پاراداتا یا پیشدادیان

از کتاب: افغانستان در پرتو تاریخ

-یک دورۀ بزرگ تحول زندگانی اجتماعی-

یکی از نشانه های قدامت و کهنسالی برخی از کتله های بشری داشتن سلاله های باستانی است که مراتب قدامت زمان آنها را تاریخ مشخص نمیتواند ولی به مراتب از دود مانهای تاریخی و پادشاهان ادوار تاریخ نام ایشان وکارنامه های آن ها بیشتر معروفیت دارد.

مملکت افغانستان با اینکه خودش من حیث ساحه جغرافیائی کوچک است ولی با اتصالی که به کتلۀ قدیم  آریائی دارد؛ من حیث ممیزات نژادی به کتله تعلق می گیرد که یاد داشتن عنعنه و اسطورهای تاریخی در میان جوامع بشری اختصاص دارد.

کتله آریائی درآن موقعی که هنوز شاخه هندی و ایرانی ازهم جدا نشده بودند و هنوز درخانه مشترک خویش درمیان هندو و ایران در شمال افغانستان کنونی، درشمال هندوکش درشمال آمو داریا حوزۀ بین سر دریا و آمو داریا در حوالی فرغانه در (آریانم و یگو) یا (آریانا ویجه) یا (اران وج) درزاده گاه مشترکه خویش می زیستند؛ خاطره های پیش خود دارند که بنام خاطره های مشترک ازآن یاد کرده می توانیم.

دورۀ زندگانی کتله هند و ایرانی دوره و مدت و زمانی داشته که تعین مراتب آن خالی از اشکال نیست. اجداد مشترک کتله آریاهای (افغانی و هندی و ا یرانی) در آن روزگارانی که هنوز تن به مهاجرت نداده و درحوزۀ آمو دریا و مناطق شمال وجنوب آن در فرغانه و باختر می زیستند ومشغول زندگانی نیمۀ مالداری و نیمه زمین داری بودند؛ از دودمان ها و پادشاهائی


صحبت می کند که خاطره آنها و خاطرۀ کارنامه های آنها قسمت حماسی ادبیات ما را تا امروز تشکل داده است.

سرود ویدی وسرود اوستائی که هر دو در زادگاه مشترک این کتله ها در شمال وجنوب افغانستان شروع شده و خاطره های از رودخانه ها و کوههای این سرزمین در آنها موجود است یکسان ازین پادشاهان نام می برند.

جای بسیار تعجب است که این پادشاهان نه بصورت متفرق و پراگنده یاد شده اند بلکه دسته دسته و خاندان خاندان از آنها یاد آوری بعمل آمده است.

قدیم ترین خاندان سلطتنی که ادبیانت فارسی دوره های اسلامی ما آنها را به نام پیشدادیان) و حتی به صفت (پیشدادیان بخلی) یاد کرده است خاندان (پارا) که (پیش) معنی دارد و دیگر (داتا) که شکل اولیۀ کلمۀ (داد) است و فوری معلوم شود که (پیشدادیان ) ترجمۀ یا عین همان نام قدیم (پاراداتا) است و اگر در دوره های نسبتأ جدید تر (پیش دادیان) را به صفت (بلخی) خوانده اند؛ به غلط نرفته اند؛ زیرا در آن دورۀ هائی که اوستا من باب مثال از پادشاهان (پارادتا) یاد می کند (بلخ) را بنام (بخدی) و به صفت شهری (یا پرچم های بلند) تعریف می کند.

پادشاهان دودمان (پارادتا) عبارت بودند از :

(هوشیا نغا) (۲) تخمه اورویا (۳) (یما) یا (یاما) (۴) تربتونا و غیره که در ادبیات فارسی آنها را به نام های که بدان مانوس می باشیم به صورت ذیل می سناسیم:

(۱)هوسنگ (۲) ظهموات (۳) جم یاجمشید (۴) فریدون وغیره.

شبهه ئی نیست که دوره حکمفرمائی خاندان (پاراداتا) ازنقطه نظر تحول مراتب زندگانی اجتماعی مصادف به زمان استقرار کتله آریائی (هندوایرانی) یا (باختری) به زمین و شهر نشینی است به عبارت دیگر دورۀ غارنشینی و دوره های (پاله اولی تیک) و (نه اولی تیک) یعنی دوره های قدیم وجدید حجرسپری شده و آریاها درجنوب امو دریا درصفحات باختر به حیات زمین داری و ده نشینی و شهر نشینی شروع کرده اند ولی هنوز خاطرۀ برخی از اختراعات اولیه بشری مانند آتش و عمیره در ذهن آنها باقی بود.

انسان اگربه آن سلسلۀ پشت های اوستا که از پادشاهان (پارادتا) بحث می کند؛ دقت کند درخلال کلمات و سطور تفکر عناید تمام مشخصات یک کتلۀ بشری 


را درحال تدارک احتیاجات زندگانی شهرنشینی و گشت و بذور آغاز یک دورۀ مملکت دارای را ملاحظه می کند. می بیند که مردمان تاره به زمین استقرار یافته مشغول پیریزی قلعه ها دهکده ها می باشند، زمین را شخم می زنند؛ درخت غرس می کنند، وبه پاره مقتضیات زندگانی اجتماعی توجه دارند، در بهترساختن انواع اشجار، انواع حیوانات، انواع پرندگان صرف مساعی می ورزند و حتی مشغول هستند تا خون و نژاد و تخم خود را صاف و پاک وبی آلایش نگه داری کنند.

شبهه یی نیست که اختراع آتش، و لباس ، و منزل و دیگر ما احتیاج اولیه هم به همین زمانه نسبت داده شده است ولی نظر به مقیاس خاطره های باستانی این زمانه هم آغاز و آنجامی دارد که آغاز آن ملفوف درواقعات روزگاران اولیه زندگانی آنها بوده و با الکل طبیعی می نمایاند که در آغاز زندگانی کتله آریائی آتش و لباس اختراع شده باشد.

دودمان (پارادتا) یا (پیشدادایان) مرکب ازچند پادشاهی بود که تمام دورۀ زمامداری آنها شاید ازصد یا منتها در صد سال تجاوز نکرده؛ ولی همه می دانیم که به همان میزان اسطوره ئی که خاطرعمر طول دورۀ سلطنت نسبت داده اند و این خود به بهترین صورت به شیوۀ تخیلات افسانوی، کمال حقیقت مراتب تحول اجتماعی آریائی مخصوصأ آریان های کتله با ختری را نشان میدهد و خوب ترفهمیده می توانیم که عصر (پارادتا) در حقیقت امر یک دورۀ طولانی تحول اجتماعی بود که شاید بواقع چندین هزار سال را دربرگرفته باشد و چند صفحه مختصر یشت های اوستا در حقیقت چندین هزار صفحه تاریخ است که با تفکر و استدلال و منطق می توانیم از خلال هم کلمه و هرسطر بصورت رساله ها و کتاب های قطور شرح تحول اجتماعی کتلۀ (هندو ایرانی) را که یکطرف بطرف سواحل بحیره خزر و ایران و جانب دیگر درکوهپایه های وطن ما و از آنجا به خاک های هند پراگنده شده اند نوشته و تدوین مطالعه کنیم.

۱۴/۹/۳۷