138

جان سوخته

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

در رثای  دکتور عبدالرحیم خان از زبان همسرش 


ای تیره مرا دیده ی روشن بیتو 

آتش زده در من گل و گلشن بیتو 

در خلوت خاک رفتی ای شمع امید 

پروانه ی جان سوخته ای  من بیتو 

هر روز پی نثار خاکت آرم 

صد گوهر اشک را با دامن بیتو 

 در وادی خامشان چه محشر بر پاست 

کردیم ز بس تاله و شیون بیتو 

هر سبزه کزین غمکده خیزد به بهار 

در دیده ی من خلد چو سوزن بیتو 

ای سرو سر افراز من ای همسر من

هم جان و جگر سوزم و هم تن بیتو 

ای نخل جوان پناه تو باد خدا 

سازم به کجا پناه خود من بیتو 

به حضرت مولانا

در شب حضور بر مزار وی در قونیه 

همه مشت خار گشتم که زنی شرارم امشب 

به هوا دهی فشانی همه جا غبارم امشب 

همه دام ها گسستم همه بند ها شکستم 

ز جهان و جان برستم که کنی شکارم امشب 

چو شکسته ان درایم که زکاروان جدایم 

همه سوزم و نوایم که بری به کارم امشب

تویی آن رمیده شهباز که به عرشیان کنی ناز

من و این شکسته پرواز که سری بر آرم امشب 

نی شعله آفرینت تب و تاب  زندگی داشت 

شرری  که پاک سوزد من و مشت خارم امشب

نه متاع هر دو عالم نه دلست مایه مارا

چه در این قمار خانه به گرو گذارم امشب

ز چه ای فراتر از مه ز چه ای برین تر از مهر

نشود که سر به پایت نفسی گذارم امشب

به دیار ناشناسان چه رهی است پرخم و پیچ

دل دردمند نالان به کجا سپارم امشب 

چه شرار ها که افسرد چه امید ها به دل مرد 

که کند چراغ روشن به سر مزارم امشب 

نه زمانه را سکونی نه سپهر را مداری 

به کجا قرار گیرد دل  بیقرارم امشب

نچکد زخامه حرفی که پیام دل گذارد 

گلوی قلم به سختی چقدر فشارم امشب 

از رهبران تا رهبران 

امریکا در ایام میلاد مسیح چند روزی  در ویتنام اعلام آتش بس کرد

انبیا رهبران حق بودند

بهر تآمین صلح جنگیدند

رهبران زمانه ی مابین

صلح را بهر جنگ بگزیدند

گر دو روزی به احترام مسیح

آتش جنگ را خموشیدند

همچو گرگی که می رود بکمین

زین عمل خیر خویش سنجیدند

تا نمایند چنگ ودندان تیز

حیلۀ صلح را تراشیدند