32

احوال اجتماعی و مدنی افغانستان در دوره اموی و عباسی

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل دوم ، بخش ظهور اسلام در افغانستان
23 August 1967

چنانچه در فصول گذشته خواندید،  در عصر خلفای راشدین و امویان مکرراً مردم خراسان از هرات و مرو و سیستان تا زابل و کابل و تخارستان بار ها بر خلاف بسط اقتدار سیاسی عربی شوریدند کابلشاهان برهمی و رتابله تا حدود (۱٨۰)سال بعد از هجرت نیز کابل و زابل مقاومت میکردند،  و اثر مدنیت بودائی و برهمنی در کابل زابل و تخارستان و بلخ باقی بود،  و در ناحیت های غرب مملکت افغانستان مانند سیستان و هرات و گوزگانان و مرو نیز آثار ثقافت زردشتی مشاهد میشد.

اما مقاومت مردم چه بودائی و چه زردشتی،  صعب و عنیف بود،  و مردم این کشور نمی خواستند،  ربقۀ اطاعت دیگران را بگردن کشند، در عصر امویان پیشوایان خراسان،  این مقاومت را رنگ اسلامی دادند،   به این معنی که برخلاف امپراطوری امویان بطرفداری آل هاشم دست بسلاح بردند، و خراسان ماوای پناهندگان آل هاشم گردید . ولی این نکته را فراموش نباید کرد،  که این مقاومت اگر چه صبغۀ طرفداری هاشمیان را گرفت، اما در حقیقت مبنی بر حس نهفتۀ استقلال خواهی این مردم بود،  و دلیل آن اینست که همین مردم بنیان امپراطوری امویان را ازریشه برآوردند،  و امپراطوری عباسیان هم بدست خراسانیان شالوده ریزی شد،  و بو مسلم خراسانی ابراهیم امام و سفاح را بمنبر و تخت بغداد برد،  ولی چنانچه دیدیم،  شورشها و اضطرابات متمادی در خراسان فرو نشست،  و خراسانیان همانطوریکه با امویان جنگیده بودند،  با آل عباس نیز نبرد کردند،  و پهلوانان ملی اندرین سرزمین برای تحصیل استقلال پیدا شدند،  و اگر نبرد های خراسانیان با امویان صرف مبنی بر طرفداری آل هاشم بودی،  هرآینه باید بعد از استقرار آل هاشم و عباسیان بغداد،  این نوایر خونین و جانگا فرو نشستی !اماخراسانیان و مردم افغانستان مدتی بنام دفاع از ادیان قدیمه،  و زمانی بنام شعوبیه و وقتی بنام دوستداری آل هاشم،  و گاهی بنام خوارج و غیره یک مقصد را پیش می بردند،  که عبارت از تحصیل استقلال،  و اضمحلال سلطۀ اجنبی بود،  چنانچه بعد ها به ظهور آل هاشم طاهر و آل سامان و غیره فرمانروایان محلی،  این مقصد عظیم را بدست آوردند.

این نبرد دو صد ساله برای مردم افغانستان مفید بود، باین معنی که دین اسلام را با روح جدید ترقی پسند آن قبول کردند، ولی در نتیجه جهاد متوالی دارای حکومتهای محلی نیز شدند،  و ثقافت خراسانی را با روایات اسلامی وعربی بیامیختند،  و در آینده برای دفاع و نشر اسلام عناصر قوی و برگزیده بار آمدند،  در حالیکه ادیان گذشته شان فرسوده شده و پر از خرافات و اوهام بودند،  و در آن عصر استفاده ازان ممکن نبود .

در دو صد سال اول هجری دیانت اسلام جای دین زردشتی و بودائی و برهمنی را در افغانستان گرفت،  و زبان عربی نیز با رسم الخط خود،  در تمام افغانستان نشر گردید،  و تا دونیم صد سال هم در قسمت های شرقی افغانستان زبان و رسم الخط سنسکریت (سرداو ناگری مخلوط) توام با خط کوفی عرب موجود بود،  چنانچه قدیمترین کتیبۀ عربی که در وادی توچی (شرقی افغانستان ) بدست آمده (جمادی الاولی ٢۴٣ه = ٨۵٧ع)بعربی و سنسکریت است،  و اکنون در موزیم پشاور محفوظ است . در خراسان و هرات و سیستان نیز زبان پهلوی در همین وقت، جای خود را بزبان دری گذشت و علوم اسلامی تفسیر،  حدیث،  رجال،  سیر نیز در افغانستان رواج یافت،  و مدارس بزرگ اسلامی در زرنج و بلخ و هرات و مرو و غیره بوجود امد، و علمای بزرگ و زهاد مشهور اسلامی مانند امام اعظم ابوحنیفه بن ثابت بن زوطی (شمال کابل) ابن المبارک مروزی و محمد بن کرام سیستانی موسس مذهب کرامی،  و ابراهیم بن طهمان محدث باشانی (هراتی)،  و ابواسحق ابراهیم بن یعقوب محدث جوزجانی، و ابراهیم ادهم صوفی بلخ،  وابوسلیمان موسی جوزجانی فقیه حنفی،  و ابراهیم بن رستم مروی از اصحاب بوحنیفه،  و ابوداود سجستانی صاحب سنن معروف،  و ابوحاتم سهل بن محمد محدث سیستانی و ابو جعفر منجم بلخی،  و ابو قتیبه مورخ مروزی،  و بشار بن بردشاعر عربی تخارستانی،  و علی بن الجهم شاعر عرب خراسانی و غیره از مردم این سرزمین برامدند،  و مدنیت و آداب و اصول ادارۀ عجمی نیز نذریعۀ مردم خراسان مانند برمکیان و غیره بدربار خلافت عباسی نقل داده شد،  و کلمات زبان عربی به زبان دری مخلوط شده و زبان کنونی فارسی بوجود آمد،  و مدنیت مخلوط عربی و خراسانی درین سرزمین پیدا گردید،  و عربهای فاتح در شهر های بزرگ مانند هرات و زرنج و بلخ و مرو و غیره بتعداد زبادی سکونت گزیدند. واز اینرو اختلاط نسل عربی (سامی) با نژاد آریائی افغانستان و نشر آداب و  رسوم عربی درین سرزمین آغاز شد،  علاوه بر عربهای ساکن و شهر نیشین،  عساکر مسلح عربی نیز بتعداد زیاد در خراسان بحرب و ضرب مشغول بودند،  چنانچه بقول ابن اثیر در تحت قوماندانی قتیبه در عصر اموی نه هزار اهل بصره و،  هفت هزار از قبیلۀ بکر،  و ده هزار از تمیم وچهار هزار از عبدقیس،  و ده هزار از ازد،  و هفت هزار کوفی بودند،  که جمله (۴٧) هزار لشکر عربی نژاد خالص،  و هفت هزار هم موالی در تحت قیادت حیان بنطی بودند. قتیبه همواره از مردم بومی نیز لشکری را می آراست،  چنانچه از مردم خراسان نیزده تا بیست هزار نفر لشکر گرفته بود،  که بالشکر عربی خدمت میکرد،  و ازین بر می آید،  که عساکر تحت السلاح دولت عربی در خراسان بیش از صد هزار نفر نبودند،  و همین عده لشکر فتوحات اسلامی را در ماورءالنهر تا حدود توسیع میدادند.

در عصر اموی و عباسی فتوحات اسلامی باکثر بلاد سندو هند غربی رسید،  بنابران اکثر پیداوار هنداز قبیل ادویه و عقاقیر و منسوجات و مصنوعات هندی از مراکز تجارتی ملتان و دیبل و منصوره و ویهند و ارور (رهری) و قندابیل (کنداوی)و قزدار (خصدارکنونی) و غیره شهر های معمور طوران و وادی سند از کشمیر تا مصب دریای مهران (سند) براه دمشق و غیره بطور تجارت برده میشدند،  و عراق و بلاد متمدن عربی مانند بغداد و دمشق و غیره بطور تجارت برده میشدند،  و بقول اصظحری و ابن حوقل فانیذ (شکرسپید) قزدارومکران وطوران (بلوچستان کنونی ) در تمام خراسان و عراق تجارت میشد،  و طوریکه البشاری مقدسی گوید کارخانهای بزرگ نوع اعلی و سفید دانه دار شکر در طوران بود . هکذا قوافل تجارتی پنجاب از راههای پشتونستان کنونی بکابل و غزنه و خراسان به بخارا و ماوراء النهر نیز میگذشتند،  و از آنجا اموال چینی را بهند انتقال میدادند،  از امتعه معروف تجارتی،  منسوجات ابریشمی خراسان و مرو بودند،  که قوافل آن بچین نیز می رفتند،  و بقول هید این تجارت در عصر عباسی وسعت تمام یافت که ظروف هند و آهن خراسان و منسوجات رنگین کشمیر، و عود ومشک و دراچینی از چین، و عود وقرنفل و نارگیل و البسۀ نخی و فیل از هندوسند از راه افغانستان باراضی غربی کشور عربی برده میشدند چون باثر استقرار حکومت اسلامی در خراسان امنیت روی داد لهذا در بلاد سامانیان تجارت چین اندر زیادت شد و هم چون فتوحات سلطان محمود کشور وسیع هند را با ممالک عربی وصل کرد،  لهذا اوضاع تجارتی تمام خراسان و ممالک آسیایی وسطی پیشرفت نمایانی کرد.

ابوزید سیرافی گوید: که از هندوستان قوافل متواتر بخراسان و از انجا بهند می آیند،  راه این قوافل بزرگ : زابلستان است که از همین جا براه قزدار و کیزکان (قلات ) و مکران میرفتند و براه شال (کویت) و درۀ بولان وسیبی (سیوی)باسند تجارت میکردند . و منسوجات ساخت هرات بقول ابن اثیر شهرت بسزایی داشت چنانچه در زبان عربی تاجر البسۀ هروی را هراء میگفتند،  و مقریزی هنگامیکه از انواع منسوجات معروف مصری نام می برد،  در آن  پارچه یی را بنام خراسانی نیز درردیف نفایس زربفت و مخمل و غیره میشمارد و ازین پدید می آید : که صنعتگران عربی در مصر نیز انواع منسوجات خراسانی را بهمان نام و جنسیت تقلید میگردند .

بقول جوزجانی بلهاری نیز از مراکز تجارتی هند بود،  که دران تجارت هند و خراسان بودند، و تجارت مشک آن مشهور بود هچنان جلوت و بلوت و لمغان و دینور و ویهند مراکز تجارتی هند و خراسان بودند،  که امتعۀ تجارتی شهر اول الذکر،  نیشکرو و گاو و گوسپند و از آخر الذکر مشک و گوهرو جامهای گرانبها بود.

اما خراسان بقول جوزجانی مولف حدود العالم سرزمینی بود آبادان و با نعمت و دارای معادن زر و سیم و جواهر،  و پیدایشگاه اسپ و جامها و پیروزه و دارو ها و ابریشم و پنبه،  که مرکز بزرگ تجارتی آن نشاپور بود،  اما امتعۀ مشهور پیداوار شهر های خراسان عبارت بود : از هرات کرباس و شیر خشت و دوشاب،  از مالن مویز طایفی،  از کروخ کشمش،  از مروپنبۀ اعلی و جامها قزین و سرکه،  از گوزگانان اسپان خوب و نمد و تنگ اسپ و زیلو و پلاس،  از تالقان نبیدونمد،  از کندرم نمد،  از بلخ ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر،  از تخارستان گوسفند و غله و میوهای  گوناگون،  از سمنگان (ایبک موجوده ) نبید و میوه،  از پنجهیر (پنجشیر کنونی) سیم ونقره از غور برده و زره وجوشن و اسلحۀ نیکو،  از سیستان فرشها وزیلو و خرما وانگوزه،  از بست (مرکز بزرگ تجارت هند)  میوه های خشک و کرباس و صابون،  از درغش (زمینداور) زعفران،  از بدخشان سیم و زرو بیچاده و لاجورد.

فون کریمر المانی گوید : که شمشیر های شبرقان (شبرغان کنونی ) در کشور عباسیان خیلی شهرت داشت،  و شمشیر های هندی (مهند) نیز ازین راه تجارت میشد. نمدو مفروشات پشمی طالقان و قالین آنجا شهرتی داشت،  و از منسوجات گرم آن رداء و عباء مخصوصا مستعمل بود .

شهر های معظم که در خرسان و سیستان و زابل مراکز تجارت بودند بر ترقی زراعت و تجارت و صنعت این سرزمین دلالت دارند .

تاجاییکه از اوراق تاریخ مستفاد میشود : دولت اموی و آل عباس بغداد،  عایدات ذیل را بصور خراج-جزیه-زکات-خمس غنایم و عشور و عایدات زمین های دولتی،  ازین سرزمین ها داشت :


بقول جهشیاری و ابن خلدون :

از خراسان : (۰۰۰،۰۰۰،٢٨) درهم (۰۰۰،٢) قطعه نقره (۴،۰۰۰) ستور(۱،۰۰۰) غلام (٢۰،۰۰۰) لباس (٣۰،۰۰۰) رطل هلیله. 

از سیستان :(۴،۰۰۰،۰۰۰) درهم (٣۰۰) لباس(٢۰) هزار رطل فانیذ (شکرسپید)

از طوران و مکران (۴۰۰،۰۰۰) درهم.

اما بقول قدامه بن جعفر در حالت صلح عایدات دولت عباسی چنین بود: 

از خراسان : (۰۰۰،۰۰۰،٣٧) درهم 

از سیستان (۱،۰۰۰،۰۰۰)درهم 


از طوران و مکران: (۱،۰۰۰،۰۰۰) درهم 

اما مولف تاریخ سیستان،  عمل سیستان را پس از اسلام بقزار صلح قدیم چنین مینویسد:

از کورتها سیستان : بست - رخد- کابل- زابل- نوزاد – زمینداور- اسفزار- خجستان : الف الف درهم (یک ملیون)

عمل خراسان تاغایت حد اسلام در حدود ٢۰۰هجری : سی و هشت ملیون درهم باز همین مولف در شرح خراج سیستان گوید : که تمام مالیات سیستان (۰۰۰،٣٩٧،۵) در همست،  که ازان جمله (٨۵،۰۰۰) درهم عایدات خالصه و جزیه و باقی (۰۰۰،٣۱٢،۵) درهم انواع خراجست . 

اما ابن خرداذبه در حدود (٢٣٢هجری) از روی اسناد معتبر رسمی معلومات مهمی را فراهم آورده،  که سازمان اداری و مالیاتی خلافت همان بوده،  که قبل از اسلام در خراسان رواج داشت . پول طلا دینار بود،  که ۴،٢۵ طلا داشت،  و پول نقره درهم بود که ٢،٩٧ نقره داشت،  در مالیات جنسی کیلی معمول بود،  که کر(بضمۀ اول) میگفتند معادل ۶ خروار.

ابن خداذ به در امد سرزمین های شرقی خلافت را چنین مینگارد :

سیستان : (۶٧٧۶،۰۰۰) درهم  . 

              رخج و زابلستان و زمینداور تا تخارستان : (۱۴٧۰۰۰) درهم .            سرخس:(۴۰۰،٣۰٧) درهم .                                         مروشاهجان:(۱،۱۴٧۰۰۰)درهم.                                                           مرورود : (۴٢۰،۴۰۰)درهم .                                                                    بادغیس :(۴۴۰،۰۰۰) درهم .                                                                       هرات و اسفزار وکنج رستاق :(۱،۱۵٩۰۰۰) درهم .                                        پوشنگ : (۵۵٩،٣۵۰) درهم .                                                               طالقان بین مروالرود و بلخ (٣۰۰،٢۱) درهم .                                                         غرجستان میان هرات و مرو رود غزنه (۱۰۰،۰۰۰) درهم و دو هزار گوسپند.        نواحی تخارستان بین بلخ و جیحون : زم (۱۰۶،۶۰۰) درهم .                             فاریاب (۵۵،۰۰۰) درهم – قبروغن (قته غن ؟)۴،۰۰۰ درهم.                             گوزگانان (۱۵۴،۰۰۰) درهم – بونذه ٢۰۰۰ درهم – برمخان و بنجار ٢۰۶،۵۰۰ درهم . 


ختلان و بلخ و کوهستان،  آن (٣۰۰، ۱٩٣)درهم – مندجان ٢۰۰۰ درهم خلم (٣۰۰، ۱٢) درهم روب و سمنگان (۶۰۰، ۱٢) درهم.

بامیان (۵۰۰۰) درهم،  کابل : (۵۰۰، ۰۰۰، ٢) درهم نقد و دو هزار کنیز بقیمت شش صد هزار درهم . ریوشاران ۰۰۰، ۱۰ درهم 

مکران (۰۰۰، ۰۰۰، ۱)درهم،  شغنان (۰۰۰، ۴۰) درهم وخان (۰۰۰، ٢۰) درهم کست (خوست)(۰۰۰، ۱۰)درهم اخرون (۰۰۰، ٣٢) درهم .

درین عایدات مبالغی که از جزیه بدست می آید،  از اهل ذمه و ارباب ادیان دیگر سماوی غیر از اسلام گرفته میشد،  و بقول امام ابو یوسف در خراسان فی نفر سه دینار معین بود،  که فقراء و نیازمندان ازان مستثنی بودند،  و این مبلغ در عصر عبدالملک اموی مقرر شد ه بود. اما در قسم خراج بقول مقریزی در عصر اموی از یکجریب تاکستان ده درهم و از نخلستان هشت درهم و از نیشکر زارشش درهم،  و از میوه زار پنج درهم و از گندم زار چاردرهم و از زمین جودو درهم اخذ میشد.

حالا ما از مطالعات تاریخی فوق یک نتیجه میکشیم،  مجموعۀ عواید مالی دولت عربی از اراضی خراسان از نشاپور تامجاری سندو از جیحون تا بحیرۀ عرب بقول قدامه و مولف نامعلوم تاریخ سیستان در حدود ۴۴ ملیون درهم،  و بقول جهشیاری و ابن خلدون در حدود ۴۵ملیون،  و بقول ابن خرداد به در حدوده ۴۵ ملیون درهم بود،  و اگر بقول مقریزی وزن هر ده درهم را ۶ تا ٧ مثقال نقره بشماریم،  و هر مثقال (۵) افغانی بها داشته باشد،  مجموعا در حدود ٢٢۵ ملیون افغانی خواهد بود .

راجع به درامد مالی دولتهای عربی معلومات متفرق در دست است،  اما از مصارف آن اطلاعی نداریم . تنها مولف نامعلوم تاریخ سیستان،  فهرست دقیقی از مصارف دولت در سیستان داده است،  که میتوان ازان انواع و اندازۀ مصارف حکومت را در ان عصر فهمید،  و ما آنرا می آوریم : تافی الجملۀ موازنۀ کوچکی از عواید مصارف دولتی در یکی از ولایت حکومت عربی بر اساس بودجه های مروجۀ عصر حاضر بدست آید

مولف مذکور عمل خراج سیستان را در حدود (۰۰۰، ٣٩٧، ۵)درهم بقلم داده و مصارف  آنرا چنین شرح میدهد :


خاص برای سلطان (٢۰۰۰،۰۰۰) درهم .                                                    راست کردن تیموق ؟ (٢۰۰۰،۰۰۰) درهم (شاید بند دریای هلمند باشد).                   راست کردن باره (۱٢۰۰۰) درهم (مراد ساختن قلعۀ شهر است).                           راست کردن کور ها (۴،۰۰۰) درهم (اصلاح اراضی سیلاب برده).                         راست کرد قلاع پراگنده (۵۰،۰۰۰) درهم .                                                   برای محبوسان (٣۰،۰۰۰) درهم .                                                        مصارف رمضان در مسجد جامع (٣۰،۰۰۰) درهم (بهر قاری و خادم مسجد در ماه رمضان ٢۰ درهم).                                                                                برای موذنان (٢۰،۰۰۰) درهم .                                                                       آزاد کردن صد بنده در سال (۵۰۰ )درهم.                                                        برای بیمارستان (۱۰،۰۰۰) درهم .                                                                   بستن بند ها(٢۵،۰۰۰).                                                                                 شرطه (پولیس) (٣۰،۰۰۰)درهم .                                                                     بندار خراج و دبیران او (رئیس مالیه) (۵۰،۰۰۰) درهم .                                        صاحب مظالم (عدلیه) (٢۰،۰۰۰) درهم .                                                          ریگ بستنها (٣۰،۰۰۰) درهم .                                                                       پرت (سد خاکی رود ها) (۵۰،۰۰۰) درهم .                                                    پلها و جویها و معبر کشتها هلمند (٣۰،۰۰۰) درهم 



غیر از مصارف معین مذکور،  مولف تاریخ سیستان اشاره میکند،  که بقیۀ عایدات را برجای نهادندی و ذخیره کردندی برای ابناء سبیل و ضعفا و نقات و جامۀ غربا و مصارف دیگریکه با ختیار والی بودی 

علاوه از مسکوکاتیکه در دولت اموی و عباسی بنام خلفا،  در تمام ولایت اسلامی ضرب شده،  در خراسان تا مجاری سند برخی مسکوکات سابقه دولتهای غیر اسلامی نیز رایج بود، و گاهی بر مسکوکات سابقۀ شاهان ساسانی یا شاهان بودایی گندهار او پنجاب و باختر، نام خلیقه و کلمه طیبه را هم ضرب میکردند.

والیان در بار خلافت هنگامیکه بخراسان می آمدند،  حق ضرب سکه را هم بنام خود داشتند. چنانچه حمید بن قحطبه (حدود ۱۵۱هجری ) و عبدالملک بن یزید (حدود ۱۵٩هجری ) جعفر بن محمد(۱٧۱هجری ) و علی بن عیسی (حدود ۱٨۰هجری ) وهرثمه بن اعین (حدود ۱٩۱هجری) و غسان بن عباد (حدود ٢۰٢هجری) از والیان عصر عباسیان بغداد در نشاپور بنام خود سکه زده اند،  که نمونهای آن موجود است . و هم ابومسلم خراسانی در حدود (۱٣٣هجری) در مرو بنام ابومسلم عبدالرحمن بن مسلم سکه زده که تا کنون موجود است با فتوحات لشکر اسلامی طبعا مسکوکات دولت عربی در تمام ممالک مفتوحه رواج یافته است و طوریکه مقریزی شرح میدهد،  در عصر اسلامی حضرت عمر فاروق اولین بار مسکوکاتی را به پیروی صورت و شکل و وزن دراهم کسروی (ساسانی) نشر کرد،  و بران لااله الاالله وحده و محمد رسوالله را نوشت،  وزن این دراهم هرده درهم شش مثقال نقره بود،  و حضرت عثمان بران الله اکبر را نوشت،  و در عصر امیر معاویه،  زیاد بن ابوسفیان در بصره و کوفه دراهمی را رواج داد که هرده درهم آن هفت مثقال نقره وزن داشت،  و سکه یی که در دمشق از طرف امیر معاویه ضرب گردید،  شکل انسان داشت که در گردن وی شمشیر حمایل بود در عصر اموی مصعب بن زبیر نیز در عراق براساس دراهم اموی سکه زد،  و عبدالملک اموی نیز بذریعۀ  حجاج در عراق دراهم مصوری را بوزن هر درهم شش دانگ (دوانیق) رواج داد، و بران قل هوالله احد نیز نوشت .


بعد از ٢۰۰هجری در خراسان سلسله های شاهان داخلی اینجا بوجود آمدند،  و هریکی از شاهان خراسان مانند طاهریان و سامانیان و صفاریان و غزنویان که معاصر خلفای عباسی بودند،  در نشاپور- طوس- هرات - زرنج- بست -غزنه -بخارا - سمرقند - مرو - بلخ - ری - و دیگر بلاد ممالک خود دارالضرب داشته و مسکوکات طلائی و نقره در رسم الخط کوفی رواج داده بودند،  که نام شاه و خلیفه هر دو بران ضرب میشد،  برخی از مسکوکات سلطان محمود برسم الخط سنسکریت هم ضرب شده است،  و شاید این مسکوکات در بلاد مفتوحۀ محمودی در هند ضرب شده باشد .

بقول اصطخری و ابن حوقل از مسکوکات رایج در سمت شرقی افغانستان تا مجاری سند سکه یی بود بنام قنهری یا قنهریات (گندهاری) که منسوب بوده به (گندهار)سرزمین بین کابل و راولپندی،  و از ملتان حکمرانان اسمعیلیه و لودیه ضرب کرده بودند، مساوی پنج درهم عراقی،  و کذلک مسکوک خالص طلائی مساوی ٣ درهم هندی بود .

قراریکه مقدسی اشاره میکند،  معیار وزن (من) در منصوره و ملتان و قندهار و طوران مساوی من مکی بود،  و پیمانۀ دیگر را (کیجی) میگفتند،  مساوی (۴۰) من که در کیج و طوران رواج داشت.


اماتقسیمات سیاسی مملکت اموی این بود : که تمام اراضی مفتوحۀ خراسان و ماوراءالنهر تا کابل و پنجاب و سند مربوط ولایت عراق عجم بودند،  و از طرف والی عراق دو نفر عامل فرستاده میشدند که مرکز یکی مرو بود برای خراسان،  و دیگری هم برای اراضی کابل و پنجاب و سند گماشته میشد ولی این تقسیمات دردورۀ عباسی با وسعت فتوحات اسلامی در افغانستان تغییر کرد،  و بر چند ولایت مهم و اساسی دیگر تقسیم شد: 

اولا ولایت خراسان که از مرو و هرات تا بلخ و طخارستان وسعت داشت (رجوع به نقشه خراسان ٣٩) 

دوم ولایت سجستان که وسعت آن تا کابل میرسید . سوم طوران تامکران و مجاری سند که درین ولایت نظام مالی و دفاتر اخذ مالیات با اصطلاحات خاص اداری آنوقت وجود داشت و خوارزمی شرح مفیدی راجع به آن نوشته است،  و خراج اراضی را هم بیکی از سه صورت : 

اول محاسبه (نقدی  یا جنسی) دوم مقاسمه ( مالیه بر پیداوار) و سوم مقاطعه( مالیه یکه بین حکومت و جاگیردار تعیین میشد) بحکومت میدادند،  و دو اوین خراج (مالیات ) و برید (پوسته) و جیوش (عسکر) و تفقات و رسایل (مکاتبات) و صدقات و مصادرات و اوقاف و رواتب (تنخواه) شرطه (پولیس) قضا (عدلیه ) و غیره در تمام ولایت و بلاد وجود داشت،  و بقول ابن خلدون کاتب عهدۀ مهمی داشت که در نزد حکمدران عربی صاحب اسرومعتمد خاص بود،  و چندین نفر را در یک وقت بدین کار می گماشتند،  فرامین و اسناد رسمی تماماً از طرف کاتبان نوشته و فرستاده میشد، و کاریکه امروز وزیر و سکرتری دارد،  در آنوفت به کاتبان محول بود،  بعد از کاتب حاجب تقریبا وظایف وزیر در بار کنونی را داشت،  که اکثر امور بذریعۀ حاجب اجرا شدی و عساکر که از طرف دیوان الجند یا دیوان الجیش اداره میشدند،  عموما به صنوف الفرسان (سوار) الرجاله (پیاده) تقسیم شده و باسلحۀ شمشیر وزره و خود و نیزه و تیروکمان و منجنیق و دبابه و ضبور (نوعی از تانگ) مسلح بودند .

لباس عساکر شان قیمص و تنبان کوتاه و چپلی (مثل لباس افغانان کوهسار ) بود و دستهای جیوش بر پنج قسم بودند : اول قلب که در آن قاید عمومی بودی . دوم طرف راست (میمنه) سوم طرف چپ (میسره ) چهارم طرف پیش (کتیبه یا مقدمه ) از سواران غالب،  پنجم بعد از جیش ساقه قرار داشت،  و قایدان بزرگ لشکری هم غالبا عرب بودند.



اما نظام قضا :

در عصر اموی چنین بود: که علماو صلحای صحابه و تابعین از حضرت خلیفه و یا طرف حکمرانان ولایت بحیث قاضی در مراکز و بلادمهمه مقرر میشدند،  و این قضات بر حسب قران و سنت و اجماع و قیاس یعنی ادلۀ اربعه حل منازعات مردم را میکردند،   و در اجتهاد خود آزاد و در تنفیذ احکام شریعت از تاثیر سیاست امراء مستقل بودند و بقول خلیفه عمر بن عبدالعزیز (رض) صفات خمسه (علم –بی طمعی –حلم –اقتداء بائمه و مشارکت با اهل علم ورای) را داشتند و بر سجل های مدون فیصلهای قضا را می نوشتند،  و برخی از قضات تنخواه را از حکومت نمگرفتند و آنهائی که میگرفتند سالیانه تا هزار دینار وماهوار تا ده دینار میرسید،  کذلک محتسبان شرعی برای امر معروف و نهی منکر و نگرانی اکیال و اوزان و معاملات بازار و تبلیغ احکام دینی مقرر بودند و مخصوصا علمای عربی و صلحای امت برای تبلیغ دین اسلام بممالک مفتوحۀ خراسان و مضافات آن می آمدند،  چنانچه در حدود (۴٧هجری) ربیع الحارثی حکمران عرب در سیستان و زابلستان بمدد حسن بصری (عالم بزرگ عصر) قوانین اسلامی را نفاذ داده بود.