سوما

از کتاب: افغانستان ، فصل دوم ، بخش آریا

در میان ارباب انواع آریائی که رول مهمی در حیات و آئین آریائی بازی کرده یکی "سوما" است که اصلا و اساساً یکنوع مشروبی بود که بسان اصول ساخت آنرا بیان خواهیم کرد. این مشروب باداشتن خواص صحی و حرارتی که در بدن تولید میکرد آهسته آهسته شکل رب النوع بخود گرفت و بعد از آتش آسمانی "اندرا" وزمینی "اگنی" بنوبۀ سوم از وستایش میکردند چنانچه تمام جزو نهم و چند سرود مختلف دیگر همه وقف صفات و ممیزات او است و از روی کثرت تذکرات اسم او میتوان "سوما" راسو مین رب النوع آریائی خواند.

آریاها در مهد تهذیب قدیم خویش یعنی کوه پایه های آریانا از محصولات طبیعی کشور، از عصاره یکنوع گیاه و عسل و شیر مشروبی بنام سوما درست میکردند. عین این کلمه "سوما" با تغیر (س) به (هـ) که قاعده عمومی بین زبان سنسکریت ویدی و اوستائی است در باختر وسائر نقاط آریانا در عصر اوستائی "هوما" خوانده میشد اگرچه "سوما" و "هوما" اساساً نام همین مشروب بودولی تنها در مورد خود گیاه که یکی از مرکبات آن شمرده میشد هم اطلاق میشد این گیاه را آریائی های کتلۀ باختری در ادوار مدنیت های باستانی خود میشناختند و آنرا گیاه مقدسی میشمردند و دافع شروبلیات ومقوى جسم وروح میدانستند طوریکه در سرودهای ریگ وید جزو نهم برای مناقب وستایش "سوما" وقف شده در اوستا هم قسمتی بنام "هوم یشت" ازان صحبت میکند. سوما در معتقدات آریائی های باختری عصر اوستائی افسانۀ کوچکی هم دارد که قرار آن مبدء اولیه این گیاه در آسمانها بوده و عقا عقابی موسوم به "سینا Cyena" از کوه بلند "هریتی بری زا Haratibareza" برداشته و روی کوه های بلند یوپائی ری سنا Upairisaena (هندوکش) ستیرا Staera (کوهای تیرا)، کوسرادا Kusrada(کوه کو راسون غور)، پورانا Parrana (پروان)سپی  تا گوناگیری Spita-gaona- gairi (سفیدکوه) و سایر کوه ها پراگنده ساخت از روی تذکرات اوستا واضح معلوم میشود که این گیاه در قلل و دامنه های مرتفعۀ کوه ها و اراضی کهستانی می روئید قراریکه بالا ذکر شد اوستا یک یشت کامل را بنام "هوم یشت" در بن زمینه وقف کرده و از نقاطی که این گیاه دران می روئید مفصل و بصورت دقیق ذکر کرده. کوه هائی را که گیاه "سوما" در آنها می روئید و اسامی آنها در اوستا ذکر شده بسیاری از مستشرقین مخصوصاً "سراورل ستن" انگلیس مطالعه کرده و تحت عنوان "جغرافیه اوستا" در ۱۸۸6 کنفرانسی درین زمینه و دیگر مسایل مربوطه در هفتمین کنگرۀ بین المللی مستشرقین در وین داده است و دار مستتر هم در ترجمۀ زند اوستای خود از آن استفاده نموده از روی این همه مطالعات دقیق علمی معلوم میشود که از نقطۀ نظر اوستا کوهائی که گیاه "سوما" یا "هوما" در آن ها میرویند فقط کوهای آریانا یا افغانستان بود چنانچه بالاتر در مقابل اسمای قدیم اوستائی کوهای مذکور نام های امروزۀ آنها هم نوشته شد و آشکار گردید که سلسلۀ هندوکش با تمام شاخه های آن و کوه های سفید کوه و تیرا و کوهستانات غور و کوه پروان و غیره تنها نقاطی بود که گیاه معروف در آنها می روئید. انحصار کوهای آریانا از نقطۀ نظر اوستا برای روئیدن سوما دلیل دیگری است که اوستاتنها از نقطۀ نظر جغرافیا خاک آریانا را خوب تر میشناخته و کانون خاک آریائی های اوستا اینجا بود.

همین قسم اگر بالاتر برویم سرودهای ویدنی هم مفصل از "سوما" وصفات ورنگ آن با کلمات و استعاره های بس شاعرانه صحبت میکند چنانچه پسان بدانها اشاره خواهد شد. ولی مانند اوستا راجع به محل نشوو نمای این گیاه صریحاً چیزی نمیگوید ولی این خالیگاه را "عتروید" که کتاب دیگری از جملۀ چهار کتاب سرودهای ویدی است پر میکند زیرا در آنجا واضح تذکار رفته که گیاه سوما روی کوه (موجاوات) یا بهتر تر بگوئیم کوه "منجوان" می روئید مدققینی که از وضعیت و نام های جغرافیائی افغانستان اطلاع کافی ندارند با وجود صراحت اسم منجوان اشتباه کرده و محل آنرا به بعض جاهای دیگر افغانستان و پنجاب تعین کرده اند حال آنکه نام این کوه بدون کدام تغیر کلی بهمان شکل قدیم خود تا امروز باقی مانده و عبارت از کوه (منجان ) است که بدان کوتلی هم معروف شده و راه رفت و آمد بین نورستان و صفحات بدخشان است که از راه درۀ جرم عملی میشود. بین کلمۀ (منجوان) و (منجان) فقط یک (و) فرق است و با مثالهای متعددی که در دست است (و) و (الف) چون هر دو حروف علت اند در تلفظ صوتی (و) حذف شده (و) حذف شده و(منجوان) (منجان) گردیده است به این ترتیب و با دلایل جغرافیائی دیگری که پایان ذکر میشود درین هیچ شبهه و تردیدی نیست که (منجوان) سرودها همان (منجان) فعلی است که شاخه ئی از کهستانات جنوب شرقی هندوکش را در بر میگیرد. 

علاوه برین در "عتروید" دومی موسوم به "منجووات" هم ذکر شده که بعقیدۀ Macdonelle A. عبارت از قبیله ایست که در مجاورت کوه "موجاوات" یا "منجوان" می زیست و با قبیلۀ "گنداری" متصل و همسایه بود. چون قبیله گنداری در گندها را می زیست و گندها را منطقۀ بین کابل و پشاور را در بر میگیرد این هم دلیل دیگری است که واضح موقعیت "منجوان" را در منجان امروزی قرار میدهد و قبیله "منجوات" در اراضی مجاور شمال گندها را در لغمانات و بعضی حصه های نورستان زندگانی داشت.

"مورگنسترن" G.Morgensterne تحت عنوان ( نام "منجان" و بعضى نام های نقاط و مردمان هندوکش) مقالۀ مخصوصى شایع کرده وضمناً می نویسد که فارسی زبان های کاتی Kati و کلاه Kalasha کافرستان با اختلاف جزئی تلفظ اینجا را "منجان" میخوانند.

حال "عتروید" فقط کوه "منجوان" یا منجان را جای نشو و نمای بته سوما قلمداد میکند و هوم پشت اوستا از تمام کوهای بزرگ آریا نانام می برد به استناد این دو منبع قدیم گفته میتوانیم که این گیاه را آریائی ها در مراتب حیات قدیم ویدى و اوستائی خود در آریانا بخوبی میشناخته و در ادبیات و آئین و رسومات حیات اجتماعی آنها رول مهمی بازی کرده است. 

"سرا ورل استن" مدقق و جهان گرد معروف انگلیس تحت عنوان "افدرا" و نبات هوم وسوما مقاله فصل در اطراف این گیاه نوشته و اظهار میدارد. که گیاه هو ما وسوما " که در الحال هم پارسیهای هند استعمال میکنند نباتی از خانوادۀ "افدرا Ephedra" یا افدرا فولیا تا (Ephedra foliata) است در همین مقاله تذکار رفته که داکتر "ئی تی نیشن" که در هیئت تحدید سر حدات افغانی شامل بود در طی را پورتی اظهار نموده که Ephedrapaclyclada در درۀ هریرود و باد غیس هرات خام هوم Hum هو ما Huma ویهما Yehma معروف است و از بلو چستان گرفته تا دره هری رود و بادغیس در اراضی سنگلاخ وریگی میروید. قرار نظر یه داکتر موصوف این گیاه بنام "هو م بندک Hum-i-bandak هم یاد میشو هم یاده میشود سر او را "سراورل استن" به تائید نظریۀ داکتر "ئی تی شن" اظهار میکند که در مسافرتی که در ۱۹۱5 در امتداد شرحد افغانی و فارس نمودم به گیاهی بر خوردم که اهالی بنام "هوم Hum" یاد میکردند "سراورل استن" بعد ازین بیانات اظهار میدارد که این "افدرا" همان "هوما" یا "سومائی" است که در متن اوستا و سرود ریگ وید بکرات ذکر شده آنگاه به تائید نگارشات اوستا یکه یکه کوهای افغانستات را به رنگی که مختصر ا پیشتر ذکر شد نام میبرد و از روی رهایش آریائی ها در دامنه های جنوب هندو کش و دره های (سپین غر) به صورت قطعی ثابت میکند که گیاه سوما یا هوما به شهادت کتب قدیمه و تحقیقات جدیده نباتی بود که در سر زمین افغانستان می روئید و هنوز هم میروید.


ساختن مشروب سوما: قراریکه ادبیات قدیم کشور ما ریگ وید به پیرایه های مختلف وانمود میکند ساختن مشروب "سوما" کار زنان و مخصوصاً دختران دوشیزه بود که دسته دسته به دامان کوها گردش کرده و این بته را جمع میکردند سپس آنرا روی تخته سنگ های صفا میده کرده و عصاره آنرا از پارچه های یشمی ساخت خودشان میگذرانیدند و به آن مقداری شیر و عسل علاوه میکردند ضمناً این را نیز نباید فراموش کرد که همان طوریکه سو ها در کهستانات افغانستان می روئید عسل هم یکی از محصولات بزرگ این مناطق بود و هست در دامنه های جنوب هندوکش مخصوصاً هندوکش شرقی در گندهارا و دامنه های سپین غربه مقدار زیاد پیدا میشود. دره های لغمان کنرها و نورستان و باجور و مهمند و همچنین کهستانات جنوبی نقاطی هستند که در آنجا اهالی به تربیۀ زنبور عسل پرداخته و سالانه از ان حاصل زیاد میگیرند بناء علیه گفته میتوانیم که عسل که جزو دوم ترکیب مشروب سوما است هم یکی از محاصیل طبیعی خود دره ها و کوه پایه های افغانستان میباشد.


سو ما و تخیلات ریشی ها:

ریشی ها با شعر ای عصر ویدی ما با ظرافت طبع و تخیلات لطیف خویش راجع به سوما قطعات زیبا سروده رنگ مزه، صدای ریختن آنر در جام، اصول تهیۀ آنرا با سرپنجه سیمین دوشیزگان به کلمات و استعاره های خیلی لطیف و شاعرانه تعریف نموده اند و تذکار مختصر آن علاوه بر روشن ساختن مطالب تاریخی قدرت طبع و تخیلات شیرین شعرای ما را نیز معرفی میکند.

برای اظهار اینکه سوما با انگشتان بلورین دختران جوان تهیه میشود می نویسند: "دختران دیواسوات یعنى ربة النوع آفتاب طالع یاده تن دوشیزگان جوان که خواهران همدیگراند عصارۀ سوما را میکشند." این ده دختر جوان دوشیزگان آفتاب طالع عبارت از انگشتان هر دو دست اند که تخیل شعرای ویدی ما از آن ها ده خواهر ساخته است.

موضوع صاف کردن مشروب مذکور را با پارچه های پشم گوسفند و ریختن آنرا در کوزه های گلی و خم های بزرگ به صور مختلف ترسیم نموده وضمناً میگویند: "جوی سوما مانند گاوهای شیری که به جنگلی داخل شوند در میان خم ها میریزد." یا اینکه: "ارباب انواع مانند پرندۀ بال کشاده و در میان

خم ها نزول میکند."

مخلوط شدن عصاره سو ما را در میان خمها با آب به این تعبیر کرده اند که "گاوی بوغ زده و در چمن زاری در اید" یا اینکه: "وقتیکه سو ما جامه ئی از آب برتن میکند با نوای سرود خوانندگان در میان خمها دور میزند."

شعرای ویدی آب را معمولاً مادر سوما و عصارۀ اخیرالذکر را فرزند آب میخوانند: وقتیکه روحانیون شیر را با عصاره دوما مخلوط میکردند لباسی از پوست گاو در بر مینمودند برای تصویر صدای ریختن مشروب سوما در خمها شعرا اصطلاحاتی بکار برده و ضمناً چنین گفته اند: "قطرات شیر بن سوما چون به جدار خم میخورد انعکاسی شبیه به غریو سربازان بلند میشود." خود آواز ریختن مشروب مذکور را به کلمات غرش و بوغ نرگاو وحتى غرش رعد تشبیه کرده اند و در چنین موارد سومارا یا نرگاو خوانده و یا به آن تشبیه نموده اند و آب را که دران شیر مخلوط بوده یا نبوده به صفت ماده گاو یاد کرده اند. رنگ درخشان عصاره سو ما که میتوان آنرا به زرد کم رنگ شیره های مهتابی امروزی تعبیر کرد چشم شعرا را بخود جلب کرده و آنرا در سرودها به اشعۀ آفتاب که در عین زمان زردگون و درخشان و حیات بخش است تشبیه نموده اند.

چون سوما شربتی بود مفرح و قوت بخش ریشی ها مفتون اثرات آن شده و آنرا "شربت آسمانی" یاد کرده اند و حیات جاویدان را از شرب آن انتظار داشتند چنانچه آنرا (امریتا Amrita) یعنی فنا ناپذیر لقب داده بودند. از پهلوی معتقدات به این عقیده بودند که سوما ثنا گوینده و نوشنده خودرا به عالم رستگاری رسانیده به دیار (یما پادشاه) حیات جاویدان خواهد یافت.

در بعضی از سرودهای اخیر "ریگ وید" سوما را بصورت مبهم به "مهتاب" تشبیه کرده اند. در "عتروید" چندین بار سوما به معنی "ماهتاب" آمده و "یجوروید" می نویسد که همان تابشی که از روشنائی ماه می تابد عیناً از رنگ مهتابی سو ما هم تلالو میکند. در بر همانا Brahmanas این مفکوره خوب تر شرح یافته زیرا در آنجا مرقوم است که علت خورد شدن ماه بعد از شب چهارده این است که ارباب انوا ما ع ده زرد رنگ آنرا که اسباب بقای حیات میشود میخورند و از اینجا معلوم میشود که قرار معتقدات آن وقت گمان میکردند که در مرکبات پیکر "ماه" مقداری سوما هم است که ماده حیات جاویدان ارباب انواع آسمانی را تشکیل میداد.

عین این مطلب در یو پا نیشاد Upanishad چندین مرتبه تذکار یافته که "ماه" عبارت از "سوما پادشاه" مشروب ارباب انواع است که شبا نگاه در بساط لاجوردى فلک در تلالوء بر در تلا لوء برقک ستارگان این جام آسمانی را برداشته و سر میکشند آهسته آهسته به تدریجی که ماه خورد میشود علتش این است که هر شب ازان مقداری نوشیده میشود تا اینکه خط باریک لب جام هم ناپدید میگردد. آنگاه آفتاب وظیفۀ ساقی بخود گرفته و صبحگاهان چون بر میخیزد با شعاع طلائی خویش این ظرف تهی را پر میکند و به تدریج واندک أندک ناشب چهارده قدح آسمانی دوباره از مشروب حیات بخش مملو میگردد و از شب چهارده به بعد باز بساط نوشیدن سوما آغاز می شود.


"سوما" و "هوما" در ریگ وید و اوستا:

تشابه بین زبان سرودهای ویدی که آنرا معمولاً بنام "سانسکریت ودا" یاد میکنند با زبان گات های اوستا به اندازه ئی زیاد است که بعد از قدری تعمق هر کس حکم میتواند که این دو زبان یا به عبارت بهتر تر این دو لهجه شاخه های یک زبان مادری باختری اند که با مرور زمانه از هم سواشده اند چنانچه هر کدام ازین دو زبان بذات خود بصفت "باختری" یاد شده اند. علمای زبان شناسی با تحقیقاتی که درین زمینه نموده اند از نقطه نظر صوت اختلاف چندی بین زبان سرودهای ویدی ومتن اوستا یافته اند که ذکر تفصیل آن اینجا امکان ندارد و مربوط به موضوعی که سردست است متذکر میشویم که (س) سانسکریت ویدی در اوستا به (هـ) تبدیل میشد و به این ترتیب "سوما" "هو ما" شده است. 

اگر آنچه راجع به این مشروب در ریگ وید و اوستا ذکر شده بهم مقایسه شود معلوم میشود که پیش از جدائی و مهاجرت شاخه های آریائی هندی و فارسی از آریانا سوما یاهو ما در اساطیر و معتقدات و حیات اجتماعی عصری که این دو شاخه کتله مشترکی تشکیل میداد رول مهمی بازی نموده است. ریگ وید و اوستا هر دو نسبت بماهیت و عنصر و مبداء و ترکیب و خصایص ممیزه و دیگر صفات این مشروب هم زبان اند. هر دو میگویند که پرنده ای دانه گیاه آنرا از آسمانها آورده است. هر دو متذکر میشود که این گیاه در قلل و دامنه های کوه ها و نقاط مرتفعه میروئید قرار هر دو منبع واضح معلوم میشود که کوهای آریانای قدیم اختصاص به روئیدن و نشو و نمای این گیاه داشت. در هر دوجا سوما "شاه گیاهان" خوانده شده در هر دو خواص صحی و صحبت بخش آن بیک رنگ تذکار رفته در هر دو متذکر میشوند که نوشیدن آن باعث طوالت دوره حیات بود. طریق ساختن آن در هر دو ما خذ یکسان ذکر شده هر دو منبع افسانه ها و داستان های مربوط به سوما وهو ما را یک قسم نقل میکنند. خلاصه تشابه بیان در دو ماخذ اولی قدیم آریانا به اندازه ئی زیاد است که میتوان معلومات یکی را هو به هو به دیگری تطبیق داد