32

نامه نوشتن خلیفه هارون به حمزه و جواب آب

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل سوم ، بخش جنبش ابو مسلم و اوضاع افغانستان دراوایل عصر عباسیان
04 February 1967

هارون الرشید چون به خراسان رسید, چند  ماه قبل پیش از مرگش به حمزه نامه یی نوشت, ابن نامه بقلم دبیر دربارش اسمعیل بن صبیح روز جمعه ۲۲ سفر ۱۹۳هـ نوشته شده و عین مضمون تازی آن در تاریخ سیستان (صفحۀ ۱۶۲ ببعد) منقولست. چون این دو نامه در تاریخ کشور اهمیت بسزایی دارد درینجا اولا ترجمۀ فارسی آنرا می آوریم , و بعد از ان نتایج تاریخی را از ان استنتاج میکنیم :

ترجمۀ نامۀ هارون الرشید:

«بسم الله الرحمن الرحیم از طرف بندل دا هارون امیر المومنین به حمزه بن عبدالله. 

سلان برتو , خدایی را که جز او خدای دیگری نیست می ستایم و درود باد بر بنده و فرستادۀ او محمد صلی الله علیه .

اما بعد: خداوند تبارک و تعالی محمد نبی خود را به تمام مردم بشیر و نذیر فرستاد, که به اذن خداوندی مردم را به حضرتش دعوت نماید, او مانند چراغ روشن است , که مطیعان را به بهشت مژده میدهد, و سرکشان را به دوزخ می ترساند.

خداوند کریم برسول خود کتاب عزیزی را نازل فرمود, که دران رو او ناروا و فرایض رسانید و امت خود را نصیحت فرمود و راه های نیکو را نشان داد که در بین امت او اکنون اختلافی در نماز اوقات آن و در حج وفرایض و حدودنیست . خداوند اطاعت پیامبر را بر بندگان خود واجب گردانید, و اطاعتش را مقرون به اطاعت خود واند و اگر کسی گردن به او نهد گویا گردن بخدا نهاد و اگر سرکشی کند از خدا سرکشی کرده باشد چون خداوند حجت خود را بر مردم بوسیلۀ وی تکمیل کرد , اورا نزد ود خواست وکتاب خدا و سنت را که موجب رضای الهی 

۱-تاریخ سیستان ۱۶۱

و فوز و تجات عامل ع و هلاک و تباهی مخالف است در بین امت باقی گذاشت. 

پس امیر المومنین هم ترا به کتاب الله و سنت رسولش میخواند که به امرش گردن نهی و از سرکشی بپرهیزی! چون بین تو کار داران امیر المومنین در خراسان و سیستان و فارس و کرمان جنگها روی داده و خونها بریته بنابران امیر المومنین برای خیر و بهبود و سلامت و عافیت و طماءنینت تو و یاران شما چنان مناسب دید, که همۀ شما با برادران مسلمان ود بیامیزید , و نصیبی از اموال غنیمت و صدقات و حق وعدالت داشته باشید,و خون شما بناحق نریزد. 

و اینست که از گناهان سابق وخونریزیها و غارت های مالی که در جنگهای شما

باعمال امیر المومنین روی داده میگذرد و انرا عفو میکند.

پس صلاح شما درینست که به امیر المومنین اطاعت کنید و از احسانش بر خوردار شوید اکنون که او نزدیک بلادت رسیده و در پهلوبیت نزول کرده خون و خواسته و تنت را امان میدهد و از تمام گناهان و خونریزی ها و غارت  های مالی کلی و جزوی که بوسیلۀ تو یایارانت روی داده میگذرد و هر چه درین جنگها برده اید از ان شماست.


اگر در گروه مسلمانان درایی , و فرمان ببری و از گناهان گذشته تایب شوی و به امیر المومنین وولی عهدانش گردن فرو نهی , و بعد ازین از تجاوز و غارت بپرهیزی وامان او را بپذیری و پیش او بیایی پس در عهد خدا ع و ذمت امیر المومنین و ذمت امیر المومنین و ذمت گذشتگان او خواهی بود و بایارانش خود امان خواهی یافت , خون و مال شما و آنچه در جنگها بدست آورده ایدع همه محفوظ خواهد بود.

پس پند امیر المومنین را بپذیر و از حسن نظرش که بتو و یارانت دارد بهره یی بگیر و بدان که این کار در حال و آینده برای تان سودمند واهد بود.

بر احساس و افضالیکه بر تو روا داشته اعتماد کن و به وفای عهدش مأمون باش ! و با فرستادۀ امیر المومنین بحضورش بیا! 

و الا اگر امان اورا نپذیری , و نیایی پس این امان نامه و فرستادۀ امیر المومنین  را بزودی باز فرست, و ایشانرا نزدت در نگی نخواهد بود انشاأالله.

خداوند شاهد باد که امیر المومنین عذرت پذیرفت و حجت خود را برتو ختم کرد و کفی بالله شهیدا و السلام علیک و رحمه الله و برکاته . و کتب اسمعیل بن صبیح مولی امیر المومنین یوم الجمعه لثمان بقین من صفر سنه ثلث و تسعین و مائه و الحمد الله و صلواته علی رسوله محمد و آله اجمعین ۱

جواب کردن حمزه بن عبدالله 

«بسم الله الرحمن الرحیم. از طرف بندۀ دا حمزه امیر المومنین.

سلام باد بر دوستان خدا.

اما بعد: خداوند تبارک و تعالی آدم را برگزید (صلی الله علیه) و اورا مکرم گردانید و ذریه اش را از و آفرید وامانت خود را بدو سپرد و شناسایی ربوبیت و طاعت خود را بریشان واجب داشت انبیاء  و رسولان خود را بدیشان فرستاد و کتب خود را نازل و دین ود را روشن کرد.

این انبیاء در تمام امم بر منهاج واحد و شرایع  مختلف در پی یکدیگر بر انگیخت شدند وواپشین ایشان گذشتگان را تصدیق کرد و بدین طریق قرنها گذشت , وامت ها به اطاعت خدا و تصدیق رسل راه بردند تاکه خداوند محمد را ردر زمان فترت بفرستاد و اورا دز نزدیکی روز جزا رحمت عالم و خاتم انبیاء و مصدق ایشان قرار داد. و برو فرقانی را نازل فرمود . کرامت و فضلیتش بخشید تاکه بالاخره  اورا بمیرانید و نبوت خود را بروختم کرد ووحی برداشت اما برای امت او کتاب الله و سنت را باقی گذاشت و حلال و حرام و سنن و فرایض  و محکم و متشابه و امثال و ثواب اهل طاعت و عقاب اهل معصیت 

۱-تاریخ سیستان ۱۶۴

رادران روشن ساخت که دوستان خدا بعد ازپیامبرش بدان تمسک جویند وپیروی نمایند. وخداوند هم درمقابل دشمنان یاورو مددگار ایشانست وهمواره اسلام ومسلمانان ازنعمت های خداوندی برخوردارند. ودرخلافت ابی بکر وعمر(رض)وآغاز خلافت عثمانی درواز های رحمت خدابریشان کشوده بود. مگرچون درین اوقات مردم به دنیای فریبنده گرویدند وباکتاب الله وسنت پیامبر خلاف کردند ازین رودربین امت اتلافیۀ ایشان بسوی حق رهنمائی فرمود وکسانی راکه ازکتاب الله ئسنت پیامبر روی برتافتند گمراه گردانید ولی به نگهداران حق دا ودین وکتابش رهنمائی فرمود که همواره برجادۀ هدایت باشند وجمعی ازباطل پرستان امت بوسیلۀ اهل حق مقهور گردند. اینست که دربین مسلمانان فرقه هاپدید آمدند وباین وضع اسلام واهل آن تاروز جزازیان خواهند دید واگر برین گمراهی وماندن درگروه اشرار به خداپناه همی جویم . نامه یی رادران مرابه کتاب الله و سنت پیامبر باز خوانده بودی رسید, و دران از پیکار های من با کار داران خودت در خراسان و ناحیت های آن ذکری رفته , واز عفو و امان و احسان خود هم نگاشته بودی, که اگر انرا بپذیریم و فرمان بریم هر آینه از بخشایشت بر خوردار خواهیم بود. چون تمام مقاصد نامه ات فهمیده شد اکنون گویم:

که کتاب الله را پذیرفته ام و از ان تخلفی را جایز نمیدانم و جز آن حکمی را  نمیشناسم , و مردم را هم بدان باز خوانم . و دای را سپاس گذارم که مرا بدین خود شناسائی داد و راه راست را بمن باز نمود تا مردم را به کتاب محکم و طاعتش بخوانم. و درین راهب ا کسانیکه لاف آن کنند جهاد نمایم و الله المعین و الموفق و لا حول و لاقوة الا بالله العظیم.

اما آنچه در بارۀ جنگهای من با عمال خود نوشته بودی, این پیکار های من مبنی برین نیست که برای شاهی با تو نزاع کنم , و یارغبتی بدنیا باشد و نمی خواهم که ازین راه جاه و جلالی بدست آورم و با و جودیکه سوء کردار کار دارانت بر تمام مردم آشکار را بوده و از خونریزی و اباحت اموال و فواحش ممنوعه خداوندی دریغ نمایند و گمان ندارم که این حالت بد کار داران خراسان و سیستان و فارس و کرمان بر تو پوشیده باشد و بنابرین از تطویل آن میگذرم . 

اما در بارۀ احاسن و نظرت نسبت بمن باید گفت: اگر من از کسانی باشم که دنیارا برای عیش و نعمت عاجل آن میواهند, و از آجل میگذرند پس بجلال خدا پناه میجویم که بهره و نصیب مرا چنین چیزی قرار ندهد زیرا کسیکه دین را بدنیا بفروشد زیانکار است , و خیریکه نتیجۀ آن آتش است خیر نیست و شریکه به بهشت برساند شر نباشد.

اما در باب اموال غنیت و صدفات چنین گویم , که بعد از عصر دو خلیفۀ اول (رض) مسلمانان بهرۀ خود را در عطایا و ارزاق و صدقات از دست داده اند و این اموال همواره از غیر موضع آن گرفته شده و در غیر آن اهل صرف گردیده است. والله حسیب خلقه.

اما انچه مرا به امان و اطعت ود فراخواندی آیا برای مخلوقی امانی جزی بهتر باشد: که در روز فرع اکبر نجات یابد؟

باری به معاد ود و جائیکه بدانسو میروی نظری انداز ! که در ان هر عمل اندک را شماری باشد آیا نم بینی که این دنیا با کسانیکه آنرا بر گزیدند چه کرد؟

و فقط اعمال آنها در گردن شان قلاده ماند در حالیکه در انوقت ندامت و پشیمانی سودی نداشت , و زادی برای معاد ود جز حسرت و ندامت نداشتند. 

من با خدای خود عهد کرده ام که بقیام امرش بکوشم , و به فرمانرداری او مردم را دعوت کنم ,و با دشمنانش تا جائی جهاد کنم , که سرم درین راه برود, و برین پیمان خود استوارم و برای انجاز عهد سخت ایستاده ام قالله تعالی : و اوفوا بعهدی اوف بعهد کم. 

از خدای خود خواهانم , که مارا به آنچه از کتابش میدانیم سودمند گرداناد ! و از احوال کسانیکه دین خود را لبس داده اند نجات بخشاد!

ما خدای تعالی را پروردگار ویش میدانیم.

اسلام را برای خود دین پسندیدیم.

محمد را پیامبر دا میدانیم.

قرآن امام و حکم ماست.

خدای ما پروردگا آسمانها و زمین است جز او  خدایی را نمی شناسیم. هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من ابتعنی , و سبحان الله رب العالمین . و ما انا من المشرکین و لاحول و لاقوة الا بالله لا حکم الالله یقضی الحق و هو خیر الفاصلین , فان تولو فقل حسبی الله لا اله الاهو, علیه توکلت و هو رب العرش العظیم وصلی الله علی محمد النبی و علی جمیع المرسلین »۱

نگاه استنتاجی باین دونامه:

این نامه ها از نظر تاریخ دارای مواد دلچسب و خواندنی است بقول مولف تاریخ سیستان حمزه فرستادۀ هارون رانیکوئی کرد و باز گردانید, و چون خلیفه پاسخ اورا استوار دید و دانست که بر مبادی خویش سخت قایمست بنابرین برای سرکوبی وی در جمادی الاری (۱۹۳هـ) از گرگان بطوس امد که همدرینجا بمرد.

نامۀ هارون الرشید دارای لهجۀ مسامحت و مداراست که اعمال خصمانۀ طرف خود را تمام مورد عفو و بخشایش قرار میدهد و در صورت تسلیم اورا به آیندۀ نیکی امیدوار می سازد, و در عین حال وعده میدهد که از پول غنایم و


۱-تاریخ سیستان ۱۶۴ ترجمۀ فارسی ان از نویسندۀ این کتابست.

صدقات هم بهرۀ ایشان داده خواهد شد.

هارون در نامۀ خود اطاعت حمزه را بخود و دو نفر ولی عهدش پیشنهاد کرده و میخواهد طرف مقابل را به ایمان غلیظ مطمئن گرداند که از امان و احسان خلیفه خودش و یارانش بکلی بر خوردار خواهند بود و آنچه را در جنگها بدست آورده اند از ایشان نخواهند ستد.

اما در پاسخ نامه حمزه نکاتی است که:

۱-ود حمزه مدعی امارت مومنین است و بنابرین در مقابل خلیفۀ بغداد قرار دارد و درین نامه هم خود را بندۀ دا و امیر المومنین وانده و ربقۀ اطاعت خلیفه را از ذمت خود درو افگنده است.

۲حمزه بر مبادی اسلامی کتاب الله و سنت نبوی سخت استوار است و طرف مقابل را متجاوز از شریعت و کتاب الله میداند و بنابرین واجل الاعه هم نیست . 

۳-لهجۀ نامۀ حمزه سخت خشن و درشت و استوار است و از ان پدید می آید که حمزه بر مبادی خود در نهایت محکمی و استواری ایستاده است و تهدید یا تطمیع نمیتواند اورا از ان گرداند.

۴-حمزه به تفرقه ها و نفاق هائی که بعد از خلیفتین روی داده بنظر حسرت می بیند و اکنون فقط کتاب و سنت را مدار زندگی ویش می شمارد و در راه دفاع ازان بهر گونه قربانی وجهاد وخونریزی حاضر است. 

۵-حرکت حمزه مبنی برتلاش دنیا وزادمادی ویابدست آوردن مقام شاهی وجاه آنی نیست وی عاجل رابرآجل نمی گزیند وبنابرین پیشنهاد اطاعت هارون راهم ردمیکند.

۶-حمزه درامور دین ومعرفت کتاب الله دارای بصیر تیست که دروشنی آنمیتواند مبادی خودراپیش برد.

۷-حمزه علت اساسی خودرا دفاع ازظلم وستم میداند ودرنامۀ خود تصریح میکند که کارداران خلافت درخراسان وپارس وسیستان وکرمان دست به خونریزی واباحت اموال مردم وفواهش زده اند وبنابرین مردم حق دارند که شرایشانرا ازخود دفع وبرای این مقصد قیام نمایند. 

۸-حمزه نظر نیک واحسان خلیفه راباامان وپیمایش رد مینماید زیرا وی برای جلب زاد دنیوی قیام نکرده ودین رابدنیا نمی فروشد .

۹-هارون حمزه رابه نصب او ویارانش درغنایم وصدقات وارزاق امیدواری داده ولی حمزه براساس اینکار اعتراض دارد وگوید که این اموال باستمکاری ازکسانی گرفته میشود که نباید این مالیات سنگین بدوش ایشان باشد وپس ازین تحصیل ناروا به مدار کی صرف میگردد که یکی هم جایز ومعقول نیست . 

۱۰-ازمضمون نامه پدیدار است که حمزه دارای عقاید کفر وزندقه نبوده وتبعه اوهم مردان عفیف ومجاهدی بوده اند زیراهدف اودرین نامه جز حکم خداوسنت پیامبر وتقدیس الوهیت وجهاد درین راه چیز دیگری نیست. 

حمزه باچنین مبادی برای دفع ستم باهارون الرشید میجنگید وچون هارون بطوس آمد ولشکر که بروجمع شده بودن کابین زنان بدادند و وصیتها بکردند وکفن هااندر پوشیدند وسی هزار سوار مسلح همه زهادو قرآن خوان برفتند.۱ بدینطور حمزه پیروان مطیع وفرنبردار جنگی داشت که اورا امام وامیر المومنین دانستندی وماروحیۀ این مردم را درمقابل سلطۀ عباسیان وتأثیر منفی نامۀ نرم ومساحت آلود خلیفه هارون الرشید راازین ابیات عربی که یکی ازیشان منظوم داشته دریافته میتوانیم که گفت:

اظن هرئن واشیاعه

انانبیع الحق  بالباطل

نمق فی قرطاسیه اسطراً

اجهل به من کاتب جاهل

خشن فی بعض وفی بعضه

لین کفعل اللاعب الهازل

۱-تاریخ سیستان ۱۶۸

یعرض سلطاناً علی حمزة

ملکاً وشیکاً غیر ماطل

ولم یکن حمزة ممن یبیع

الاجلة با لعاجل الزایل

هواالامام المرتضی والذی

یقیم صعرا لاعوج المائل

والصادق الوعداد اماوائ

لیس بمخلاف ولاماطل۱ 

«هارون وهمراهان اوپنداشتند که ماحق رابه باطل خواهیم فروخت وی بوسیلۀ کاتب نادان چند سطری رانامۀ ود نوشت که برخی ازان درشت وبعضی هم نرم بود ودرین مورد کردارش به بازار گرمسخره یی می ماند. وی به حمزه نیروی سلطنت سریع الزوال خودرا وانمود درحالیکه حمزه ازان کسانی نیست که آینده را به عاجل زوال پذیری سودا کند. وی امام پسندیده ایست که کج روی هرکجر وگمراه رابراستی  بازگرداند وبرپیمان خودایستاده وراستکار است.»

بهر حال حمزه وپیروانش باچنین روحیه قوی وزنده درحدودسی هزار سوار به مقابلت هارون به نزدیک ها نشاپور آمدند ولی چون شنیدند که هارون درگذشت وسپاه او هم به بغداد باز گشت مقابلی پیش روی خود ندیدند وآزار رعایا ومردم عامه راهم درنظر نداشتند وبنابران حمزه باقوای خویش روی بفتح مرزهای سند وهند آورد وپنج هزار سوار خودرا دردسته های پانصدی درخراسان وسیستان وپارس وکرمان گماشت وبایشان امردادکه:

«مگذارید که این ظالمان برضعفاء جورکنند وحدیث این

لشکرهاء(خلیفه)خود بدانجارسد که ایشان بریکدیگر خروج

کنند ومااندرمیانه نیاییم تا ایشان بسیار از یکدیگر تبا ه کنند »۲این بود موقف حمزه که حرکتش برای دفع ستم از مردم بود ، وپیروان پرهیز گار قرآن خوان ودراهم حتی المقدوراز جنگ باز می داشت .

۱-تاریخ سیستان ۱۶۸ 

۲-تاریخ سیستان۱۶۹

باری حمزه کشور خودرا به سه بهره برپسران ویش قسمت کرد وبعداز جنگهای فراوا ن که مرز های سند وهند کرد ، ازراه مکران به سیستان باز گشت ۱درینوقت حمزه با زدرخراسان جمعیتی بهم رسانید ، وکارداران هرات وسیستانش اموالی راپیش او فرستاد ند تا که در سنه ۱۹۴ هـ عبرالرحمن نشابوری بمدد بیست هزار لشکر با او مقابل شد، درحالیکه لشکریان حمزه فقط شش هزار نفر بو دند، درجنگ سختی که بین فریقین روی داد، بیشتر از مردمان حمزه کشته شدند ، وخودش ازسیستان به طرف هرات باز نشست ۲اما باز مادگان حمزه درسیستان بسالاری بوعقیل باقی ویک نیمه مردم سیستان باایشان بودند ، چون درذیقعدۀ (۱۹۴هـ ) مامون خلیفه ، امارت سیستان رابه فتح بن حجاج داد ، اودر شوال ۱۹۵ هـ باپیروان بوعقیل در آویخت ، ولی علی بن ابی  علی سپه سالار فتح شکست خورد ، وبشهری زرنج پناه جست ف ویاران وی بیشتر کشته شدند . وچند سال بعد پس از رجب (۱۹۹هـ) مردی از خواش سیستان که نامش حرب بن عبیده بود ، در بست بیرون آمد ، ومردم بسیار بااو جمع شدند . چون اشعث بن محمد بن اشعث حکمران سیستان از طرف مامون بمقابلش برآکد ، حرب بهزیمت برفت ، واشعث اورا تعاقب نمود ، ولی حرب باز گشت وجنگی سهت کرد ، تاکه اشعث را عقب نشاند ف وبسا از لشکریانش کشته شدند، وبنه ومال وستوری ایشان بدست حرب افتاد ، وبدان قوی گشت ، واشعث از تاخت های حرب به حصار بست پناهیده ولی حرب اورا بدست آورد ، وبندبر نهاد ، وحمدویه بن اشعث عجلی راکه در سیستان بر خاسته بود ، نیز از بین برد ، واین حوادث تا آخر (۱۹۹هـ ) در سیستان روی داد، وحرب بقوۀ سی هزار سوار وپیاده برتمام حریفان خود چیره شد .

درین وقت از طرف خلیفه بغداد در سیستان لیث بن فضل حکم میراند ، ولی با حرب یارای مقابلت نداشت ، چون در اوسط سال ۲۰۰هـ حمزه ازراه مکران 

۱-تاریخ سیستان ۱۷۰ 

۲-زین الاخبار ۸۰-الف ، والکامل ۶/۸۳

به سیتان آمد ،لیث بدو توصل جست ، ونامه فرستاد ، که تو غزوهاء بزرگ کردی ، وخواهیم که باتو مخالطب کنیم ، واستعانت خواهیم ، که شرحرب رااز مسلمانان دفع کنی ، که اورا سلاح وشوکت قوی گشتست. حمزه این ایتلاف حکمران عباسی را پذیرفت و بجنگ حرب و لشکریانش کمر بست و در یک میدان بیست و اند هزار مرد از یاران حرب را بکشت و تا چار سال که لیث در سیستان حاکم بود اورا با حمزه و یارارنش صلح بود۱

درین هنگام سیاست حمزه ابن , که از مردم مظلوم دفع ستم نماید, و نگذارد که کار داران بغداد ازیشان اضافه ستانی کنند و چون در شوال (۲۰۴هـ) هر ثمه و بعد از و در رمضان (۲۰۵هـ) عبدالمید بن شبیب بر سیستان حکمران شدند , یاران حمزه آنقدر بر امور اینجا دست یافته بودند, که از انجا جز طعام و نفقه به گماتشگان خلاف حاصل نشدی و بقول مولف تاریخ سیستان:

دیگر خوارج فرو گرفته بودند, خود چیزی نستدندی , اما کسی را نگذاشتندی که چیزی ستدی, و دایم به غور رو هند و سند تاختنها همی بردندی, و مردم سیستان را همی نیارزدند, مگر سپاهی اگر برایشان حرب کردی ع و بتاختن ایشان شدی بکشتندی »۲

حمزه در اطراف سیستان قیام داشت , و حکمرانان عربی در مقابل یگدیگر از قوه اش استعداد میکردند چنانچه در جمادی الاخری ( ۲۰۸هـ) معدل بن حضین (یاحصین) بفراه آمد, و از حمزه سپاه خواست, و همه سواد سیستان راب دست اورد , وبعد ازین در جمادی الاولی (۲۱۳هـ) احمد بن طاهر به شهر زرنج آمد, ولی یاران حمزه با او حربی سخت کردند و اورا اندر شهر نگذاشتند.۳

۱-تاریخ سیستان ۱۷۶

۲-همین کتاب ۱۷۷

۳-همین کتاب ۱۷۹

پهنائی سلطۀ حمزه تا گردیزی و بنای آن :

حمزه مرد سیستانی و پیشوای  مردم خراسان و سیستان سلطۀ خود تارخد و غزنه و کابل و گردیز پهنائی داده بودع او در بین کوهسار افغان مقری را برای پیروان خود ساخت, که شهر گردیز باشد ۱

این قول مولف نامعلوم تاریخ سیستان میرساند, که سلطۀ حمزه تا حواشی دامنه های سپین غرو کوه سلیمان رسیده بود و شاید گردیز قبل ازو هم وجود داشت و چنانچه در فصل از بنای حمزه در گردیز این باشد که حصار آنرا تعمیر کرده باشد. این شهر در اواسط قرن چهارم هجری بر حدمیان غزنه و هندوستان بر سر تلی نهاده و دارای حصار استواری بود, که سه باره داشت و مردمان او خوارج بودند۲

ازین اشاره مولف نامعلوم دود العالم (۳۷۲هـ) نیز بر می آید که یک قرن بعد از حمره هم پیروان او در گردیز قرار داشتند.

شخصیت ووفات حمره 

حمزه یکی از رجال بسیار معروف وجنگی و داهی و مجاهد سیستان بود, او به عقاید اوایل دورۀ اسلامی و به کتاب و سنت سخت گرویدگی داشت و با کسانی که از ان صراط مستقیم میل و انحراف میکردند مخالف بود, و عندالضروره هنگامیکه مورد حملۀ مخالفان واقع می شد , دست بسلاح می برد و سخت می جنگید, ولی در عین این حال از مردم آزاری و اضافه ستانی احتراز میکرد و نمی گذاشت که عمال در بار بغداد ازخراسان اموال هنگفت ببرند. 

حمزه خودش را امیر المومنین گفتی , و بنابرین سلطه و امارت و خلافت عباسیان بداد را قبول نداشتی , و او در سیستان و خراسان یک نوع حکومت سیاری را

۱-تاریخ سیستان ۲۴

۲-حدود العالم ۴۵

ساخته بودع که در یکجا قیام نکردی ع و همواره سپاهیان و یاران خود را به جهاد باغیر دین  مشغول داشتی و اگر گاهی با مسلمانان جنگیدی بغرض دفاع بود. از امیر حمزه و جنگ های او دز اذهان مردم داستانهای شگفت  آوری باقی ماندو اورا یکی از پهلوانان نیرومند شمردند و مظهر نیروی خارق العاده یی گردید, که در عصر قبل از اسلام مثلا رستم دارای آن بود و باید گفت که حمزه یکتن رستم عصر اسلامست , و برای اسلام چنان باشدت میجنگیدع که رستم دران عصر برای حفظ نیرو و آبروی شاهنشاهی جنگیده بود.

مولفان ما بعد در زبان فارسی راجع به امیر حمزه  داستانها نوشتند,و قصه ها پرداختند و برخی اورا با حضرت حمزه عم پیامبر (ص) خلط و اشتباه کردند. و اکنون ما کتابهای قطوری را درین داستانها داریم که عوارم از خواندن و شنیدن ان حظ برند و شهرت یافته اند.

در بین علمای عقاید ملل و نحل نیز حمزه شهرتی یافته و حتی فرقۀ و خاصی را از خوارج «حمزیه » نامیده اند که محمد شهرستانی این طایفه را اصحاب حمزه بن اذرک و از فرق عجاردل خوارج شمرده و گویدکه: «حمزیه بامیمونیه در قدر موافقند و دیگر بدعتها , الا در اطفال مخالفان ایشان و اطفال مشرکان سجستان خروج کرد از اهل اوق و خلف خارجی مخالفت  او کرد در قول بقدر و استحقاق ریاست .  و هر یک از اندیگر تبری گزیدند, و حمزه دو امام در یک عصر جایز میدارد, که مادام مجتمع  الکلمه نباشند و به انقیاد اعدا قیام نکنند... خلیفه با حمزیه مخالفت کردند در قول بقدر و شرو یر را اضافت کردند بکبریاء الهی و درین سخن با اهل سنت موافقند . حمزیه گفتند ایشانرا در اقوال مناقضه ظاهر است ؟....»۱

مورخان عربی را در وفات حمزه اشتباه روی داده و طبری از تعیین ان خاموش 

۱-الملل و النحل ترجمۀ فارسی افضل اصفهانی ۶۵ طبع تهران ۱۳۳۵ ش 

است , و آخرین خبری که از و میدهد در حوادث (۱۸۵هـ) است که عیسی بن علی بن عیسی ده هزار نفر از یاران حمزه را کشته بود, و درین موقع طبری گوید: «وفیهاعاث حمزه الشاری ببادغیس» غالبا این کلمه (عاث) را که در عربی به معنی حیرت و سرگشتگی است برخی مورخان آنرا مات خوانده باشند . چنانچه احمد بن واضع یعقوبی در امارت علی بن عیسی بن ماهان گوید: که حمزۀ شاری در بادغیس برو برآمد و علی اورا هزیمت داد, و تعقیب نمود تاکه بکابل رسید و اورا بکشت ۳

اگر ما این قول یعقوبی را قبلو کنیم , پس باید حمزه در بین ۱۸۰ -۱۹۰هـ که ایام حکمرانی علی بن عیسی در خراسانست قتل شده باشد در حالیکه ابن اثیر در ذیل حوادث (۱۹۲هـ) از جنگ حمزه و عبدالرحمن نشابوری خبر میدهد, و تصریح میکند که در (۱۹۴هـ) حمزه بهرات بود۴ و طوریکه گذشت نامۀ هارون الرشید در سال (۱۹۳هـ) بنام حمزه نوشته شده و در همین اوقات زنده وتازنده و جنگنده بود. اما تاریخ وفات حمزه (۲۱۳هـ) است که گردیزی دران باره گوید: 

«بهرات بشد و غازیان بر اثر او بشدند, آخر اورا بکشتند, اندر شهور سنه ثلث عشر و مأتین »۵

نویسندۀ نا معلوم تاریخ سیستان مرگ اورا به تعبیر فرمان یافت اورده که ظاهرا مرگ طبیعی است نه قتل وی جزویات این تاریخ را چنین می نویسد: 

«و حمزۀ خارجی روز آدینه دوازده روز گذشته از جمادی الاخری سنه ثلث عشرو مائتی ببهیش (؟) فرمان یافت»۶

۱-طبری۶/۴۷۲

۲-منتهی الارب ۳/۲۰۸

۳-البلدان ۶۴

۴-الکامل ۶/۸۳

۵-زین الاخبار ورق ۸۰  الف

۶-تاریخ سیستان ۱۸۰

باری مادرین باره قول مولف تاریخ سیستانرا که خودش سیستانی و «ادری بما فی بیته » است سند میدانیم ولی متأسفانه جای مرگ حمزه در نسخۀ واحدۀ خطی این کتاب مغشوش بود, که دو حرف اول ان نطقه ندارد, و ممکن است آنرا بنهیش خواند, که اکنون نیش و غورک بین قندهار و زمین داور در کوهسار شمال غربی قندهار و نشیب کوهستان جنوبی غور افتاده است.

پیروا حمزه روز وفاتش ابو اسحاق ابراهیم بن عمیر الجاشنی را که مردی نیکو بود , به امارت خویش پذیرفتند ولی چون این مردم دستایر حمزه را در منع غارت کردن اهل تهلیل مرعی نداشتند ابراهیم از امارت ایشان سر بازرد و بزره رفت و در بین نیستانی پنهان شد, و بجایش در جمادی الاخری (۲۱۵هـ) با ابوعوف بن عبدالرحمن بیعت کردند و این اوب عوف از مردم قریۀ کردنک سیستان بود که عرب آنرا رنج گویند۲

باری مقاومتها و پیکار های خوارج بعد ازین هم در خراسان ادامه داشت که در حووادث عصر طاهریان به بقایای آن اشارت خواهد رفت.