سلطان مودود
بزوال دولت مسعود جلال و عظمت سلطنت غزنویان نیز افول کرد اگرچه بعد ها ابراهیم انتظامی در کارها داد ولی ترمیمی که لازم بود مملکت را بحال اولی در آورد و رخنه های وارده را مسدود کند و شاهنشاهی بزرگ غزنه را اداره نماید پدید نیامد.
هنگامی که مسعود را در رباط ماریکله به ترتیبی که نگاشتیم از پا درآوردند مودود با خواجه بزرگ احمد عبدالصمد در بلخ بود و مجدود پسر دیگر مسعود به سالاری هند در مولتان موظف بود.
امیر محمد به مودود از قتل پدرش خبر داده نوشت پسران احمد نیالتگین بدون رضای من مسعود را به ثار خون پدر خود قصاص کردند مودود از خبر مرگ فجیع و نا به هنگام پدرسخت متاثر شده و بجواب عم خود نوشت :
خدا عمر ابوالقاسم محمد را در از گرداند و پسر معتوه او را عقل دهد که وی مرتکب امر خطیری شد و بخون پادشاهی دست یازید که خلیفه بغداد وی راسید ملوک وسلاطین لقب میداد و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون مودود دو مهم بزرگ پیش روی داشت یکی انتقام خون پدر و بر انداختن اولاد محمد دوم دفاع دشمنان خارجی یعنی ترکمانان که هر لحظه خراسان از ستم ایشان پریشان میگشت و به فنا تهدید می شد مودود مصلحت دران دید که اول مهم عم زادگان را فیصله کند باز در امر مملکت بپردازد لهذا بالشکر گران از بلخ روانه صوب پشاور شد گردیزی در زین الاخبار می نویسد مودود نخست به غزنی آمدو سال ٤٣٢ را در غزنی گزرانید و از انجا در سال ٤٣٣ به مقابل سپاه محمد لشکر کشید بعضی ها این جنگ را پیرامون خود غزنی میدانند ولی سخن حق آنست که در حدود پشاور جنگ واقع شد ابن اثیر می نویسد در ۳ شعبان ٤٣٢ با محمد جنگ و در ۲۳ شعبان سال مذکور به غزنه مراجعت کرد گردیزی می نویسد قبل از انکه مودود جانب سپاه محمد شتافت به عبدالرشید کاکای خود نامه نگاشت و دران مظلومی پدر و تباهی احوال مملکت را شرح داد و درخواست نمود که در کار انتقام از محمد بی طرف بماند. و وی نیز مصلحت در آن دید که بی طرفی اختیار کند ابن اثیر می نگارد چون مسعود به قتل رسید سپاهیان که بخون شهر یاران گستاخ شده بودند جری تر گردیدند و محمد از ادارۀ آنها عاجز ماند و پسران او نیز که مردان کاری نبودند چیزی نتوانستند سپاهیان به اموال رعایا دست دراز کردند و پشاور را غارت نمودند و کار به آنجا کشید که بهای غلامی بدیناری انجامید مودود بامنتهای رشادت با سپاه عم به جنگ آغاز کرد و آنها را در هم شکست اما آنچه از آثار گمشده بیهقی که در این باب شبانکارۀ ای در مجمع الانساب نقل کرده بر می آید معلوم میشود که میان محمد و مودود مدت در ازی جنگ بود تا در ٤٣٦ مودود بر محمد غالب آمد.
و دیگر مورخان چنان که نوشتیم همه برخلاف آن سخن راندند.آنجا که میان محمد و مودود جنگ واقع شده بقول منهاج سراج در ناحیه نکر ها رود بوده و بقول فخر مبارک شاه دران ناحیت بوده که سبکتگین جیپال را شکسته بود چون مودود محمد را شکست در آنجا رباطی بنا کرد و بیادگار قصاص پدر آنرا فتح آباد نام نهاد این قول را فخر مبارک شاه و ابن اثیر و ابوالفدا وروضة الصفاء وحبیب السیر و فرشته همه بیک آهنگ نوشته اند.
سلطان مودود به انتقام خون پدر ، پسران علی خویشاوند و پسر احمد نیالتگین و پسران محمد و دیگر سران سپاه را که بقتل مسعود دست داشتند همه را به قتل رسانید بعضی را تیر باران کرد و بعضی را بدم های ام معر بدبست عبدالرحیم پسر محمد را که هنگام قتل مسعود چون برادر آن دیگرش تاج را از سر او بر میداشتند و به وی اهانت میکردند او مانع آمده و دوباره برسر مسعود گذشته و احترام نموده بود آنگاه موضوع انتقام بپایان رسید مودود به غزنه آمد و مرده پدرزا به غزنه آورد و به جهانداری پرداخت و درصدد آن بر آمد که ترکمنانرا از خراسان براند و اگر تواند عظمت دیرین را به آئین پدران تجدید کنند اهالی هرات چون از شکست محمد و استقرار تخت غزنه به مودود شنیدند بر عساکر ترکمنان که هرات را متصرف شده و از وقت استفاده کرده بودند شورش نمودند و آنها را عنفاً از هرات راندند مع الاسف در خلال این حال اطلاع رسید که مجدود از مولتان قصد لاهور نموده و میخواهد به غزنه حمله نماید و برادر را از سلطنت دور کند مودود مجبور شده جانب هند لشکر کشید و هر دو لشکر در کنار دریای سند معسکر نمودند در این وقت عید قربان در رسید و سردار ان غزنی توسط نمودند که در ایام عید جنگ معطل شود و میانه دو برادر صلح برقرار گردد ایاز نیز در میان سهم بزرگ داشت ولی هر چه کردند مجدود به صلح راضی نشد اتفاقاً صبح عید قربان که خواستند سران سپاهش بخر گاهش برای سلام روند او را بر فراز تختش مرده یافتند و تا کنون این عقده حل نشد که قاتل اصلی وی که بوده و به چه ترتیب او را کشته اند بهر حال مرگ شهزاده به خیر مملکت تمام شد و هر دو سپاه متحد گردیدند و سلطان مودود سالاری هند را به سپهسالار ایاز سپرده خود به غزنه برگشت. و به خانان ترکستان راه مراوده باز نمود آنان نیز باوی عهد کردند که متحد شده فتنه ترکمنان را به کلی از خراسان براندازند در سال ٤٣٤ مودود قوای بزرگی جانب هرات و نیشاپور روان نمود که با ترکمنان جنگ کنند در حدود طوس جنگ سخت در گرفت ولی سپاهیان غزنه کاری از پیش برده نتوانسته بهرات مراجعه کردند در سال ٤٣٥ ترکمنان به بست حمله آوردند والپ ارسلان سلجوقی خود بحیث سپه سالار در این لشکر فرماندهی داشت مودود ارتگین را بالشکر گران فرستاد و در حدود بست جنگ سخت در گرفت و سلجوقیان به هزیمت رفتند و فتح بزرگ نصیب سپاه غزنه شد مودود پس ازین فتح شایان در صدد آن بر آمد که لشکر گران تهیه کند و ترکمنان را از خراسان براند.
در این اثنا سه نفر از راجگان هند در لاهور حمله آوردند و سپه سالار از مودود مدد خواست مودود نیز سپاه بزرگی به معاونت آنها فرستاد فخر مبارک شاه در وقایع حربی سلطان مودود این قضیه را چنین نگاشته :-
امیر شهاب الدوله مودود حشمی از غزنی فرستاد و به سرداری ایشان احمد محمد حاجب بزرگ را نامزد کرد و فقیهی را بنایب الحکومگی لاهور گماشت سند نبال چون شنید مسعود کشته شده بود قوی دل شده بر لشکر مودود حمله آورد و خلقی بزرگ از رایان و راجگان باوی بود چون بالشکر مودود جنگ کرد در اثر تدابیر حربی و رشادت و مردانه گی افسران و سپاهیان غزنه هزیمت نمود و تلفات زیاد داد ابن اثیر این واقعه را بصورت دیگر نقل نموده ابن اثیر گوید:
به تدبیر سالاران هند در میان راجگان هندو مخالفت افتاد یکی از آن ها خود بخود برگشت و دیگران تاب مقابله نیاورده هزیمت نمودند سپاه غزنه ایشان را تعقیب نموده قلاع شان را متصرف گردیدند و آنها را چندان سر کوبی دادند که دیگر راجگان هندو را نیز هوای شورش از سر بیفتاد ومایۀ عبرت وتذکیر شد.
در سال ٤٤١ مودود در اثر عهد و میعادی که با خانان ماوراء النهر وابو کالیجار امیر اصفهان نموده بود که با تفاق آنها فتنه ترکمنان را در هم شکند از غزنه بالشکری گران و فیلان انبوه و چندین هزار سوار و پیاده سراپرده جانب بست کشید ولی متاسفانه هنوز یک منزل از غزنه برون نشده بود که به عارضه قولنج مبتلاء شد مجبور گردیده و زیر خودا بوالفتح عبدالرزاق بن حسن میمندی را با لشکر مرتبه جانب بست فرستاد و خود به غزنه برگشت و دو روز بعد در ۲۰ رجب 441 وفات یافت و در غزنه مدفون گردید و مرگ او بزرگترین ضربتی بود که در پیکر سلطنت محمودی وارد شد و کشور را دچار خسارت عظیم گردانید خسارتی که زمانه از جبران آن عاجز و ناتوان ماند پوره در همین آوان که سلطان جوان وفات یافت ابوکالیجار با سپاه بزرگ از سپاهان قصد بر انداختن ترکمنان کرده بود و او نیز در راه مریض شده بازگشت و در عین احوال خانان بخارا به عهد خویش وفا کرده تا ترمذ رسیده ترکمنان را از آن برآورده و منتظر بودند که سلطان از جانب هرات بر ترکمنان بتازد و آنها از سوی مرو ونساء حمله کنند و بیکبارگی این فتنه عظیم را فرونشانند مودود نه سال و ده ماه سلطنت کرد و بیست و نه سال عمریافت مرد و دلیر و جنگجو و هوشیار بود در ذکاوت او شبانگاره نیاز مقامات بیهقی حکایت شگفتی دارد میگوید روزی سلطان بار داد و مست بود اما با وصف آن از یکطرف نامه میخواند و از جانبی به باز پرس احوال مظلومان متوجه بود و در عین حال ساز میشنید در خلال این گیرودار رو به چنگی کرده در همان حال گفت راست چنگ بنواز که رود هژدهم کژ است چون چنگی نگاه کرد چنان بود و همه بر دانش وی تحسین کردند سلاح مودود بیشتر تیر بود و در این فن مهارتی به سزا داشت و بقول فخر مبارک شاه پیکان مودودی به وی منسوب است و قبل ازان نبوده و این پیکان زرین بود و مودود میگفت ما ازان جهت پیکان از زر کردیم تا هر که بدان کشته شود کفن وجهاز اوازان سازند و هر که خسته شود علاج او کنند.
سلطان زمانه شاه مودود آنکه
از بهر عدوز زرکنندش پیکان
تا کشتۀ او ازان کفن یابد
تا خسته او ازان کند درمان
فرشته واقعه مودود و راجگان هند را به تفصیل ذکر نموده چون این تفصیلات خالی از مفاد نبود آنرا در این جا می آوریم:
در سال ٤٣٥ رای دهلی و دیگر راجگان اتفاق نمودند و شهرها نسی و تانیسر را با مضافات آن از تصرف حکمداران غزنوی بر آوردند و متوجه قلعه نگر کوت شدند و آنرا بعد از چارماه محاصره مفتوح نمودند و سر از نو آئین بت پرستان را دران رواج دادند و رای دهلی در این باب حیلتی بکار برده بمردم اعلان کرده بود که من بت نگر کوت را در خواب دیده ام که دوباره به نگر کوت آمده و یک بت جدید ترا شیده پنهان به نیگر کوت فرستاده بود چون هندوان آنرا دیدند خواب رای دهلی را باور کردند و نگر کوت را چنانکه نوشتیم گشودند و با جمعیت فراوان روانه لاهور شدند اما امرای غزنوی که در آن حدود با هم متحد شده بودند آنها را بدون جنگ شکست دادند.
القاب و اولاد مودود
لقب سلطان مودود را گردیزی در زین الاخبار شهاب الدین و الدوله و قطب المله نگاشته است و کنیت او را ابوالفتح منهاج سراج لقب وکنیت اور اشهاب الدوله ابوسعد نگاشته است صاحب حبیب السیر تنها او را شهاب الدوله لقب داده است ابوالقاسم فرشته لقب و کنیت او را چنین می نگارد :
ابو الفتح قطب المله وشهاب الدوله مستوفی او را به لقب شهاب الدوله یاد کرده است بیهقی کنیت او را ابو الفتح میخواند فرزندان وی منصور محمد سلیمان محمود نام داشتند. هنگامی که مناسبات دولت مسعود با قدرخان خوب بود دختر بغراتگین را نامزد وی کرده بودند اما هنوز بغزنه نیامده وفات یافت. پسان دختر چغر تکین را گرفت و ازو پسری شد که مسعود نام نهاد. قبر مودود هنوز در غزنه مکشوف نشده است سال وفات او مطابق است با سال 1040 عیسوی.