خنیرس بامی بلخ بامی
چو یک ساله راه بود توران و چین
سیاهی و را بود زیر نگین
بزرگان برین مژده بر خاستند
همه چین و ما چین بیار استند
مملکت ما افغانستان در سه قرن پیش از میلاد مسیح آریانا خوانده شده است - ١٦ قطعه خاک متذکره (وندیداد) در اطراف هندوکش - این زمینها سر زمین اوستائی است . در (یسنا) (یسن 57 بند ۳۱) نام (خنبرس بامی) سرزمین درخشان مهد آزادگان ، کشور آربا نشینان یاد شده - پایتخت این کشور وسطی شهر زیبای بلخ خوانده شده ( بلخ بامی) پایتخت (خنیرس بامی - هفت کشور) اصطلاح جغرافیائی - جمشید و سلطنت بر هفت کشور - هفت کشور داخلی و هفت کشور خارجی - هفت کشور داخلی عبارت از هفت ولایت داخلی میباشد هفت کشور عبارت است از :
۱ -رزد 2 - شبه ۳ - فرود فش ٤ - ويدوفش 5 - دور برست
٦ - دور جرست ۷ - خنیرس بامی
که در میان همه واقع است - معادل این هفت کشور تقریباً چنین بود : کابل - زابل - غور - پکتیا - باختر - کندهار - بلخ بامی . که مرکز (خنیراس بامی) محسوب میشد - هفت کشور خارجی :
پارس - توران - چین - ما چین سند - هند - روم توران و شهرهای مشهور آن ، خان خانان از ماورا النهر تا چین قلمرو توران - از توران تا چین یک ساله راه - فغفور چین - خان و خانان مربوط به توران بود. خاقان و فغفور مختص به سر زمین پهناور چین بود لقب فغفور در عهد کاشونی دو قرن پیش از میلاد مسیح از زبان تخاری وارد مملکت ماشد و رائج گردید - اصل آن (بغه پوترا) و (بغ پور) بود - معني آن (پسریزدان ) است ، (لاچین ) هم در افغانستان فردوسی استعمال شده - مقصد از آن (کتله مغلی) (برلاس) است حتی (هزاره ها) را در بر می گیرد .
وطن مادر روزگاران باستان به نام آریانا یاد میشد و 16 قطعه خاک میمون و زیبا که "وندیداد" در اوستا ذکر کردههمه خاکهای مربوط این سرزمین است که واضح پیرامو (هندوکش) افتاده است. در "مهریشت" فصل ٤ بند (115) کلمه دیگری نیز بکار رفته که بحیث نام عمومی کشور ما استعمال شده و عبارت از کلمه (خنیرس) است این کلمه به صفت "کشور خنیرس بامی" یعنی سرزمین درخشان ، کشور نور افشان خاک پاک نهاد ، با کره و نیک گهری و بالاخره (کشور آزادگان) تلقی شده است . "خنیرش بامی" در متون ادوار اسلام هم آمده و آنرا "هنیره بامی" نوشته اند. این سرزمین را به (هفت بر) تقسیم کردند و هربر را (کشوری) خوانند و (خنیرس) که میان هر هفت بر واقع شده است عبارت از همان آریانای درخشان میباشد . این سر زمین وسطی پایتختی دارد که آنهم "بلخ بامی" یعنی درخشان و نور افشان خوانده شده و هر دو به صفت "بامی" یاد گردیده است . بلخ صفات قدیم تری هم دارد و بیش از (یشت) اوستا در (اتروید) یعنی کتاب چهارم (ویدی) بصفت(بخدیم سریرام) یعنی (بخدی زیبا) (بلخ درخشان) شناخته است. (خنیرس) بامی کشور وسطی سر زمین آریائی مملکت اریانائی قلمرو بلخ کابل – طخارستان اری زابل - غور - هفت شهر را در بر میگرفت که جمشید مؤسس "پیشدادیان" بلخ بر آن حکومت میکرد. همه خوانده و شنیده ایم که جمشید بر (هفت کشور) سلطنت میکرد چون کبر و غرور بروی تاری شده (فرآریائی) از وی دور شد. یزدان پاک او را از تخت سلطنت به خاک مزلت نشانید این (هفت بر) یا (هفت شهر) یا (هفت کشور) اصطلاحی است که از (بر) به (شهر) و (کشور) اسمی بود که قرار اسطوره ها به اولین مملکت (روی زمین) ، به اولین شهرهای زیبا به سر زمین وسطی داده شد و هفت شهر در میان کشورهای معلوم آنوقت جهان (کشور درخشان) (کشور نور افشان) (کشور پاک نهاد) (کشور نیک گهر) (کشور آزادگان) (کشور خنیرس بامی) با داشتن مرکزی چون (بلخ بامی) (کشور معروف آریانا ) گردید .
(هفت کشور) داخل آریانا به (هفت کشور) خارج آریانا هم تاثیر بخشید و علاوه بر (کشور وسطی) شش کشور خارجی که نام و نشانی هم یافته بودند بقرار آتی است : پارس - توران - چین - ماچین - سند - هند . این هفت کشور همه کشورهای آسیایی بودند و معلومات دنیای آنوفت منحصر به همین جا ها بود و مملکت روم که در اصل آنهم آسیائی و عبارت از روم شرقی (بیزانس) بود و در حاشیه غربی خارج از حوزه (هفت کشور) خارجی بود از آنهم به کرات اسم برده شده است. مخصوصا شهزادگان آریائی گشتاسب و گرشاسب از این جا به روم شرقی رفت و آمد داشتند و حتی خانمها از قیصر روم را به زنی گرفتند ، مانند (کتایون) مادر (اسفندیار) و (اهرن) زن گرشاسب .
در کتاب (افغانستان در شاهنامه) در مبحث (کوشانیها) از منابع چینی هندی یونانی و منابع ادبی و افسانه ئی خود ما مثل شاهنامه راجع به معنی کلمه (توران) واولین دخالت کلمه (تور) در آن نوشتم و حاجت به تکرار آن ندارد. این مطلب هم تذکار شد که در معنی اصطلاحی و آفاقی آن از (جیحون تا مرز چین) را در بر میگرفت این تورانی ها در آغاز آریائی ، آریایی ویدی بودره و هر چه به جانب شرق در خاک های آسیا پیش رفته میشد این اصطلاح عناصر یفتلی ، تاتاری ، ترک و مغلی قوی تر میشد و عناصر (سیتی) به اصطلاح اروپائی به زعم ایشان تا حدی جای کلمه مذکور را میگرفت و یکعده کتله های چینی ، اوگور، ترکان ، مغلی ، ترکی و غیره پدید می آمد که شاهنامه ها و گرشاسب نامه ها بشکل واقعات نیمه داستانی و افسانوی و نیمه تدقیقی که شرح کامل آن بصورت حوادث تاریخی دایره المعارفها میخواهد که ما در تاریخ کشور خود آنرا بنام (آریائی و تورانی) یاد میکنیم در زمانه های بسیار قدیم روابط ما با دو همسایه بزرگ ما بطرف شمال شرق و جنوب شرق یعنی توران و چین و ما چین و سند و هند خیلی ممتد بود و جانب شرق یعنی توران و چین و ما چین و سند و هند خیلی ممتد بود و جانب شرق و جنوب شرق به مراتب معلومات انبساط داشت و روابط نیمه تاریخی و نیمه داستانی ها از افسانه های چینی و هندی و تورانی مشحون بود . چه بسا ملکه ها، خاتونها ، شهزاده ها چون پریان سبک پرواز ، دیوان مهیب ، اژدهای آتشین نفس، گاهی از توران و چین و ماچین و گاهی از جنگهای غلوی سند و هند به پرواز و گشت و گزار آمده و افسانه های ما را رنگ آمیزی میکرد و به عالم خواب و خیال می برد . مطابق به کتاب گرشاسب نامه که در آن مورد مشغول مطالعات هستیم سرحد آریانا و توران رود جیحون یا آمو دریا است که در تمام طول خود خصوصاً در نیمه شمال شرقی خوب تر صدق می کند .
مثلاً از مسافرت (نریمان) از (امل) یا "امویه - یا امور" که در دوره قرون وسطی خیلی معروف بود در فاصله صد و بیست میلی شمال شرقی (مرو) قرار داشت بر آمد و یکه راست و بلا تامل وارد (شیر خان) میشود و از آنجا به (بلخ بامی) فرا میرسد . از آنجا در بندر (کیلف) که مقصد آن بندر (کلفت است) ، (جیحون) را بجانب (ماورا النهر) عبور میکند یعنی از سرحد مشهور (توران) میگذرد .
به کیلف شد از بلخ گاه بهار
و ز انجایگه کرد جیحون گزار
همه ماورا النهر تا مرز چین
شمردند آنگاه توران زمین
این جاست که (توران) یا (توران زمین) آغاز میشود و ازین جاست که عناوین خان و خاقان و فغفور چین و ما چین شروع میشود . درست است که القاب فوق جا و بیجا و به تناسب حدوث واقعات استعمال میگردد، چنانچه در شاهنامه ضمن واقعات مختلف در توران زمین صبغه و مهر چینی میخورد و میشود یکی را (توران) بجای دیگری (چین) استعمال کرد . شهرهای مهم توران زمین ، چاچ ، کاشغر ، ختن ، شنگان غربی ، ختلان ، سنجاب سمر قند و قوقند میباشند .
از آموی و زم تا بچاچ و ختن
ز شنگان و خبلان شهان تن به تن
سپهبد همی راند تا شهر چاچ
ز گردش بزرگان با تخت و عاج
و از آنجا سپه راند و بشتافت تفت
بشادی بشهر سپنجاب رفت
دنیای چبی تماس پیدا میکند القاب پادشاهی بخصوص خان و خاقان که مخصوص خودشان است و به غلط بعضی اوقات اینها را در مورد چین و ما چین استعمال میکند - شبه نیست که از نفس چین به ما چین و از آنجا بسمت تور انزمین می آییم عوامل مغلی و ترکی و گورگانی بیشتر میشود و (یغر) و (یبغو) بیشتر میگردد و آنچه ما گفتیم بیشتر صدق میکند مثلاً :
بخاقان يغر شاه توران زمین
که مهرست شاهی و نامش نگین
در اینجا ( یغر) برادر (تکین تاش) میباشد و گرچه بعلت فریمان افسانوی را با تگین تاش قرون وسطی مقابل میکنند (گرشاسب نامه) باز برای ثبوت نظریه ما مثال خوبی است و نگین تاج و یغر ، که ذاتا ترک میباشند باید آنها را به عنوان خان و خاقان استعمال کرد . از طرف دیگر اگر از جانب چین و ماچین بطرف مشرق قدم گذاریم فاصله جغرافیائی خیلی زیاد است و کشور توران از کشور چین و ما چین خیلی دور است .
چویک سال ره بود بتوران و چین
بشاهی و را بود زیر نگین
اما اگر ازین طرف رو بجانب شرق پیش بروید خاکهای آریانا و ایران بست و یخ بندان است و آفتاب از طرف شرق اول به (توران) میتابد .
بد از سوی توران زمین آفتاب
بدین سوز سرما همی یخ شد آب
چنان گشت کز باد بفسر دیخ
همه دشت و کوه برف گسترد و یخ
یک قدم دیگر به جانب شرق سر زمین ما چین است و در تمام منابع شرقی و غربی با چین تماس مستقیم دارد و شاهان این مرز و بوم را بغپور (فغفور) لقب میدهد .
بنزدیک (فغفور) فرخ نژاد
که ما چین و چین سربسر زوست شاد
( قسمت شعر خوانده نشد) پیغاره زایران زمین
که یک شهر او به زما چین و چین