تعریف وحدودموسیقی

از کتاب: رسالهٔ بیان موسیقی یا نظریهٔ موسیقیائی ، فصل اول ، بخش نظریهٔ موسیقیائی
04 June 2024

 موسیقی آهنگ زبان انسانها است ، آنگاهئیکه مادران الفاظ و کلمات زبانشانرا، با صدای بلند در پهلوی گهوارۀ نوزادان و کودکان خود زمزمه میکنند ، این آهنگ را ایشان از مادران شان ، و مادران شان از مادران شان و مادران از مادران .... طی صدها نسل سینه به سینه آموخته  و انتقال داده اند . این مادران نه موسیقی میکنند و نه موسیقی میدانند ، صرف آهنگ زبان خودرا از هزاران سال است ،که بفرزندان خویش می آموزند؛ همین آهنگ نابترین و طبیعی ترین موسیقی روی زمین است.

  بنا به این ملحوظ موسیقی اصطلاح و رویدادی است، که مرجع و منبع آن درتاریخ تمدن انسان خیلی عمیق و دور دست بوده ؛ لهذا از آریائی ، کلدانی ، آسوری ، مصر، روم و یونان خیلی فراتر میرود ؛ زیرا یکی از ذرایع  شرح وبیان عواطف انسانی همین موسیقی است ، که افادۀ تحت اللفظی آن به معنی « گره زدن در هوا است »  ؛موضوع بحث آن صدا و نغمه بوده و چگونگی ترتیب وتنظیم این نغمه ها تمام محتوای بحث موسیقی را در برمیگیرد .                              

کتاب دانشنامۀ الرئیس ابن سینا در مورد موسیقی میگوید : « موسیقی علمی است کسبی که بریاضی مربوط میگردد موضوع آن نغمه های موسیقی است که هم آهنگی  وعدم هم آهنگی این نغمات را مورد مناقشه قرار میدهد همچنین مدت آنها را تعین کرده و قاعده و اصول تالیف را پیریزی میکند ، موسیقی ازدو قسمت تشکیل شده است؛  برخ اول که در رابطه با نغمه ها بوده آنرا لحن یا تألیف ا لحان گویند ، و قسمت دوم زمانیکه دو نغمه را دریک لحن ازهم جدا میکند ، آنرا بنام ایقاع یا وزن گفته اند» ازتعریف الرئیس چنین استنباط میگردد ، که الحان حسن تجانس هستند و ایقاع حسن توازن ؛ آمیزش و مجاورت این دو حسن موسیقی را بوجود می آورد.       

حکیم ابو نصرفارابی در تعریف موسیقی میگوید: « موسیقی هنری است که متوجه لحن است ، و هرآنچیزیکه آنرا ترتیب و ترکیب میکند ، وهم تمام عواملیکه آنرا کامل و مجلل میگرداند .»  حکیم فارابی نظر متقدمین اش را در بارۀ موسیقی نفی کرده ، ودر مورد اتصال موسیقی و متافزیک و نظرات باستانی تمدن یونان و نمایندۀ آن پیتاگور که میگفت : « اجرام سماوی در جریان حرکاتشان صدا هائی را تولید   کرده ، که با همدیکر وصل گشته و هم آهنگی صوتی را خلق میکنند  .»  حکیم فارابی این نظرات را  در حدود هزار و دوصد سال قبل از امروز  رد کرده ودر مورد می نویسد: « درفزیک نشان داده شد که نظزیۀ شان ناممکن است ؛ زیرا حرکات اجرام وسیاره ها هیچنوع صوتی را خلق نمیکنند . گذشته از آن هرچیزیکه به موسیقی نظری مربوط میشود ، یک پدیدۀ هنری است نه طبعیی.»   ( ۱)                                                                                     

حکیم فارابی از اینجهت در زمینه بصراحت  سخن می گوید ؛ زیرا عینیت گفته هایش را بوسیلۀ ریاضی و فزیک  به ثبوت رسانیده است ، وتمام نا همواری هائیراکه یونانی ها نتوانسته بودند حل کنند ، همه را هموار و مسطح میکند و به اینترتیب بنیاد موسیقی را  از تخیلات متافزیک و مذهبی و افسانه پردازی ها خارج کرده ، بدان بعد عینی و عقلی میدهد ، که خود درینمورد چنین می نویسد: « در کتبی که من در مورد موسیقی مطالعه کردم ، دیدم که یک قسمت این هنر بفراموشی سپرده شده است ؛ زیرا درین نوشته ها روشنائی وتجانس کامل وجود ندارد . ومخصوصأ آنگاهئیکه درمورد نظریۀ موسیقیائی صحبت میکنند »(۲)                                                            

صد سال بعد از وفات حکیم فارابی ، دانشمند دیگر تمدن اسلامی ، ابن سینا ، برخورد  یونان قدیم را در مورد موسیقی  و علوم بطور عام چنین ارزیابی میکند           

 : «در جستجوی آن نیستیم که رابطه بین وضعیت آسمان ستاره ها وروان انسان وابعاد موسیقی بر قرار کنیم ؛  زیرا این  خصوصیت افرادی است که موضوع مشخص هر علم را نمی دانند ، زیرا آنها پیرو و میراث خوار فلسفۀ تاریخ خورده و اشتباه آمیز هستند ، که خصوصیات اصلی یک شئی را  با خاصیت تصادفی آن عوضی میگیرند ؛ 

اماآنانیکه انتقاد ، فلسفۀ انتقاد و بازنگری را  دانستند ، تمام اشتباهات وغلطی هائیکه این نوع اقتباسات در قبال دارند  همه را تفکیک و اصلاح نموند ، آنها درحقیقت اغلاط واشتباهات که زیبائی فلسفه یونان را می پوشانید ، پاک کردند و برداشتند ، چنین افراد مستحق استقبال وپذیرش مساعدی هستند, زیرا قبلاً عادت چنین شده بود ، که تمجید زیاد بدون تحقیق وتوصیف زیاد بدون اندیشیدن درمورد فلسفۀ قدیم صورت میگرفت » (۳)    

روحیۀ انتقادی حتی استهزا آمیز ابن سینا دربرخورد با فلسفۀ یونان واشتباهات آن؛  زیرا پیتاگور است(۴) که روان انسان و ابعاد موسیقی را به افلاک وستاره گان رابطه  میدهد ؛ اما این دانشمندان  تمدن اسلامی اند، که خصوصیت انسانی موسیقی ، و مربوط بودن آن به انسانرا برای اولین بار بصورت واضح ومدلل طرح کردند؛ قبل ازایشان موسیقی صرف یک اصطلاح ریاضی متافزیکی بود   ؛  اما بُعد انسانی موسیقی را چنین شرح  و واضح میسازند ، که تا امروز  دیگر هیچکسی نتوانسته است ، موسیقی را بجز از انسان به  چیز دیگری ربط دهد  .

 درموسیقی اندازه و حرف را داخل کردند ، حدود یک جمع کامل را تعین و تشخیص نمودند ، ابعاد موسیقی را بالای  یک تار واحد استخراج نمودند ، که در نتیجه برای اولین بار موسیقی رادرقید مقیاس  و تحریر در آوردند .                                                                                                         

دیدگاه عقلانی و تجربی این دانشمندان ، قواعد موسیقی را چنان  پیشنهاد و پی ریزی کردند ، که تمام انکشافات بعدی در موسیقی ، مانند سائیرعلوم برمبنای همین پیش نهاد ها بنا وتعمیرگردیده  است ، یعنی همین شکلیکه امروز ما می شناسیم .                                                          

موسیقی از نظر منبع وبنیاد خود علم است ؛ اما از نظر منزل و مقصد خود هنر است ؛ زیرا آنگاهئیکه انسان ها برای تشریح ومهار نمودن اصول صوت ؛ از علومی چون ریاضی ، فزیک و حیات شناسی کمک گرفتند ، صرف در پرتو قواعد همین علوم بود که صدا ودر نتیجه موسیقی قانونمند شد.

وقتیکه انسان بدان عوامل وخصوصیات اجتماعی خود را تداخل نمود، از  این مرحله به بعد موسیقی هنرمیشود، بهمین علت است که علوم چون ریاضی ، فزیک وحیات شناسی راکه موسیقی از آنها منبع میگیرد هنر نمیدانیم ؛ زیرا ماهیت موسیقی بعد از مداخله ،  یا  تداخل عوامل اجتماعی  انسان تکمیل میگردد  ، که در نتیجه موسیقی انسان  از یک عکس العمل طبیعی  به   مرحله ٔ هنر انکشاف میکند.                                                                               

موسیقی ذریعه یا وسیلهٔ هست، که هر انسان توسط آن احساسات وعواطف خودرا بیرون میدهد و این وضعیت شاید چندین هزار سال است که ادامه دارد. آنگاهئیکه این طرز بیان به مرحلۀ از پختگی رسیدِ، که توانائی اثر گذاری بر روحیات و حرکات ما را پیدا کرد ؛ تنها ازین مرحله به بعد است ،که  نظریهٔ موسیقیائی پا به عرصهٔ وجود میگذارد. انسان بطور عام وانسانهای دانشمند بطور خاص ، در جستجوی چگونه وچرای موسیقی برآمدند؛ این دانشمندان باین نتیجه رسیدند ،که تمام محتوای نظری موسیقی مبدای علمی داشته و هیچ نهاد یا رابطه طبیعی  یا ذاتی  دران وجود ندارد ؛ پس موسیقی یک اصل کسبی یوده  که احدی نمیتواند موسیقی را  به مفهوم هنرحقیقی بدون اینکه بیاموزد اجرا کند .                                                                     

قوانین موسیقی برای تمام جامعه انسانی عام و جهان شمول است ؛ زیرا محدودیت ها و سهولت های فزیکی صوت ، نزد تمام انسانها همسان ومشابهه است؛ اما درعوض نا همگونی های لسانی عنعنوی، اقلیمی و ساختمان جغرافیائی، تفاوت هائی را در طرز بیان موسیقی نزد کتله های انسانی بو جود آورده است ؛ به همین علت است چنانچه  انسانی از روی احساس و تدبیر اگر زخمۀ بتاری سازی بزند ، ویا نفسی در نای یا سرنائی بدمد ، ویا اینکه آوازی از حنجره بیرون دهد ؛ در هر نقطهٔ روی زمین که باشد سبب صلح  روح وارامش خاطر میگردد .

 این احساس وعاطفۀ انسانی، که درمورد آن صحبت کردیم انسانها بطور عام  بوسیلهٔ آواز خود آنرا شرح وبیان میکنند؛  لهذا صدا بحیث مادهٔ اولیه  موسیقی مورد استفاده قرار گرفته است . چنانچه طبیعی ترین موسیقی ها آواز انسان است.