130

سخن آخر

از کتاب: زنان افغان زير شلاق خشونت ، معاصر

   فرخنده پروانه شد ؛

 فرخنده که بلبل بود

چون شیران پرُدل بود

نعره میزد ، داد میزد ،

از خدا میگفت ؛

من چه جرمی کرده ام ؟

آن بینوا میگفت ؛

لیک ، قاضیان بازاری

چون تازیان شکاری

با چوب و سنگ و خشت

فرخنده را بکُشت

شکستند او را

دست و پای و سر و گردان و کمر

بعدآ جسد او را

کردند زیر موتر

این بشکسته جسد را

به آتش بکشیدند

لیکن این جانیان

به آرمان نرسیدند

زیرا ؛

فرخنده رفت و

رسم و راهش در جهان ما ند

در زمین و آسمان ماند

پنجمین پروانه با سوختن بال

بیفزود بر خواهران میرابل .