نگاهی به سلطنت شاه محمود درانی
محمود درانی پسر تیمورشاه درانی و چهارمین و بی کفایت ترین شاه سلسله درانی بود که پس از کور کردن برادرش شاه زمان به سلطنت رسید .
پس از مرگ تیمورشاه درانی در سال ۱۷۹۳ پسر او شاه زمان توانست با زندانی کردن و گرسنگی دادن به برادرانش از آنها بیعت بگیرد و به سلطنت برسد ، البته دو تن از پسران دیگر تیمورشاه یعنی همایون و محمود در میان زندانیان نبودند و بیعت هم نکردند به همین خاطر شاه زمان مجبور شد که برای حفظ تاج و تختش با آنها بجنگد .همایون حکمران قندهار زیر بار بیعت با شاه زمان نرفت شاه زمان هم به قندهار لشکر کشید . همایون با سپاهی که در اختیار داشت برای نبرد با او از شهر خارج شد ولی سپاهیانش بدون نبرد تسلیم شدند و او به بلوچستان فرار کرد ، در بلوچستان همایون با کمک سید خداداد و امیران سند دوباره برای نبرد با شاه زمان لشکر آراست و قندهار را تصرف کرد ، شاه زمان دوباره به قندهار لشکر کشید و همایون بار دیگر فرار کرد ولی این بار دستگیر و کور شد .
محمود که در این زمان حکمران هرات را به عهده داشت پس از آنکه شکست نخست همایون از شاه زمان را ملاحظه کرد حاضر شد که بیعت کند و از شاه زمان تقاضا کرد که او را از حکمرانی هرات برکنار نکند ، شاه زمان به درخواست درباریانش تقاضای او را پذیرفت .
پس از آن شاه زمان که خیالش از هر جانب آسوده شده بود برای مجازات امیران سند که از حامیان شورش همایون بودند رهسپار هند شد ولی این لشکرکشی هم نافرجام ماند زیرا محمود که چشم شاه زمان را دور دیده بود سر به شورش برداشت ، شاه زمان هم از روی اجبار با حکمران سند ، فتح الله خان به توافق رسید که فتح الله یک سوم خراج عقب افتاده را بپردازد و همچنان حکمران باقی بماند . (۱)
پس از این توافق شاه زمان خودش را به سرعت به محمود رساند و پس از جنگی سخت سپاه او را تار و مار کرد ، محمود و صد نفر از بستگانش موفق شدند از آن نبرد سهمناک جان سالم به در ببرند ، پس از آن محمود مادرش را برای شفاعت به حضور شاه زمان فرستاد و شاه زمان شفاعت مادر محمود را پذیرفت . شاه زمان بار دیگر به هند لشکر کشید و در لاهور بود که به او خبر دادند عطاالله خان علی زائی با پنج هزار خانواده به محمود پیوسته است ، شاه زمان که خطر شورش دیگری را احساس میکرد از لاهور به پشاور و از آنجا به کابل رفت ، در کابل مطلع شد که محمود اسباب جنگ را مهیا میکند ، شاه زمان هم بلافاصله به قندهار رفت و از آنجا رهسپار هرات شد و شورش را سرکوب کرد . محمود از این شورش نه تنها سودی نبرد بلکه هرات را هم از دست داد و سرداران و سپاهیانش هم پراکنده شدند و خودش هم به ایران رفت و پناهنده شد . (۲)
شاه ایران به محمود قول داد که او را دوباره به حکمرانی هرات برساند به شرط آنکه محمود تحت سلطه او باشد ، پیشنهادی که محمود پذیرفت
در سال ۱۷۹۸ محمود با کمک میرعلی حاکم قائن سپاهی بسیج کرد و به هرات که پس از او شاهزاده قیصر ( پسر شاه زمان ) بر آن حکم میراند یورش برد ، شاهزاده قیصر و یارانش که توانایی نبرد با محمود را نداشتند پشت باروها پناه گرفتند . زمان خان نائب شاهزاده قیصر که میدانست مدت زیادی نمی تواند در برابر محمود دوام بیاورد نقشه جالبی کشید ، نامه ای جعلی خطاب به سرداران لشکر محمود امیرعلی خان قائنی و امیر حسن خان طبسی نوشت ، این نامه به گونه ای نوشته شده بود که خواننده گمان میکرد سرداران محمود با زمان خان به توافق رسیده اند که محمود را به او بسپارند و در این باره از شاهزاده قیصر عهد و پیمان خواسته اند ، زمان خان در نامه نوشته بود :
شما برای گرفتن محمود عهد و پیمان خواسته بودید حالا برای شما قرآن مجیدی که در حاشیه آن خط و مهر قیصر موجود است برای تان فرستادم تا محمود را به ما بسپارید . . .و در آخر اطمینان داده بود که به گونه مناسبی از آنها سپاس گذاری خواهد شد .
پس از آن ، زمان خان نامه را به همراه قرآن مجید مهر شده به دست فرد زیرکی سپرد و از او خواست که به گونه ای مشکوک به اردوگاه محمود برود و شک نگهبانان اردوگاه را برانگیزد تا او را دستگیر کنند و به حضور محمود ببرند و بعد نامه را به محمود بسپارد ، این نقشه زیرکانه جواب داد و محمود که نسبت به سردارانش کاملا بی اعتماد شده بود شبانه از اردوگاه فرار کرد . زمان خان و قیصر پس از مطلع شدن از فرار محمود به اردوگاه محمود یورش بردند و سپاهش را تار و مار کردند . (۳)
محمود این بار به بخارا فرار کرد و مدتی بعد سفیر شاه زمان به حضور امیر بخارا رسید و از او خواست که محمود را تسلیم کند ، امیر شخصا با این کار مخالفتی نداشت ولی علما نظر او را برگرداندند و محمود به مجبور شد که بار دیگر به ایران برود و منتظر فرصت مناسب باشد ، فرصتی که شاه زمان برایش مهیا کرد ، شاه زمان تعدادی از سرداران بزرگ منجمله پاینده محمد خان بارکزی را به جرم تلاش برای براندازی سلطنت به مرگ محکوم کرد فتح خان پسر پاینده محمد خان به همراه دیگر برادران و بستگانش فرار کرد و خودش را به محمود رساند و او را ترغیب کرد که به جای طلب یاری از دیگران به قندهار برود و با کمک درانیان قندهار تاج و تخت را از شاه زمان بگیرد .(۴)
محمود پذیرفت و به همراه فتح خان به سیستان رفت ، در آنجا دختر بهرام خان حکمران سیستان را به عقد پسر خویش درآورد و پس از آن به قندهار لشکر کشید ، شاه پسند خان را شکست داد و قندهار را محاصره کرد .
پس از ۴۲ روز محاصره قندهار سقوط کرد و به دنبال آن کابل هم به تصرف محمود درآمد ، و شاه زمان به همراه وزیر رحمت الله خان و زمان خان رهسپار پشاور شد ، در راه به پیشنهاد وزیر رحمت الله خان برای استراحتی کوتاه به قلعه ملاعاشق الله شنیواری رفت . عاشق الله شنیواری آنها را دستگیر کرد و خبر این کار را به محمود رساند ، محمود و فتح خان ، اسدالله برادر فتح خان را به قلعه عاشق الله فرستادند تا شاه زمان را نابینا کند .(۵)
دوره اول سلطنت محمود:
محمود بعد از تاج گذاری وزارت را فتح خان واگذار کرد و به او لقب " شاهدوست " بخشید . درهای خزانه را هم گشود و بیشتر ثروتی که احمدشاه ، تیمورشاه و شاه زمان جمع کرده بودند را میان سربازان و سردارانش تقسیم کرد . (۶)
شجاع الملک برادر تنی شاه زمان برای گرفتن انتقام برادر و گرفتن تاج و تخت با ده هزار سرباز به کابل لشکر کشید ، کامران و فتح خان با سه هزار سپاهی راه را بر او بستند ، پیروزی ابتدا با شاه شجاع بود اما درانیانی که در سپاه شاه شجاع بودند به غارت خزانه پرداختند و شاه شجاع شکست خورد.(۷)
در همین زمان غلجایی ها که امید نهفته پس گرفتن تاج و تخت در دلشان زنده شده بود شورشی برپا داشتند و تاج بر سر خانی به نام عبدالرحیم گذاشتند ، پس از آن به غزنی یورش بردند و بعد از نابودی باغ ها و مزرعه های اطراف غزنی از راه لوگر به طرف کابل به راه افتادند.(۸)
محمود که نیروهایش را به فرماندهی وزیر فتح خان برای نبرد با شاه شجاع فرستاده بود سپاهی از خدمت کاران و غلامان شاهی تشکیل داد و آنها را به همراه بزرگان درانی به جنگ فرستاد .
در نبردی که میان غلجایی ها و سپاه اعزامی محمود به وقوع پیوست غلجایی ها با وجود مزیتی که از نگاه تعداد نیرو بر درانیان داشتند شکست خوردند و پس از تلفات بسیار به روستاهای شان برگشتند ، سپاهیان محمود سرهای بریده کشته شدگان غلجایی را به دربار محمود بردند و به فرمان او مناری از آن سرها برپا کردند .حمله غلجایی ها به قندهار که احتمالا با همین نبرد مصادف بود هم با شکست آنها پایان یافت . (۹)
شورش سال ۱۸۰۲ غلجایی ها هم به وسیله فتح خان به شدت سرکوب شد و فتح خان در نبرد دیگری که در ماه می همان سال در منطقه گلچین رخ داد آخرین قوای آن ها را هم تار و مار کرد ، غلجایی ها در این نبرد مدافع بودند و برای جلوگیری از نابودی منطقه به دست فتح خان با او جنگیدند ولی شکست خوردند و خان آنها عبدالرحیم خان که قرار بود بعد از شکست محمود به تاج و تخت برسد به همراه دو پسر و شهاب الدین خان به توپ بسته شد . (۱۰)
شاه شجاع هم همزمان با شورش غلجایی ها به پشاور حمله کرد ولی شکست خورد . پیروزی دیگری که نصیب محمود شد شکست ازبک هایی بود که از رود آمو عبور کرده و وارد بلخ شده بودند .
محمود که در بی کفایتی و تن پروری سرآمد روزگار خویش بود حتی از عهده تامین امنیت پایتخت هم برنیامد و سپاهیان او هرکاری که دلشان میخواست میکردند و محمود هم به شکایت های مکرری که از آنها میشد توجهی نمی کرد، مردم کابل که کارد به استخوان شان رسیده بود قیام کردند و البته فتواهای میر واعظ هم در این قیام بی تاثیر نبود ، بالاحصار مقر محمود به محاصره مردم درآمد و شجاع الملک با کمک مختارالدوله وارد کابل شد و بر تخت نشست .شاه شجاع شاه زمان را آزاد و عاشق الله شنیواری را مجازات کرد او تصمیم گرفته بود که محمود را کور کند اما بشاهه درخواست شاه زمان بجای کور کردن محمود او را در یکی از سیاهچال های بالاحصار زندانی کرد . (۱۱)
فتح خان هم پس از مدتی به شاه شجاع پیوست اما پس از مدتی دوباره به قندهار رفت و برادر خود شیردل خان را به کابل فرستاد که زمینه فرار محمود از زندان را فراهم کند ، شیردل خان با کمک قزلباش ها محمود را از زندان فراری داد .(۱۲)
قیصر که مصمم بود انتقام پدرش را از فتح خان بگیرد او را زندانی کرد ، محمود پس از فرار از زندان با کمک دوست محمد خان و شیردل خان به راهزنی پرداخت و به وسیله تاراج کاروان ها و باج گرفتن از روستاییان توانست نیرویی مهیا کند و به قندهار هجوم ببرد . شاهزاده قیصر در قندهار پناه گزین شد و محمود قندهار را محاصره کرد ، این محاصره سه ماه طول کشید ولی از طرف شاه شجاع نیرویی برای کمک به قیصر فرستاده نشد محمود هم نتوانست قندهار را فتح کند ولی موفق شد که قیصر را راضی کند که فتح خان را آزاد کند . (۱۳)
فتح خان و محمود به کابل حمله کردند و شاه شجاع را شکست دادند ، محمود بار دیگر به سلطنت رسید و وزارت را به فتح خان بخشید .
دوره دوم سلطنت محمود:
فتح خان در دوره دوم سلطنت محمود که قدرت را کاملا در دست داشت حکمرانی شهرها و بخش های مهم کشور را به برادرانش واگذار کرد ، او همچنان توانست اوضاع را سر و سامان بدهد ، پس از آن محمود وزیر فتح خان را برای گرفتن هرات از شاهزاده فیروز و سپردن آنجا به شاهزاده کامران به هرات فرستاد ، فتح خان خارج از هرات اطراق کرد و برادرش دوست محمد خان را برای تسخیر ارگ و باروهای هرات فرستاد دوست محمد خان پس از انجام این کار دست به تاراج ارگ زد و کار را به جایی رسانید که لباس های خانم ها را از تن شان بیرون آورد (۱۴) او حتی از هتک حرمت به دختر شاه محمود ( خواهر شاهزاده کامران ) هم خودداری نکرد ! (۱۵)
فتح خان پس از فتح هرات برای رویارویی با ایرانیان با سپاهی که تعدادی از سران خراسان و حکمران خوارزم هم به آن پیوسته بودند از هرات خارج شد ، (۱۶)دولت ایران لشکری برای مقابله با فتح خان فرستاد ، سپاهیان فتح خان که تعدادشان بیشتر بود در آستانه پیروزی بودند که گلوله ای به دهان فتح خان اصابت کرد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت
به زودی خبر کار ددمنشانه دوست محمد خان به محمود و کامران رسید و آنها که دل خوشی از وزیر فتح خان نداشتند تصمیم به مجازات وزیر گرفتند .
کامران شخصی به نام منصور خان را به حضور شجاع السلطنه (حسن علی ميرزا) حکمران خراسان فرستاد و به وی پیام فرستاد که جنگ میان دو کشور برخلاف خواست شاه محمود بوده و فقط به ابتکار وزیر فتح خان صورت گرفته است و اکنون شاه محمود در پی جبران آن است و حاضر است که از دولت ایران عذرخواهی کند ، فتحعلی شاه قاجار که به مشهد آمده بود فرستاده کامران را به حضور پذیرفته و پاسخ داد که برای رفع خصومت میان دو دولت ، بايد وزيرفتح خان ، مسئول جنگ میان دو کشور را کت بسته به دربار ایران بفرستند و یا در همانجا نابينا کنند .(۱۷)
کامران با کمال میل این درخواست را پذیرفت و عطا محمد خان بامیزایی به فرمان کامران فتح خان را کور کرد ، برادران وزیر در پی انتقام برآمدند ، شاه محمود از وزیر نابینا خواست که به برادرانش که سر به شورش برداشته بودند نامه بنویسد و از آنها بخواهد که با او بیعت کنند ولی فتح خان نپذیرفت و جواب داد که او که اکنون اسیر نابینایی بیش نیست و تسلطی بر برادرانش ندارد شاه محمود از این جواب به خشم آمد و فرمان مرگ او را صادر کرد ، درباریان هم اول انگشتان او را بریدند و بعد دست ها و پاهاى او را از حد مفاصل قطع کردند، پس از آن بينى، گوش ها و لب هاى او را بریدند و آخر از همه سر او را از تن جدا کردند . (۱۸)
سلطنت محمود هم پس از کشتن وزیر فتح خان به درازا نکشید و او مجبور شد که به همراه پسرش کامران به هرات برود و به حکمرانی همانجا قناعت کند ، البته در آنجا هم نفس راحتی نکشید و پدر و پسر به صورت مداوم بر سر حکمرانی هرات با هم درگیر بودند تا آن که محمود به گونه مشکوکی مرد .
جسد محمود در سال ۱۸۲۹ در گرمابه اش پیدا شد ، احتمالا او را به فرمان پسرش کامران خفه و یا مسموم کرده بودند . (۱۹)