32

در بیان فتح نمودن قلعۀ غزنین

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان فتح نمودن قلعۀ غزنین را بار دیگر عالیجا جنرل نات صاحب

و از انجا طرف قلعۀ بامیان بجهت رهائی قیدیان رفتن

دوال (۱) قلم خوش رقم، طبل این مدعا را چنین می نوازد که : هر گاه جنرل نات صاحب بهادر، قلعۀ غزنین را از دست عالیجاه شمس الدین خان فتح نمود، بعد از سه روز از قلعۀ غزنین معه فوج لشکر خود بنابر رهائی قیدیان، روانه طرف قلعۀ بامیان گردید. و عالیجاه محمد صالح خان (۲) که موجب حکم سردار محمد اکبر خانف قیدیان را در قلعۀ بامیان برده، به مکانات تنگ تاریک جدا گانه، عورتان را علاحده و مردانه را علاحده در حبس داشتند.

------------------------------------------------------- 

(۱)دوال= تسمۀ تابیدۀ چرم که بدان طبل می نواختند      [-فرهنگ نظام]

(۲) بقول تاریخ افغانستان [ص ۱۷۵] این صالح محمد خان از پدر قزلباش و مادر پشاوری و سکنۀ کشمیر بود، که به دربار امیر دوست محمد خان منزلت رفیقی داشتف ولی حین تسلط لشکر انگلیس نمک حرامی کرده باغوای موهن لال در سلک خدمتگاران انگلیس آمد، و با انگلیس یکجا به هند رفت.

[-ربع ثانی از ذوالفقار الدین سجونپوری]

از انجا که قیدیان عالیجاه لارنس صاحب بهادر را در این امر مختار نمودند. و صاحب ممدوح بسیار دانا و آزموده کار روزگار بود، یک روز صاحب موصوف پیش عالیجاه محمد صالح خان رفته و آداب تسلیمات بجا آورده، دور ایستاده شد. عالیجاه مذکور از روی لطف و مهربانی، ملتفت حال صاحب ممدوح شده پرسید: که چه خبر دارند بنشینند هر چه احوال ما فی الضمیر دارند بلا شک بگویند. صاحب ممدوح از کمال دانش و شعور، به عالیجاه مذکور جواب داد که : تمام حال و احوال ما گرفتاران چون روز روشن بر خاطر مبارک ظاهر و از آفتاب روشن تر است، احتیاج تقریر و بیان نیست، از آنجا که عیان است چه حاجت به بیان ؟ لیکن بالفعل از قضای کردگار ما اسیران در قبضه اقتدار ایشان گرفتار می باشیم و آن عالیجاه درین مدت حبس همیشه غمخوار و مددگار ما گرفتاران بند بلا هستند. بی تکلیف و خوشامد میگویم که : سردار محمد اکبر خان قدر مقدار ایشان نمی داند، و جوهر حسن نیک ذاتی ایشان نمی شناسد. خدا شاهد است، اگر از ما و شما سابق ملاقات می بود، و رابطۀ دوستی و اتحاد مربوط میدانید که شمارا بچه مرتبه وعلو درجه می رسانیدم. لیکن چه فایده که مایان امروز خود گرفتار میباشیم، لاچار چیزی کرده نمیتوانیم، و بر طبق مضمون [مصرعه]

او خویشتن گم است کرا رهبری کند 

لیکن اگر بانی وقت ایشان یک مهربان بر ما گرفتاران پنجۀ جفا نمایند، عین احسان خواهد بود، که مایان رایکبارگی در مقام گندُمک در نزد پالک صاحب رسانیده دهند، پس یک لک روپیه، خدمت ایشان میکنم، و سوا ازین دیگر وظیفۀ سالیانه نیز مقرر از سرکار کنانیده خواهد شد.

عالیجاه موصوف بعد شنیدن این سخنان دلفریب صاحب ممدوح در مقام صبر امده چیزی در جواب صاحب ممدوح تکلم نکرده. بجهت خوردن طعام و نوشیدن آب و گردانیدن صاحبان اسیران حکم داده.

از انجا که در اوقاتی که خبر فتح غزنین از جنرل نات صاحب بهادر رسیده بود در آنوقت صاحبان اسیران دلریشان و پریشان یک اقرار نامه در خصوص اینکه هر گاه تمام قیدیان را در مقام گندُ مک پیش جنرل پالک رسانیده دادند، پس مبلغ یک لک روپیه نقد، خدمت آن عالیجاه میکنیم، و تمام عمر از ممر ایت جان بخشی ها مرهون احسان عالیجاه خواهم بود. و از سر کار انگلیسه بهادر وظیفه مقرری بجهت آن عالیجاه و اولاد آن عالیجاه تا دم حیات از سر کار عطا خواهد شد، نوشته عالیجاه موصوف را داده بودند.

باز در آن روزها قاصدی از طرف کابل معه خط جنرل پالک صاحب بهادر، بخدمت عالیجاه مذکور رسیده در آن نوشته بود که: اگر مهربانی کرده صاحبان اسیران را در نزد من رسانیده میدهند، هر آینه بالفعل بیست هزار روپیه نقد سر دست و مبلغ یکهزار روپیه عوض سالینه از سرکار بآن عالیجاه عطا خواهد شد. از آنجا که عالیجاه مذکور را از سخن  صاحب ممدوح بسیار خوش آمده، در فکر همین بود که بر نوشتل صاحب ممدوح بسیار نماید. چونکه زر عجب جواهری است فرح بخش که از دیدن آن طبیعت دز نشاط می آید، و از شنیدن نغمۀ[جب جب] آن ، مایۀ رفع ملال می شود [از آنجا] بیت :

که وجه سرخ روی سکه داری

عزیزی قابل صاحب عیاری!

گهی بگرفته خوبان را سر دست

گهی سیمین بران را کرد پا بست

فرح بخش درونهای پریشان 

کلید قفل مشکلهای دوران

چون عالیجاه مذکور بامید لقمۀ(۱) شیرین زر میخواست، 

-------------------------------------------------------- 

(۱)ک: نغمه 

که بندو بست فرستادن قیدیان، طرف کابل پیش صاحب ممدوح نماید، که درین اثنا رقعۀ دستخطی سردار محمد اکبر خان بنام محمد صالح خان و رود آورده باین مضمون که:

بمجرد ملاحظه رقعۀ هذا قیدیان انگریز از قلعۀ بامیان بجلدی کشیده باحتیاط و هوشیاری و خبرداری تمام، روانۀ خلم (۱) شوند که در کابل انگریزان باز غلبه شده، افواج آنها هر چهار طرفف بجهت تفحص قیدیان متلاشی. و امروز فردا نزدیک قلعۀ بامیان خواهند رسید. نطر برآن علاج واقعه پیش از وقوع واقعه باید نمود. خبر دار در بجا آوری این حکم تاخیر نباید کرد.

عالیجاه موصوف بموجب حکم سردار ممدوح، طوعا و کرها قیدیان از قلعۀ بامیان کشدهف عزم رفتن خلم نمود، که درین اثنا قاصدی آمده خبر داد که لشکر انگریزان بر موضع تاجبین (۲) که متصل بامیان ست (۳) رسیده با افغانان مقابله 

----------------------------------------------------------------- 

(۱)خلم=اکنون تاشقرغان گویند، که از کابل بفاصله ۵۶۳ کیلومتر در شمال غرب واقع است. شهر قدیم خلم که اکنون خرابست بفاصلۀ نه کیلومتر شمال ان است، در طوب البلد مشرقی ۶۷ درجه ۴۲ دقیقه ۲۲ ثانیه و عرض البلد شمالی ۳۶ درجه ۴۶دقیقه ۴۷ ثانیه [-قاموس جغرافی افغانستان ۱-۱۴۴] 

(۲)الف:ناجین. سجونپوری ۱۶۴: تاجین.

(۳)بامیان=موضع تاریخی معروف در ۱۳۰ میلی شمال غرب کابل عرض البلد شمالی ۳۴ درجه ۳۳ دقیقه ۲۲ ثانیه و طول البلد شرقی ۶۷ درجه ۲۹ دقیقه ۴۱ ثانیه.

نمودند و شکست فاحش بافغانان داده اند. 

چون این خبر از زبان منشی موهن لعل کشمیری (۱) که رفیق برنس صاحب بود، بعالیجاه لارنس صاحب رسیده، بسیار خوشوقت گردیده، و باعث تقویت دل او گردید. از آنجا که قیدیان بسبب شنیدن خبر آمدن فوج انگریز و خوردن شکست افغانان یکابرگی در مقام جرات (۲) امدند، لیکن عقل دور اندیش مانع پذیرفتن این جرآت گردیده بعده منشی مذکور لارنس صاحب بهادر همراه خود گرفته، پیش عالیجاه محمد صالح خان آمدند و گفتند که : مایان شنیده ایم، که فوج سرکار انگلیسه بهادرف فتح موضوع تاجبین (۳) نمودند، و افغانان هزیمت یافتند. و امروز فردا در اینجا خواهد رسید، و خوب میدانیم که شمایان را طاقت و توانائی مقابلۀ فوج انگریز بالفعل نیست، طرفة العین درهم و برهم خواهید شد. و این مبلغان نذرانه که نقد رقم میباشد، از دست شما خواهد رفت، و داغ حسرت آن لاله وار در جگر ایشان خواهد ماند. بلکه بیم آنست که مبادا طایر وجود شریف، در دام فوج انگلیسه بهادر گرفتار آید. بعده خرابی بصیرت چه سود؟ و تمام عمر بحسرت و افسوس بسر خواهند آورد و فی الواقعه که مایان الحال بر شما احسان مینمائیم که چنین سخنان خیر اندیشی 

--------------------------------------------------------------------------- 

(۱)این شخص با قشون اندوس در جنگ اول افغان همراه بود. رک تعلیق۵۳

(۲)الف: حیرت.

(۳)الف: سجونپوری تاریخ افغانستان ۱۶۴ک تاجین.

[و به طلبی] از روی اخلاص بشما گفتیم، آینده اختیار باقی.

[بیت]

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم 

تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال

لازمۀ دانایان دور اندیش عاقبت بین همین است که ما قیدیان را رهائی دهند، و بطرف کابل روانه نمایند، که بهبودی و حسن خدمتی و نیک ذاتی ایشان در این است. و آنچه که رفقای عالیجاه محمد صالح خان بودند، آنها نیز همین صلاح و تدبیر بهتر دانسته پسندیدند.

اخر الامر بعد از جد و جهد بسیار عالیجاه مذکور اقرار نامه حسب المدعا از صاحبان اسیران نویسانید، و ضامن کپتان تکرنصاحب (۱) گرفته وبر ضمانت نیز دستخط تمامی صاحبان قیدیان انداخته. و آن اقرار نامه را حجت و شفای (۲) حیات خود دانستهف که بعده جمیع صاحبان قیدیان را رهائی داده، روانۀ کابل نمود.

هرگاه صاحبان قیدیان از قید رهائی یافته چون باز (۳) تیز پرواز خودها را در چهاونی کابل پیش جنرل نات صاحب بهادر 

---------------------------------------------------------- 

(۱)کذا در ک . الف: تکرنصاحب . این نام را موهن لال در اسناد مربوط بهمین واقعه ذکر نکرده [-حیات امیر ج ۲ ص ۴۷ ببعد] و صحت آن معلوم نشد.

(۲)الف: بقای.

(۳)الف: باز شهپر تیز پرواز.

رسانیدند. صاحب ممدوح از رهائی قیدیان، دستیاب ولایت (۱) نشاط و خرمی گردیدهف نقارهای شادمانه بلند آواز نمود. و محفل جشن جمشیدی آراسته، از بس خوش و خرمی بازار رقص گرم ساختند. و عنادل (۲) زبان را در گلزار محفل آرائی به نغمات دلکشای انگریزی مترنم کردند که از اوازهای حزین و سرود های دلگزین زهرۀ ناهید فلک آب گردید.

غرض بعد رسیدن قیدیان، مبلغ سه صد روپیه مشاهره بطریق وظیفه، برای عالیجاه محمد صالح خان از سرکار مقرر نمودند. و دیگر اقرار نامه ها و عهد انجام همه پیچیده در بغل دغل خود داشتند.

بعده جنرل نات صاحب بهادر بتاریخ چهادرهم ماه اکتوبر سنه ۱۸۴۲چهتی انگریزی طرف کپتان جی، سی (۳) صاحب باین مضمون نوشته فرستاد که : جنرل پالک صاحب هر گاه داخل کابل شود، اورا بگویند که : الحال از شما وقت بدی (۴) رسیده، و نیز یک متنفس از صاحبان انگریز در کابل نخواهد ماند. باقی آنچه که مردم کابل بملازمان انگریز اذیت و سختی ها رسانیده در عوض آن انتقام از عمارات کلان کلان امریا عالی مقام کشیده شد، سوختانیده خاکستر نموده شد.

مخلص بعد از پنج روز جنرل پالک صاحب بهادر از کابل 

---------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: مانند متن . ک: درایت [؟]

(۲)، ک: عنادیل [؟] صحیح آن عناد ل است جمع عندلیب بعنی بلبل

(۳)الف: جی ما سی .

(۴)الف: وقت بدلی. 

روانۀ جلال آباد گردیده. چون در مقام کوتل رسیده، در آنجا غازیان افغانان بر فوج صاحب ممدوح شب خون آورده، تمام اسباب و سامان، از فوج مذکور بغارت بردند.و کپتان از پلتن چهل دویم، و دو کپتان از پلتن چهلم و سواران بجهت استمداد صاحب ممدوخ مامور بودند . یک جنگ بهمراه آنها از غازیان واقع شده، مقدار شصت آدم و افسر اسپان مقتول گردیده، و چندین اسپان مجروح شدند.

القصه هر گاه جنرل پالک صاحب از جلال آباد باز تدارک سامان و اسباب گرفته، روانۀ سمت پشاور شد، در اثنای راه باز غازیان افغانان، چندین شب خوها بر فوج انگریز نمودند، و اسباب و سامان را به یغما بردند. هرگاه فوج انگریز نزدیک درۀ خیبر رسیدند، درین اثنا دو صد نفر افغانان غازیان دلاورف چون هزبران شمشیر ها برهنه بدست همت گرفته، بر فوج مذکور حمله آورده، اینچنین زد کوب و شمشیر بازی نمودند، که سپاهیان پیاده از فوج انگریز، قواعد بندوق های خود فراموش نموده خطا شدند، و دست وپای آنها تمام آبله گردیده، طریق گریز اختیار نمودند.

درین بلوه (۱) پنج توپ بدست غازیان افتاده و باروتخانۀ [بسیار] در تصرف غازیان آمده. لیکن طرفه کار این بود، که افغانان را قواعد توپ زدن نمی آمد. اگر می آمد پس راه گذر مسدود می بود، یک ذی نفس زنده نمی رفت.

-------------------------------------------------------- 

(۱)بلوا=جنگ و قیام و عامۀ مردم را گویند.

فی الجمله هر قدر که افواح انگریز بهادر، وقت آمد و رفت از درۀ فی نفر یک روپیه کلدار عوض گذر به مردم افغانان خیبر داده، بعده جان بسلامت از درۀ خیبر کشیده بردند. مگر دو پلتن از دادن مبلغان انکار نمودندف آنها سه شبانه روز در کوه بند و معطل بودند. هر گاه ادای مبلغان بدستور دیگران کردند، بعد از آن راه گذر یافتند. فوج معینی (۱) جنرل پالک صاحب بهادر که در کابل و جلال آباد از سوختانیدن عمارات چیزی دست و پای زده، اسباب را جمع نموده بودند، و بکمال غرور و بی پروائی معه اسباب محروقه (۲) داخل درۀ خیبر شدند، و رجمنت از جنرل میکائیل صاحب هم همراه آنها بود. درین صورت یکبارگی مردم افغانان چیزی که بر بالای کوه بودند، تفنگ ها بر فوج مذکور زدن گرفتند.

در این ضمن یک جماعه پیاده سر و پای برهنه از افغانان شمشیرهای برهنه بدست گرفته، در فوج افتادند. در عرصۀ چهار ساعت لاش ها بر لاش ها شدند. و جای بجای از کُشتها پُشتها گردیدند. و مردم ساربان و سایسان اسیان که تمام مال و از مبلغان نقد و جنس همراه داشتند، همه را غازیان غارت نمودند. بسبب کثرت لاشهای مردگان، شش روز راه مسدود بود. هر گاه فوج انگریزان بسیار جمع گردیده بعده(۳)

-------------------------------------------------------- 

(۱)الف: متعینه     

(۲)الفک مغروته.

(۳)الف: گردیده بود بصد.

بصد مکروهی لاش های مردگان از راه دور کرده، در میان نشیب کوه انداختند، از آن بعد راه تردد کشاده شد.

از انجا که اینقدر تباهی و خرابی بافواج انگریز در خراسان پیش آمد، که از گفتن و نوشتن نیست. آنچه خواریهای جهان و شرمسیاری های زمان بودند، همه عاید حال صاحبان انگریز و افواج گردیده میگویند که اگر قطرل غیرت در وجود صاحبان انگریز می بود، پس زندگی بر خود حرام می دانستند و یک گولی (۱) زهر قاتل خورده خود را هلاک مینمودند. 

لیکن صاحبان انگریز که هر یک موسم باسم بهادری میباشند، این خفتها و بی شرمیها را پس پشت خود انداخته گفتند که : پهلوان زنده خوش است.

القصه که صاحبان انگریز بعد خرابی های جانی و مالی و حیله وری عمارات کابل را سوختانده و ابواب قلعه غزنین کشیده، بار شتران نموده، روانۀ هندوستان نمودند. و قیدیان خود را رهانیدند.

در این اثنا حکم جناب نواب گورنر جنرل لارد الین برو (۲) بنام صاحبان متعینۀ افواج خراسان شرف انفاذ یافته که : اولا ملک خراسان زر خیز نیست ، نفع کم خرچ بسیار. دوما جماعۀ افغانیه بی رحم سنگدل همه کوه نشین و صحرا نرود میباشند. باین قسم جماعه مقابله و مصالحه نمودن بالفعل صورت ندارد.

--------------------------------------------------------- 

(۱)الف:و یا گولی

(۲)ک، الف: الین برود ؟ نام صحیح وی ادورد لاو ، ارل آف الین برو گورنر جنرل هند است [-رک: تعلیق ۵۴].

ایشان بلا توقف یکدم قیدیان را همراه خود گرفتهف خودها را در فیروز پور رسانند، که در خور این خدمت و جانفشانی ها درین مهام پر آفت تمام خراسان نموده اند، مصدر عنایات و انعامات سر کار انگلیسه بهادر گردیده، بمرته مناسب (۱) و عهدۀ کلان سرفرازی خواهند یافت.

چون جنرل پالک صاحب بهادر و جنرل نات صاحب بهادر و غیره صاحبان مامورۀ (۲) خراسان، مطابق حکم نواب گونر صاحب ممدوح قیدیان خود ها را از خراسان گرفته تشریف فرمای مکان دار الامان فیروز پور شدند، و از غم و الم شدائد خراسان رهائی یافتند. و در فیروز پور تشریفیده (۳) شکر حیات تازه بجای آوردند.

از آنجا که " ولایت خراسن محل بازان و ملک هندوستان مکان زغان " مثل مشهور است. که زاغان را به بازان آشنائی نیابد. درین خصوص یک نقل [از بازان و] زاغان تصنیف عقلا و فصحا است که بعدا تمام صورت واقعه نوشته خواهد شد، که بمطالعۀ ناظرین این رساله هزلیه خواهد آمد.

---------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: مرتبه مناصب اعلا و عهدۀ کلان.

(۲)ک: ماهواره ؟

(۳)ک: تشریفده. اما تشریفیده صیغه ایست که از مصدر جعلی تشریفیدن ساخته اند، و استعمال بارد است.