32

خوارزمشاهیان

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

خوارزم ولایت معروف و سرسبز و آبادانی بود که از دریای آمو سیراب میشد،  و در حدود هشتاد فرسخ طول داشت،  و روستاهای آن متصل یکدیگر بوده و دارای شهر های پربازار و اراضی مزروع و کاخها بود،  پایتخت این ناحیت را گرگانج (جرجانیه)  گفتندی و از زمان قدیم با بلاد شمالی افغانستان و ماوراءالنهر روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داشتی،  و بقول مارکوارت ایریانم ویجو (سرزمین اصلی آریائیان قبل از هجرت به باختر)  همین جاست. و این نام در اوستا XVARIZEM و در فرس قدیم هوارزمیش بود،  و خوارزمی زبانی بود نزدیک به السنۀ دیگرآریائی که در حفریات اخیر آثار آن برامده است،

و البیرونی هم در آثار الباقیه آنرا زبان مستقل شمرده و نامهای ماههای آنرا داده است و گوید که ملوک خوارزم را (خوارزم شاه)  گویند.  

در حدود ٣٢هجری احنف بن قیس فاتح عربی سرزمین های مادون نهر را از تخارستان تا تالقان و فاریاب و جوزجان بگشود، و از راه کرانه های امو به خوارزم گذشت،  ولی آنرا بدست آورده نتوانست،  و در عصر یزید بن معاویه نیز سلم بن زیاد به چهار صد هزار درهم با اهل خوارزم صلح کرد،  و چون یزید بن مهلب از طرف حجاج به خراسان آمد،  وی نیز با خوارزمیان جنگید (حدود ٨٢هجری) و در حدود سنه ٨۶هجری قتیبه بن مسلم باهلی آنرا فتح کرد. 

بقول البیرونی مؤسس اولین خاندان خوارزم شاهیان کیخسرو بود،  و از اوایل اسلام خوارزم از حیث حکومت منقسم بدو قسمت گشت: 

در قسمت شمالی که پایتخت آن گرگانج بود،  معمولا از طرف امرای عرب اداره میشد و قسمت جنوبی که مقر آن (کات)  باشد،  منطقه خوارزم شاهان بود،  و خاندان معروف خوارزمشاهیان قبل و بعد از اسلام مامونیان بودند که مؤسس آن در دورۀ اسلامی ابو سعید احمد بن محمد در حدود ٣۴۰هجری باشد،  و مسکوک او از ٣۶۶هجری در دست است،  و ازین دودمان ارثموخ خوارزمشاه در حدود آغاز سنه هجری میزیست که نسبش بقول البیرونی به افریغ میرسید،  و چون قتیبه دومین بار بر خوارزم دست یافت خوارزمشاه اسکجموک بن ازکاجوار بن سبری بن سخر بن ارثموخ مذکور را به خوارزمشاهی شناخت (حدود ٨۶هجری) که سلسله نسب احمد بدو میرسید.  احمد بن محمد بن عراق بن منصور در دست به آن بن عبدالله بن ترکسباثه بن شاوشفر بن اسکجموک. 

دوم: ابوعبدالله محمد بن احمد که بقول ابن اثیر (٩- ٧۶) در سنه ٣٨۵هجری درگذشت. 

سوم: مامون بن محمد که خانواده را بنامش "مامونی" گویند از طرف سامانیان ولی خوارزم بود در گرگانج و او با ابوعبدالله خوارزمشاه جنگید و غلبه جست و لقب خوارزمشاهی را در سنه ٣٨۵هجری به خانواده خود منتقل نمود،  وفاتش ٣٨٧هجری است و یک دخترش در حبالت سلطان محمود بود .

چهارم: ابوالحسن علی بن مامون در سنه ٣٨٧هجری جلوس کرد، و حره بنت سبکتگین را بزنی گرفت،  و ابن سینا را در خوارزم پذیرائی کرد و سکۀ او موجود است.  


پنجم: ابوالعباس مامون بن مامون در ٣٩۰هجری.

ششم: ابوالحارث محمد بن علی بن مامون که در سنه ۴۰٧ سکه زده و در سنه ۴۰٨هجری سلطان محمود او را از بین برداشت،  و از دربار غزنه حاجب کبیر التونتاش را بحکومت خوارزم گماشت،  و لقب خوارزمشاه داد و خاندان مأمونیان منقرض شد،  و بعد از التونتاش هارون پسرش ۴٢٣هجری و اسماعیل خندان بن التونتاش ۴٢۵هجری و شاه ملک ۴٢٩هجری حکم راندند،  تا که در سنه ۴٣۴هجری بدست طغرل بیگ سلجوقی از بین رفتند. 

خانواده دوم خوارزمشاهیان بدست انوشتگین یکی از غلامان بلکاتگین اساس گذاشته شد،  و او در حدود ۴٧۰هجری در دولت سلجوقی شهرتی بدست آورد و لقب "غرشاه" را گرفت،  چون در (۴٩۰هجری) حکمران گماشته بر کیاروق،  اکنجی قچقار کشته شد،  امیر داد حبشی ولی خراسان به تصویب بر کیاروق،  قطب الدین محمد بن انوشتگین را به خوارزمشاهی گماشت،  و پس از او این منصب تا خروج چنگیز درین خانواده باقی ماند،  که گاهی منطقه نفوذ ایشان تا زمینداور هم میرسید،  و در ۶۱٧هجری جلال الدین منکبرنی آخرین خوارزمشاه با لشکر چنگیز در سرزمین افغانستان مقاومت های متعدد کرده است. 

دیگر افراد این دودمان که به خوارزمشاهی رسیده اند:  

٣- اتسز بن محمد که در سنه (۵٢۱هجری) بشاهی رسید و سکه زد در سنه ۵٣٣هجری از سلطان سنجر شکست خورد ولی در ۵٣۵هجری تخت خوارزم بدو باز داد.  در عصر او علی چتری در هرات برخاست ولی اتسز تمام ممالک سنجری را گرفت،  و دربارش مجمع افاضل گشت.  و رشیدالدین وطواط کتاب حدایق السحر خود را بنام او نوشت وفاتش جمادی اخری ۵۵۱هجری است. 

۴- ایل ارسلان بن اتسز: بعد از مرگ پدر برتخت خوارزم شاهی نشست،  و با قبایل قراخطا و قفچان صلح کرد و بقایای ملوک سنجری را از خراسان براند و یا صلح کرد در ۶۵٨هجری درگذشت. 

۵- سلطان شاه ابوالقاسم محمود بن ایل ارسلان (۵۶٨- ۵٨٩هجری) که در مکاوحت با برادرش به دربار غور و حضرت سلطان غیاث الدین پناه آورد،  ولی چون دربار غور را را با سلطان تکش معاهدتی بود،  بدو مددی ندادند،  و محمود به ماوراءالنهر رفت و از خان خطا کمک گرفت،  و خراسان را از تصرف و جور امراء غز مستخلص کرد،  و به مرو دارالملک ساخت،  و بهاءالدین طغرل ملک هرات بدو پیوست،  و سرحدات غور را زحمت میداد،  ولی سلطان غیاث الدین غوری لشکر های غور و بامیان و سیستان را در مرورود فراهم آورد،  و تا شش ماه مصاف افتاد،  و در آخر لشکریان سلطان غور از مرغاب گذشتند،  و بهاءالدین را بکشتند و محمود منهزماً در سنه (۵٨٨هجری) به مرو برگشت و زهر خورد و هلاک شد ۵٨٩هجری. 

۶- ابوالمظفر سلطان تکش بن ایل ارسلان: ۱٢ربیع الاول ۵٨٩هجری بر تخت نشست وی پادشاه بزرگ وعالم و با هنری بود که نصف خراسان را بقوت در ضبط آورد و سرحد های مملکت او تا کرانهای هلمند میرسید.  چنانچه مسکوکات فراوان او در زمینداور (داور) ضرب شده و از آنجا بدست می آید. تکش با قبایل قفچاق و خطا صلح داشت و مازندران و برخی از عراق بگرفت و سلطان طغرل برادر زادۀ سنجر را اسیر نمود. و دربار خلافت بغداد را به تهدید انداخت،  و ابن القصاب وزیر بغداد را شکست داد. دربار خلافت دو نفر سفیران خود ابن الربیع و ابن الخطیب را بدربار فیروز کوه غور فرستاد تا از تعدی تکش در حضرت سلطان غیاث الدین استغاثه نمایند،  ولی سلطان تکش در ۱٩ رمضان ۵٩۶هجری درگذشت.

٧- علاءالدین محمد بن تکش. بعد از وفات پدر به خوارزمشاهی رسید و نشاپور را به برادر خود علیشاه (مقتول ۶۰٩هجری) داد،  و بدربار غور و غزنه سفیران فرستاد و صلح طلبید و بعد از درگذشت سلاطین غور خراسان را بدست آورد،  و ملک عزالدین خرمیل غوری بدو پیوست و بعد از محاصره یازده ماه هرات را فتح کرد،  و بلخ را نیز بگرفت و سرحد های کشور او تا بلاساغون و کاشغر و خطا رسید،  و تاینکو طراز و گورخان خانان در ترکستان باو سر فرو نهادند،  و ممالک عراق و آذربایجان بگرفت و سلطان جلال الدین علی سام غوری را در بامیان بکشت و در سنه ۶۱٢ بر غزنه لشکر کشید و تاج الدین یلدوز را بطرف هند راند،  و سرحد کشور او تا دریای سند رسید و پسر خود جلال الدین منکبرنی را به حکمرانی افغانستان گماشت.  ولی در سنه ۶۱٧هجری لشکریان چنگیز از سمت شرقی به کشورش تاختند،  و او مغلوباً به جزیرۀ آبسکون فراری شد،  و در همین سال درگذشت. 

از جمله برادران علاءالدین یکی یونس خان بن تکش حکمران عراق و دیگری ملک خان حکمدار نشاپور و خراسان و علی شاه حکمران عراق و اصفهان بود،  و مدتی هم از پسران علاءالدین محمد، ارزلو شاه در ۶۱٧هجری بعد از فرار پدر برتخت نشست،  ولی لشکریان چنگیز خوارزم را بگرفتند. همچنین رکن الدین غور یشانستی بن علاءالدین محمد مدتی حکمرانی عراق داشت،  تا که در سنه ۶۱٧هجری لشکر چنگیز او را در آنجا کشت. و آق سلطان پسر علاءالدین محمد نیز مدتی در کرمان پادشاه بود،  تا که بدست براق حاجب خطائی کشته شد.

٨- آخرین پادشاه دلاور و پسر مهتر سلطان محمد خوارزمشاه جلال الدین منکبرنی است که در سنه ۶۱٧هجری بجای پدر فراری خود نشست و با لشکریان چنگیز مقاومت های مردانه نمود. 

او در حیات پدر نایب السلطنه خراسان و غور و غزنه و وزیرش شهاب الدین الپ سرخسی بود. که از طرف خود غزنه را به ملک کربر و فیروز کوه را به مبارزالدین سبزواری و کرمان را به ملک الامراء و پرشور (پشاور) و بوبکرپور را به ملک اختیارالدین محمد علی خرپوست سپرده بود. 

چون پدرش در سنه ۶۱٧هجری از حمله چنگیز بگریخت وی در نشاپور و بیابان خراسان و کرمان و بلاد نیمروز و بست و داور مقاومت ها کرد،  تا که در غزنی ملک خان امین حاجب حکمران شکست خوردۀ هرات هم بدو پیوست.  چنگیز داماد خود قوتوقو نوین را به تعقیب ایشان گماشت و سه بار در حدود پروان کابل جنگ کردند و قوتوقو را بشکستند،  تا که چنگیز از تالقان خراسان بجنگ او آمد،  و جلال الدین به پرشور (پشاور)  پس نشست و چنگیز او را تا کنار دریای سند تعقیب کرد و در جنگی که بر کنار آب سند کرد شکست خورد و خود را در آب انداخت و از راه اوچه و ملتان و کرمان به پارس رفت (۶٢۱هجری) تا که در ۱۵ شوال ۶٢٨ بدست کردان کشته شد. و سلالۀ این دودمان برو ختم گردید،  و تفصیل این احوال در شرح چنگیزخان خواهد آمد (رجوع شود به شجره نسب نمبر ۵٩)