع علماء بود،  امام فخرالدین رازی و شیخ الاسلام جلال الدین و رسادوافصح-  العجم مولانا سراج الدین بدربار او بودند.  سلطنت وی از کشمیر تا کاشغر و ترمذ و بلخ و جنوباً تا اقاصی غور و غرجستان میرسید،  و غور و غزنه و بامیان در تحت فرمان او بود.  چون سلطان معزالدین بشهادت رسید (۶۰٢ه- ۱٢۰۵م) امرای مملکت او را به غزنه طلب کردند،  ولی در گیلان بعد از ۱۴ سال شاهی از جهان رفت،  و فرزندش جلال الدین علی بجای پدر نشست (۶۰٢ه- ۱٢۰۵م) و علاءالدین برادر خود را بر تخت غزنه بنشاند.  چون لشکریان غوری و غز و تاج الدین یلدوز از دره کرمان حدود کورم بر علاءالدین تاختند،  بنابران از بامیان به مدد برادر آمد،  و در غیاب او عمش علاءالدین مسعود بن شمس الدین محمد بر تخت بامیان قبضه کرد،  و وزارت به صاحب وزیر داد،  ولی جلال الدین بزودی بعد از تصفیۀ غزنه به بامیان آمده عم خود را با وزیر وی بکشت.  چون تاج الدین یلدوز دفعۀ دوم بر غزنی حمله کرد،  و لشکریان علاءالدین را در رباط سنقران (شنغران)  بشکست،  و او را در غزنی حصار داد،  جلال الدین از بامیان بمدد برادر آمد،  ولی هر دو برادر بدست یلدوز افتادند،  واپس به بامیان فرستاده شدند و در انجا درگذشتند (۶۱٢ه- ۱٢۱۵م) این بود مختصری از احوال هفت برادر غوری که شهنشاهی غور را تشکیل کردند و بعد از آنها سلطان غیاث الدین بن محمد سام بهاءالدین قسیم امیرالمومنین که از ملوک بزرگ غوریست پادشاه شد،  وی با برادرش معزالدین به امر عم خود علاءالدین در قلعۀ وجیرستان زندانی بود،  ولی سلطان سیف الدین بن علاءالدین آنها را رها کرد،  و غیاث الدین در جنگ غزان باوی همراه بود . چون سیف الدین بدست سپه سالار خود کشته شد همین سپهسالار شیش لشکر غور و غرجستان را بیاورد و با غیاث الدین بیعت کردند،  و او را بر تخت فیروز کوه نشاندند (۵۵٨ه- ۱۱۶٢م) وی برادر خود معزالدین را برتبۀ سرجاندار حکمران ولایت استیه و کجوران گردانید،  و ابوالعباس شیش را که بعد از کشتن سلطان سیف الدین قوتی بهم رسانیده بود بکشت. درینوقت عم غیاث الدین یعنی ملک فخرالدین مسعود حکمران بامیان از ملک علاءالدین قماچ سنجری حکمران بلخ و تاج الدین یلدوز حکمران هرات امداد طلبیده با لشکر بامیان و بلخ و هرات بر فیروز کوه حمله آورد،  و در موضع راغ زر مصاف آراستند.  ولی پهلوانان غور در مرحلۀ اول ملک یلدوز هرات را در بین لشکر خودش بکشتند و هراتیان را بپراگندند. بعد ازان لشکر بلخ را نیز بشکستند و سر قماچ را بریدند،  و به نزد ملک فخرالدین بامیان فرستادند،  و خود وی را محاصره کردند،  و غیاث الدین و معزالدین عم خود را محترمانه بگرفتند و بطرف بامیان باز گردانیدند. 

سلطان غیاث الدین بعد ازان گرمسیر و زمینداور را بدست آورد،  و قادس و کالیون و فیوار و سیفرود و غرجستان و طالقان گرزیوان را نیز به سلطنت غور ضمیمه گردانید،  و برادر خود معزالدین را از جروم (گرمسیر)  و تگین آباد با سیستان بطرف غزنه و زاول و کابل فرستاد،  وی لشکر غزان را که درینوقت بر غزنه دست یافته بودند بسال (۵۶٩ه- ۱۱٧٣م) از غزنه پس راند و پایتخت غزنویان را نیز به غور ضم کرد،  و بفتح هرات نیز همت گماشت،  و بهاءالدین طغرل یکی از بندگان سنجر که بر هرات دست یافته بود از پیش لشکر سلطان به خوارزم رفت،  و هرات در سال (۵٧۱هجری) و بعد ازان فوشنج در(۵٧٣ه- ۱۱٧٧م) ضمیمه مرکز غور شد. و درینوقت ملوک سیستان (که شرح آنها گذشت)  نیز انقیاد نمودند،  و بلاد شمالی مانند تالقان،  اندخود،  میمنه،  فاریاب،  پنجده،  مرو،  دزق و خلم نیز فتح شدند.  چون جلال الدین محمود پسر ایل ارسلان خوارزمشاه بمدد خطائیان اطراف شمالی مملکت را مزاحمت داد، بنابران غیاث الدین بسال (۵٨٨ه- ۱۱٩٢) لشکر غزنه را تحت قیادت معزالدین و لشکر بامیان را بقیادت ملک شمس الدین و لشکر سیستان را برهنمائی تاج الدین حرب در رودبار مرو فراهم آورد،  و در سواحل مرغاب خوارزمشاهیان را بشکست و در (۵٩۶ه- ۱۱٩٩م) خراسان را صاف کرده تا نشاپور پیش رفت،  و آنرا به ملک ضیاءالدین ابوعلی شنسبانی سپرد و مروشاهجان را نیز گرفته و ملک نصیرالدین محمد خرنک را بحکمرانی آن گماشت،  و ایالت سرخس به تاج الدین زنگی پسر فخرالدین مسعود بامیانی سپرده شد. چون غیاث الدین مملکت را باز مرکزیت بخشید و تمام سرزمین آسیای میانه را از هندوستان تا عراق و از چین و جیحون تا دریای هرمز زیر پرچم فیروز کوه غور درآورد، و یگانه شهنشاه بزرگ خراسان شمرده شد،  خلیفه بغداد الناصرلدین الله نیز سفرای خود ابن ربیع و قاضی مجدالدین قدوه و ابن الخطیب را بدربار فیروز کوه فرستاد و سلطنت غوری را برسمیت شناخت و از دربار غور نیز سراج الدین محمد جوزجانی برسم سفارت به بغداد رفت،  و بدینطور روابط حسنه سیاسی دو شهنشاهی بزرگ فیروز کوه و بغداد قایم گردید. 

سلطان غیاث الدین از بزرگترین سلاطین غوریه و شرق است،  که شخصی علم دوست و مهربان و عادل بود. بدربار وی علما و دانشمندان فراهم بودند،  وی بعمر ۶٣ سالگی در شهر هرات روز ٢٧جمادی الاولی (۵٩٩ه- ۱٢۰٢م) از جهان رفت،  و در مسجد جامع بزرگ که خودش ساخته بود مدفون است. و این مسجد تاکنون در شهر هرات باقی است.  وی اولا مانند اسلاف خود بر مذهب محمد کرام سیستانی بود،  ولی بعد ازان مذهب شافعی را قبول کرد. از مشاهیر علمای دربار وی قاضی وحیدالدین شافعی مرورودی و صدرالدین کرامی نیشاپوری و قضات ممالک او قاضی القضات معزالدین هروی و قاضی شهاب الدین هرمابادی،  و وزیران او شمس الملک و عبدالجبار گیلانی و فخرالملک شرف الدین قزداری و مجدالملک ریوشاری و عین الملک سوریانی و ظهیرالملک سجزی و جلال الدین ریوشاری بودند. در تابستان دارالملک او فیروز کوه و در زمستان زمینداور بود،  در توقیع خود (حسبی الله وحده) نوشتی. (تصویر نمبر ۵۴) 

بعد از مرگ سلطان غیاث الدین محمد سام فرزندش غیاث الدین محمود که مردی عیاش بود از طرف عمش معزالدین بحکمرانی بست و فراه و اسفزار گماشته شد،  وی لشکر فراهم آورده تا مروشاهجان پیش رفت،  و بعد از شهادت معزالدین بسال (۶۰٢هجری) از بست براه زمینداور بر غور تاخت و فیروز کوه را از ملک علاءالدین ابوعلی گرفته سرزمین غور را با غرجستان و تالقان و گرزیوان و قادس و گرمسیر در تحت تصرف گرفت و وراث ملک پدر و عم شد.  وی تاج الدین یلدوز را که یکی از خدمه معزالدین محمد بود چتر و مثال حکمرانی غزنین تا مجاری دریای سند فرستاد،  و در سال (۶۰۵ه- ۱٢۰٨م) سلطان قطب الدین ایبک را مثال ممالک هندوستان داد،  و بدینطور سلطنت غور تا اقاصی هند بالواسطه قایم ماند.

درسال (۶۰٧ه- ۱٢۱۰م) ملک رکن الدین ایرانشاه محمود پسر ملک علاءالدین ابوعلی با ۵۰ هزار لشکر غزنه و کاسی بر غور و فیروز کوه تاخت ولی غیاث الدین محمود سر او را ببرید و علاءالدین اتسز حسین شنسبی که بمدد سلطان محمود خوارزمشاه با لشکر بلخ و مرو و سرخس و رود بار از راه تالقان بر غور تاخته بود غیاث الدین محمود بین میمنه و فاریاب در سالوره با آنها مصاف داد،  و لشکریان خوارزمشاهی و اتسز را بشکست،  و بعد ازان چون علیشاه پسر تکش خوارزمشاه از برادر خود بدربار غور گریخت و غیاث الدین محمود او را در قصر بر کوشک محبوس کرد،  چاکران علیشاه او را بسال (۶۰٧ه-۱٢۱۰م) بکشتند.  وی پادشاه بخشاینده و عادل و حلیمی بود که خزاین پدر خود (٨۰۰) صندوق زرعین موازی چهار صد شتروار را بمردم نثار کرد. 

بعد از مرگ غیاث الدین محمود فرزند چهارده ساله اش بهاءالدین سام از طرف امرای غور بر تخت فیروز کوه نشانده شد بعد از سه ماه سلطان علاءالدین اتسز شنسبی بمدد سلطان محمود خوارزمشاه و امین حاجب ملک خان هرات بر فیروز کوه حمله کرده و در جمادی الاولی (۶۰٧هجری) این شهر را بگرفتند،  و بهاءالدین را بامخدرات دودمان شاهی به خوارزم نفی کردند. و بعد ازان علاءالدین اتسز بن علاءالدین حسین جهانسوز بر تخت فیروز کوه نشست و تا (۴) سال حکم راند و در گیلان با ملک تاج الدین یلدوز و موید الملک محمد بن عبدالله سیستانی وزیر غزنه مصاف منهزم شد،  و بعد ازان ملک نصیرالدین حسین امیر شکار از غزنی بر غور تاخت و در جرماس علاءالدین اتسز را بکشت و غور را در تحت سلطنت غزنی آورد . در حدود (۶۱۱ه=۱٢۱۴ع) بود که تاج الدین یلدوز از غزنی علاءالدین در غور را بتخت فیروز کوه باز فرستاد،  ولی علاءالدین در (۶۱٢هجری) بدست سلطان محمد خوارزمشاه افتاد،  و به خوارزم بمرد و تمام غور در سلطۀ خوارزمشاهی آمد. 

اما برادر دیگر سلطان غیاث الدین محمد که ابوالمظفر معزالدین محمد بن سام قسیم امیرالمومنین باشد نیز از بزرگترین پادشاهان آل شنسب و مشرق است که در حضور برادر خود سرجاندار (قوماندان گارد شاهی)  بود،  و بعد ازان حکمرانی ولایت کجوران و استیه غور یافت (۵۵٨ه-  ۱۱۶٢م)  و بلاد گرمسیر را تا تگین آباد بدست آورد،  و سلطه دوازده ساله غزان را در غزنه خاتمه داد،  و به امر سلطان غیاث الدین محمد بر تخت غزنی جلوس کرد (۵۶٩ه-  ۱۱٧٣م)  در سال (۵٧۰هجری) گردیز را فتح کرده و ملتان را از قرآمطه بگرفت و بسال (۵٧٣ه-  ۱۱٧٧م)  عصات سنقران را گوشمالی داد،  در (۵٧۴هجری) از جنگ بهیم دیو نهرواله بیمراد برگشت و در (۵٧۵هجری) فرشور (پشاور) و در (۵٧٧ه- ۱۱٨۱م) لاهور را بگرفت و بعد ازان تا آخر عمر تمام هندوستان را فتح کرده و بنور اسلام روشن گردانید. 


از وقایع مهم عصر وی در افغانستان جنگ سلطان معزالدین محمد است با کفار خطا و ملوک ترکستان در اندخود،  که سالار حسین خرمیل ملک گرزیوان در مقدمه لشکر او بود، ولی چون لشکر غوریان کاری را پیش نبرد ملک عثمان سمرقندی از ملوک آل افراسیاب ترکستان در بین آمده و صلح کرد،  و سلطان بغزنین برگشت چون جماعت کوکهران و قبایل کوه جود در پنجاب عصیان نمودند،  لهذا سلطان محمد بغزو آنها برآمده و بعد از سرکوبی شان در راه غزنه بدست فدائی ملاحده در منزل دمیک (واقع ضلع جهلم کنونی پنجاب)  بسال (۶۰٢ه- ۱٢۰۵م)  زور ٣شعبان شهادت یافت. 

سلطان محمد معزالدین غوری مملکت وسیع را در قلب آسیا مانند برادر خود حفظ کرد و حدود شهنشاهی غوری را در هندوستان تا سواحل گنگا رسانیده و هم هند را بنور اسلام روشن گردانید شرقاً مملکت وی تا سواحل گنگا و غرباً تا اقاصی خراسان و خوارزم و نسا و باورد امتداد داشت،  و جنوباً به بحیرۀ عرب میپیوست،  حکمداران او در ممالک زیر دست اینها بودند: ملک ضیاءالدین در غور و ملک تاج الدین زنگی در بامیان،  ملک حسام الدین علی کرماچ در ملتان،  ملک قطب الدین ایبک در لاهور، ملک تاج الدین یلدوز در غزنه و کرمان،  ملک ناصرالدین قباچه در سندهواچه،  سلطان بهاءالدین سام در بامیان،  سلطان غیاث الدین محمود در فیروز کوه،  ملک تاج الدین حرب در سیستان،  ملک تاج الدین در مکران،  ملکشاه در وخش. وزرای معروف او ضیاءالملک در مشی و مؤیدالملک محمد عبدالله سجزی و شمس الملک عبدالجبار گیلانی اند،  پایتخت سلطان در تابستان حضرت غزنه و خراسان و در زمستان لاهور هند بود.  قاضی ممالک او صدرشهید نظام الدین ابوبکر و سید شرف الدین ابوبکر بن صدرشهید و قاضی لشکر او شمس الدین بلخی بود.  اعلام سلطنتش بردست راست سرخ و بر دست چپ سیاه بودند،  منهاج سراج از وفور ثروت در خزانۀ شاهی سلطان ذکری مینماید که بقول خواجه اسماعیل خزانه دار در خزانۀ غزنی تنها از جنس الماس یکهزار و پانصد من موجود بود. 

روایات محلی زبان پشتو در کتاب پته خزانه بحواله کتب قدیم ظاهر میسازد که در دربار محمد غوری شعرای پښتو زبان موجود بودند،  که از آنجمله یکی ښکارندوی بن احمد کوتوال فیروز کوه در مدح فتوحات وی در هند قصیده بسیار غرائی را سروده که در پته خزانه نقل شده است و از امهات آثار تاریخی ادبی زبان پښتو است. (تصویر نمبر ۵۴ دیده شود) 

بعد از شهادت معزالدین محمد غوری آن مملکت بزرگ پارچه پارچه گردید،   و قسمت شرقی افغانستان از غزنی تا مجاری سند در دست تاج الدین یلدوز و یکی از خدمتگاران دربار غور افتاد که خدمت محمد میکرد. 

این تاج الدین یک دختر به ملک قطب الدین ایبک (حکمران هند) و یک دختر هم به ناصرالدین قباچه (حکمران سنده) داده بود،  و غزنه را تا دریای سند ضبط کرد،  ولی چون قطب الدین ایبک از لاهور بر غزنی تاخت آورد تاج الدین یلدوز در پنجاب دریای سند با او مصاف داد و منهزم شد.  و به کرمان وادی (کورم)  رفت و از آنجا بر قطب الدین ایبک در غزنی هجوم آورد،  و قطب الدین بعد از چهل روز سلطنت غزنی واپس به هند رفت،  و غزنه در دست یلدوز باقی ماند،  و چنانچه گذشت بمدد سلطان غیاث الدین محمود بمقابل سلطان محمد خوارزمشاه در جنگ هرات شامل شد و بر سیستان نیز لشکر کشید و با تاج الدین حرب ملک سیستان صلح کرد (۶۰٢هجری) وی مدت نه سال بنام معزالدین محمد سکه زد و بران (عبده) نوشت چون لشکریان سلطان محمد خوارزمشاه از تخارستان بر غزنین آمدند و تا گردیز به مغافصه بگرفتند تاج الدین یلدوز به هندوستان و لاهور رفت و در جنگی که در تراین با سلطان التتمش کرد گرفتار آمد،  و در بدوان کشته شد (حدود ۶۱۱ه- ۱٢۱۴م) درینوقت انقراض سلسله غوریان حدود (۶۱٢هجری) خوارزمشاهیان ولایت شمالی مانند غور و هرات را بگرفتند و سیستان تا بست و تگین آباد و زابلستان در دست ملوک محلی سیستان آمد،  و ولایت غزنی و کابل و قسمت های شرقی تا مجاری سند به تاج الدین یلدوز تعلق گرفت،  و بعد ازو از طرف دربار خوارزمشاهی ملک کربر در غزنه و امین ملک در هرات و اختیارالدین محمد خرپوست  در پشاور حکم میراند ند (آخر ترین احوال آل شنسب در شرح خروج چنگیز داده میشود)  

در عصر غوریان مدنیت دورۀ غزنویان به درجۀ کمال رسید ادبیات زبان دری ذریعۀ فاتحین غوری تا دهلی توسیع یافت و زبان پښتو نیز در خانوادۀ سوریان پرورده و زبان شعر و ادب شد،  دین اسلام را در تمام افغانستان و قسمت اعظم هند نشر کردند،  و صنعت و عمران که نمونۀ آن مسجد جامع هرات و منار غور(رجوع به عکس ۵۵-۵۶) و قطب منار دهلی است خیلی ترقی کرد،  و علوم و فنون نیز در مملکت فسیح غوریان با علماء و شعرای نامور پرورده شدند و مدنیت اسلامی (افغان و هند) که لودیان و غزنویان اساس آنرا نهاده بودند بمراتب پختگی رسید.  از علماء و شعرای معروف دوره غوریان اند:  امام فخرالدین رازی،  نظامی سمرقندی،  احمد میدانی نیشاپوری (صاحب مجمع الامثال) علی باخرزی (صاحب دمیةالقصر)  قاضی منهاج سراج جوزجانی (صاحب طبقات ناصری)  قاضی وحیدالدین شافعی مرورودی، صدرالدین کرامی نیشاپوری،  معزالدین هروی،  شیخ الاسلام جلال الدین ورساد،  مولانا سراج الدین جوزجانی،  ابو نصر فراهی،  محمد عوفی (صاحب لباب الالباب) اسعد سوری،  شیخ تیمن،  تایمنی،  ملکیار غرشین،  قطب الدین بختیار،  ښکارندوی (شعرای پښتو) ملک الکلام فخرالدین مبارکشاه (صاحب نسب نامۀ منظوم غوریان و غیره. زبان درباری غوریان پښتو و دری بود و چون غوریان از طایفۀ سوری پښتون اند،  لهذا در عصر شان اقوام پښتون از کوه های غور و جبال سلیمان به وادیهای ترنگ و ارغنداب و هیرمند و کابل و هریرود باز سرازیر شدند،  و در لشکر های شاهان نیز در فتوحات هند اشتراک کردند،  و بسی از قبایل و افراد و سران قبایل با شهنشاهان و جانشینان شان در هند باقی ماندند،  که بقایای آنها تاکنون هم در سرتاسر هند فراوانند: 

از قبیل لودیان-  سوریان-  نیازیان-  مهمندیان-  شیرانیان-  بهریچان که اکثر آنها در هند به نامهای روهیله یا پتان یاد میشوند،  و این مردم حتی تا کنون هم در مناطق مختلف هند حکومتهای خاص و مناطق ریاست و نفوذ دارند. 



مشاهیر دودمان شاهی غور:

۱- شنسب بن خرنک (حدود ۴۰- ٨۰هجری)                                                        ٢- امیر پولاد بن شنسب (حدود ۱٣۰هجری)                                                        ٣- امیر کرور بن پولاد (۱٣٩- ۱۵۴هجری)                                                        ۴- امیر ناصر بن کرور (حدود ۱۶۰هجری)                                                        ۵- امیر بنجی بن نهاران (حدود ۱٧۰هجری)                                                        ۶- امیر سوری بن ؟ (حدود ٢۵٣هجری)                                                              ٧- امیر محمد سوری (حدود ۴۰۵هجری)                                                             ٨- امیر بوعلی بن محمد سوری (حدود ۴٢۵هجری)                                                 ٩- عباس بن شیش برادر زادۀ بوعلی (حدود ۴۵۰هجری)                                     ۱۰- امیر محمد بن عباس (حدود ۴۵۰هجری )                                                       ۱۱- قطب الدین حسن بن محمد (حدود ۴۶۰هجری)                                                ۱٢- ملک الجبال عزالدین حسین بن قطب الدین حسن (حدود ۵۱۰هجری)                          ۱٣- قطب الدین محمد بن عزالدین (مقتول ۵۴۱هجری).


۱۴- بهاءالدین سام بن عزالدین (۵۴۴- ۵۵۴هجری)                                                ۱۵- ملک شهاب الدین خرنک بن عزالدین (۵۵۰هجری)                                           ۱۶- ملک شجاع الدین بن عزالدین (حدود ۵۵۰هجری)                                           ۱٧- سلطان علاءالدین حسین جهانسوز بن عزالدین (۵۴۴- ۵۵۱هجری)                        ۱٨- سلطان سیف الدین بن عزالدین (۵۴٣- ۵۴۴هجری)                                         ۱٩- ملک فخرالدین مسعود بن عزالدین (حدود ۵۴۰هجری)                                     ٢۰-  سیف الدین محمد بن جهانسوز (۵۵۱هجری)                                                 ٢۱- سلطان غیاث الدین محمد سام (۵۵٨- ۵٩٩هجری)                                             ٢٢- سلطان معزالدین محمد سام (۵۶٩- ۶۰٢هجری)                                             ٢٣- سلطان غیاث الدین محمود بن غیاث الدین محمد (۵٩٩- ۶۰٧هجری)                          ٢۴- سلطان بهاءالدین سام بن محمود (۶۰٧هجری)                                                ٢۵- علاءالدین اتسز بن جهانسوز (۶۰٧- ۶۱۱هجری)                                              ٢۶- علاءالدین در غور (۵٩٩- ۶۱٢هجری)                                                           ٢٧- ملک ناصرالدین گزیو بن شهاب الدین خرنک (حدود ۶۱٨هجری)                                 ٢٨- سلطان شمس الدین محمد بن فخرالدین مسعود (حدود ۶۵۰هجری)                             ٢٩- سلطان بهاءالدین سام بن شمس الدین محمد (۵٨٧- ۶۰٢هجری)                                  ٣۰- جلال الدین ابوعلی بن بهاءالدین سام (۶۰٢- ۶۱٢هجری)                                                  ٣۱- علاءالدین مسعود بن بهاءالدین سام (۶۰٢-  ۶۱٢هجری)                                                   ٣٢- علاءالدین مسعود بن شمس الدین محمد (حدود ۶۱۰هجری)