از باختری تا افغانستان مدرن در مسير تاريخ افغانستان، چهارراه تمدن ها

از کتاب: مقالات داکتر طاهره صالح دلایی
02 June 2024

سرزمین قدیمی و کهن ما (آریانا)که مهد تمدنش است  در قلب آسیا قرار داشته و محل ملاقات تمدن های بزرگ است.

 مسیرهای بین المللی بسیار باستانی از آن عبور کرده است.  معتبرترین آنها "جاده ابریشم" که تجارت باستانی بین چین و روم را تداعی می کند، دیگران اغلب تغییراتی از آن دارند،  در طول قرن ها توسط ارتش ها مبلغان و تاجران مورد استفاده گرفته شده است.

بنابراین افغانستان تمام تأثیرات را دریافت می کند، اما او  نه تنها راضي به تحمل انها نيست بلکه چون بوته او شاید به همان اندازه می دهد.

به عنوان مثال، نقش مهمی در گسترش بودیسم در شرق و اسلام در هند. در نهایت اساساً به جهان پارس مربوط می شود اما اخیراً یک دولت تشکیل ميدهد.

 قرن ها به امپراتوری های وسیع وابسته بود، گاهی اوقات توسط ساکنان آن مانند امپراتوری باختری امپراتوي کوشان یا امپراتوری غزنوی  ایجاد شده است

گاهی اوقات فقط آنها را در بر می گیرد.

 از نظر ساختار قبیله ای و از نظر قومی متنوع ميباشد, حساس ناسيوناليستي را نشان می دهد که نشان دهنده حس قوی جامعه فرهنگی و عشق به سنت های باستانی است.

تقریباً به طور انحصاری مسلمان سنی، جایگاهی اساسی برای مذهب قائل است.

دوره قبل از اسلام ماقبل تاریخ

تحقیقات باستان شناسی فرانسه Mundigak هفت سطح تمدناز هزاره چهارم تا حدود 500 قبل از میلاد  آشکار شده است  Shortugaï عصر برنز شمال شرقی (باختر) و مکان‌های خاص در شمال غربی افغانستان و جنوب ازبکستان بخشی از مجموعه باستان‌شناسی باکترو-مارگیان:

 فرهنگ باختری و مارگیانا هستند.

آنها یک شبکه کامل از ارتباطات بین جهان های هندی، فارس و کشورهای آسیای مرکزی را تشکیل می دهند آریایی ها از طریق افغانستان است که  آریایی ها،بر اساس تئوری حمله آریایی ها، جمعیت هندوآریایی در اواسط هزاره دوم قبل از میلاد درينجا ساکن شده و پایگاه خود را تشکیل  دادند.


دوران باستان

امپراطوری هخامنشی در هزاره یکم، فتح هخامنشیان،  در قرن پنجم پیش از میلاد.  مدار تجارت  از پارس تا هند و آسیای مرکزی را دوباره برقرار کرد.

این منطقه در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد بخشی از امپراتوری  هخامنشی بود.

  بین سلطنت کوروش دوم و داریوش اول.  افغانستان به مدت دو قرن به پنج ساتراپی تقسیم شد که به آن اجازه داد در ظهور پارس بزرگ  شرکت کند و با اصلاح دینی زرتشت آغشته شود.

مرکز تمدن یونانی-بودایی،

فتح اسکندر (۳۲۹ قبل از میلاد) باعث همزیستی یونان، پارس و هند است.

  اما ساتراپی ها باقی ماندند و با مرگ اسکندر،   وارد مبارزه داخلی شدند.

سلوکیان، سلسله موریا هند و پادشاهی باختری به نوبه خود تسلط داشتند.


باکتری ها

به دلیل تمدن هایی که جانشین یکدیگر شده اند، باکتریا پیشتازانی که آن را ساخته بودند مجذوب خود کرد.

در زمان بسیار باستانی، مرکز یک امپراتوری قدرتمند با تمدنی درخشان،

  گاه مهد امپراتوری پارس و زرتشتی محسوب می شود گاهی مهد آریایی ها.

از 545- تا 540-، بنیانگذار امپراتوری کوروش دوم باختر را در امپراتوری هخامنشی ادغام کرد. او یکی از ساتراپی های بزرگ بود.

بسوس، ساتراپ باختری، داریوش سوم را ترور کرد. برای اینکه خود را در ساتراپی مستقل کند.

  اما موفق نشد: اسکندر این کشور را نیز به فتوحات خود اضافه کرد. ساتراپ های این منطقه اغلب در همان زمان بر سغد کشور همسایه، واقع در آن سوی Oxus.حکومت می کردند.

بدین ترتیب فیلیپ بر اساس قراردادهای بابلی باختری و سغد را دریافت کرد

  و تحت شرایط قرارداد تری پارادیسوس، استاسانور سولوی جایگزین او شد.

سلوکوس که در سال 311 - ساتراپی خود را در بابل از آنتیگونوس یک چشم بازپس گرفته بود، برای فتح شرق به راه افتاد و در سال 308 - به سند رسید.

  بنابراین، باکتریا بخشی از فتوحات او بود.

سلوکیان، از نوادگان سلوکوس،

این کشور را تا زمان سلطنت آنتیوخوس تئوس در سال 256 - حفظ کرد.

در این زمان، باختری استقلال خود را بازیافت و متوالی شش پادشاه یونانی داشت:

 تئودوتوس اول (250  -)، تئودوتوس دوم (243 -). اوتیدموس اول ( 221  -); مناندر اول

 ( 195 -)، اوکراتیدس اول (181 -); اوکراتیدس دوم (147-141 -):

  این همان چیزی است که ما به آن امپراتوری یونانی باختری می گوییم،  یا پادشاهی یونانی-باختری که تا زمان سلطنت هلیوکلس اول ادامه داشت.

  در مدت بیش از یک قرن، پادشاهان یونانی ـ باختری از یک سو محدودیت های امپراتوری خود را به هزینه هند گسترش دادند. سغد و سکاها از سوی دیگر،  اما به ویژه به هزینه سلوکیان.در سال۱۳۰- توسط عشایر یوئژی از شمال مورد هجوم قرار گرفت.

پس از سقوط، اشکانیان پارت تمام فتوحات خود را در غرب تصرف کردند. سکاها، در 90 قبل از میلاد بقیه را در اختیار گرفت، و پادشاهی جدیدی از Bactres را تأسیس کرد که ابعاد آن اغلب متفاوت بود.

امپراتوری کوشانا در پایان قرن دوم قبل از میلاد، تهاجمات جدید آریایی ها باعث برتری قبیله کوشانا شد.

که در قرن اول پس از میلاد تحت کوجولا (به یونانی Kadphisês) به اوج خود رسید.

و تحت کانیشکا در قرن دوم.  علیرغم وجود سایر جریانات مذهبی (محراب آتش در سرخ کوتل)  پس از آن کشور خود را وقف بودیسم (محراب بزرگ بامیان) کرد.  رشد عالی آن تنها با بازگشت کند می شود پارس با ساسانیان (قرن سوم)

و تهاجمات هون های سفید یا هفتالیت ها (تورکو-مغول ها)،  که منجر به ناامنی و ظلم می شود.


از اعراب تا صفویان

اسلامی سازی کند و اهسته در سال 651 (فتح هرات)

  ساسانیان توسط ارتش عرب شکست می خورند  که کشور را اشغال کرده اند.

آنها با مقاومت شدیدی روبرو می شوند که مانع از هر گونه عربی شدن می شود  و اسلامی شدن را بسیار کند می کند،

کاپیشا باستان (منطقه کابل) تا پایان قرن نهم تغییر شکل نداد.

و تا قرن سیزدهم،

بسیاری از شاهزادگان وابسته یا مستقل باقی  ماند.


غزنویان

در شمال، سامانیان، پارسیان سامان در نزدیکی بلخ، غالب شدند.

خراسان از زمان ساسانیان یکی از استان های اصلی پارس بزرگ بوده است.

او از خلافت اسلامی که از زمان حمله اعراب به آن وابسته بود، مستقل شد.

  یک امپراتوری با پایتخت غزنی. محمود غزنوي منشأ گسترش واقعی اسلام بود :

  کل منطقه، از افغانستان تا بنارس و از پنجاب تا گجرات،

طی هفده لشکرکشی اسلام را گسترش داد. 

شاه محمود  غزنوي آرزو داشت تا بزرگترین افکار آن زمان را در دربار خود گرد هم آورد

از جمله  فردوسی، البیرونی و دیگر هنر مندان و نویسندگان . 

تهاجمات مغول

 تمدن بلند قرن 11 و 12 که بعد ازحمله 

چنگیزخان (1221-1222) 

ويران و نا بود شد.

رنسانس تیموری

ویرانی های تیمور لنگ (تامرلن)

 به ویرانی های مغول اضافه شد.

  که در سال 1370 در بلخ تاجگذاری کرد و مسؤول شد

  از جمله، از خرابی سیستم آبیاری غنی:

کشور هرگز بهبود نخواهد یافت.

با این حال، در اطراف هرات، رنسانس تیموری شکوفا شد،

با شاهرخ (1405-1447) آغاز و به قله آن منتهی شد

  اثر حسین بیقره (حسین بایقرا) [1469-1506]

و وزیرش میرعلی شیر نوایی.

نوه تامرلان،

بابر پادشاهی را در کابل تأسیس کرد (1504)

و هند را فتح کرد،

جایی که او سلسله معروف به مغول های بزرگ را تأسیس کرد،

و دو پایتخت برای امپراتوری وسیع خود تعیین کرد:

دهلی و کابل جایی که او امروز در باغ بابر به خاک سپرده شده است.

تحت سلسله مغول بود که

تبادل تمدن بارس و هند

مشترک بین هند و

شرق افغانستان که در خود قفل شده است

  برای آنها این استان دوردست و نادیده گرفته شده است.

همزمان غرب افغانستان

به دست صفویان پارس می رسد.

تولد افغانستان مدرن

  بنیاد اولین سلسله ملی افغانستان

انحطاط مغول و تضعیف صفویان

در آغاز قرن 18،

  آزادی  به قبایل افغانستان پس داده 

و اجازه تولد افغانستان مدرن رامیدهد .

  که با شورش و اعلام استقلال میر ویس[1707]  

 رئیس ایل غلزای اغاز ميشود .

اما غلزی ها باید با جنبش ملی نادر شاه (نادر شاه) روبرو می شدند که قندهار و کابل را در سال 1738 تصرف کرد.

افسر نادرشاه جنرال احمد شاه دراني

به محض ترور نادرشاه (1747) خود را در قندهار 

پادشاه اعلام کرد.

و سلسله درانی را تأسیس کرد،

افغانستان  تحت فرماندهي جنرال احمد شاه دراني 

که اولين پادشاه کشور شد 

در سال 1747 تبديل به يک نهاد مستقل شد.

اولین سلسله مستقل افغان او مانند اسلاف خود در موارد متعددی در هند مداخله کرد.

و پادشاهی وسیع اما ناپایدار را تشکیل می دهد.

جانشین او تیمور شاه

که پایتخت خود را به کابل منتقل می کند،

او را در آرامش نگه ميدارد ، اما در مرگش،

پسرانش  درباره جانشینی او اختلاف نظر دارند (1793).

بین امپریالیسم انگلیسی و روسیه

سرانجام دوست محمد خان از سال 1818 فعال بود.

در کابل (1838) به عنوان امیر شناخته شد

سلسله بارکزی (یا محمدزی) را تاسيس کرد.

  انصراف از استان های هند،

او تماماً خود را وقف افغانستان می کند،

  تبدیل شدن به یک دولت حائل بین امپریالیسم انگلیسی و روسیه.

  به طور متناوب قربانی و ذینفع مداخله بریتانیا،

دوست  محمد خان در جریان جنگ اول افغانستان و انگلیس (1839-1842)

  چودجه الملک (چودجه الملک) [1839] جایگزین شده است.

سپس، به دنبال یک شورش و ویرانی

  از ارتش انگلیسی الکساندر برنز (1842)،

او دوباره بر تاج و تخت می‌نشیند، 

اما مجبور می‌شود تحت یک دولت نیمه‌حمایتی قرار گیرد.

فشار روسیه بر آسیای مرکزی در سال 1878 انجام

  به جنگ دوم افغانستان شد

و عبدالرحمن خان (1880-1901) مجبور شناختن 

مرزهای "خط دیورند" (1893).

  تلاش های حبیب الله خان (1901-1919)

و امان الله خان (1919-1929)

تا کشور خود را از انزوا خارج کنند

با تمایل انگلیسی ها به تقویت آن نابود شد.

استقلال و باز بودن

تنها جنگ سوم افغانستان،

معروف به "جنگ استقلال"

  به رسمیت شناختن کامل حاکمیت افغانستان:

  آتش بس راولپندی (8 اوت 1919)، معاهده کابل (22 نوامبر 1921).

امان الله خان نوسازی کشور را بر عهده می گیرد:

  قانون اساسی (1922)، قانون اداری (1923)،

آغاز تحصیل زنان (1924)؛

  قانون اساسی جدید (1928)؛

او به اروپا سفر می کند و پادشاه نامیده می شود.

واکنش محافظه کارانه طولی نمی کشد.

حاکم سرنگون شده و یک ماجراجو است،

حبیب الله خان، شش ماه دیکتاتوری تشنه به خون را اعمال می کند

نادرخان (نادرخان)، خویشاوند امان الله خان،

  غاصب را شکست می دهد و پادشاه اعلام می شود (1929).

  او که با تجربه آموخته بود، با احتیاط اصلاحات را از سر گرفت.

  اما با این وجود در سال 1933 ترور شد.

  پسرش ظاهرشاه (ظاهر شاه) جانشین او می‌شود .

  از فرهنگ فرانسوی و ایده های کاملاً جدید کسب شده،

او کشورش را به جامعه ملل  ملحق کرد [1934]،

  به تدریج آن را به بیرون باز می کند.

در سال 1937 پیمان سعدآباد را با ترکیه، ایران و عراق امضا کرد.

  اما اجازه نمی دهد که به جنگ جهانی دوم کشیده شود.

  فقر و محافظه کاری

خروج بریتانیا از جنوب آسیا

با استقلال هند و پاکستان در سال 1947،

  افغانستان را در یک وضعیت اقتصادی فاجعه بار می گذارد:

انزوای کشور مورد نظر انگلستان،

و باستان گرایی سیاسی آن، نوسازی آن را کند می کند،

اما موقعیت ژئواستراتژیک آن اهمیت اولیه را برمی انگیزد

بسیج سازمان های بین المللی،

  که کمک قابل توجهی به او خواهد کرد.

با این حال، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده

 به دنبال گسترش نفوذ خود هستند.

  شوروی، از همسایه تاجیکستان،

اعزام مشاوران به مناطق شمالی،

  در حالی که آمریکایی ها در جنوب کشور حضور دارند.

کمک های بین المللی انباشته از سال 1957 تا 1977 بالغ بر 1.7 میلیارد دلار بوده است.

اما رقابت های آمریکا و شوروی مانع از هرگونه مشورت در مورد اثربخشی حمایت های ارائه شده می شود.

علاوه بر این، محافظه کاری قدرت،

  علیرغم تلاش برای ديموکراسي کردن کشور بین سالهای 1963 و 1973،

  مانع از ابتکارات رشد اقتصادی می شود.

خانواده سلطنتی با تکیه بیش از هر چیز به پشتون ها،

  در ادعای پشتونستان علیه همسایه پاکستانی خود گرفتار می شود:

  دولت جدید حاصل از تجزیه هند در واقع در حاشیه غربی خود شامل

  جمعیت پشتون نیز در طرف افغانستان حضور دارند.

قانون اساسی جدید (1964) که توسط پادشاه ظاهر تصویب شد، امکان ظهور احزاب جدید را فراهم کرد، اما پارلمان به سرعت فلج شد.

  شکست نظام سلطنتی، مورد تایید کودتای جمهوری خواهان (16-17 ژوئیه 1973)

به رهبری محمد داود خان، پسرماماو برادر زن شاه.

  با حمایت اتحاد جماهیر شوروی و به دنبال آن روی کار آمدن کمونیست ها.

منشأ نام افغانستان

نام "افغانستان" از یک کلمه قومی برای پشتون ها گرفته شده است.

گروه قومی  مؤسس افغانستان کنونی.

«ستان» در زبان دری به معنای «کشور» است.

  و "افغان" در اصل یک کلمه فارسی است - احتمالاً از کلمه باختری αβαγανο (آباگانو) - مترادف با "پشتون":

بنابراین نام افغانستان به معنای "سرزمین پشتون ها" است.

ما مدتهاست می دانیم که بیرونی،

ریاضیدان، دایره المعارف و فیلسوف معروف،

اولین کسی بود که در تاریخ هند از افغانها نام برد (1030).

در واقع، اصطلاح «افغان» قبلاً در سال 982 توسط حوض‌العالم جغرافی‌دان فارسی  و ابن‌الاثیر که ده سال قبل از اولی این نام را ذکر کرده‌اند.

توضیحات دیگری نیز ارائه شده است. بنابراین،

  یکی ادعا می کند که اصل کلمه "افغان" است

  (از یونانی «الاب»، «اغوان» سپس «اوغان» 

گرفته شده است).

  دیگری، ورا ماریگو، مربوط به "اپیگون ها" است - جانشینان.

از اسکندر مقدونی: Epigonoi به Afigonoi (افیگانی) خواهد شد.

  این نظریه ها هزار سالی را که پایان پادشاهی یونان را از اولین ظهور کلمه "افغان" جدا می کند، توضیح نمی دهد.

یک داستان [ر.ک. دازه می گوید که نام افغانی از کلمه Aspagane [نامشخص] گرفته شده است که به معنای سوارکار است.

آپاگان گفت: مشترک برای تسهیل تلفظ.

  با آمدن اعراب تغییر کرد.

در الفبای عربی حرف p در آن زمان وجود نداشت.

که منجر به ایجاد افغان شد.

این کلمه تکامل یافت تا در نهایت کلمه افغان را به وجود آورد.

پیرو این نظر و سوارکاران اثر جوزف کیسل،

  "سرزمین اسب سواران" را به عنوان نام افغانستان می یابیم.

دوکتور طاهره صالح دلايي