بقایای حکمرانان کوشانی در افغانستان
در قرن هفتم هنگامیکه فتوحات اسلامی فرهنگ عرب به سرزمین افغانستان میرسید خاندانهای متعددی در هر گوشه و کنار این مملکت حکمرانی داشتند، که از آن جمله مؤرخان عرب از سجستان شاه، مروشاه، قفس شاه، مکران شاه، کابلان شاه، قیقان شاه، داوران شاه، قشمیران شاه، توران شاه، نخشبان شاه، کنار نشابور، ماهویه مرو، راذویه سرخس، بهمنه ابیورد ابراز نسا، برازبنده غرجستان، فیروز، زابلستان ترمز شاه، شیر بامیان، فیروز سغد، اخشید فرغانه، ریوشار، گوزگان خداه، ختلان شاه یا شیر ختلانف بخارا خداه طرخان سمرقند، رتبیل سیستان و رخج و داور، برازان هرات و پوشنگ، و بادغیس، کوشان شاه و ماوراء النهر، شاعر غرجستان نیزک بادغیس و تخار، یبغو تخار، جهان پهلوان سور و غور، لویک غزنه و گردیز، مهراب کابلی نام برده اند (۱) که برخی ازین نامهای شخصی و اکثر آن اسمای خاندانی و عناوین شاهی و منسوب به سر زمین حکرمانی ایشان بوده است. چون در قرن پنجم و ششم بقایای کوشانیان کیداری وهپتالیان خیونی یعنی آریائیان سپید نژاد از نشابور تا مجاری سند حکمرانی داشتند لاجرم بقایای این خاندانهای شاهی بطور ملوک طوایف در هر گوشه این سر زمین حکم میراندند، که مؤرخان و جغرافیانویسان عرب، از آنها بنامهای سابق الذکر یاد کرده اند، و ما می بینیم که هیون- تسنگ جهانگرد زایر چینی (۹-۲۴هـ) در هر حصۀ این سر زمین حکمران علاحده یی را ذکر میکند و آنرا یک مملکت جدا گانه می شمارد.
اگر چه تاکنون رابطۀ نسب این فیودالان قرن ششم و هفتم به کوشانیدن یا هفتالیان به اسناد مثبت تاریخی بما معلوم نیست،ولی چون سازمانهای فیودالی و خاندانهای حکمرانی بتدریج تشکیل می یابند، و همچنین از بین میروند بنابرین گفته میتوانیم که اکثر این خاندانها از بقایای حکمداران سابق باشند.
از جمله حکمرانان افغانستان که نسبت ایشان به کوشانیان از روی اسناد مظبوطه ثابت است دو دودمان کابلشاهان و لویکان غزنه و گردیز است که اینک باذکر مدارک موجوده درین مقاله شرح داده میشود:
(۱)کابلشاهان:
این خاندان شاهی هنگام فتوح اعراب در کابل حکمرانی داشتند، اگر چه بر مسکوکات و کتیبه ها لقب کابلشاه تاکنون دیده نشده ولی در قدیمترین ماخذ عربی، مانند المسالک و الممالک ابن خرداذبه (حدود ۲۳۰هـ) و اخبار مکه از محمد بن عبدالله ازرقی (حدود ۲۴۴هـ) و تاریخ الیعقوبی و البلدان وی ( حدود ۲۹۰ هـ) و فتوح اللبلدان بلاذری ( حدود ۲۷۰ هـ) و تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبری (حدود ۳۰۰ هـ) و تاریخ یمینی محمد بن عبدالجبار عتبی(حدود ۴۰۰هـ) و آثار محمد بن احمد البیرونی (حدود(۴۰۰هـ) این خاندان را بنامهای کابلشاه- کابلان شاه و شاهیه- و کابلشاهیه- ذکر کرده اند، که در راجه نرنگینی کلهنه (۲) مؤرخ کشمیر (حدود ۵۴۴هـ۱۱۴۹م) بقایای ایشان را در ماورای سند تا کشمیر شاهی- شاهی پتره و کشور آنها را (مملکت شاهی ) می نامد (۳) که بعد از فتوح سبکتگین و سلطان محمود به اوده بهانده پور (سوات و شمال مردان) پس نشستند، و در عهد هر شه پادشاه کشمیر(۱۰۸۹-۱۱۰۱م/۴۸۲-۴۹۵هـ) در کشمیر، مناصب عمده یی داشتند (۴) و حتی در بین ملکه های هر شه شاهد ختی ازین خاندان بنام وسنته لیکها (بهار نگار) و دیگران بوده اند که ایشانرا پتره (شهزاده) گفتند. (۵) و یک کتیبۀ سنگی بزبان سنسکریت و خط سره دا در بریکتوت سواد در ۱۸۹۷ م بدست آمده (موزۀ لاهور) و بران نگاشته اند:
IN THE REIGN OF THE SUPREME SOUREIGN SUPREIOR KING OF GREAT KINGS ANF SUPREME Lord SRI JAYAPALA DEAUA
در شاهی حکمدار اعلی بزرگترین شاه از شاهان بزرگ و بادار شری جیه پال (۶) و این همان کابلشاه جیپال است که بقول العتبی امیر سبکتگین با او به هزار هزار (یک ملیون) دراهم شاهیه صلح کرد (۷) و این مسکوک منسوب بود به همین کابلشاهان و العتبی این دراهم را بنام شاهیه فقط در وقایع مربوط باین خاندان آورده، و دیگر موارد تنها درهم گوید.(۸) تا جائیکه از متون تواریخ بر می آید، از خاندان کابلشاهان این شاهان را می شناسیم:
۱.برهتگین بموجب روایت البیرونی در کتاب الهند (۳۵۰) (۹) شست نفر سلاله او از کابلشاهان حکم راندند، و نسب نامۀ ایشان در نغر کوت ( وادی تهل) بردیبایی نوشته موجود بود، که البیرونی بدیدن آن موفق نشد.
۲-کنک:که بقول البیرونی بهار پشاور بنام ( کنک جیت) منسوب باوست (کتاب الهند ۳۴۹) و برخی اورا از کنیشکا پادشاه بزرگ کوشانی شمرده اند، ولی غالبا همانست که مسعودی فرزند اورا فیروز ملک بلاد زابلستان گوید، و قلاع فیروز بن کنک را در زابلستان استوار ترین حصون جهان شمارد (۱۰) و این فیروز هم غالبا شاهی باشد، که در سنه ۲۵۶ هـ یعقوب لیث اورا بعد قهر کردن شاه کابل بگرفت بود(۱۱).
۳-خود ویه که که نامش به خوادی و خوادیوک کتیبه سرخ کوتل بغلان (حدود ۱۶۰) می پیوندد و معنی آن شاه مالک و صاحب اختیار باشد، که فردوسی هم کابل خدای و زابل خدای آورده است و در پشتو خود کی است که یکی از اجداد احمد شاه ابدالی هم بدین نام بود (۱۲) ولی نام خودیه که نام کابلشاه را صرف روی مسکوک او میشناسیم (۱۳) و میدانیم که کلمه خوده چه در کتیبه های خروشتهی سال ۱۴۵و ۱۶۸ م مانی کیاله هم همین خواجه کنونی مشتق از کلمه خوادی در قدیم است که بقول بلاذری و طبری مؤنث اخذینه (دهقانه) بود و خدیو فارسی و خودیو فرانسه هم از این ریشه است.
۴-سپاله پتی دیو که نام او فقط بر مسکوکی بخط ناگری دیده میشود و مرکب است از سپاله که در فرس قدیم به معنی سپاه بود، و پتی بمعنی سالار و رئیس است که گلمات پت و پتی و بد در ادبیات پشتو و در سابقه یی دارد، و از فراهمی هر دو کلمه همین سپهبد زبان دری بر آمده که لقب عسکری کابلشاهان بود، و هم به موجب ذکر طبری در حدود ۹۱ هـ حکمرانی در بلخ لقب "اسپهبد بلخ" داشت (۱۴).
۵-پدمه از کابلشاهانی است که نام او فقط بوسیلۀ مسکوکاتش شناخته شده، که شکل فیل و شیر دارد، و برآن نام او شری پدمه نوشته اند(۱۵).
۶-در موزۀ کلکته نمونۀ مسکوکات بنام شری و که دیوه موجود است که از جمله کابلشاهان باشد.
۷-کابلشاه بزرگ و کوچک در سنه ۳۶ هـ کابلشاه عظمی در مقابل متهاجم عربی عبدالرحمن بن سمره دفاع میکرد که داستان جنگها و دلاوریهای اورا مؤرخان نوشته اند، و ۲۸ هزار لشکر مجهز فیل داری داشت، و علاوه برین کابلشاه کوچک دیگری هم درهمین اوقات بود که ذکر هر دو را بلاذری و تاریخ سیستان آوده اند.
۸-خنچل کابلشاه که المهدی بن منصور خلیفه عباسی در حدود ۱۶۴ هـ سفیری پیشش فرستاد و اورا باطاعت مقام خلافت بغداد باز خوانده بود(۱۷) این کابلشاه همان است که در کتاب خطی کرامات سخی سرور بنام کابلان شاه خنچل ذکر شده و با خاقان پادشاه غزنه و گردیز معاصر بود.
۹-در متن کتاب الهند لکه تورمان شخص اخیر خاندان خود است، که کلر وزیر برهمنی مذهیش تاج و تخت اورا بر انداخت (ص ۳۵۰) اگر چه اورا به کتور (نورستان کنونی) چسپانده اند و به عبارات محرف نسخۀ جامع التواریخ رشید الدین و بنقل آن در تاریخ روضة اولی الالباب فخر الدین بناکتی استناد جسته و آنرا (کتورمان) خوانده اند ولی نزد من همان متن نسخ متعدد خطی کتاب الهند معتبر تر است و زمان زندگانی او در حدود (۲۵۹هـ) تخمین میشود.
۱۰-همان وزیر لگه تورمان کلرسابق الذکر حدود (۲۵۰هـ) است که اورا کلهنه للیه شاه پدر کمه لو که گوید (۱۹) او موسس سلسلۀ للیه شاهی است که مذهب برهمنی داشت و مستقیما از خاندان سابق کابلشاهان نبود ولی از طبقۀ حاکمه عصر خود بشمار میرفت و شاید کوشانی باشد و ما در عصر کنیشکاه یکنفر جنرال میرفت و شاید کوشانی باشد و ما در عصر کنیشکا یکنفر جنرال للیه را از نژاد کوشانی میشنایم که کتیبه خروشتهی سال ۱۸ مطابق ۱۹ اکتوبر ۱۴۵ م او درمانی کیاله بدست آمده است ( کتیبه های خروشتهی ۲/۱۵۰).
۱۱-البیرونی کابلشاهی را بنام (سامند) اورده (۲۰) که مسکوکات فراوان او بنام سامته و سامنته دیوه در افغانستان و پنجاب بدست میآید.وی بعد از مرگ للیه شاه کلر تخت اجداد خود را بدست آورد مگر در حدود ۲۹۱هـ=۹۰۳ م از دست گوپاله ورمن راجۀ کشمیر مغلوب گردید، و بجای او توره مانه پسر للیه بنام کمه لوکه نشانده شد(۲۱) داستان این کابلشاه در بین مردم مشهور بود، و دو قرن بعد در عصر غزنویان بنام (عین الحیوة) در غزنه از طرف حسن بن احمد عنصری (متوفی ۴۳۱هـ) به زبان دری منظوم شد، و هم ابوریحان البیرونی آنرا به عربی ترجمه کرد (۲۲)
۱۲- کمه لوکه پسر للیه شاه کلر که نامش توره مانه است و در راجه ترنگینی کلهنه و کتاب راجت هم ذکرش امده امده و البیرونی اورا را (رای کملو) گویند و یک سکه نایاب او بنام شری کمره در موزۀ برتانیه موجود است (۲۳).
۱۳-شری بهیم دیوه از جانشینان للیه و احتمالا پسر کمله لو است که سکۀ او به همین نام دارای نشان گاو و سوار اسپ است (۲۴) و در راجه ترنگینی هم ذکر بهمیه شاهی در سوات آمده است (۲۵) (حدود ۳۲۰ هـ).
۱۴- در کتیبه بریکوت سوات بخط سره دانام شری جیه پاله دیوه امده است که غالبا پسر بهیم دیوه باشد وی در ۳۴۹ هـ ۹۶۰ م بر تخت شاهی نشست و بقول العتبی در تاریخ یمینی حدود غربی قلمرو او تا لغمان بود، و شرقا تا لاهور حکم میراند و مرکز شاهی او در ویهند کناس سند بود(۲۶) وی دوبار با سبکتگین مصاف داد، ولی سبکتگین تا لغمان فتح نمود، و بعد از ان با سلطان محمود هم در آویخت، و پیکارهای این هر دو فصل مهمی را در ادبیات زبان دری شعرای دربار محمود کشوده است و العتبی گوید که جیپال در اوایل ۳۹۳ هـ خود را بسوخت (۲۷)
۱۵-در سنه۳۸۹هـ۹۵۹م انندپال پسر جیپال شرقا تا دریای بیاس در هند پیش رفت و البیرونی انندپال را بعد از پدرش جانشین او قرار میدهد، و در العتبی نام وی اندپال است که مسکوکات او در هند شمالی بسیار پیدا میشود وی در حدود ۳۹۳ هـ بر تخت نشسته است که پسری بنام برهمن پال هم داشت.
۱۶-بعد از انندپال بقول البیرونی تروجنچال و بگفتۀ کلهنه تریلوچن پاله پسرش پادشاه شد، که مصافهای او با سلطان محمود بعد از ۴۴۰ هـ در کتب تاریخ مذکور است و کلبهه اورا از خاندان للیه شاهی میداند (۲۸) و فرخی در قصیدۀ مدحیۀ سلطان محمود نام اورا تروجپال اورده است که به قول البیرونی در سنه ۴۱۲هـ کشته شد. (۲۹)
۱۷-البیرونی آخرین شاه این خاندان را بهیم پال می خواند که پنج سال بعد از پدر خود رد (۴۱۷هـ) کشته شد و بعد ازو ازین خاندان حکمرانی نماند.
۱۸- در کتاب آداب الحرب و الشجاعه یک نفر دیگر بنام سندپال نبیرۀ شاه جیپال یا نواسۀ شاه کابل ذکر شده، که در عصر محمود در هند شورش کرده بود، و پس از قتل سلطان مسعود در ماریگله از پایان هندوستان باز آمده مدعی شاهی گشت ولی در جنگی که با لشکریان سلطان مودود حدود لاهور کرد کشته گردید.(۳۰) (حدود ۴۳۳هـ).
کابلشاهان کوشانی بودند:
از روی کتب تاریخ این ۱۸ نفر کابلشاهان را می شناسیم که ازین جمله کابلشاهان نخستین و اخلاف ایشان (جز للیه شاهان) بسند تاریخی قوی چینی و عربی از قبایل کوشانی اند، ولی دربارۀ للیه شاهان که مؤسس ان کلر برهمنی است، تا کنون واضحی نداریمف و اینک شواهد کوشانی بودن کابلشاهان.
(۱)ابوالولید محمد بن عبدالله بن احمد غسانی مکی مشهور به ازرقی که منسوب به ازرق سر سلسله این خاندان باشد (۳۱) و در حدود ۲۵۰ هت وفات یافتهف کتابی در تاریخ مکه بنام (اخبار مکه و ما جاء فیها من الاثار) نوشت که بار اول در سنه ۱۸۵۸ م بسعی و ستنفیلد از لپرزیگ انتشار یافت، و بعد از ان در سنه ۱۹۳۳ م رشدی صالح آنرا در مطبع مجدیه مکه طبع کرد.
در حوالی ۲۰۰ م هنگامیکه حسن بن سهل سرخسی خراسانی بردر فضل بن سهل ذو الریاستین حکمران خراسان بود لشکریان او تام خراسان را تا زابل و کابل و قندهار و بامیان تا دریای سند و حواشی کشمیر فتح نمودند ازرقی گوید:
چون مسلمانان کابل را فتح کردند، فضل بن سهل ذو الریاستین بامر مامون امیر المومنین در سنه ۲۰۰ هـ تاج اصپهبد کابلشاه بغ مهراب بنی دومی را بمکه فرستاد، و تخت اورا در بیت المال مشرق حفظ نمود و خود کابلشاه با تبعه خویش در مرو بر دست مامون مسلمان شد، و خراج بلاد کابل و قندهار را دو چند پذیرفت و تمام مردم کابل و طخارستان باطاعت اسلام آمدند، و برید از قندهار تا بامیان قایم شد
ازرقی که از ساکنان مکه بود، این تاج کابلشاه را در داخل کعبه آویخته دیده بود وی گوید: که با این تاج کابلشاه را در داخل کعبه آویخته دیده بود وی گوید: که با این تاج یک لوحه نوشته شده هم بود که بران چنین نوشته بودند:
بسم الله الرحمن الرحیم. امر عبدالله الامام المامون امیر المؤمنین اکرمه الله ذالر یاستین الفضل بن سهل، بالبعثة بهذا السریر من خراسان الی بیت الله الحرام فی سنه ماتین و هو سریر الاصبهبد کابلشاه بغ مهراب بنی دومی کابلشاه المحمول تاجه الی مکه المخزون سریره فی بیت مال المسلمین بالمشرق فی سنه سبع و تسعین و مائه، و کتب الحسن بن سهل صنوذی الریاسیتین فی سنة مائتین " (۳۳)
درین نوشته اصبهبد بغ معرب سپهبد شکل دری کلمۀ سپاله پتی سابق الذکر است که بر سکه یکی از کابلشاهان هم نوشته شده و معلوم است که در بین کابلشاهان این لقب عسکری رواج داشت و در ادبیات دری هم مستعمل بود.
نام این سپهبد کابلشاه بغ مهراب هم تاکنون در افغانستان مروج است و فردوسی از مهراب کابل خدای ذکر ها دارد و لقب بغ هم در تمام کتیبه های کوشانی بشکل بک- بکه با نام شاهان آمده و باگوخان یکی از سرداران قبایل یوسفزئی علیا در قرن ۱۶ بود.و بعد از آن در متن نوشته عربی کلمات بنی دومی دیده میشود، که برخی آنرا بغلط (پتی درمی) هندی و مهراب را مهراج هندی ساخته اند (۳۴) کلمه بنی از ابن (فرزند) عربی آمده که جمع آن بنون و ابناء باشد، و در حالت اضافت و خفض به بنی تبدیل میشود مانند بنی فاطمه بنی عباس و غیره.
اما دومی یکی از قبایل پنجگانه کوشانی بود، که در تاریخنامۀ هونهای متاخر هو- هان – شو تالیف فان – یه متوفا ۴۴۶م ذکر آن آمده و این تاریخنامه چینی هم مبنی است بر گزارش جنرال پان- ینگ که بامپراتور چین در سنه ۱۲۵ م داده بود (۳۵)
این گزارش نامه هو- هان- شو در جمله قبایل پنجگانه کوشانی دو- می را قبیله پنجم قرار میدهد (۳۶) و ستین کونو گوید: که امارت پنجم کوشانی دومی= تومی در کاو- فو واقع بود، که بقول مارکورات همین کابل باشد (۳۷)
و ازین مطلب گزارشنامۀ چینی ثابت می آید که بنی دومی ازرقی همین قبیلۀ دومی کوشانی است (۳۸) که درین باره سند چینی و عربی هر دو متفق القولندف و البیرونی هم گوید که اصبهبذ کابل مسلمان شد و از بتان سیمین و زرین گرفتند، که با آن یک نگین یاقوت هم بود، و مامون آنرا فرستاد تا بروی کعبه آویزند(۳۹)
۲-شهزادگان کوشانی در سمت مشرقی افغانستان:
از کتیبه های مکشوفه زابل و جعتو و توچی ووزیرستان که بزبان تخاری و رسم الخط یونانی و زبان سنسکریت و رسم الخط شره داناگری و عربی است که چنین بر می آید که در قرن هفتم و بعد از آن تا فتوح صفاریان و غزنویان، در ولایات شرقی افغانستان تا مجاری سند، شهزادگانی از دودمانهای کوشانی و هفتالی باقی بوده اند، که در زابل بنام شاه زاول (۴۰) در کتیبه های روزگان مذکور اند و در کتیبه جغتوی غزنی بنام گه که تی شاپور (۴۱) و در کتیبه های توچی و زیرستان بنام گومل بغپور (۴۲) یاد شده اند و ازین جمله چند شهزاده به صراحت خود را کوشانی گفته اند بدین تفصیل:
۱-یک کتیبۀ سنگی که بدو زبان و رسم الخط تخاری و سنسکریت از میر علی وادی توچی در ۱۹۲۶ م بدست آمده و اکنون در موزۀ پشاور است، پنج سطر بزبان سنسکریت و پنج سطر هم بزبان تخاری (یعنی دری قدیم شرقی) و رسم الخط شکسته یونانی موجود است، در خط سنسکریت آن که آسیب زیاد دیده برخی از کلمه ها خوانده نمیشود ولی دربارۀ تاریخ بنائی است که در سال ۳۸ روز هفتم نصف روشن ماه بهادره، از طرف شاهی ساخته شده که خود را کهو جنه پتره خوانده است (یعنی کوشان پور) و تاریخ آن ۸۶۲ م= ۲۴۹ هـ باشد در متن تخاری تاریخ آن سال ۶۳۲ خشون و ماه هشتم مساوی با همان ۸۶۲ است که در همین تاریخ ماه شاه م بخت (۴۳) گومل بغپور درینجا یک مادر و یک نی بهت بهار (۴۴) بزرگ گسترانیده بود. و لقب این نی بخت گومل بغپور در تخاری(ماه شاه ) عینا مطابق است یا چندره بهوپه متن سنسکریت که در سنسکریت چندره به معنی ماه و بهوپه به معنی شاه است و کهو جنه پتره متن سنسکریت بصراحت میرساند، مه این گومل بغپور از کوشان زادگان بود و نام نوبخت در حال دورۀ کنیشکاه در کتیبه بغلان هم آمده است و در ادبیات دری و رجال عصر اسلامی نیز همین نام مستعمل بود.
۳ سنگ نوشته های جغتو:
در حدود بیست کیلو مثری غزنی بر کوه برگول دو کتیبه خط یونانی موجود است که یکی از آن متن تخاری تری رتنه (سه جوهر) بودایی است یعنی دانایی- تقوی- اتحاد اجتماعی که از آن نفوذ عقاید بودایی آشکار است.
کتیبۀ دوم کلمات بکه گه که تی شاپور ویما شا الغ (۴۷) دارد که معنی آن (خداوند گار جغتو شاپور و یماشاه بزرگ) باشد. اگر چه درین کتیبه تصریح بکوشانی بودن این شاپور جغتو موجود نیست، ولی از نام و یما بر می آید که باید کوشانی باشد زیرا نام ویما در تسمیۀ رجال این سر زمین سابقه یی دارد که خلف کو جوله کره کدفیسس (۴۸) پادشاه کوشانی و یما نام داشت، و بر مسکوکات او برسم الخط یونانی نامش ووهما و بخط خذو شتهی ویما کته فیسه نوشته شده و لقب شاهنشاه کبیر و منجی دارد که شاید برادر همان کوجوله باشد (حدود ۷۸م ) (۴۹)
چون بموجب شرح گذشته خاندان کابلشاهان از قبیله دومی کوشانی بودند احتمال دارد که شاپور و یما شاه الغ نیز با ایشان ربطی داشته باشد. که نزدیک کابل در جغتوی غزنه حکم میراند (۵۰)