32

بابر در مقابل شاهان مغول و اوزیک

از کتاب: تاریخ افغانستان در عصر گورکانیان (تیموریان) هند ، فصل اول


بابر پادشاه کوچک اندجان به مجردیکه بر اریکۀ شاهی نشست، با دستۀ از رقبای خاندانی خود روبرو گردید، ولی چون بابر حسب عنعنات تورانی از طرف پدر و مادر به مشاهیر جهانگیران توران (چنگیز و تیمور) منتسب بود بنابران با داشتن چنین حسب و نسب لایق مقام پادشاهی شمرده می شد. از همین سبب است باوجودیکه  شاه اندجان خورد بود، ولی در مقابل حرکات عنودانۀ عم خویش سلطان احمد میرزا حکمران سمرقند و سلطان محمود میرزا حکمران قندوز و بدخشان امراء و اعیان مغول وی را دست داده و نگذاشتند، مه شاهی بابر از بین رود(۴)، بابر نه تنها توانست که اندجان را نگهداری کند، بلکه بعد از مدافعه و تعرض های متوالی در سال (۹۰۳ه‍=۱۴۹۷ه‍) در اواخر ماه ربیع الاول بر سمرقند تصرف نمود و رقبای خود را بهر طرف دوانید. درین وخت که سپاهیان مغول نتوانستند در سمرقند به تاراج و یغما نائل آیند، به راهنمایی برخی از سرداران خود مانند ابراهیم کوچک (ابراهیم بیگ) و جان علی، و سلطان احمد و غیره بشورش پرداخته و پراکنده شدند و برادر بابر جهانگیر میرزا را که منتظر فرصت بود به تسخیر اندجان کمک و یاوری کردند، بنابران بازهم برای اینکه اندجان را به مخالفین نسپرده باشد بعد از چند ماه (بقول انسکلوپیدی اسلامی تا صد روز) سمرقند را پدرود گفته و بسوی اندجان حرکت کرد ولی اندجان پیش از وصول بابر سقوط کرده و طرفداران وی مانند مولا قاضی و غیره در آنجا کشته گشتند، چون بابر سمرقند و اندجان هر دو را مختل دید بنابران بسوی چلکاری آهنگران شتافته، و سلطان محمود خان ولد یونس خان مشهور ، خال خود را بیاری طلبید، محمود که در بین دو خواهرزاده خویش گیر آمده بود، بیطرفی را پسندیده و بدون مداخله به تاشکند رفت و لشکریان بابر پریشان و پراکنده گشتند. 

بابر از حسین گورگان اجازه خواسته، چندی در قریه ساغرج رحل اقامت افگند، و بعد ازان به دعوت علی دوست طغائی به سمت فرغنستان شتافت، و آن قلعه را بتصرف کشیده و به تسخیر اندجان همت گماشت، تاکه در ذیقعده سال (۹۰۴ه‍=جون ۱۴۹۹ع) آن شهر را بتصرف آورد.(۵)

بابر در سال (۹۰۵ه‍)لشکری را بسوی اوش برد، و جهانگیر میرزا و سلطان احمد تنبیل، که مراقب فرصت بودند، آمده و اندجانرا به محاصره کشیدند، تاکه در حوالی قریۀ خوبان سه فرسخی اندجان بابر به آنها مصاف داده، و اندجان را نگهبانی نمود(۶). 

در خلال این احوال محمد شیبانی خان(۷) بر سمرقند تغلب جست و بابر خواست که این رقیب تازه را نیز مغلوب سازد، بنابران مخفیانه با دویست و چهل تن از سپاهیان جنگجوی خود شبانه بر سمرقند تاخت و از راه سرپل مغاک بز حصار بر آمده و شیبانی خان را با هفت و هشت هزار سواریکه داشت هزیمت داد، ووی را بسوی بخارا دوانید(۹۰۶ه‍=۱۵۰۰ع)

شیبانی که شخص آهنین و پیر مرد سالخوردۀ بود رقیب جوان خود را آرام نگذاشت و در زمستان همان سال قراکول و دیگر بلاد را گرفت . بابر که این حریف قوی را در مقابل خود می دید، از سلاطین و شهزاده تیموری که در خراسان و بلاد دیگر حکمرانی داشتند استمداد نمود، ولی چون از طرف آنها کمک و حمایت ندید، در شوال (۹۰۶ه‍) لشکری را فراهم آورد، و در حوالی کاروزن به شیبانی مصاف داد، جنگی عظیم واقع شد و سردار سپاه بابر دران معرکه جاند سپردند، و شیبانی بپای حصار سمرقند رسید، بابر مدت سه تا چار ماه، سمرقند را در حالت محاصره نگهداشت، چون چاره را حصر دید در اوایل (۹۰۷ه‍) با صد تن از یاران خود سمرقند را پدرود گفته و به تاشکند شتافت، درانجا سلطان محمود خال وی مقدمش را گرامی دانست، و بعد از آنکه ایام  زمستان سپری شد، خواست که ولایت فرغانه را برای بابر تسخیر نماید، بدین نمط بابر توانست بکمک خال خویش باز اوش را تصرف کند، ولی در مصافیکه با حکمران اندجان سلطان احمد تنبیل نمود زخمی برداشت و بسوی اخسی مراجعت کرد، از آنطرف رقیب دیرین بابر شیبانی خان ازبک با فوجی گران تاخت و تاشکند را بتصرف آورده و بابر را بسوی مغولستان و ترمذ دوانید(۹) 

بابر چون مملکت ماوراء النهر را تماما در دست رقبای خود دید بسوی مملکت افغانستان روی آورد، و خواست که بکابل بیاید، و درینجا طرح نوی را برای شاهی افگند.

ازاینجاست که مقدرات این شخص در سر زمین وطن ما آغاز میگردد و ازین عصر ببعد بابر درین مرز و بوم نام میکشد، و ازینجا بسوی هند تاخت می آورد. 

وقایعیکه راجع بزندگانی بابر در بلاد ذکر یافت، مستقیما بتاریخ وطن ما پیوستگی ندارد، ولی برای اینکه خوانندگان تاریخ وطن بصورت تبصره در مقدمه این باب نگاشته آمد اکنون میرویم به مطالبیکه جزو تاریخ وطن ماست.