امام محمد غزالی در مورد سماع چنین عقیده دارد

از کتاب: از کوچه عرفان

سماع مباح است ، برای کسی که جز لذت بردن از صدای خوش از این کار بهره ای بر نمی گیرد.

سماع مستحب است برای کسی که محبت خدای تعالی بر او چیره شده و سماع اورا جز به صفات پسندیده تحریک نمیکند . 

ابو هریره (رض) روایت کرد که پیغمبر (ص) گفت که در بین اسرائل کودکی بود بر فراز کوهی ، از مادر خود پرسید : که آسمان را آفرید ؟ گفت : خدای عزوجل گفت : ابرها را کی آفرید ؟ گفت خدای عزوجل : گفت : کوه را کی آفرید؟ خدای عزوجل . گفت من خدا را کاری عظیم میشنوم پس نفس خود را ازکوه در انداخت و پاره پاره شد . چنان مستی که چیزی که بر جلال حق تعالی و بر کمال قدرت او دلالت میکرد بشنید و در طرب آمد و اورا وجدی حاصل شد و او از وجد خود را بیانداخت . و کتاب های آسمانی فرستاده نشده مگر ، برای مردم برای ذکر خدای در طرب آیند یکی از ایشان گفت : در انجیل نوشته دیدم برای شما سماع فرمودیم ، در طرب نیامدید ، و مزامیر در کار آوردیم رقص نکردید ، برای شما بذکر خدای تعالی تشویق کردیم مشتاق نشدید.

و این است اقسام سماع و بواعت و مقتضیات آن خواستیم یاد کنیم . بل به قطع ظاهر شد که سماع در بعضی مواضع مباح است و در بعض مندوب. 

در جای که حرام است:

امام محمد غزالی پنج عارض را که بدان سماع حرام  شود بر شمرده است:

۱_سماع کننده زنی باشد که دیدن او روا نباشد و از کسانیکه در آن بین فتنه میرود از قبیل کودک . حتی صدای زن کودک اگر با لحن و یا بدون لحن باشد ، حتی شنیدن آواز او ف در سخن گفتن در قرآن خواندن ، نیز چرا که از شنیدن صدای زن بیگانه بیم فتنه میرود (مخصوصا که نزدیک هم باشد)

۲_ در رد سماع : بدانچه از اشعار شراب خواری (خمریه) یا مخنسان است چون نای ها و رود ها و دهلک ها و این سه نوع حرام است . و آنچه جز آن است بر اصل اباحت باقی است ، چون دف ، اگر چه در او جلاجل باشد چون طبل و شاهین و دیگر آلت ها.

۳_در نظم آواز :آن شعر است پس اگر در او چیزی از فحش و هجوه بود ، یا دروغ باشد بر خدای عزوجل ، پیغمبر(ص) یا بر صحابه (رض) چنانکه برخی روافض در هجای صحابه و غیر آن ترتیب کردند شنیدن او حرام باشد ، به لحن و بی لحن ، و شنونده شریک گوینده است . و همچنین آنچه در وصف زنی معین باشد ، زیرا که وصف زنان (نامحرم) پیش مردان روا نباشد. 

اما نسبت یا تشبیب شعری است که در وصف زلف ، رخ و خوبی ، قد و قامت و دیگر صفت های زنان باشد و در آن نظر است . و درست آنست که نظم و روایت ان به سرود یا بی سرود حرام نیست . و بر مستمع واجب است که آنرا به زنی معین حمل نکند مگر به زن خویش . و اگر بر بیگانه حمل کند گناهی باشد.*۹۲

۴_شنونده آنچنان است که شهوت بر او غالب بود، و او در غفلت و نادانی جوانی است و این صفت وی غالب تر باشد از غیر آن پس سماع بر او حرام است ، خواه بر دلش محبت شخصی معین غالب باشد یا نه ، چناچه او به هرگونه ای باشد که صفت زلف و رخ و صال و فراق به سمع او رسد که شهوت او را بجانباند و حمل کند به صورت که شیطان بدان در دل او بدمد ، پس آتش شهوت اشتغال پذیرد وداعی شر قوت گیرد.

۵_آنست که شخص از عوام خلق باشد و دوستی خدای تعالی بر وی غالب نبود تا سماع در حق وی محبوب شود . شهوت بر وی نیز مستولی نبود تا در حق وی محظور گردد و لیکن در حق وی مباح باشد چون دیگر لذت های مباح*۹۳

شیخ سهروردی  در این باره میفرماید:

«و اما وجه الانکار فی السماع ان منکر السماع علی الاطلاق من غیر تفضیل لایدخلو من احد امور ثلاثه: اما جاهل بالسن و الاثار و اما متغیر بما اتیه من الاعمال الاخیار و اما جامد الطبع لاذوق لهُ فیصر علی الانکار»۹۴

«... و اما این سه گروه که سماع را اختیار کرده اند ،مجتهدان و مریدان ، از بهر آسودن از رنج وقت و خواندن احوال از بهر نفس ، خداوندان اسرار ، از بهر حاضر گردانیدن سر ازپراگنده گی اشغال به وقت ضرورت اختیار کرده اند.

چون دانستند اگر ساعتی راحت طلب نکنیم هلاک گردیم ، ضرورت وقت را این سماع پیش آوردند ، چنانکه کسی از گرسنگی هلاک خواهد شدن مردار خورد ، اگر سماع در خیر و طاعت باشد حلال  است مباح گردد . چون آن ضرورت زایل شود ، حرام گردد و هر کس که تلهی را سماع کند حرام است ، سماعش همچون مزامیر است ؛  اگر حرام دارد و استماع فاسق است ، و اگر حلال دارد کافر است . دین و مذهب و اعتقاد بزرگان اینست که یاد کردیم »

«کسی را باشد که او را سماع  مباح معصیت گردد و نیز باشد که کفر گردد ، چون سماع قرآن با غفلت معصیت گردد و به استحفاف کفر گردد و سماع قرآن مباح بذات خویش در شریعت و دلیل آن قبول خداست * ۹۵ و ننز من القرآن ما هو شفاء و رحمته للمومنین و لایزید الظالمین الاخسارا *۹۶ همان قرآن اهل حرمت را شفا گشت و اهل بی حرمتی را خساره باشد . 

ابن عربی میفرماید: ترک سماع مطلق امکان پذیر نیست و آنچه را بزرگان ترک کنند سماع مقید است که همان غنا و آواز متعارف باشد (که هرگز مرود توجه صوفیه نباشد) شبلی در باره سماع گفت : آن بر مبتدی حرام است و منتهی را بدان احتیاج نیست . پرسیدند : سماع برای چه گروهی است ؟ گفت برای متوسطین از اصحاب قلوب . اما هر چند سماع مباح است ، در نزد بزرگان تنزیه از آن اُولا و افضل است . ابویزید بسطامی آنرا زشت و مکروه میدانست ، اما در مذهب ما سماع علی الاطلاق مباح است چون چیزی از رسول خدا (ص) در باره حرمت نیامده است*۹۷

حارث محاسبی گفت : سه چیز است که آنرا چون بیابند بدان بهره گیرند و ما آنرا گم  کرده ایم روی نیکو یا صیانت ، آواز خوش با دیانت و دوستی با وفا*۹۸

«ذولنون را پرسیدند از آواز خوش ؟ گفت مخاطبان و اشارات است که خداوند آنرا ودیعت نهاده است اندر مردان و زنان»*۹۹

نهر جوری را پرسیدند از سماع ؟ گفت : حالی بود از سر سوزی پدید می آید ، مرد  را باز سر اسرار برد *

شبلی  را پرسیدند از سماع ؟ گفت : ظاهری فتنه و باطن آن عبرت ، هرکه اشارت داند شماع عبرت او را حلال بود ، و اگر این بود خویشتن را اندر بلا ئ فتنه انداخت باشد *۱۰۱

ابوعبدلله انصاری در تعریف سماع آورده است « که سماع حقیقت ،آگاهی است و بیداری مرد است از خواب ، و جنبانیدنی است آرام » و ذولنون مصری گفته است :« سماع وارد حق است دلها را به حق بر انگیزاند»

مشایخ قوم (پیشوایان طریقت بطور کلی سماع سلوک را که باری بمنظر خاص خود به کار میبرند به سه قسمت تقسیم کرده اند : اول سماع عام که با طبیعت و هوی و شهودت و بدعت توام است . و آن سماع است حرام . دوم سماع خاص که بدل شنونده اثر کند و با عث انبعاث احوال پسندیده است . و سماع اخص که سماع است که هر که شنود از حق بحق شنود که آن سماع است که شنیدن آن بر اهلش حلال است .

ابن عربی سماع را بر سه قسم تقسیم کرده است : اول سماع طبیعی که به وسیله قوای انسانی و آلات موسیقی و اصوات حسی حاصل میشود ، و باعث طرب و شوق ظاهر شود . دوم سماع روحانی که سالک دارای نفس ملکوتی بوسیله آن حال و ذوق نماید و از ان «صریر قلم صنع را بر لوح محفوظ شنود ،و علامت آن القاء معانی و معارف غریبه است در دل که صاحب آنرا به خشوع و خضوع و رکوع و سجود وادارد. سوم سماع الهی است که آن شنیدن اسرار الهی است بلاواسطه و علامتش حیرت سامع است *۱۰۲


بعضی از مشایخ گفته اند «سماع ادراک انوار غیبی است و تنسیم و نسیم علوی»*۱۰۳

پس در حقیقت سماع برای اهل آن قوت و غذای روح  است و باعث قدرت و قوت روحانی سالک میشود و او را به مدارج بالا تری سوق میدهد . نجم الدین  گوید: که در سماع بر سالک واجد بسطی دست میدهد که تملک آن از حیطه تصرف او خارج است . 

در اسرار التوحید و مناقب العارفین به حکایات فروانی از این گونه سماع ها بر می خوریم که ابو سعید ابو خیر و مولانا جلال الدین و پیروان شان بدان مشغول میشندند . و په بسا هم میشد که مورد طعن و دق ارباب شریعت واقع میگردد این دسته از صوفیان در باره انکار (ضاهریان در باره جواز سماع و اداب و شرایط آن به آیات قرآن کریم و سنت رسول (ص) استناد میکردند و آیات و احادیث و روایات بسیاری در باره حلیت سماع مینمودند که در کتب معتبر آنها مضبوط است. *۱۰۴

شمس تبریزی گوید : این تجلی و روئیت مردان خدا در سماع  بیشتر باشد ، آنها از عالم هستی خود بیرون آمده اند و از عالم های دیگر بیرون آرد شان سماع . دستی که بی آن حالت بر آید البته به بهشت رسد. و سماع است که مباح است و آن سماع اهل  حال است ... اگر اهل سماعی را به مشرق سماع است و صاحب سماع دیگر به مغرب باشد ، ایشان را از حال هم خبر باشد .

دکتر احمد علی رجائی بخارائی در فرهنگ اشعار  حافظ از قول امام محمد غزالی در کیمیای سعادت میاورد که بسیار لطیف و دلکش است:

«و علیا را اخلاف است در سماع که حلال است یا حرام و هر کی حرام کرده است ازاهل ظاهر بود که وی را خود صورت نبسته است که دوستی در دل فرود آید . چه وی چنین گوید که : آدمی جنس خود را دوست چون تواند داشت؟ پس نزدیک وی در دل عشق مخلوق صورت نبندد و اگر عشق خالص صورت بنندد بنا بر خیال تشبیهی باطل باشد ، بدین سبب گوید که سماع یا بازی بود تا از عشق مخلوقی بود و این هر دو در دین مذموم است ، و چون وی را پرسند که معنی دوستی خدای تعالی که بر خلق واجب است چیست ؟ گوید فرمانبرداری و طاعت داشتن . واین خطای بزرگ است که این قوم را افتاده است ،ما در کتاب محبت از رکن منجیات این پیدا کنم .

«اما اینجا میگویم که حکم سماع از د باید گرفت ، که سماع هیچ چیز در دل نیارد که نباشد ؛ بل آنرا که در دل ما باشد بجنباند ، هر که را در دل چیزی است که آنرا در شرع محبوب است و قوت آن باطل است ، چون سماع آنرا زیادت کند وی را ثواب باشد. و هر کی را در دل باطلی است که در شریعت آن مذموم است ، وی را در سماع عقاب بود ، و هر که را در دل هر دو خالی است ، لیکن بر سبیل بازی شنود و بحکم طبع بدان لذت یابد ، سماع وی را مباح است »*۱۰۵

همین مطلب را از زبان مولوی در کلیات شمس  شنویم که به زیبا ترین صورت بیان میکند .

سماع آرام جان زندگان است

کس داند که او را جان جان است 

کسی خواهد که بیدار گردد

که او خفته میان بوستان است 

ولیک ان کو بزندان خفته باشد 

اگر بیدار باشد در زیان است 

سماع انجا بکن که انجا عروسی است 

نه در ماتم که انجا فغان است 

کسی کو جوهر خود را ندیده است

کسی کان ماه از چشمش نهان است 

چنین کس را سماع از بهر وصل دوستان است 

کسانی را که روشان سوی ثبله است

سماع این جهان ان جهان است 

خصوصاٌ حلقه ای کاندر سماع اند 

همی گردند و کعبه در میان است 

اگر کان شکر خواهی همان است 

ورانگشتت شکر خود رایگان است *۱۰۶