اندرز پیر مرد برهمنی

از کتاب: غرِغښت یا گرشاسب

در جنگ اول : فتح درخشان کابل به زابل، اترت شاه نیمروز خفه و غمگین اترت طی نامه یی پسر خود گرشاسب را به عجله نزد خود است ، ستاره شناسان پیشگوئی میکنند که شورشی در جهان پیدا خواهد شد ، سپاه کابل و پیروزی در جنگ اول ، ولی بعدها در اثر کمک گرشاسب کشایش بمیان خواهد آمد گرشاسب بسوی کندهار دهکده زیبای (شاهجوی) و (کاهجوی) در کلات ، پیر مرد برهمنی در پای دیوار قلعه، برهمن و پدرش ، خواب دیدن او ، صدا زدن برگرشاسب ، شناسائی گرشاسب و اجداد او ، حیرت گرشاسب ، شکار شیر ، سه اندرز به گرشاسب پیشگوئی های سه گانه برهمن دختر پادشاه کابل قبول نکردن نوش آبه ، دعوت یک زن در خانه خود، نقشه قتل گرشاسب بدست زنان کابل زمین ، پیشبینی آینده راجع بشهر زرنج تهدید طوفان آب و باد ، قبول کردن نصایح پیر مرد برهمنی ، رفتن به معبد( شا بهار) غزنی .در جنگ اول کابل بر زابل فتح درخشانی کرد . پادشاه نیمروز دلگیر و خفه شده به خیمه گاه خود پناه برد و کشته شدن پسرش نوشیار اندوه وی را دو چندان کرد در بین سران زابلی هر کدام نظریه ئی پیش میکردند و چاره می سنجیدند.

خود شاه تصمیم گرفت که برای پسرش (گرشاسب) (غرغښت) نامه بنویسد و از وی امداد بخواهد غرغښت اماده حرکت شد و از نیمروز (زرنج) راه کندهار غزنی و کابل را پیش گرفت .

یکی نامه نزدیک گرشاسب زود

 نبشت و نمودان کجا رفته بود

 زکابل شه و لشکر آراستن

 زنادان باژو کین خواستن

 اگر گفت چون نامه خواندنی بجای

 زن دم در اویز در اسپ پای

 بزودی بمن رس چنان ناگهان 

که از خوان رسد دست سوی دهان 

که من چون شد این نامه پرداخته

 برفتم سپه رزم را ساخته 

چو نامه به مهر اندر آورد شاه 

فرستاده بر جست و برداشت راه 

نشست از بربارۀ رهنمون

 یکی بادپی کوه کوهان هیون 

بیک چشم بر هم مزن را درنگ

 بجست او شدن تا بشهر زرنگ

 پهدار را بود کندا گری

 بسی یافته دانش از هر دری

 بدو گفته بدر از اختر نهان

 که خیزد یکی شورش اندر جهان 

در این مه ز کابل سپاهی بجنگ

 بیاید به( اترط) کند کار تنگ

 ز اول گروه کشته گردد بسی 

ز پیوستگان کم آید کسی

نامه نوشته شده، (اترط) شاه میخواست که پسرش گرشاسب به عجله وارد شده زیرا سپاه کابل جنگ اولی را فتح نموده بود و پادشاهان نیمروز شکست خورده و تنها مانده بود. یکه هفته سپری شد و اثری از وی پیدا نگردید لذا نامه دیگر به گرشاسب نوشت و از حوادث او را آگه ساخت .

پیر مرد برهمن باشنده دشت (شاه جوی) انطوریکه گرشاسب در خواب دیده بود با نشانی های که دیروز در راه شیری شکار نموده و حال عزم زمین کابل دارد همه چیز را یک بیک برایش گفت و طوریکه عادت برهمن های کاهن بود از سپهدار سر کرده سپاه خواهش نمود که شکرانه این خواب و موفقیتی که در جنگ تو خواهد شد به زیارت بتعه (شاه بهار) بروی و نیاز میکنم که تو ادم سپاهی هستی و به کاهنان و برهمنان خود ضرر و آسیبی نرسانی و ضمناً سه اندر به تو می دهم که قرار آن باید عمل کنی .

بر آن خانه وان بدیرستان گزند

 نسازی که یزدان ندارد پسند

بدین گر بسوگند پیمان کنی

 خرد را بفرهنگ فرمان کنی

 سه پندت دهم نغر کز هر سه زود 

گری نام و با شدت بسیار سود

 سپهبد گرشاسب سوگند یاد کرد که به اندرزهای سه گانه ات سوگند یاد میکنم و هر یک را در محلش اجرا می نمایم و به یاد توای (گری) اینها را گرامی می شمارم .

سپهبد به فرمانش سوگند خورد

چنین گفتنش انگه پرستنده مرد 

که گردختر شاه کابل بجام

که بزمت آرد می لعل فام

بدان کان مزیت نازش مخر 

بفرمای تا در خورد تو مخور

دوم گرت روزی ز پیش سپاه

زنی در یکی خانه خواند زراه

مشوگر چه زن لا به سازد بسی 

بجایتو بفرستند دیگر کسی

سوم بند شهریکه نوساختن

برنجش بسی گنک پرداختن

همه بودش از رینگ دارد نهاد

همی خواهد اکنون از ریگ یاد 

بپیشش بر از خوب داغی به بند

چوبستی از لکیش نباشد گزند 

سپهدار از او هر سه پذیرفت و رفت

همی شب و روز چون باد تفت

سه اندرز مرد برهمن به گرشاسب از این قرار بود :

۱- اگر دختر کابلشاه جام می لعل گون برای تو عرضه کند با خبر باش عشوه و ناز اورا قبول نکن و تا او از جام اول نېنوشد تو منوش .

۲- اگر زنی در خانه یی تو را بخواهد هرگز قبول مکن و آنجا داخل مشو زیرا یقین داشته باشی که ترا خواهد کشت.

۳- اگر در آینده کدام شهری میساختی با خبر باش که این جا ریگ و باد زیاد است اگر چه آباد کنی ریگ و باد آنرا خراب خواهد ساخت پس از چوب سدی بساز تا از خطرات ریگ و باد بکلی مصئون بمانی. گرشاسب این سه اندرز برهمن را قبول کرد و انگشت بردیده نهاد و راه کابل را پیش گرفت .

شه کابل آورد لشکر به جنگ

 به پیوست رزمی گران کز سپهر

برابر دو صف بر کشیدند تنگ

 گریزنده شد ماه و گم گشت مهر