سماع

از کتاب: از کوچه عرفان

سید محمد علی مدرسی طباطبایی در کتاب خود در مورد سماع گران را به سه دسته تقسیم کرده است 

۱)الحق که سماع و عشق عرفانی بآن جاذبیت و قدسیت که داردو اشخاص که نقش ملایم نری ایفا میکند ، نظیر جنید بغدادی- حادث محاسبی – سهل تستری- هجویری – غزالی – عبدلله انصاری – شهاب الدین سهروردی.

۲. برخی مانند بایزید بسطامی – ابوبکر شبلی- ابو سعید ابوالخیر- احمد غزالی – روزبهان شیرازی – حافظ – عراقی – مولوی – بابا طاهر عربان- آورده و آنرا در مورد عشق و ادب و سماع جلوۀ عشق آفرینی سماع و مثالهای چالبی از شاعران عارف نظیر مولانا و عراقی و .... را مورد نکوهش و نقد قرار داده است .

در بحثی پیرامون جمال و جلال حق می نویسد : «جمال و جلال الهی هر کدام باز تاب خاصی در دل عارف دارد . و معرفت جمال خداوند ، قلب و دل عارف را بتناسب ظریفتش سر شار از شور ، شوق و محبت و نشاط سرور و لذت میکند. او مینگارد در معرفت جمال قلب عارف بالله لبریز از شور و شوق ، لذت و سرور میکند ، معرفت جلال و جبروت و هیبت الهی نیز ، با دل و جان عارف بلالله را سر شاز از خشوع ، خشیت ،حیرت ف تآمل ، ادب و قار و حریم گرفتن میکند. »

ولی با وجود این او ( دست افشانی پای بازی ، رقص و دستک زدن ) را که در حین حلقات ذکر در حالت تواجد که از دوام ذکر ( اسماء الله جل عظمتهُ  حاصل میشود را بی معنی میداند و عقیده دارد که شور و اشتیاق و محبت عارف در قالب نماز ، دعا و مناجات و در طاعت نشان داده میشود»

رد المختار حالت تواجد را رقص ندانسته بلکه آنرا اضطراب میداند که داری حرکت های موزون و هم آهنگ نمیباشد زیرا صوفیه نقشبندیه را رقص نیست اضطرلبات است ، اگر چه در عبارات ایشان لفظ رقص ذکر شده است دیگر این رقص و تواجد صوفیه اگر درین زمانه باشد و یا ماقبل بود و یا بعد ازین از صوفیان صادق صادر شود، همه نور است و هدایت است و اثر توفیق است از جانب حق جل علی بر ایشان . وصاحب ( رد المختار) رقص ووجد صوفیان را بیان نموده و جایز دانسته و کسانیکه ذم رقص صوفیه را می نمودند به وجه احسن جواب داده است . 

«بعضیها از وجد و تواجد صوفیان انکار میکند با معه این اتفاق جمع علمآ و مشایخ است بر اینکه وجه مختلف فیه نیست بلکه متفق علیه و جایز است  و در دو نوع اول تواجد نیز بر جواز ان اختلاف نیست و در نوع ثالث ریآ است و الریا النفاق شرک »

در متون معتبره اسلامی در مورد تواجد سماع تذکر رفته است که تواجد و سماع صوفیان را منع نموده اند همین شکل ثالث آن است و همان سماع که در ان هجو و طعن ، ئ عیب مسلمان باشد یا در مجمع فساد و فساق باشد »*۶۱

سماع:

سماع در اصطلاح صوفیه عبارت است از آواز خوش و آهنگ دلنشین و روح بیز است و بطور مطلق قول و غزل و آنچه ما از آن بموسیقی تعبیر میکنیم ، که بقصد صفای دل و حضور قلب و توجه بحق شنیده شود . 

مرحوم دکتر موضوعی نیست که محتاج شرح و بیان باشد ، بخصوص اگر در نظر بیگیریم که صوفی عاشق و اهل دل و سرو کارش با تخیلات زیبا و احساسات است و همواره میخواهد خود را نابود انگاشته در حق فانی گردد . برای ایجاد چنین حالتی و وصول بچنین عالمی ، بهتر از موسیقی و سیلتی  نمیتوان یافت . 

سماع به محبت و عاطفه قوت میبخشد ، دل را نرم و احساسات را رقیق میکند ، به تخیلات شهپری میدهد که تا عالم لا مکان و حضرت لایموت اوج بیگرد و ذهن اندک اندک کلمات و عبارات و اصوات و نغمات را فراموش میکند و از عالم اجسام به ارواح می گراید و در عالم معنی بسیر می پردازد. به عباره دیگر هستی و تعین و تفرد صوفی ، نابود میشود و فارغ از قید زمان و مکان ف در دریای بیکران وجود ابدیت غرق و در واردات حق فانی میگردد.

بنابر این سماع آتش زنه و فرورزینه ایست که صوفی مستعد را می سوزاند و منجذب و فانی میکند و حضور و قلب و گردش راز نیوشی باو میدهد که نغمۀ حق را از هر ذرۀ بلند می یابد که او را بسوی خدا میخواند . و بیاد خدا می افگند و دلش را اطمینان و ارامش می بخشد که فرمود: اّلذّینّ آمنو و تطمن قلوبهم بذکر الله للایذکر الله تزمین القلوبُ*۶۲«مگر آنانیکه میگویند شنیدم نمیشوند .... لاتکونو کالذین قالو یمعنا و هم لا یسمعون *۶۳ و یا اینکه خداوند بر دلهای شان مهر نهاد و چشم و گوش شان را پرده ای فرا گرفت است که ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غِشاوۀ واهم عذاب عظیم»

لیک چون آمیخت با خاک کرب 

کی دهد این زیر و این بهم آنطرب 

پس غذای عاشقان آمد سماع 

که در او باشد خیال و اجتماع 

قوتی گیرد خیالات ضمیر 

بلکه صورت گردد از بانک و صفیر 

آتش عشق از نواها گشت تیز 

آنچنانک آتش آن جوز ریز *۶۴

امام غزالی در کیمیای سعادت بیان میکند : « در سماع آواز خوش و موزون آن جوهر آدمی را بجنباند و در وی چیز پدید آورد ، بی آنکه آدمی را در آن اختیار باشد ، و سبب آن مناسبی است که گوهر دل آدمی را در آن اختیار باشد – و سبب آن مناسبی است که گوهر دل آدمی بعالم علوی که عالم ارواح گویند هست ، و عالم علوی عالم حسن و جمال است ، وصال حسن و جمال متناسب است ، و هر چه متناسب است نمودگاری است از جمال آن عالم ، چه هر چه جمال و حسن متناسب که در این عالم محسوس است همه ثمرۀ  جمال و حسن ان عالم است . پس آواز خوش و موزون و مناسب هم شبهتی دارد از اعجایب این عالم  بدان سبب آگاهی در دل پیدا آید و حرکت و شوق پدید آید که باشد که آدمی خود دانند که آن چیست .» *۶۵

گروهی گفته اند که سماع از لذت خطاب تکوین است و آن آنست که عالم را گفت : کن ببود . اول لذتی که به چیز ها رسید ، این خطاب رسید و خطاب لامحاله مسموع باشد و لیکن چیز ها در وقت هست گفتن سمع نبود ، 

و اکنون چون مستمع گشتند ، ایشان را غذا گشت  بر بوی آن سماع اول ایشان را سماع غذا گشت . و گروهی چنین گفته اند که سماع نصیب روح است نه آن نفس ، از بهر آنکه هر چیزی را بچیزی تعلق است ، مگر روح را که روح علوی است و به چیزی تعلق ندارد و چون روح بکالبد بنده در آید به مجرد فعل خدا در آید و واسطه در میان نباشد، پس هر وقت سماع شنود ، آن لذت گرد اوردن وی با شخص وی را متواجد گرداند.»۶۶*

از جنید پرسیدند که سبب چیست که شخص آرمیده با وقار ناگاه آوازی میشنود اضطراب و قلق در او میافتد و از وی حرکات غیر وقار صادر میشود ؟ گفت حق تعالی در عهد ازل و میثاق اول با ذُرات ذریات بنی آدم خطاب ( و اِذاّخذ ربک من بین آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسم الست بربکم قالو بلی اشهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین ) *۶۷ که حلاوت آن خطاب و غذوبت آن کلان در مسامح ارواح ایشان بماند ؛ لاجرم هر گاه که آواز خوش بشنود لذت آن خطاب شان را یاد آید و به ذوق ان در حرکت آیند*۶۸

ابو عبدالرحمن سلمی به نقل از ابو عثمان مغربی گوید : هر که دعوی سماع کند و اورا از اواز مرغان و صدای در او سفیر باد سماع نبود ، در دعوی سماع دروغزن است .*۶۹

در تائید نظر شیخ ابو عثمان مغربی ، این مطلب قابل ذکر است : در شرح حال ابوبکر شبلی نوشته اند:

در نقل که یکبار چند شبانه روز در زیر درختی رقص میکرد و میگفت هوهو. گفتند این چی حالت است ؟ گفت این فاخته در این درخت می گوید کوکو ، من نیز موافقت او را می گویم هو هو.*۷۰

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته  بودم و سحر در کنار بیشه ی خفته . شوریده ای که در ان سفر همراه ما بود نعرۀ بر اورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت . چون روز شد ، گفتمش آن چه حالت بود؟ گفت بلبلان را دیدم که به نالش  در امده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوزکان در آب و بهائیم از بیشه اندیشه کردم که مروت نباشد همه تسبیح و من بغفلت خفته : *۷۱

دوش مرغی به صبح می نالید 

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش 

یکی از دوستان مخلص  را 

مگر آواز من رسید بگوش 

گفت باور نداشتم که ترا 

بانگ مرغی چنین کند مدهوش 

گفتم این شرط آدمیست نیست 

مرغ تسبیح خوان و من خاموش *۷۲

و ابراهیم خواص می گوید : اندر مشاهده م بینم که چون اشتر بان و خربنده تر نمی کنند ، اندر آن اشتر و خر طربی پیدا آید . و اندر کودکان خورد ، این حکم ظاهر است که چون بگریند اندر گهواره کسی نوایی بزند ، خاموش شوند و مرا آنرا بشنوند و اطبا گویند مر این کودک را حس وی درست است و به بزرگی زیرک باشد . *۷۳

در معارف از قول افلاکی آورده شده است «مولانا در آن غلبات شور و سماع که مشهور عالمان شده بود از حوالی زرکوبان می گذشت مگر او را تتق بگوش مبارکش رسیده از خوشی آن خوب شوری عجب در مولانا ظاهر شد که ما در بحث صلاح الدین زرکوب قبلا بموضوع دکان زرکوبی صلا الدین اظهاراتی داشتیم که از تذکر دو باره آن نسبت اطناب صرف نطر میکنم برای مزید معلومات رجوع شود به معارف جزو و چهارم ، ص ۲۱۴ الی ۲۱۶). 

سلطان ولد فرزند جلال الدین محمد مولانا در سومین کتاب بنام آخرین کتاب تالیف شده است و آنرا انتها نامه نامیده اند در باره سماع پدرش مولانا تذکراتی دارد که ما د ربخش مولانا و سماع آنرا شرح داده ایم تذکردو باره آن ملال خوانندگان را بار می آورد.

برای روشن شدن موضوع سماع در مباحث ذیل توجه فرمائید:

اول سماع دارای مباحث خواهد بود :

۱)آیات و اخباری که صوفیه در باره سماع نقل کرده اند. 

۲)تحقیقی در باره حرمت و اباحهُ سماع. 

اقوال  مشایخ در باره سماع 

۳)تاثیر سماع و حالات مشایخ در آن . 

۴)شرایط و آداب سماع و درجات مردمان در آن 

۵) فواید سماع و انتقاداتی که کرده است 

اول آیات و اخبار که صوفیه در باره سماع نقل کرده اند 

۱)آیه ایست که سهروردی در عوارف المعارف ( جزدوم ص ۱۰۱) و هجویری در کشف المحجوب از سوره رمز نقل کرده اند : قال الله تعالی : والذین اجتنبو الطاغوت انبعبد و ها انا بوانا الی لله لهم البشری فبشر عباد الذین بیستمعون القول فبتبعون احسنه اولا اِک الذین هدا هم الله و اولائک هم اولوالالباب.*۷۴

استاد لبوالقاسم قشیری درین باره می نویسد : الکلام فی قوله ( القول) تقتضی النعیم .

و الاستغراقوالدلیل علیه انه مدحم باتباع ، و قال الله تعالی فاما الذین آمنوا و عملو الصالحات فهم فی روضه یحبرون »*۷۵

قال شیخ (رح) و ذالک ان الله تعالی وصف ما اعد لاهل النجه من نعیم فذکر ما ذکر فی کتابه من السدر المخضر ما لطلع المنفود و الفاکته الکثیره و ذکر لحم  الطیر الحور العین و السندس و الاسبرق و الرحیق المختوم و الارایک و القصور و الغرف و الاشجار و لا نهار و غیر ذالک و ذکر انهم فی روضته یحبرون . قال مجاهد و هو السماع الذی یسمعون فی الجنته اصوات شبهیته «و نغمات شهیته» من الجواری الحسان و الحور العین یصلن باصواتهن نحن الخالدات فلانموت ابدا و نحن الناعمات لا نبوس ابدا کما جاه فی الحدیث «و قد ذکر الله تعالی تحریم الخمر من جمع ذالک فقال نبی صلعم من شربها فی الدنیا لم یشربها فی الاخره الا ان یتوب فقد دخل السماع فی الجنته ما اباح الله تعالی للمومنین فی الدنیا من جمع ما ذکرمن نعیم اهل الجنته وصاد الخمر مخصوصآ من جمیع ذالک بالتحریم بنص الکتاب و الاثر و الظاهر الخیر»۷۶

۳) ابوالقاسم قشیری : «جا عن مجاهد فی تفسیر قوله تعالی « فهم فی روضته یحبرون انه السماع من الحور العین باصوات شبهته نحن الخالدات فلا نموت ابدا نحن الناعمات فلا نبوس ابدا . *۷۷

بعضی از مفسران گفته اند در قول خدای تعالی که میگوید : الذین آمنو و عملو صالحات فهم فی روضته یحبرون . قیل یحبرون  بالسماع ؛ اول دل شان را به سماع شاد کنند *۷۸ و شک نیست که آواز خوش از جملۀ نعمت های الهی است و در تفسیر این آیت که یذیذ فی الخلق مایشاء آورده اند که این زیادت ، آواز خوش است ، و چه عجب که روح انسانی به سماع اصوات طیبه و نغمات متناسب التذاری و استرواحی بود و حال آنست که روح بعضی از حیوانات از آن لذت یابد ، چنانکه اشتر به نغمه حُدی بار های گران به آسانی بکشد و بیک منزل چندین منازل طی کند.*۷۹

تمام آیه که در سوره فاطر (ملائکه ) ذکر شده چنین است : الحمدلله فاطر السموات و الارض جاعل الملائکته رُسُلا واجنته مثنی او ثلاث و دباع یزید فی الخلق مایشاء ان الله علی کل شیء قدیر. و تفسیر شبر درین باره می نویسد : «یزید فی الخلق مایشاء – فی – الملائکته و غیر هم من حسن اوجه و الصوت .» و قشیری در باره آیه ۳۱ /۱۹ چنین می نویسد: که لذت بردن دل و میل آن آواز خوش و راحت یافتن از آن از چیز هایی است که انکار نا پذیر است.

۳)عزاالدین محمود کاشانی می گوید « و هر که از  آوازخوش لذت نیابد، نشان آنست که دلش مرده یا سمع باطنش باطل گشته . انک لا تسمع الموتی ا ولا تسمع ادعا ء اذا و لوا مدبرین و ما انت بهادی العمی عن ضلالتم ان تسمع الا من یومن بئایاتنا فهم مسلمون . *۸۱ و انهم من السمع لمعزولون .*۸۲

السماع للاحیاء لاللاموات. قال الله تعالی : انک لا تسمع الموتی*۸۳

۴)دکتر ذکی مبارک عقیده دارد که فواتح سوره قرآن ، علامات مربوط به موسیقی  است «   قال الله تعالی : سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم الحق او لهم انه الحق او ام یکف بربک انه ُ علی کل شیء

شهید۲۳» گروهی چنین گفته اند که اهل سماع از انتظار مستقبل است نه از حکم ماضی ، و مستقبل آنست لابشری ندا آید یا تخافوا و چنین سماع پدید آید از وقوع آن اولا پدید آید*۸۵

قال شیخ رحمته الله ( و مما سیدل بذالک اباحته قولُه تعالی) و فی انفسکم افلا تبصرون " گروهی چنین گفته اند که اهل سماع از آنجاست که گفت : هولاء فی الجنه لاابالی ، و آنگروه را که فی الجته بود است و بیم آن النار بروده است تواجد پدید می آورد.

گروهی چنین گفته اند که اهل سماع از انتظار مستقبل است نه از حکم ماضی ، و مستقبل آنست ندا آید یا لاتخافوت چون سماع پدید آید از وقوع آن اولا پدید آید.*۸۶

۶) خواجه عبدااله انصاری در منازل السرئین میگوید « سماع اسم مصدر است مانند نبات و خدای در کتابش بآن فرمان داده و اهل سماع ستوده و بشارت شان داده است (فااتوالله و اسمعوآ*۸۷ ) و لووانهم قالوا سمعنا و اسمع و اطعینا و اسمع و انظرنا لکان خیرا لهم و اقوم*۸۸

و اسمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم نفیض من الدمع عرفومن الحق یقولون ربنا امنا فکتبنا مع الشهدین. *۸۹ سماع دعوت کننده و آموزنده و قرستاده ایمان بسوی دل است . پس سماع اصل خرد و اساس ایمانی اس که بر ان گذارده میشود و اوست که پیشرو همنشین و وزیرش بشمار می آید اما آنچه اهمیت اصلی و اساسی را درا است چیز که شنیده میشود و اشتباه و اختلاف مردمان در مسموع است ،   نه سماع . پس ستایش یا نکوهش سماع ف نیازمند شناختن و آگاهی از حال و صورت و حقیقت و سبب و حاصل و نتیجۀ چیزیست که میشوند . وقتی این شماخت دست داد میتوان در باره سود و زیان و حق و باطل و ستوده و نیکوهیده آن قایل به تمیز و تشخیص گردید. بنا بر آنچه که گذشت سماع بر سه قسم است :

۱)آنگه خدای از شنیدن آن خشنود است و آنرا دوست میدارد و بندگانش را به ان فرمان داده است.

۲)آنچه خدای دشمنش را دشمن میدارد و زشت میشمارد و بندگانش را از آن باز داشته و اعتراض کننده گان از وی را سنوده است.

۳)چیزهایست که شنیدنش مباح است و روا و نه خدای آنرا دوست میدارد و نه دشمن ، نه شنونده آنرا ستوده است و نه نکوهیده پس چرا حکم آن همانند سایر مباحات است ، چون دیدنی ها و بوئیندنیها و خوردنیها و پ.شیدنیهای مباح . بنا بر این اگر کسی ازین نوع شنیدنیها را حرام اعلام کند ، چیزی را نمیداند بخدا نسبت داده و حلالی را حرام کرده است . و کسیکه آنرا دین خود و سیله نزدیکی بخدا قرار دهد ، بخدا دروغ بسته و آئینی را که خدا اجازه نداده پیش گرفته است.

آنچه از آیات قرآنی شاهد آورده شد، خواه بتواند سماع را آنقسم که صوفیه میخواهد موجه بنمایاندو خواه برای اثبات کافی نباشد ، مسلما یک نکته را ثابت میسازد و ان حسن ذوق و تشخیص کمال دقت و هوشیاری صوفیان در انتخاب کلمه سماع است زیرا با این انتخاب هم نتوانسته اند چنانکه ملاحظات شده آیات و عباراتی که درقرانکریم مورد و مشتقات لعت سمع یا قول حسن و امثال آن بکار رفته باندک تاویل و تفسیری بمنظر خود در سماع نزدیک کنند و هم از بکار بردن لغتی نظیر تغنی و غنا که در اباحه و حرمت آن بین فقها سخن بسیار است خود را از آزاد و فارغ ساخته باشند چنانکه صاحب کشف المحبوب ، در مورد اسخق موصلی که از متصوفیه نیست کلمه غنا را بکار میبرد و آنرا با مقدمه ایکه غزالی در احیاد العلوم در مبحث سماع می فرماید:

و اما نص : دلیل بر انکه شنیدن آواز خوش مباح است ف منت نهادن حق تعالی است بر بندگانش بدانچه گفته است: یزید فی الخلق مایشاء شی < قدیر)*۹۰ و در تفسیر این ایت گفته اند که آن آواز خوش است . و در حدیث است : ( مابعث الله نبیا الاحسن الصوت ) ای حق تعالی هیچ پیغامبری نفرستاد مگر خوش آواز و پیغامبر صلی الله علیه و سلم گفت : ( الله اشد اذنا الرجال الحسن الصوت بالقران من صاحب القینته) ای ، هر آیننه خدای عزوجل از مردی که مر آنرابه اواز خوش خواند به از آن استماع فرماید که صاحب مطریه از مطریه خود . در حدیث آمده است که دائود علیه السلام که خوش آواز بود ، در نتیجه کردن بر نفس خود ، در خواندن زبور تا بحدیکه آدمیان ، پریان ، و مرغان و حشیان برای شنیدن آواز او فراهم آمدی و از مجلس او چهار صد جنازه و انچه بدان نردیک باشد در وقتهای برداشته شدی و پیغامبر (ص) گفت : در مدح بو موسی اشعری : لقد اعطی هذا مزمارا من مزامیز دائود این را مزماری از مزامایر دائود داده شده است .

در مورد آیۀ مبارکه ( ان انکر الاصوات لصوت الحمیر) که در سوره لقمان امده است و قبل بدان در صفحات قبل اشاره ای داشتیم ، که امام غزالی میگوید : مفهوم خصاب دلیل بر مدح اواز خوش میباشد و اگر روا باشد که گفته شود که اباحت اواز خوش شرط بشرط انست که در خواندن قرآن باشد ، لازم آید که شنیدن آواز هزاردستان حرام بود ، زیرا که او قرآن نمیخواند ، و چون شنیدن آواز بی مفهوم (غفل) که آنرا معنی نیست روا باشد ، شنیدن آوازیکه از یک آن حکمت . معنی های صحیح مفهوم شود چرا روا نباشد ؟ چه بعضی اش شعر ها حکمت است ، چنانکه پیغامبر (ص) گفته است : (ان من شعر حکمته) و این نظر است در آواز از آن روی که خوش باشد و نیز فرموده اند (الحکمته ضاله المئومن ) و بسیاری از ائمه دین هم سماع را اجازت داده اند چون مالک بن انس و امام شافعی )*۹۱

آوازی که از جمادی بیرون آید چون آواز های نای ورود ها و آواز طبل و قضیب و غیر آن ؛ و اما از گلوی جانوری ،و ان جانور یا آدمی بود یا غیر آن ، چه آواز عندلیب و قمری و دیگر مرغان یا وحوش اواز موزون است و مطلع و مقطع آن متناسب و برای آن شنیدن لذتیست و اصل در آواز جانوران است و این شبه به صفت خلقت است . چه هیچ چیزی نیست از آنچه اهل صناعات آنرا تصویر کرده اند که انرا امثال است در خلقت که حق تعالی در خلقت آن متفرد است ، وصانع از آن آموخته اند و بدون قصد اقتدا کرده اند و شرح آن دراز است  و شنیدن این آواز ها مستحیل (محال) است که از برای خوشی یا موزون حرام باشد ، چه آواز عندلیب و دیگر مرغان هیچکس حرام نگفته است ، میان نای گلوی و نای گلوی فرقی نیست . و میان حیوان و جماد هم فرقی نه. 

پس باید که به آواز عندلیب قیاس کرده شودآواز های که از دیگر جسمها به اختیار ادمی بیرون می آید چون آوازیکه از قضیب ، دف و طبل و غیر آن بیرون می آید . و ازین مستثنی نباشد . جز ملاحی ورودها و نای های که شرع از منع قرموده نه برای لذت آن چه اگر منع لذت بودی ، پس هر چه آدمی از آن میبرد باید ممنوع بودی.شعر که جز حنجره آدمی بر نمی آید و ما به قطع گوئیم که مباح است زیرا که جز مفهومی زیادت نشده است و سخن مفهوم حرام نیست و آواز خوش و موزون حرام نیست چون احاد نباشد، مجموع از کجا حرام شود ؟ آری در مفهوم او نگریسته اید اگر در مفهوم آن مخدوری باشد (محظور در عربی) ، نثر و نظم آن و صورت نطق آن حرام بود به الحان باشد یا بی الحان شافعی گفته است ( ای همه شعر سخن است خوب آن خوب است و زشت آن زشت). و هرگاه که رویت شعر بی صوت و لحن روا باشد روایت آن با لحن هم روا باشد . چون افراد نباحات چون فراهم آید مباح باشد و هر گاه مباحی با مباحی پیوندد حرام نبود، مگر آنکه در مجموع محذوری باشد که دراحاد نبود . و اینجا محذوری نیست. و رویت شعر چگونه منکر باشد ؟ که پیش پیغامبر علیه السلام روایت کرده اند و پیغمبر صلعم گفته است : ان من شعر الحکمته ) و عایشه رضی الله عنها روایت کرده است :ذهب الذین یعاش فی اکنافهم     و بقیت فی خلف مجلد لا جرب

ای رفتند کسانیکه در کنف ایشان میتوان زیست و ماندیم با قوم بد که چون پوست گر گین بی منفعت و با مضرت اند و در صحیحین آمده است از عایشه رضی الله عنها – که چون پیغامبر صلی الله علیه و سلم بمدینه آمد ابوبکر و بلال (رض) تب گرفت و در مدینه وبا بود و من گفتم ای پدر ف خود را چگونه میبینی ؟ و ای بلال خود را چگونه مییایی؟ و ابوبکر را (رض) چون تب گرفتی این بیت خواندی : شعرکل امری به بصیح فی اهله و الموت ارنی ا من شراک نعله 

ای هر فردی که در میان اهل خود غارت کرده  شده است ، و اورا مرگ نزدیکتر از بند نعلین اوست و بلال را چون تب شدی و اواز بلندی و این دو بیت خواندی:

الالیت شعری هل ابیتن لیلته 

لو ادحولی اذخرو و جلیل 

و هل اردن یوما میاه مخبته 

و هل بیدون لی شامته و طفیل

ای کاشکی بدانم هیچ شبی به وادی گذرانیم ؟ و گرد بر گردم هیر بویا و درخت شمام باشد و هیچ روزی به آنها مجنه رسم و هیچ شامه و طفیل را بینم ؟

و عایشه (رض) گفت : که من پیغامبر خدا را از این خبر کردم گفت : (ص) اللهم حبب الینا المدینه کجا مکه ؛ ای بار خدای مدینه را بر ما دوست گردان چون دوست داشتن ما مکه را و پیغامبر (ص) در مدینه خشت نقل میکرد با مردمان برای مسجد، وی گفت : 

هذا جمال لا جلال خیر      هذا ابر زبا و اطهر

ای اشتران نه اشتران خیر است ، این نکوتر، (خانه ) پروردگار ماست و پاکیزه تر و نیز بار دیگر فرمودند:

اللهم ان الامر امر الاخر    فاغفر الانصار و المهاجر.

ای ، ای خدایا ، کار کار آخرت ، پس انصار و مهاجر را بیامرز و این در صحیحین آمده است و پیغامبر برای حیان ثابت در مسجد منبر نهادی و اوبرآن با استادی و او برای پیغامبران(ص) گفت : ان الله موئید حسان بروح القدس ما نافع او فاخر من رسول الله ؛ ای خدا عزوجل – حسان را موئد گرداند به جبرئیل ؛ ما دام که پیغمبر را نصرت کند ، یا از برای وی مفاخرت نماید . و هم حق تعالی را سریست در مناسبت نغمه های موزون به ارواح تا بحدی که وی را در وی اثر هاست عجب زیرا که نغمه های موزون جنباننده دل است ، چه بعضیها شاد کنند ، و بعضی اندهگین (سازد) و بعض خواب آور و بعضی بخنداند و به طرب رساند و بعضیها اندامها را در حرکت آرد بر وزن آن بدست و پا و سر....

و گمان نباید کرد که آن برای دریافت معنی شعر است چه آن اثر در رود ها هم هست تا بحدی که گفته اند : که هر که را بهار و زهرات ان بربط آن نغمات آن در جنبش نیاورد ، مزاج و متغیر باشد و علاج او متعذر بود.

و چگونه آن از دریافت معنی باشد ، که آن تاثیر از طفلی که در گهواره باشد هم دیده میشود چه آواز خوش اورا از گریه مانع میشود و نفس او ازسبب گریاننده مشغول میکند و به شنیدن آن می آورد و اشتر با کجی طبع خود از خواندن شعر چنان اثر می پذیرد که بارگران را با آن سبک می شمارد و راه دراز را از نشاط شنیدن کوتاه میپندارد ، و آن در وی پیدا می آید که وی را مست واله میگرداند. پس تاثیر سماع بردلها محسوس است و هر که سماع او را نجنباند، ناقص باشد و از اعتدال مایل و او از روحانیت و در کثافت و درشتی طبع زیادت از اشتران و مرغان بود . بلکه از دیگران ستوران ؟چه انهمه از نغمه های موزون متاثیر شوند و برای آن مرغان برسر داود علیه السلام برای شنیدن استادندی.