دورۀ امویان (۴۰-۱۳۲ه)
در سال ۴۰ ه حضرت معاوریه بن ابو سفیان از بنی امیه حجاز بعد از ختم دورۀ خلفای راشدین بر مملکت وسیع اسلامی تسلط یافت وی مرد مدبر و هوشیاری بود و در ادارۀ کشور دستی قوی و هوشی سرشار داشت و صفات زمامداری در وی جمع بود.
در عصر امارت او پیکار های داخلی و تشویشهای مراکز اداره اسلامی ختم شد و رجال و لشکریان اسلامی توانستند به فتوح خویش در جبهات مختلف ادامه و پیشرفت دهند. در خراسان نیز سپه سالاران اسلامی بد وجبهۀ شمالی و جنوبی نفوذ کردند.
در شمال: در زمانیکه فتنهای داخلی و خانه جنگی امرای عرب در کوفه و بصره و دمشق ادامه داشت و بالاخره حضرت علی خلیفۀ چهارم شهید و فرزند او امام حسن (رض) امر خلافت را به حضرت معاویه باز گذاشت مردم بادغیس و هرات و پوشنگ و بلخ یعنی خراسان شرقی فرصت را غنیمت شمرده و ربقۀ اطاعت عرب را گسیخته بودند اما حضرت معاوریه خراسان را با امارت بصره به عبدلله بن عامر گذاشت و عبدلله از طرف خود قیس بن هیثم سلمی را بر خراسان والی گرداند(سال ۴۱ه)
قیس صفحات هرات و خراسان شمالی را مطیع گردانیده و تا بلخ پیش رفت و نوبهار بلخ را که معبدی مشهور و قدیم ویران نمود, و مردی راکه عطأ بن سائب خشک نامداشت بر بلخ گماشت , عطا در یک فرسخی بلخ بر سه نهر آن پلهائی را بست که به قناطر عطاء شهرت داشت چون مردم بلخ از قیس خوهشمند صلح گشتند با ایشان صلح نمودع و عبدالله بن خازم را بر هرات و پوشنگ و بادغیس بصلح والی گردانیدع و بوسیلۀ او خواسته های فراوان از اینجا به این عامر رسید سنه ۴۱ ه ۲
در سال ۴۵ ه= ۶۶۵ م زیاد بن ابوسفیان ( فرزند سمیه و برادر استلحاقی معاویه ) بر بصره و خراسان و سیستان و ملحقات ان بحیث حکمران گماشته شد , وی از طرف خود اشخاصی را برین سرزمین حاکم ساخت و خراسان را برولایات ذیل بخش نمود:
بر مروا میر بن یشکری و او نخستین بار عرب را در مروساکن ساخت برابر شهر (نشاپور) خلید بن عبدالله حنفی .
بر مرو رود و فاریاب و طالقان قیس بن هیثم .
بر هرات و بادغیس و قادس و پوشنگ نافع بن خالد طاحی.
زیاد در رأس این اشخاص مرد شریف و عفیفی را که از صحابه به حضرت پیامبر (ص) بود و اورا حکم بن عمرو وغفاری گفتندی گماشت وی علاوه بران ولایات در شمال امو نیز پیشرفت ۳ و بقول ابن اثیر غفاری اولین مسلمی است که از دریای آمو آب نوشید ووضو ساخت و دو گانه برای یگانه گذارد, و همین صحابی بزرگوار نخستین با بر جبال غور نیز تاخت و مردم انرا ابزور شمشیر مطیع کرد و غنایم فراوان را گرفت.
گویند که زیاد ب او نوشت : امیر المومنین معاویه از من سیم و زر خواسته است پس باید انرا بین مردم و بخش نکنی و بفرستی . غفاری در پاسخش نوشت
۱-عطار بدین سبب عطاء خشک گفتندی که نخستین فرد مسلمان بود که بهرات از دروازۀ خشک داخل شده بود (الکامل ۳/۲۱۱) این دروازۀ شهر هرات تاکنون بدین نام موسوم است.
۲- فتوح ۵۰۶ و الکامل ۳/۲۱۳
۳- فتوح ۵۰۶ و طبری ۱/۱۶۵ ببعد و الکامل ۳/۲۲۸
بمن کتاب خدا پیش از نامۀ امیر رسده است و بنابرین تمام سیم و زر را بین مردم تقسیم کرد و بعد از ان در سنه ۵۰ ه در مرو خراسان بمرد. ۱
در سنه ۵۱ ه مردمان بادغیس وگنج روستا شورش کردند و بکیش قدیم خویش باز گشتند پس شداد بن خالد اسدی بریشان تاختن اورد و قمی را بکشت و تنی چند را برده کرد اما معاویه عهد خود را بایشان مرعی داشت, و بردگان را رها نمود, و نخستین برده که بخراسان باز دادند ان بود.۲
با در گذشت غفاری تشکیلات سابق باقی نماند زیاد سیاست اسکان عرب را در خراسان پیش گگرفت و برای اینکه از طغیانهای آیندۀ این مردم جلو گیری کرده باشد , ربیع بن زیاد حارثی را در سنه ۶۱ ه = ۶۷۱ م بر خراسان والی گردانید و پنجا هزار عرب را باخانواده های ایشان بولایات مادون نهر ( جنوب آمو) ساکن ساخت کهدر انجمله برخی از سرداران بزرگ عرب نیز بودند,و ازین تازیان نو وارده ۲۵ هزار کوفی در تحت اداره عبداله بن ابی عقیل و ۲۵ هزار بصری در سردار ربیع بوده اند که بعد ازین ولایات شمال آمو بوسیلۀ همین قوای نو وارد مورد تهدید قرار گرفت . و چون ربیع بن زیاد حارثی در سنه ۵۳ ه در گذشت و پسرش عبدالله بن ربیع نیز بعد از دو ماه در مرو بمرد دینوقت زیاد بن ابوسفیان نیز از جهان رفت (۵۳ ه) پس حضرت معاویه , عبیدالله بن زیاد دراکه جوان ۲۵ ساله بود بر خراسان والی گردانید و او درسنه ۴۵ ه با ۲۴ هزار لشکر عرب از جنوب امو بر بخارا وولایات شمال امو حمله نمود و با قبج خاتون بخار خداة (ملکۀ بخارا) به یک ملیون درهم صبح کرد, و عبیدالله تا دو سال دیگر بر خراسان حکمران ماند و بعد از عبیدالله درسنه ۵۶ ه سعید بن عثمان (رض) خلیفۀ سوم از طرف معاوریه به والئی خراسان
۱-الکامل ۳/۲۳۰ و ۲۳۷ زین الاخبار ورق ۶۰ ب خطی.
۲- زین الاخبار ورق ۶۰ ب خطی.
۳-فتوح ۵۰۶ ببعد و طبری ۴/۲۱۶ ببعد و الکامل ۳/۲۴۶ و زین الاخبار ورق ۱۶۱الف
مقرر شد وی باقوای خود از دریای امو گذشت و بخارار افتح کرد و درین جنگ قثم بن عباس کاکازادۀ حضرت محمد (ص) هم با او بود, که در سمرقند شهید و مدفون گشت اما شعید با شریک خود در خراج خراسان حیلت انگیخت و بنابرین معاویه ازو ترسید و عزلش نمود و بجای او در سنه ۵۹ ه انگیخت و بنابرین معاویه ازو ترسید و عزلش نمود و بجای او در سنه ۵۹ ه عبدارحمن بن زیاد بن ابوسفیان را که مرد شریفی بود به خراسان فرستاد و او تا دوسال و مرگ معاویه درینجا ماند. ۱چون در سنه ۶۰ ه حضرت معاویه دردمشق بمرد و بجای او یزید پسرش نشست وی سلم بن زیاد برادر ۲۴ سالۀ عبدالحرمن را بر خراسان و سیستان حکمران گردانید و با او جمعی از اشراف سواران بصره ودلاوران عرب و شش هزار لشکریان بر گزیده و نخبۀ وقت نیز گماشته شدند و دست به نبرد بردند ولی چون زمستان امد لشکریان عرب در مروشاهجان آرام گرفتند و دهقانان خراسان در شهری از خراسن در نزدیکهای خوارزم فراهم امدند تا چارۀ کار خویش را به مشورت بسنجند از جملۀ اشراف عرب مهلب بن ابی صفره نیز با سلم بود وی با شش هزار قوای عرب امرای مذکور را دران شهر محاصره کرد و بایشان به سبب و اند ملیون درهم خراج و اخذ پنجا ملیون عوارض دیگر صلح نمودع و این ال را با مرزبان مروبه پیش یزید بن معاویه فرستاد.۲
سلم بن زیاد تا مرگ یزید و پسرش معاویه سنه ۶۵ ه در خراسان حکمران بود چون بسبب مرگ یزید و پسرش در امارت امویان تزلزلی پدید امد خراسانیان شوریدند و از اطاعت سلم بر امدند وی بسرخس رفت و مهلب بن ابی صفره را بر مرور ود فاریاب و طالقان وجوزجان والی گردانید و برهرات اوس بن ثعلبه بن زفر را گماشت و چون به نشاپور رسید در انجا فرمان امارت خراسان را به عبدلله بن خازم با صد هزار درهم بداد.
۱-فتوح۵۲۰ طبری ۴/۲۳۳ گردیزی ابتدای حکمرانی عبیدالله را ۴۴ ه و مرکز حکومت اورا مرو نویسد و گوید که سعید در ۵۲ ه بمرو امد.
۲- طبری ۴/۳۶۲ و الکامل ۴/۴۹
درینوقت بین قبایل عرب وسرداران تازی در خراسان نفاق افتاد و خراسانیان نیز ازین تفرقه عرب استفاده کرده کار دار ایشان را راندند و حتی در هرات بر کاخ ابنخازم حمله برده و تازیانرا دران محصور کردند اما ابن خازم غالب امد و محمد پسر خود را بران شهر والی گردانید و خودش بمرو رفت.
ابن خازم بمدد قبیلۀ بنی تمیم عربی حریفان خود را از خراسان محو نمود, و بکیر بن وشاح را به همراهی شماس بن دثار بسر داری لشکر گماشت. ولی تمیمیان شوریدند و در هرات محمد بن عبدالله بن خازم را کشتند ( سال ۶۵ ه) و این تفرقه و پیکار در تمام خراسان از مرو تا ابر شهر باقی ماند تا که در سال دگر ۶۶ ه ابن خازم با عده یی از سرداران قبایل عرب را در قصر فرتنا ۲ محصور کرد و درین جنگ رجالی از طرفین بقتل رسیدند و ابن خازم اندرین احوال تفرقه و اختلال در خراسان ماند تا که بالاخره بحیر بن وفا صریمی از بنی تمیم بر طوس و ابر شهر نشاپور حمله کرد و ابن خازم با اموال و اثقال خود فرزندش موسی را به ترمذ فرستاد۴ و چون دریوقت امارت امویان به عبدالملک بن مروان رسیده بود و برخی از مردم عرب به عبدلله بن زبیر بیعت کرده بودند , بنابران در سنه (۷۲ه) بخراسان فرستاد تا برای اواز مردم بیعت بستاند اما ابن خازم خواهش عبدالملک را رد کرد, و نامه اش را برفرستاده اش سورة بن اشیم خورانید و گفت : اگر
۱-طبری۴/۴۲۰ ببعد و الکامل ۴/۷۶
۲- فرقتنا: به فتحۀ اول و سکون ثانی و فتحۀ سوم قصری بود در مرورود( مر اصد ۴/۱۰۲
این کلمه را ابن اثییر غلط خوانده «واتی قصره قریبا عدة من فرسانهم » نوشته (الکامل ۴/۱۲۵)
۳-طبری ۵/۲۱ بحیرین ورقاء صریمی . گردیزی: بحر بن ورقا.
۴- طبری ۴/۴۸۴ و ۵۴۵ و الکامل ۴/۱۰۲.۱۲۵ فتوح ۵۱۲
بیعت ابن طریده (عبدالملک ) را بر اطاعت فرزند حواری رسول الله ترجیع دهم فردا جواب خدا را چه خواهم گفت؟
عبدالملک چون این پاسخ ابن خازم راشنید از تفرقۀ اعراب خراسان کار گرفت و بکیر بن وشاح را که ازر طرف ابن خازم بر مروحاکم بود امارت خراسان داد بکیر از مردم ابر شهر و رموبیعت عبدالملک راستد و ابن خازم چون بکیر را قوی دید , بسوی ترمذ نزد پسرش حرکت کرد اما بحیر بن ورقاء با جمعی از اعراب اورا تعقیب کرده و دردیه شاهمیغد هشت فرسخی مرودستگیر وبدست و کیع بن عمیره قریعی باد و نفر پسرش عنبسه و یحیی کشته شد و سر اورا بدمشث نزد عبدالملک فرستادند ( سال ۷۲ ه) و او قدیم ترین امیر اسلامیست که در خراسان بنام خود سکه زد و نمونۀ این سکه بقول بار تولد در ترکستان در مجموعۀ جنرال کو ماروف روسی موجود بود.
بعد از کشته شدن ابن خازم بین بکیر و بحیر نیز نزاع افتاد و خراسانیان ازین فتنه و شقاق عرب بستوده آمدند و به عبدالملک نوشتند تا مردی را از قریش بر خراسان والی گرداند که از فتنه ها و جنگهای قبیلوی تازیان جلوگیری کند پس عبدالملک امیه بن عبدالله اموی را بر خراسان و بکیر بن وشاح را بر تخارستان والی کردانید (سال ۷۴ ه) . ۴ و چون امیه پسر خود عبدالله را به هرات و سیستان فرستاد , رتبیل اورا بدست آورده و بکشت اما امارت امیه نیز موجب تسکین فتنه های اعراب خراسان نکشت و بعد از کمی همان پیکار بین امیه و بکیر تجدید گردید و چون امیه عزم فتح بخار او دفع موسی بن عبدالله بن خازم را ه در ترمذ نشسته بود نمود بکیر به مرو امد و فرزند امیه را گرفت و مردم خراسان راب ر خلاف امیه بر انگیخت,
۱-فتوح ۵۱۲ تاریخ یعقوبی ۲/۲۷۱
۲-یعقوبی : بکیر بن وساج؟
۳- فتوح ۵۱۳ طبری ۵/۲۲ و الکامل ۵/۱۸۸ تاریخ یعقوبی ۲/۲۷۱
۴- فتوح ۵۱۳ طبری ۵/۳۸ و الکامل ۴/۱۷۸
۵- تاریخ یعقوبی ۲/۲۷۲
امیه بع عجلت تمام با اهل بخارا باخذ باژ اندک صلح نمود و موسی را نیز در ترمذ گذاشت و خودش از آمویه گذشت و بکیر را بشکست و بگرفت و بکشت (سال ۷۷ ه) ۱
در عصر امارت حجاج۲
در سنه ۷۸ ه عبدالملک بن مروان امیه بن عبدالله را از خراسان عزل کرد و تمام ولایات خراسان و سیستان را به حجاج بن یوسف یکی از امرای ضابط و ستمگر بنی امیه سپرد و حجاج از طرف خود حکومت خراسان را به مهلب بن ابی صفره و سیستان را به عبدالله بن ابی بکره داد ع مهلب از دریای آمو گذشت و در سنه ۸۰ ه ختل و کش و سغد و نسف و غیره را زد و چون در سنه ۸۲ ه به زاغول مرورود رسید درینجا از جهان رفت و حجاج پسر او یزید بن مهلب را بجایش امارت خراسان داد درینوقت ابن اشعث چنانکه در مبحث رتبیلان گذشت بهرات آمد ولی یزید اورا اهزیمت داد (سال ۸۳ ه) و یک سال بعد (۸۴ ه) قلعه نیزک را در بادغیس بگرفت , و خزاین انجا را بدست اورد اما حجاج در سال ۸۵ ه یزید را از خراسان عزل کرد, و برادرش مفضل بن مهلب را بجایش گماشت وش شش ماه بعد بادغیس را بجنگ کشود و غنایم فراوان گرفت که بهر فرد لشکرش هشت صد درهم رسید و پس اززین بر اخرون و شومان ۳ نیز بتاخت و همدرین سال برای سر کوبی موسی بن عبدالله بن خازم که در ترمذ مرکز گرفته و بارها با مردم ماوراء النهر جنگیده بود,
۱-فتوح ۵۱۴ طبری ببعد و الکامل ۴/۲۱۶
۲- ابو محمد حجاج بن یوسف بن حکم ثقفی (۴۰-۹۵ت) قاید داهی سفاک و خطیب عربست که در طایف حجاز بدنیا آمد و در عصر عبدالملک اموی در شام سپه سالار رشد و در حجاز با عبدالله بن زبیر جنگید و اورا بکشت و برمکه ومدینه و طایف حکمران گردیده و بعد ازین در دستگاه در بار اموی بزرگترین مرد اداری و لشکر کش و مدتها حکمران بزرگ عراق و خراسان بود مورخان اورا مرد سفاک عصر خویش دانند وی شهر را واسط را بنا کرد و همدرین شهر درسنۀ ۹۵ ه بمرد و قبر او را آب برد (الاعلام ۲/۱۷۵)
۳-شومان :شهری بود در چغانیان ماوراء النهر (مر اصد ۲/۸۲۰)
از طرف مفضل پانزده هزار لشکر بسردار عثمان بن مسعود گماشته شد, تا صفحات شمال امورا از قوای موسی تصفیه نمود و خود اورا نیز بکشتند.۱
قتیبه بن مسلم باهلی:۲
در عصر امویان خراسان منبع شورش هاوفتنه ها بود و این دو علت داشت: یکی اینکه مردم و فرماندهان بومی خراسان به آسانی تن به اطاعت حکمرانان تازی ندادند و بارها مصدر شورش هاو آ شوبها گردیدند و میخواستند آزادی خویش را از دست ندهند.
دوم فساد روح قبیلوی در عناصر تازی سخت استوار بوده و هنگامیکه بر خراسان دست یافتند در بین قبایل عرب بر مسئلۀ سیادت و تفوق و حکمرانی اختلافات شدیدی آمد که دوام سلطۀ عربی را در ین سرزمین بشدت تهدید میکرد . در بار امیو که متلفت اوضاع پر آشوب خراسان بود, یکی از رجال بسیار سخت سرو لشکر کش و خونریزی را برجای مفضل بن مهلب که از خاندان پارساه و نیکو اندیشی بود بخراسان گماشت .
این مرد آهنین قتبیه نامداشت که در سال اول امارت ولید بن عبدالملک سنه ۸۶ ه از طرف حجاج بن یوسف به خراسان امد و این وقتی بود که مفضل لشکر خود را برای فتح شومان و اخرون ماوراء النهر آراسته بود قتبیه که مرداب و زبان و شمشمیر بود هنگام باز دید این لشکر خطابۀ شور انگیزی را ایراد داشت و در مرو
۱-فتوح ۵۱۶ طبری ۵/۱۹۵ ببعد الکامل ۴/۲۱۹ ببعد تاریخ یعقوبی ۲/۲۷۶ زین الاخبار ورق ۶۲ الف.
۲- ابو حفص قتبیه بن مسلم بن عمرو بن حصین باهلی از رجال بزرگ و فاتحان معروف دورۀ اموی و مفاخر عربست وی درده سال حکمرانی خود در ماوراء النهر تا حواشی چین پیش رفت و باستقلال حکم راند و علاوه بر بطولت لشکری در اشعار عرب و روایت آن هم دانا بود درسنه ۴۹ ه بدنیا امد و در سنه ۹۶ ه هنگامیکه در عصر سلیمان بن عبدالملک امیر اموی استقلال تام خود را اعلان داشت و از اطاعت در بار اموی بر امد سرداران لشکر عرب برو شوریدند گذشت او راد در فتوح ولایات شمال هندوکش و تخارستان تا بغلان گار نامه های شگفت آور لشکریست و مردم فراوان را درین سر زمین کشتار نمود( الاعلام ۶/۲۸)
ایاس بن عبدالله را بر امور لشکری و عثمان بن سعدی را بر مالیات و باژ گذاشته و خود وی با لشکریان مجهز بولایات شملا افغانستان حرکت نمود هنگامیه به تالقان رسد جمعی از بزرگان و دهقانان بلخ آمده و اطاعت کردند چون از نهر آمو گذشتند بیش فرمانده اعور چغانیان هدایارا با کلید سیمینی پیش آورد و قتیبه را بدر بار خویش باز خواند همچینین حکمران کفتان (کذا در طبری اما در فتوح کفیان) و فرمانده جوزجان به تقدیم هدایا و اطاعت پرداخت اما ملک شومان و اخرون (مربوط تخارستان ) مقاومت کرد و بعد از جنگی که با قتبیه نمود به قبول باژ امان یافت و قتبیه از انجا به مرو بر گشت و صالح برادرش را به سرداری لشکر گماشت و او با نصر بن سیار در ماوراء النهر به فتح و پیکار پرداخت .
گویند که در همین سال در جنگ بلخ زن ابی خالد بر مک بن بر مکث متولی طبیب معبد نوبهار بلخ نیز اسیر شده بود که از عبدالله بن مسلم برادر قتبیه حمل گرفت و چون قتبیه با بلخیان صلح کرد و اسیران را باز میداد این زن بلخی دعوی استلحاق جنین خود را نمود و چون عبدالله عمدرین ایام بمرد استلحقاق اولاد این زن را توصیه نمود.۲
مدت فرماندهی قتبیه در خراسان از ۸۶تا ۹۶ ه پوره ده سال دوام کرد و درین مدت این ژنرال نامی عرب در شمال امو به فتوح و لشکر کشی های فراوانی پرداخت که از موضوع این گتاب خار جست اما انچه درین ده سال در صفخات شمال افغانستان واقع گشته شرح آن در فصل اول این کتاب در مبحث نیزک گذشت.
مورخان عدد لشکریان عرب را در خراسان در عصر فرماندهی قتبیه شرح داده اند که این عساکر در سال (۹۶ ه) بقیادت وکیع بن حسان بر قتبیه شوریدند و در نتیجه قتبیه با یازده تن از اقارب او کشته شدند عدد این عساکر تازیان چنین بود:
۱-کذا در طبری اما در الکامل : عثمان السعیی .
۲- فتوح ۵۱۷ طبری ۵/۲۱۴ ببعد , الکامل ۴/۲۵۲ نقد این روایت در قسمت بر مکیان این کتاب خواهد آمد.
از اهل بصره نه هزار از بکر هفت هزار به قیادت حضین بن منذر .
از بنی تمیم ده هزار بقیادت ضرار بن حصین ضبی .
از قبیله ازد ده هزار بقیادت عبدالله بن حوذان.
از عبدالقیس چهار هزار بقیادت عبدالله بن علوان عوذی.
از مردم کوفه هفت هزار , بقیادت جهم بن زحر و عبیدالله بن علی
موالی عجم هفت هزار , بقیادت حیان خراسانی .
جمله این عساکر پنجا و چهار هزار.
عدد این لشکریان عرب آنقدر زیاد نیست که تمام خراسان و ماوراء النهر تا سمر قندوشاش (تاشکند) و از حواشی چین تا بغلان کفایت کند والی البته رحیۀ استوار و نیرومند اسلامی ودلاوری و لیاقت قتبیه و دیگر سپه سالاران عربر و ضعف و فرسودگی آئین و کیش قدیم و اختلاف ملوک طوایف و عدم تمرکز مردم خراسان علت شد که این قوای جزوی تمام این سر زمین را بدست آوردند.
ولی نفاق و فیودالیزم قبیلوی بنو امیه و در گذشت حجاج بن یوسف ( سال ۹۵ ه) سبب شد, که بنیان سلطه تازی را در خراسان متزلزل سازد و مردم خراسان که منتظر چنین فرصت های مغتم بودند چنانچه در آینده بیاید ازین نزاع های قبیلوی تازیان سود های فراوان بردند.
چون نظام امارت امویان بر مبادی قبیلوی و شخصی وخاندانی نهاده شده بود, و درین وقت در سال ۹۶ ه سلیمان بن عبدالملک بر تخت امارت اموی نشست و حجاج بن یوسف نیز در گذشت , بنابران دو نفر ژنرالان بسیار دلاور وجها نگیر امویان که با حجاج ربط داشتند از در بار سلیمان کوفته و معتوب گردیدند: یکی همین قتبیه بن مسلم در شمال که فتوح اسلامی در خراسان و ماوراد النهر تا شاش(تاشکند۹ . کاشغر مرهون همت اوست . ددیگر محمد بن قاسم سپه سالار جوان اموی که در جبهۀ سند دتا کنار های بحر و دبیل (کراچی کنونی ) و ملتان پیش
۱-فتوح ۵۲۰ طبری ۵/۲۷۷ , الکامل ۵/۷
رفت و این هر دو ژنرال بزرگ و دلاور پیروز باثرد سایس در بارسلیمان با وضع اسفناک از بین برده و کشته شدند.
سهیم یک خراسانی :
اسفتاده خراسانیان از نزاع های بینی تازیان اندرین موقعی که سلطۀ امویان در خراسان ضعیف میشد کاری بود که این مردم فراموش نکردند و طوریکه در سطور سابق خواندند در دسته های عساکر ۵۴ هزاری قتبیه هفت هزار مرد عجمی نیز بودند که قیادت ایشان رامردی نبطی (دارای لکنت زبان) کردی و او حیان خراسان بود حیان در اشتعال نایرۀ خانه جنگی بین تازیان به نفع مردم خویش دستی داشت.
حیان خراسانی وکیع بن حسان رقیب خطرناک قتبیه رابر خلافش برانگیخت و با او پیمان یاروی و کمک بست چون کار این دو رقیب تازی به نبرد و پیکار کشید و کیع عساکر عربی را بر قتبیه شورانید حیان به عساکر عجمی خود چنین گفت :
«تازیان ب رخلاف دساتیر دینی خویش با یکدیگر می جنگند بگذارید تا یکی دیگر را بکشند» وای گروه عجم چرا خویشتن را برای قتبیه می کشید؟
آیا این آفت بر شما نیکوست؟»۲
حیان به فرزندش دستور داد که اگر در میدان جنگ کلاه خود را بر گردانیم و بسوی لشکریان و کیع روم باید تمام عساکر عجمی به قوای وکیع پیوندند. این دستورحیان به مقام عمل رسید و عجمیان به وکیع پیوستند و قتبیه با تمام خاندانش از بین رفت و حیان توانست این ژنرال فاتح و مقتدر و لایق عرب را که
۱-طبری۵/۲۷۷
۲-فتوح ۵۲۱
در خراسان خونریزی ها نموده بود بدست خود تازیان از بین برد که بلاشبهت مقدمۀ سقوط اقتدار و سیطرۀ عرب در خراسان بود.
گویند یکی از خراسانیان بعد از مرگ قتبیه گفت:
«ای تازیان شما مردی را کشتید که اگر در بین ما بودی و مردی جسدار اورا در تابوتی نهادیمی تا در روز جنگ بوسیلۀ آن پیروز بودیمی ...... »۱
حیان از بزرگ ترین و کاری ترین دشمنان عرب در خراسن شناخته شد, چنانچه در سنه ۱۰۲ ه سورة بن حر به سعید خذینه فرمانروای عرب را پور داد که حیان بزرگترین دشمن تازیان است ووی خراسان را بر قتبیه شورانید و اکنون هم میخواهد آشوبی را برایت تولید کند و خود وی بیکی ازین قلاع پناه جوید.
سعید حیان را به مجلس خود فرا خواند و شیر را از هر آلوده ساخت و به حیان خورانید تاکه بعد از چهار روز در گذشت و بدین صورت درامای زندگی این رد نامور خاتمه یافت.
۱-طبری ۵/۲۸۳