138

سبکتگین

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

معین الدوله و ناصر الدین امیر ابو منصور سبکتگین بروایتی بعد از مرگ ابو اسحق و بروایتی پس از خلع پریتگین به اتفاق سران ملک وسرداران سپاه با مارت برداشته شد روز جلوس وی ۲۷ شعبان ٣٦٦ هجری قمری بود سبکتگین در سال ۳۳۱ تولد شد و پدرش جوق نام داشته و در ۱۲ سالگی یکی از قبایل همجوار به شهری که پدر جوق میزیست حمله برده سبکتگین را اسیر کردند و به نصر حاجی که از بازرگانان آن وقت بود فروختند خانواده سبکتگین چه مذهب داشته اند درست معلوم نیست خود سبکتگین که در دست نصر حاجی بوده اسلام اختیار نموده است بیهقی انجا که از ممدوح خود فرخ زاد ستایش میکنند گوید چون ایزد عز ذکره خواست دولتی بدین بزرگی پیدا شود در روی زمین امیر عادل سبکتگین را از درجه کفر به ایمان رسانید.

بیهقی اوایل حال سبکتگین را از زمان شریف ابو المظفر روی از زبان جد خود احمد ابن ابی القاسم علوی روی از زبان خود سبکتگین به تفصیل شرح داده.

از نبشته بیهقی بر می آید که سبکتگین در نیشاپور نزد الپتگین آمده و از گفته دیگران معلوم میشود که در بخارا به وی ملحق شده است بهر حال در سال ٣٤٨ سبکتگین نزد الپتگین آمد و التگین در آنوقت بدربار عبدالملک مقام حاجب الحجابی داشت. سبکتگین نظر به استعداد اندیشه و توانائی تن و مهارت در فنون عسکری و مخصوصاً در هنر شمشیر بازی در روزگار اندک مقام بزرگ حاصل کرد و البتسکین شیفته هنر ولیاقت او شده دختر خود را به عقد ازدواج او در آورد و در تمامت کارها چشم بوی داشت و چون میدانست خطر بیگانگان یعنی از یکسو کارروائیهای خلافت بغداد و از جانب دیگر تعرضات سلسله خانیه و در عین حال نفوذ در باریان که تحت تاثیر دیگران قرار یافته اند سلطنت آل سامان را تهدید می کند برای حفظ و بقای قدرت ملی در این نواحی تشکیل سلطنت جدیدی را در قلب افغانستان لازم می شمرد و درین کار با البتگین همراه و یگانه مشوق و مدد گار او بود روز جلوس اورا اهالی فرخنده شمردند و جشن گرفتند و داعیه سلطنت او از طرف تمام طبقات اهالی بخور سندی تمام لبیک گفته شد.

نخستین امری که سبکتگن در پیش داشت توسعه نفوذوی و بسط سلطنت بود که میخواست با تشکیلات جدید ایجاد وحدت ملی نماید و کشور را از خطر تفرقه وانحطاط نجات بخشد .

در سال اول جلوس خود بست را ضمیمه غزنی گردانید در ولایت بست شخصی بنام طغان امارت داشت بای تو ز نام که وی نیز از مردمان بست بود بروی شورید و امارت او را متصرف گردید طغان روی بحضرت غزنه آورد و به ناصرالدین سبکتگین تظلم برد و از و در کار خود مدد خواست و شرایطی بحضرت او تقدیم نمود بر این ترتیب که اگر سبکتگین بوی یاری کند آن شرایط را انجام دهد :


(1) غزنه را پایتخت دولت جدید افغانستان بشناسد و ما لیات بست را چندانکه سبکتگین تجویز نماید بخزانه غزنه همه ساله برساند. 

(2) هر وقت که خطر خارجی پیش شود یا سبکتگین بخواهد بر بیگانگان حمله نماید طغان با انصار و اعوان خویش در حفظ و پیشبرد مملکت انباز گردد.

(۳) همه ساله فرزندی از و در حضرت غزنه باشد.

سبکتگین داعیه او را پذیرفت و پیشنهادات او را که مبنی بر قوام امنیت و سعادت مملکت بود مورد اجابت قرار داد و خود بنفس خویش قصد بست کرد و بابای توز محاربت شدید نمود و او را شکست داد طغان دوباره بر بست بر قرار گردید .

ولی او مردی و عده خلاف و دوروی بود و در انجاز شرایطی که خودش گذاشته بود تهاون می نمود و هر روز حیات و مماطلتی اشکار میساخت تا اینکه یک روز ناصر الدین از و شدیداً ایفای شرایط را خواهش نمود ووی جوابی درشت داد و سخن بجدال کشید طغان مغافصة شمشیر بر آورد و دست ناصر الدین را زخمی ساخت ناصر الدین با وجود جراحت شدید دست به شمشیر یازید وطغان را مجروح گردانید سبکتگین خواست ضربت دیگر زند لشکرها بهم بر آمد و جنگی عظیم رخ داد و اخیراً فتح نصیب لشکر سبکتگین شد و بست ازین تاریخ به بعد در قلمرو حکومت او قرار گرفت و این فتح دریـک ساعت روز بعمل آمد طغان و بای تو زبکرمان گریختند و دیگر هوای حکمرانی در سر نکردند .

مفادی که بیشتر از همه چیز درین فتح نصیب ناصر الدین شد همانا ابو الفتح دبیر دانشمند بست بود که بدربار ناصر الدین مشرف گردید و نظر به کار کاردانی و حسن لیاقت او ناصر الدین وی را به کتابت تکلیف نمود و گفت چنان که بدر بار بای تو ز خدمت میکرد بدر بار غزنه نیز خدمت نماید ابوالفتح خودش پیشنهادی داد که او را تا زمانیکه کمار ولی نعمت سابقش بای توز یکطرفه میشود از کار برکنار داشته باشند این رای بحضرت سبکتگین منظور افتاد وأبو الفتح را برخج فرستاد و بعد از مدتی او را طلب داشته دیوان رسایل را بدو تفویض نمود.

و این دانشمند روز گاری در عهد سلطان محمود رحمت الله علیه بمشاغل سلطنتی پایدار بود تا اینکه حضرت محمود بر او مواخذه کرد که این قصه را در محل آن ذکر خواهم نمود به تفصیل. بعد از فتح بست سبکتگین تصمیم گرفت تا ولایت قصد ار را که در جوار مملکت او بود نیز فتح نماید.

والى قصد دار که نام آن را مورخین نشان نداده اند از اطاعت وی سر باز زد و سبکتگین بالشکر انبوه به قصدار ورود نمود والی حصاری شد و امیر بکار محاصره پرداخت و متانت حصار تعویقی در کار افکند سبکتگین ناگهان بروی شبخون زد و حصار را مفتوح ساخت و والی قصدار را اسیر نمود والی عذرها پیش کرد و سبکتگین از سر جرایم او گذشت و او را بنواخت و حکومت آن ولایت را با شرائط ذیل بروی مقرر داشت .

۱ـ  در خطبه ها و سکه نام ناصر الدین باشد.

2-  والی هر سال آنچه را با ناصر الدین مقرر کرده بخزانه غزنی بپردازد وی شرایط متذکره را قبول کرد.

و کار بست و قصدار بدین صورت خاتمه یافت وسبکتکین فاتحا وغانما به غزنه مراجعت نمود و آنگاه شروع کرد به تسخیر هندوستان در آن روزگار جیپال که از جانشینان کابل شاهیان و از بقایای کوشانی های کوچک بود بر گندها را حکومت داشته از لغمان تا دریای چناب تحت حکومت آنها بود در مقابل پیشرفت سلاطین اسلامی افغانستان خویش را به تدریج بطرف نقاط شرقی قلمرو خویش کشیدند. سبکتگین مجبور بود برای توحید مملکت و بسط و توسعه دین فرخنده اسلام گندهارا را فتح نماید و برای این امر شروع به جمع آوری لشکر نمود و به غذای هند و توحید مملکت تصمیم گرفت .

جیپال چون از تصمیم ناصر الدین آگاه شد در حدود 376 با لشکرى گران قصد غزنه نمود سبکتگین نیز با اردوی خود جانب شرق عزیمت کرد. هر دو لشکر در حدود کوه غوزک با هم ملاقی شدند این کوه از لغمان اندک بطرف غزنی بود. مفصل حوضۀ حکمرانی ناصر الدین وجیبال محسوب میگردید.

درینجا مصافی سخت عظیم روی داد و هر دو جانب مردانه جنگیدند. درین اثنا طوفان ناگهانی برف و باد برخاست و جیپال مجبور به مصالحه گردید عتبی این طوفان را متکی بر اسطوره چشمه آبی میداند که دران نواحی بوده است.

شهزاده جوان محمود بن سبکتگین که در این جنگ مردانگی و شجاعت ها از خود آشکار کرده بود به مصالحه راضی نشد و ابای عظیم کرد و گفت این حادثه را جز به قهر نتوان خاتمه داد جیپال رسول دیگر فرستاد و عرض کرد که اگر مصالحه بمیان نیاید آنچه اموال واثقال که اکنون در دست ماست از ناطق و صامت همه را تباه سازیم و به آتش افگنیم چنانچه جز مشت خاکستری بیش نماند. سبکتگین مصلحت در مصالحت دید و به صلح راضی شد . جیپال وعده کرد که هزار هزار درهم شاهی و پنجاه فیل بطریق جزیه بدهد و چند شهر وقلاع مملکت خود را بگذارد و چندی از خویشان و معاریف و وجوه لشکر خویش بگروگان بدربار غزنۀ بسپارد و چند تن از مامورین سبکتگین در صحبت او بروند و آن قلاع و بلاد را که جیپال تخلیه می نماید به تصرف خویش گیرند بدین جملت عهد کردند و از یکدیگر مفارقت نمودند جیپال چون بپای تخت مملکت خود رسید نقض عهد نمود و رفتاری بس ناپسند کرده نمایندگان سبکتگین را گرفتار کرد سبکتگین در اول این مسئله را دروغ پنداشت ولی بعدها چون قضیه آفتابی شد باور نمود وبالشکرى جرار جانب قلمرو جیپال حرکت نمود و لغمان را که از معمور ترین آن نواحی بود فتح نمود و بسیاری بلاد مجاور آنرا مسخر ساخت و شعار اسلام را در آن دیار آشکار کرد و مساجد بنا نمود چون جیپال این حالت را مشاهده نمود فریاد نامه ها با طراف نوشت و از راجگان شمالی استعانت کرد و بیاری آنها لشکری مرکب از صد هزار سوار ترتیب داده جانب غزنه روان شد امیر ناصر الدین نیز لشکری ترتیب داده بمقابل جیپال صف آرائی نمود.

پیش از انکه جنگ شروع شود میگویند سبکتگین برپشته بلندی فراز آمد از عدت وکثرت لشکر جیپال آگاه شد سران و سرداران لشکر خود را گرد آورد و هریک را به تشریفات گران مایه و مزید اقطاعات وعده داد .

و از آنها عهدهای استوار گرفت و امر داد تا اول پانصد پانصد تن متناوبا بجنگ مبادرت ورزند تا لشکر دشمن پراگنده شود بعداً یکبارگی حمله نمایند . جنگ بدینصورت آغاز و در نتیجه بفتح غزنویان انجام یافت سلطان غزنه فاتح برآمده و جیپال شکست فاحشر یافت و علاقه های بین لغمان و پشاور تسخیر و در قلمرو سلطنت غزنه افزوده گشت و القاب همایون ناصر الدین طراز خطبۀ و سکۀ آن نواحی گردید مرد مانیکه درین نواحی مقام داشتند چون سبکتگین را خیر خواه و بانی استقلال ملی دیدند از فتح او شاد شده در جمله حشم او منحصر گردیدند و سلطان غزنه هزاران سوار از دلیران این قوم در زمرۀ عساکر احتیاطی منسلک ساخت تا هر وقت که عزم جنگ نماید با سایر هموطنان خود دوش بدوش خدمت نمایند.