پایتاوه
همانطورکه مدنیت وفرهنگ وادیان دوره های عروج وزوال خود را می پیماید با سیر ومرور آن حوزه های فرهنگی هم تغیر محل میدهدوجای خود را عوض میکند؛.یک روز که(بگرام)و(کاپیسی)درحوزه(کاپیسا)اهمیت داشت درگردونواح آن چه درپای حصار کوههاوچه در جلگه هاومیدان ها صدها دهکده آبادان ونقاط دیدنی غیرازنقاط آبادن موجوده وجوداشت که امروز با تغییر ذهنیت به خرابه ها مبدل شده و مقام وموقعیت آنها را جاهای دیگر اشغال کرده است.
یکی از نقاط آبادان که امروز نام آنهم تاحد زیاد از خاطرها افتاده است(پاپتاوه)میباشد که در 12 کیلومتری جنوب خرابه های شهرشاهی بگرام درنزدیکی های سرای خواجه افتاده وشواهد معابد قدیمه که حتی 30 سال قبل بشکل صفه های برجسته درمیان کشتزارها باقی مانده بود؛ کم کم دراثربسط زراعت و کشت وکارسائیده وخورده شده وازمیان رفته است به نحوی که امروز پیداکردن جزئی آثاری که دلالت به آبادانی قدیم کند متعسر است ؛حال آنکه آبیاری وحفریات اصولی ازگردونواح همین دهکده کشف شده ویادگارهای کهن راباخود حفظ کرده است.
درسال 1923 که بار اول موسیوالنردفوشه وموسیوهاکن خاورشناسان فرانسوی درتجسس کشف نقاط باستانی درعرض وطول کاپیسا(کوهستان وکوهدامن)قدیم گشت وگذار داشتند؛دراثر رهنمائی مرحوم غلام محی الدین خان مدیر موزه آنوقت کابل به دهکده پایتاوه رسیدند ودریافتند که یکی از برجستگی های میان کشت زارها که از 30تا 40 متروطول واز 10 تا 15 متر عرض داشت موقعیت ومحل یکی از معابد بودائی راوانمود میساخت.
دانشمندان فرانسوی در18 دسامبر 1924 یعنی 35 سال قبل به حفریات مختصری درآن نقطه شروع کردند و دو روز بعد یعنی شام روز 20 دسامبر اولین پارچه هیکل تراشی دلچسپ بدست ایشان آمد که شرح آنرا مختصرأ مینگارم:
این پارچه درسنگ سلیت هیکل(ساکیامونی بودا)رادرحال اجرای دوخارقه نشان میدهد وبه صفت (بودای دوخارقه)یادمیشود.خوب تر اگراین پارچه را معرفی بکنم باید بگویم که درین مجسمه اگر نیکونگریسته شود؛ازبالای شانه های هیکل شعله های آتش به هوا زبانه کشیده وازکف پای او آب در جریان است درداستان های بودائی آمده است که طبق خواهش پادشاه کوشالا که (پرازناحیت)نام داشته بود؛ بودا قیافه خارقه ئی بخود داد که ازبالای شانه هایش آتش زبانه کشید وازکف پاهایش آب جاری شد وخودش درهوا بشکل کوه درخشانی به جلوه درآمد.درعالم تخیل افسانه ئی اینجا بودا به کوهی تشبیه شده که ازفراز قله آن آتش شعله کشیده ودامنه های آن آب باران بشکل سیلابی جاری گشته.درین پارچه هیکل تراشی دورادور صورت بودا را هاله روشنی فرا گرفته و(برهما)و(اندرا)ازچپ وراست با اوتقرب جسته اند.بودا بدست چپ حاشیه یلان راهبی خود را محکم گرفته ودست راست او به علامه اطمینان بلنداست ودر کف دست او عراده یا(چرخه)که سمبول وعلامه فارقه حکمفرامائی است مشاهده میشود.
ناگفته نماند که بعد از تاریخ کشف این پارچه ازپایتاوه درسال های بعد پارچه های شبیه آن از سایرنقاط کاپیسا مثلأ ازحوالی بگرام باشیخان خیل هم بدست آمده است وباکشف این نوع مجسمه ازنقاط مختلف کهستان وکوهدامن دانشمندان به این نظریه رسیده اند که درافغانستان علاقه کاپیسا مخصوص تراش این نوع مجسمه بودا بود.
غیرازپارچه مذکورازپایتاوه یک پارچه هیکل تراشی دیگرهم بدست آمده که از نظر هنرومخصوصأ ازنظر تاریخ کمال اهمیت دارد.این پارچه اصلأ تحت کدام مجسمه بزرگ دیگر بوده که مجسمه که در آن نصب بود؛ازبین رفته وخود آن صحنه هیکل تراشی قشنگ ودلچسپی دارد به شرج ذیل:سه نفراعانه دهندگان،سه زن وسه طفل به دور(بودیس اتوامیتریا)دیده میشوند.این صحنه یک صحنه تاریخی است و اعانه دهندگان کوشانی که تازه به دین بودائی داخل شده اند یا تحفه وتحایف خویش را به(پودیس اتوا)یعنی بودای آینده نزدیک ساخته اند. پیراهن یاچپن های فراخ موزه های کلفت آنها وانمود میکنند که ایشان مربوط به قبایلی های کوشانی هستند که تازه از آسیای مرکزی وارد باختر شده واینک به جنوب هندوکش فرود آمده اند وباراول به آئین بودائی گرائیده اند وبا تحفه هائی که عمومأعبارت از میوه وحبوبات است به نزد(بودیس اتوا)دریاب گردیده اند.
همین قسم زنان واطفال ازنصرکوشانی هستند وازیک خانواده ویا قبیله ئی نمایندگی می کنند که عندالورد به حوزه کاپیسا حلال معابد ورونق وشکوه استوپه هارا دیده وبه آئین بودائی داخل شده اند وامروزاین سنگ پارچه که درموزه کابل موجوداست؛ یک موقف معین را درتاریخ افغانستان ثابت میسازد ودهکده کوچ(پایتاوه)که نام ونشان آن ازمرموز بسیار مجهول است دوپارچه هیکل تراشی مهمی به آثار باستانی کشورداده است که از نظر تاریخ و فرهنگ وهنرکمال اهمیت دارد وازیک نقطه گمنام یک صفحه درخشانی درتاریخ کاپیسا روشن گردیده است.
5/12/37