الثامن الملک قطب الدین حسن عباس
ملک قطب الدین حسن جد سلاطین بزرگ غور بود، امیر عادل نیکو عهد و خوبروی و آثار عدل و مرحمت و احسان و شفقت او بر اهل بلاد غور ظاهر بود و جماعتی که تمرد نمودند بقمع و قهر ایشان مشغول گشت ( ۲ )، و تعریک مفسدان از لوازم شمرد ( ۳ ) ، و در بلاد غور چون اصل ایشان از قبایل عرب بود، و پرورش و نشو و نما در کوه پایها یافته ( بودند، استبداد و غلظت ) استیلا ء و عظمت و تمرد و گردن کشی در طبیعت و مزاج تمامت قبایل غوریان مرکب بود، و مدام میان هر دو قبیله خصومت و قتال بودی ( ۴ ) وهرسال طرفی از اطراف ممالک ( غور ) خلاف ظاهر کردندی، و از ادای و اجبات اموال قانون امتناع نمودندی و تا بدین عهد که آخر دولت سلاطین بود حال آن طوایف هم بدین ( ۵ ) جمله مشاهده می افتاد، وقتی از اوقات درعهد ملک قطب الدین که جد سلاطین بود، جماعتی از ساکنان تگاب ( ۶ ) که از ولایت و جبرستان بودند عصیان آوردند. ملک قطب الدین با حشم و امرا ( ی غور ) بپای آن کوشک و حصار آن جماعت آمد، و ایشان را بطاعت خواند ، انقیاد ننمودند و بقتال مشغول شدند( ۷ )، نا گاه از قضا ء آسمانی از طرف عصات تیری از کمان تقدیر، برچشم ملک قطب الدین آمد و هم از ان زخم چون بر مقتل بود، برحمت حق پیوست، و درآن ساعت که خدم و حشم آن ( زخم ) تیر مشاهده کردند، جانسپاری و جلادت نمودند، و آن ( کوشک و ) حصار بگرفتند ، و جمله آن عصات را بقتل رسانیدند ، و آن موضع را خراب کردند.
______________________________________________________________________
(۱) مط : قطب الدین الحسن بن محمد بن عباس ، در ترجمه راورتی کذا . اما در نسخه پ نیز مانند متن است. در معجم الانساب زامباور ( ۲ : ۴۶۰ ) قطب الدین حسن بن محمد ( حدود ۴۵۰ ه ) بن عباس بن شیث بن محمد سوری بن امیر بنجی نهاران بن امیر پولاد بن شنسب ( حدود ۲۵۰ ه ) است.
(۲) مط : گشتی . ( ۳ ) مط : شمردی .( ۴ ) مط: و مدام هر قبیله را با قبیله خصومت افتادی و قتال بودی . ( ۵ ) مط : برین . ( ۶ ) در برخی از نسخ راورتی : لکاب وجیه و وفرستان . که صحیح آن تگاب و وجیرستان است ، و تگاب در شمال شرق کابل واقع است و وجیرستان اکنون بنام اجرستان در غرب غزنی است ، و اصطلاح تگاب تا کنون در کوهساران افغانی بمعنی دره پر آب موجود است ، مخصوصا در ولایت میمنه و جوزجان قدیم . ( ۷ ) مط : گشتند .
غوریان طبقه(۱۷) (۳۳۴ )
و تا به آخر عهد سلاطین غور و انقراض دولت شنسبانیان هیچ پادشاه ( ۱ ) بعمارت آن کوشک ( و اسباب و حوالی آن موضع ) مشغول نگشت ( ۲ ) . مگر امیر خرنک که در ان حوالی آب تنگ بود، و آن حدود او را منقاد بودند . چون ملک قطب الدین حسن برحمت حق پیوست، پسر او( عز الدین ) حسین بتخت نشست ( ۳ ) ( و الله اعلم. )