حدیت (فتح) قلعه کالیون وفیوار از لشکرمغل
۱ اصل:کوهی(۲)کذا در اصل وراورتی ...............عراقی نوشته شده،که درروضة الصفا وحبیب السیر(عبرش حرف خوانده می شود(۳)دراصل خوب خوانده نمی شود(۴)اصل و مط و مب:شیرازی،ردویق:سبزواری درنسخ خط مط سبزواری یا سرداری هم بوده ولی مورخین دیگرهم سبزواری نوشته اند(۵)مط و مب خوش منار(۶)اصل:کالبور.مط و مب و راورتی:کالیون موطوریکه در حنث گذاشتن چنگیز بر جیحون گذشت همین کالیون صحیحی است که حصن بود بین جان بادغیس و هرات(مراصد)و درتاریخ سیستان( ۳۹۷)ملک مجدالدین کالیونی آمده که ازاینجا بوده(۷) کذا درتمام نسخ طوریکه گذشت این قلعه را مولف در فادس میدادند که درشمال هرات دربادغیس واقع است یا قوت نام این قلعه را(فیوار=بیوار)درغرجستان می بوده و گوید که درین باره چیزی بدست نیامده وبا یکی ازسکنفاین جایها ملاقات دست نداد این حصین و نسخه(که پیشترذکرشد)دربین کوهها واقعیت(جغرافیه را اراضی خلافت (شرقی ص ۴۱۷)
خروج مغل طبقه۲۳ (۱۲۹)
چون ازکارهرات فارغ شدند، وهرات را خراب کردند، لشکرمغل دوفوج شدند،یکی (۱) بطرف سيستان برفت،سعدی چربی و دیگرنوينان(۲) بزرگی برسرآن لشکر. ويك فوج دیگربپای حصارقلعة کاليون آمد [ند] ود رقلعه لشکرگاه کرد[ند] وآن قدمه حصنی است، که دردنیا باستحکام (۳) آن حصارموضعی نیست،چه(در) بلندی ورفت. وچه درحصانت. ولفظ کتب [و] استادان عالم (۴) درمسالك وممالك جمع کرده اند ، برین (۵) وجه [ذکرآن قلعه] آورده اند،که« احصن حصون الدنيا واحسنها»
کالیون حصاری است:که ازپای شهرهرات تابپای آن قلعه هرکه روان شود،بیست فرسنگ،روی دربالاورفعت میباید رفت، تا بپای آن حصاررسند(۶) وچون بپای آن حصاررسیده شود.يك فرسنگ دیگردربالا باید رفت، تا بیای سنگی آن قلعه رسد،که باره حصار،بر(سر) آن سنگی است، وبلندی(۷) سنگی[او] بقدريکهزارذراع يا زیادت باشد روی آن سنگی مثل دیواری است،که بررفتن هیچ جانور[ی] بران ممکن نگردد،مگرحشرات اراضی را،وبران سنگ صحن بقدرچهارتیر پرتاب بازیادت باشد،وھفت چاه آب درآن قلعه دربدن خارافر[ه] کرده اند،ودرهريك چندان آب زاینده باشد،که هرگزبخرچ نقصان نگردد،ودرميان قلعه میدانی بس بزرگی بود،وپسران ابوبكرکه پهلوانان سلطان محمد بود[ ۱۵] ند دوپهلوانان نامدار،ودو(۸) زنده پیل(۹) کوتوال(۱۰) (آن) قلعه بودند.
ثقات چنین روایت کردند: که هردو برادر دررجوليت وعياری نامداروامیران حصاربودند،وهردو برادر دربلندی قامت چنان بودند که وقتیکه دست درركاب سلطان (محمد) زده، بطوف میرفتند،سرایشان ازسرسلطان (محمد) يكسربالاتربودی (۱۱) ودرین حوادث اختيارالملك دولت يارطغرائی، که یکی ازفرماندهان ممالك خوارزم شاهی
(۱) مط ومب:يك فوج بطرف(۲) امل:سوسان (۳) اصل:حصنی است که دردنیا نباشد به مستحکم آن حصارموضعی نیست؟(۴) مط ومب: ولفظ کتب استادان که درعلم مسالك (۵) مط ومب: بد ین(۶) مط و مب: رسد(۷) مط ومب: بلندی آن سنگ (۸) مط و مب: با دو(۹) مط و نمب:زند پیلان (۱۰) مط ومب: كوتوالان(۱۱) مط مب:سلطان محمد برلبربردی.
(۱۳۰) طبقه۲۳ خروج مغل
بو د[۵] همدران قلعه آمده بود،چون سوارکافربپای کاليون (۱) آمد[ند] درقلعه مردو سلاح بسیاربود،محمد خوارزم شاه، ده یازده سال آن قلعه، وقلعه فيوارکه در مقابل اوست، دربندان وزحمت داده بود،تا آنرا بدست آورده، وازهردوسلاح و ذخیره مشحون گردانیده.
چون با کفارجنگی آغاز[نهادند،غازيان وعياران ازقلعه فرود آمدند وجهاد آغاز]نهادند(۲) ومبالغی مغل را بدوزخ فرستادند (۳) شب و روز بقتال ودفع كفار مشغول شدند،وکار دلیری )هل قلعه، بجائی انجامید،که لشکرمغل را بشب خواب (۴) ازخوف ایشان ممکن نبود، کنارگرد برگرد تمام حصاردوباره ساختند، و دو(ه)دروازه نها د ند، و روی درقلعه (و) باره مقابل نهاد (ند) ومرد پاس بشب معين گردانيدند.
ثقات(۶) روایت کرد(۱۵) ند: که رو باهی درپای سنگ حصارگالیون(۱) دراندرون باره دمغل مانده بود مدت هفت ماه آن روباه را راه نبود که بیرون رفتی [کار] وحافظت لشکروم غل بدين مقام رسیده بود،چون مدت یکسال از دربندان حصاربگذشت،هدی چربی(۷) با لشكرمغل از درسیستان خراسان آمد،وبرای قلعه را ليون با دیگرلشکرمغل ضم هشت، درنجوری و وبا براهل قمعها دمتي لايفت،وبیشترخالق دلاشدند؛بسبب آنکه ذخیره(قلعه گوشت قدید) وپسته بسیاربود،که پسته خراسان(همه) ازحوالی کاليون باشد،بواسطه( خوردن )موشت قديد و پسته خوردن] وروغن آن خالق قلعه رنجورمی شدند،و پای و درآماس می کرد،ودرمیگذشت.
چون مدت دربندان حصارو درازی] آنطا ينه شانزده ماه گذشت آدمی پنجاه بیش نماند[ند] ازین جمله به مدت اس رنجور( بهای آماسیده)وسی(کس) تندرست یکی ازآن طایفه بیرون رفت، وبه لشکرمغل پیوست وحال قلعه وخاق (۸) بازگفت،چون طايفه گذاررا(از)حال (اهل) قلعه بتحقيق انجاميد،جمله لشکرمغل درسلاح شدند،وروى بقلمه نهادند،واهل قلعه دل بر شهادت خوش کرده (۹) تمامت نعمت قلعه
(۱) اصل: کالبور(۲) مط ومب: کردند(۳) مط ومب: ومبالغ مغل بدوزخرفت(۴) اصل: را پشب خواب ازخواب ازخود ایشان(۵) اصل:و دردروازه (۶) اصل: ثقه (۷) اصل: سندی حريې،مط ومب:هنری(۸) مط ومب: خان قلعه بازگفت(۹) مطربه کردند.
خروج مغل طبقه۲۳ (۱۳۱)
اززروسیم (و) جامهای ثقال، وآنچه قیمت داشت،همه را درجاهای قلعه انداختند، وبسنگای گرآن چاهها (۱) بين باشتند، و باقی آنچه بود، با آتش سوختند،ودرقلعه [را] باز کردند،وشمشيرها برکشيدند وخود را بکفار (۲) زدند،وبدولت شهادت رسیدند،(و) چون قلعه کا لیون فتح شد،جماعت لشکر(يان) که بپای قلعه والخ طخارستان بودند چنانچه طولان چربی (۳) وار سلا ن خان قیالق (۴) و افواج (۵) لشکر مغل حکم فرمان چنگیزخان بپای قلعه فیوروار قارس آمدند،واین فيوارقلعه ایست درحصانت ومتانت و استحکام ،ازقلعه کا لیون(۶) قوی تر،وحال محکمی آن قلعه باندازه ایست،که ده مردان رامحافظت توانند(۷)کرد،ومیان قلعه فيواروکالبون بعد مسافت ده فرسنگ باشد، چنانچه هردوقلعه درنظریکدیگربودندی، اگربپای کالیون سواربیگانه آمدی، بروز دود و بشب آتش کرد ندی،اهل قلعة فيواررا معلوم شدی واگربرای فيوارآمدی همین حکم داشتی، طولان چربی(۸) وارسلان خان قيالق (۹) مدت دوماه درپای قلعة فيوارمقام داشتند و بجهت قلت علوفه بغایت تنگ آمدند،آن جماعت را از ذخایرقلعه کالیون مایحتاج معاش آوردند، تا چندروز درحوالی آن قلعه وجال مقام یافتند،وشخصی ازقلعة فيواردرمیان لشکرطولان چربی فرود آمد ازحال اهل قلعه خبرداد(ه) که تمامت(۱۰) هلاك شد[ها] ند،ودرتمامی قلعه هفت مرد زنده،بیش نیست وازاین هفت[نیز]چهارویا پنج رنجوراند آنگاه کفارسلاح پوشیدند وقلعه را بگرفتند وآن هفت مرد(۱۱) را شهید کردند،رضي الله عنهم ورضوانه.
واین حوادث درا(واخرشهورسنه تسع [و] عشروستمایه بود حال اند وقلعه که درخراسان وغورازان محکم ترنبود،این بود که بتقريرپیوسته[است] ملك تعالی سلطان سلاطين اسلام را درد مسند شهریاری [ تا انقراض] عالم باقی و پاینده دارد.
(۱) مط ومب: گران قلعه سرآنرا بمی نباشتند(۲)مط ومب: برکفار(۳) مط ومب وراورتی:جنتی ای (۴)،مط ومب: فیابق، اصل: قبالق (۵) مط ووب: بافواج (۶) امل: کالبوره (۷) مط ومب: تواند،(۸)مط ومب وراور تی: جزبی(۹). مط ومب فياأق.اصل: فیااق(۱۰) مط ومب تمام،(۱۱) مط ومب: کس