میدان سان بینی سپاه غزنوی در دشت شابهار

از کتاب: شابهار

در تاریخ دوره های اسلامی افغانستان غزنه و غزنویان فصلی درخشان و بزرگ تشکیل داده. شهرت اهمیت این شهر و این دودمان از نظر هنر و فرهنگ وادب وسیاست و مملکت داری از حدود افغانستان گذشته و به خاک های مجاور و دورتر ها را رفته است. غزنویان در دوره دوصد ساله سلطنت خود در دار الملک خویش حضرت غزنه آبادی های مجلل و باشکوه بعمل آوردند که معرفی هر کدام آن شرح جداگانه میخواهد پادشاهان وسلطانهای مقتدر غزنه که در کشور کشایی معروف آفاق بودند نیروی نظامی مقتدری در اختیار خود داشتند که پیروزیهای مکرر و درخشان ایشان در چهار کرد افق زیب جکامه های غرای شعرای این زمان است. قراریکه از خلال متون تاریخی و از اشاره های مکرر شعرای درباز غزنوی معلوم میشود در نزدیکی های ماحول نفس شهر غزنه میدان بزرگی بود که معمولا سان بینی سپاه یا باصطلاح "رسم گذشت" ورژۀ دسته های نظامی وقت بوقت در آنجا بعمل میآمد و این میدان را (دشت شاه بهار) میگفتند.

دشت شاه بهار منحصر به رسم گذشت و سان بینی های عساکر نبود بلکه در اکثر مواقع در ایام جشنها وعیدها و در مواقع رفت و آمد سلطانها به سفرها و دیگر ایام خوشی باشندگان شهر عموماً در همین دشت مجتمتع میشدند مؤرخان و قصیده سرایان دربار غزنویان چون استاد ابو الفضل بیهقی امیر فرخی و امیر عنصری و غیره که در سفر وحضر باسلطانها محشور بودند بارها و به تکرار از دشت شاه بهار یاد کردهاند و از روی نوشته های ایشان چنین استنباط میشود که دشت شاه بهار متصل به آبادی های شهر افتاده بود و میدان پهناور و فراخی بود که در دوصد سال دوره غزنویان میله ها و اجتماعات و خوشی های ایام عید و بعضی اوقات نمازهای عید و آتش افروزی های جشن سده در شبهای معین آن در آنجا بعمل میامد از روی کلمه (دشت) چنین معلوم میشود که این میدان بهمان شکل طبیعی خود از گیاه ها و گلهای وحشی پوشیده شده و اکثر اوقات سال سبز میزد. شاه بهار میدان مشق نظامی ها و میدان سان بینی سپاه مظفر غزنوی بود و بدین ملاحظه در متون تاریخی بصفت (عرصه گاه) هم یاد شده ومبدأ حرکت سپاه مظفر غزنوی در سفر و سوقیات نظامی همین دشت پهناور بود. فرخی در یکی از قصاید غرای خود که در ثنای محمود گفته مشرح از میدان شاه بهار و از چتر و (رایت) وخدم وحشم سلطان محمود غزنوی صحبت میکند و طوری بدقت حرف میزند که مانند نقاش چیره دست وضع سپاه و پیلان و دسته های عساکر را در مقابل سلطان بزرگ رسم میکند. چنانچه گوید:

با من بشه بهار بهم بود چاشتگاه

ماه من آنکه رشک برو زد دو هفته ماه

گفت این فراخ پهنا دشت کشاده چیست؟ 

گفتم که عرصه گاه شۀ یی عدد سپاه

گفتم یمین دولت محمود دین پناه 

گفتا پناه شرع رسولست و پشت دین

گفتم بلی و پیشه او طاعت اله

گفتا کنون کجاست مراده نشان از و 

گفتم که زیر سایه آن رایت سیاه

گفت آنکه پیش عرصه گهش ایستاده اوست؟

گفتم به پیشگاه بود جای پیشگاه

گفتا چه خوانم این شه آزاده را بنام 

گفتا ز هیبتش بهراسد همی دلم 

گفتم زهیبتش دل چون که شود چوکاه

گفت آن هزار و هفصدو اندکوه چیست؟ 

گفتم هزار و هفصد واند پیل شاه

گفت آنهمه ز پیشرو هند وان ستد

گفتم بلی و داشت بمردانگی نگاه

گفت آن زره وران زبر هر یکی کمند 

گفتم بتان مملکت آرای رزمخواه

گفتا که سرو خانمشان یامۀ تمام 

گفتم که سرو با کمر و ماه با کلاه

گفتا که عرصه گاه شه این دشت خرم است

گفتم بلی و نیست چنین هیچ عرصه گاه

گفتا چنود گر بجهان هیچ شه بود 

گفتم ز من مپرس به شهنامه کن نگاه

گفتا که شهنامه دروغ است سربسر

گفتم تو راست گیر و دروغ از میان بکاه 

گفتا ملک همی چه ستاند زخسروان؟ 

گفتم رایت وسپه و گنج و تاج و گاه

گفتم چرا همی نبردشان بسوی روم

گفتم کنون برد که کنون آمده است گاه

گفتا چگونه گردد از یشان بلاد روم

گفتم چنانکه کوه کمر دارد چاه، چاه

در این پارچه شعر که بصورت یک (دیالوک) گفته شده شاعر مقتدر یکی از روزهای با عظمت غزنی را در یکی از روزهای باشکوه سلطنت ابو القاسم یمین الدوله محمود در هنگامی رسم میکند که سلطان خود به دشت شاه بهار آمده و در عرصه گاهی به اصطلاح فرخی نظیری نداشت در زیر (چتر) و (رایت) سپاه سلطنتی خود قرار گرفته سلاطین غزنوی چتر سپاه داشتند و این موضوع از این فرد فرخی هویدا است.

جواب ده که اگر نیستی سیاهی نیک

سیه نبودی چتر خدا یگان زمین

ازین اشارات معلوم میشود رایت سلطان های غزنه سیاه بود چنانچه در یکی از مصرعهای که در قصیده بالا دیدیم سلطان در روز مذکور در (سایه رایت سیاه) قرار داشت و در مقابل او در گوشه دیگر دشت شاه بهاریک هزار و هفتصد و چند فیل سلطنتی که هر کدام کوهی را مانند بود صف کشیده بود. فرخی سپاهیان کمند انداز قد بلند خوش منظر سپاه محمودی را از بلندی قامت به (سرو) و از زیبایی و آراستگی

به (بت) (وماه) تشبیه کرده. کشف تصاویر سپاهیان گارد سلطنتی محمود از تالار دربار لشگرگاه زیبایی لباس و قشنگی سلاح لشکریان محمود را ثابت میسازد این سپاهیان گارد عموماً لباسهای ابریشمی شوشتری میپوشیدند و گرزهای گران آنها یا زرین یاسمین بود. فلهذا فرخی در توصیف سپاهیان کمند انداز سلطان محمود غزنوی راه مبالغه نه پیموده. محمود غزنوی در حدود دوهزار پیل جنگی داشت اینجا شاعر از هزار و هفتصد و چندی یاد کرده و در جای دیگر این رقم را به دو هزار میرساند چنانچه گوید: 

خیز شاها که چوهر سال بعرض آمده اند

از پس کاخ تو و باغ تو پیلی دوهزار

از روی این ارقام و ازروی سانهای نظامی واضح گفته میتوانیم که میدان دشت شاه بهار که در آن در روزهای رسم گذشت عساکر هزار و هفتصد فیل جمع میشد میدان بسیار بزرگ و باعظمتی بود که در روزهای تجمع فیلان و قطعات مختلف لشکر غزنوی هیبت و صلابت مخصوصی پیدا میکرد و پهنای دشت غرق آهن و فولاد میشد و آواز بوق و سرنا و آیینۀ پیل تمام شهر غزنه را میلرزانید تا جائیکه از خلال برخی اشارات متن تاریخی و منابع ادبی معلوم میشود میدان شاه بهار بطرف جنوب شرق منار های مشهور غزنی در همین جایی قرار داشت که امروز هم تقریباً دریک گوشه آن سپاهیان مشق و تمرین میکنند طبیعی دامنه این میدان در دوره شکوه غزنویان پهنایی زیاد داشت و کوه بچه هایی را که در افق مقابل افتاده در بر میگرفت حتی قراریکه برخی از مردمان غزنی امروز مدعی هستند روی کوه بچه یی که در افق میدان معلوم میشود رایت و چتر سلطان های غزنوی را در روزهای رسم گذشت سپاه نصب میکردند و این نظریه خالی از حقیقت معلوم نمیشود زیرا برای دیدن سپاه جای بلند و مناسب بود .