مقدمه
در افغانستان و بین افغانها در سالهای اخیر بحث های زیاد زبانی فرهنگی که بیشتر جنبه سیاسی دارد مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته است. هر کس به نحوی این مسئله را بالا انداخته چیزهائی را که خواسته است از این طریق مطرح نموده است. بیشتر فعالیت ها مطرح نمودن یک عده اشخاص و درست یا نادرست بودن بعضی مباحثی است که هر کس به ضم خود و به هر شکلی که دلش خواسته است پیش کش نموده است. متاسفانه که بیشتر این بحث ها سیاسی، تعصب آمیز و غیر علمی بوده اند. در این نوشته هم اهدافی وجود دارد که به قرار ذیل میباشند :
• تو ضیح مختصر بر تاریخ و ادبیات زبان دری.
• تفاوت و همسوئیهای نامهای دری و فارسی.
• بهره برداریهای سیاسی از مسایل زبانی و فرهنگی .
• سهم علامه احمد علی کهزاد در روشن ساختن تاریخ و ادبیات افغانستان.
زبان دری
بعد از انتشار کتاب "تاریخ ادبیات -افغانستان اثر احمد علی کهزاد دیگران" در سال 1322 از طرف ریاست دارالتالیف وزارت و معارف نام زبان دری در افغانستان بصورت علمی و تحقیقی به ثبوت رسید، احیا شد و استاد کهزاد آنرا برای بار اول در افغانستان به نشر رساند و بدین ترتیب مانند اکثر آثار تحقیقاتی خود در این مورد نیز گوی سبقت و پیشآهنگی را از آن خود ساخت قسمت اول این کتاب که ادبیات افغانستان را بصورت کلی از زمانه های قبل از تاریخ تا دوره اسلامی در بر میگیرد توسط علامه کهزاد تحقیق و تالیف شد که برای مطالعه بیشتر خوانندگان عزیز قسمت اول آن اثر در اخیر این نوشته ضمیمه میگردد.
این قسمت نه تنها تاریخ زبانهای مختلف کشور را مورد تحقیق قرار داده است بلکه در مورد زبان دری چنان تهداب مستحکم و علمی را بنا نهاده است که هیچ کسی نه دانشمند ایرانی و نه دانشمند افغانی نتوانسته اند آنرا برهم زنند و یا چیز بهتری از آن ارائه بتوانند بلکه آنچه بطور کلی در این مورد تحقیق شده است مورد دستبرد دیگران قرار گرفته است و اکثراً چیزهایئکه در مورد زبان دری به خورد مردم داده شده است منشأ و مبدأ ان این کتاب بوده ولی بدون آنکه کسی از این اثر و یا محقق آن نام ببرد. نسل جدید اصلاً از وجود همچو اثری بی خبرند و فکر میکنند که دیگران در مورد زبان دری تحقیق نموده.اند. البته بسیاری ها مقصر نیستند زیرا در افغانستان آثار علمی استاد کهزاد را هرگز دوباره تجدید چاپ نکرده.اند از طرف دیگر آثار کهزاد بزرگ بیحد مورد دستبرد و سرقت ادبی قرار گرفته چنانچه امروز وقتی کسی در مورد تاریخ و جغرافیای آریانا و زبانها و ادیان و دیگر مسایل تاریخ قبل از اسلام در افغانستان چیزی بنویسند نام های همه دانشمندان خورد و بزرگ تاریخ در آن دیده میشود ولی از آثار کهزاد کمتر چیزی به نظر میرسد اما جالب است که معمولاً محتویات آن از کارهای تحقیقاتی کهزاد میباشد.
بهر حال چند مطلبی در این جا از کتاب "تاریخ ادبیات افغانستان" ، فصل اول (از ص 57 به بعد) اقتباس میگردد تا خوانندگان عزیز نظر علامه کهزاد را در مورد زبان دری بدانند.
"عمومیات زبان دری"
"بخشهای قبلی بطور مجموعی بحیث یک مقدمه نشان می دهد که خاکهای بین اکسوس و اندوس پرورشگاه زبانهای خانواده هند و آریائی بوده و به ترتیب زبان ویدی زبان زند یا اوستائی زبان پراکریت ،گندهاری سانسکریت ،کلاسیک زبان پرتوی یا پهلوی پارتی خراسانی ،سغدی اسکائی تخاری و پهلوی ساسانی بدون ذکر شاخهها و فروعاتی که هنوز هم بصورت دسته های غلچه ای پامیر و نورستانی از بین نرفته است دوره به دوره مارا به عهد اسلامی نزدیک می سازد."
"با سقوط کوشانی های بزرگ در افغانستان و عروج ساسانی ها در ایران و تسلط سلاله اخیرالذکر در خراسان زبان پهلوی ساسانی با همان تاثیر فراوانی که از پهلوی پارتی برداشته بود، در صفحات شمال و شمال غربی افغانستان در باختر و سیستان راه یافت و حتی در سایر نقاط ملکت هم پراگنده شده بود. طوریکه دیدیم در دورۀ یفتلی و بعد از آن تا آغاز عهد اسلامی حتی در سه، چهار قرن اولیه هجری پراکریت و برهمی سانسکریت و دیواناگاری زبان و رسم الخط پهلوی در آریانا متداول بود. آنچه از نقطه نظر مبحث بعدی یعنی پیدایش زبان (دری) مهم است، انبساط زبان سغدی در دورۀ یفتلی و تماس مزید آن با پهلوی ساسانی است که نتیجه آن بر زبان دری بی تاثیر نمی باشد."
"زبان دری"
"معمولاً زبان دری را منحیث لغت دو نوع معنی می کنند. یکی به اساس کلمه (در) و آنرا زبان (درگاه) و (دربار) می خوانند و دیگر منسوب به (دره) که زبان کهستانی شود و این توجیهات بیشتر به اساس قاموسها و کتب لغت معمول شده است. برهان قاطع کلمه دری را چهار گونه تعبیر می کند:
1- گویند لغت ساکنین چند شهری بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است.
2- ... و طایفه ئی برآنند که مردمان درگاه کیان بر آن متکلم می شده اند.
3- ... گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او میآمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند، بهمن فرمود تا دانشمندان زبانی را وضع کردند و آنرا (دری) نام نهادند.
4- ... و منسوب به دره را نیز گویند همچو کبک دری و این اعتبار خوشخوانی هم میتوان بوده باشد زیرا که مهمترین لغات فارسی زبان دری است."
"خلص این چهار تعبیر این است که اصل منشأ و کانون پرورش زبان دری خراسان و ماوراالنهر بوده و در عصر ساسانی محتملاً زبان دربار هم اتخاذ شده بود بود.( ) چون این خلاصه حاوی تمام نظریات در اطراف زبان دری میباشد در روشنی تحقیقات آنرا مفصل تر شرح میدهیم."
"مبدأ و پرورشگاه زبان دری"
"قدیمترین نظم و نثر دری را که تا حال سراغ میتوان کرد یا در خراسان و یا در ماورا النهر به میان آمده است. حنظله بادغیسی و محمد بن وصیف سکزی که قدیم ترین شعر دری را به آنها نسبت می دهند، از ولایات هرات و سیستان میباشند. قدیم ترین آثار منثور این زبان یا در خراسان و یا در ماورا النهر نوشته شده. مقدمه شاهنامه ادبی منصوری که از طرف منصور العمری و به نام ابو منصور محمد عبد الرزاق در 346 هجری تحریر گردیده، ترجمه تاریخ طبری که از طرف بلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی در 356 هجری تحریر شده در عصر سامانیها در ماوراً النهر به میان آمده است."
"مقارن همین زمان حدود العالم که مولف آن معلوم نیست، در 372 هجری برای یکی از امرای آل فریغون گوزگانان، ابو الحارث محمد بن احمد تحریر شد و ابوالمؤید بلخی گرشاسب نامه و عجائب البلدان خود را تالیف کرد که متاسفانه اصل آنها از بین رفته ولی تاریخ سیستان و مجمل التواریخ شاهد وجود آنهاست زیرا از آنها فصولی نقل کرده اند. () واضح می شود که اولین پارچه منظوم و منثور دری که عجالتاً در دست است در طی قرن چهار هجری در خراسان و ماورا النهر به میان آمده است و باختر و ماوراالنهر آنروز و زابلستان مبدأ و پرورشگاه اولیه آن محسوب می شود. البته این شواهد که عین حقیقت است محتاج تقویه دلایل دیگر نیست با آنهم شباهت مزید لغات دری به سغدی و پرثوی یا پهلوی پارتی خراسانی که پارچه های آن از خرابه های تورفان کشف شده ساحه جغرافیائی سائر لهجههای دری مثل هروی سکزی زاولی را در افغانستان و وجود لغات صاف دری در افغانستان و ماورا النهر و بخصوص در کشور خود ما و باز تاثیر زبانهای اسکائی و تخاری که در آریانا معمول بود و تاثیرات متقابله ادب سغدی و پهلوی ساسانی که در آریانا بعمل آمده تاثیری در زبان دری بخشید و بالاخره انتشار زبان دری از خراسان (افغانستان) به فارس (ایران) چه در عصر ساسانی که محض زبان دربار باقیمانده و چه بعد از قرن چهارم هجری که بجای پهلوی زبان علمی و ادبی آن کشور هم شد هرکدام بجای خود محکمترین دلیلی است که مهد زبان دری را در خراسان (افغانستان) و ماورا النهر ثابت می سازد."
"حالا که مهد ظهور و پرورشگاه اولیه زبان دری شناخته شد، می خواهیم کمی در اطراف منشأ آن صحبت کنیم. معمولاً فارسی دری را در خانواده السنه آریائی در سلسلهای گرفته اند که صورت قدیم آن فرس هخامنشی صورت متوسط آن پهلوی ساسانی و صورت جدید آن فارسی دری کنونی میباشد. مبدأ جغرافیائی و روشن شدن موجودیت زبان -پرثوی پهلوی-خراسانی و زبان سغدی و ظهور آثار ادبی این دو زبان از خرابه های تورفان و ثبوت قطعی نفوذ ادبی پرثوی ساسانی و ارتباط محکم ادبی زبان با پرثوی و سغدی و تشخیص بغایت زیاد لغات دری در زبان اخیر الذکر و موجود بودن زبان دری در افغانستان معاصر، زبان پهلوی در ایران معاصر و باز تاثیر زبان اسکائی بخصوص تخاری در زبان دری یک سلسله دلایلی است که به اساس آن منشأ زبان دری به دو زبان پرثوی یا پهلوی خراسانی و سغدی که آنهم در بلخ و بخارا و تخارستان و سمرقند معمول بود، ارتباط پیدا می کند و تخاری یا زبان کوشانی که به نوبه خود زبان دیگر همین نواحی است با تاثیری که در اصل ساختمان سغدی وارد کرده و با تاثیر مستقیم خود در شکل لسان دری بی مدخلیت نیست چنانچه مطابق بعضی نظریه ها (دری) را اصلاً مخفف تخاری می دانند.()"
"پس چه از نقطه نظر مبدأ جغرافیائی و پرورشگاه اولیه زبان دری در قرون اولیه هجری و چه از روی کشفیات جدید و پیدا شدن لغاتی در زبان سغدی که در (دری) وجود دارد و پهلوی ساسانی فاقد ،آنست منشأ زبان دری به هیچ وجه به پهلوی ساسانی و به فرس هخامنشی نمیرسد بلکه به پرثوی یا پهلوی پارتی خراسانی و سغدی تعلق میگیرد و تخاری هم در آن بی تاثیر نیست و این سه زبان در دو طرفه آمودریا در باختر و تخارستان و ماورا النهر در ساختمان زبان دری به ترتیب مراتب در طی چندین قرن پیش از عهد اسلامی دخیل.اند چون زبان سغدی در نگارش آثار مذهبی ،مانویان بودائیان و حتی ترسایان نسطوری مدت چندین قرن متداول بود و زبان علمی آسیای میانه محسوب می شد، احتمال زیاد دارد که رکن اساسی منشأ زبان دری معجونی است مرکب از زبان پهلوی ساسانی و لغات ،عربی، حال آنکه یکی از صفات زبان دری حقیقی عدم دخالت زبان عربی است و قرنها پیش از ظهور زبان عربی در این دیار تشکل نموده بود. از جانب دیگر دری زبانی نیست که بعد از نابود شدن پهلوی ساسانی به میان آمده باشد بلکه پهلوی و دری دو زبانی است که موازی بهم یکی در فارس و دیگری در خراسان (افغانستان) به میان آمده و نشو نما کرده و به زمانهای معین از کشورهای مبدأ درخاک های دو مملکت پراگنده شدهاند و عامل اساسی شباهت و ارتباط لغات این دو زبان علاوه بر قرابت ،خانوادگی، معاصر بودن و انتشار آنها به خاکهای یک دیگر است.
"شبهه ای نیست که پارچه های منظوم و منثوری که عجالتاً از زبان دری در دست است از نقطه نظر قدامت از قرن سوم هجری تجاوز نمیکند ولی اگر همین آثار را با کتب معاصر آن بزبان پهلوی مقایسه کنید آن گاه سلاست و پختگی و روانی (دری) بر (پهلوی) آشکارا میشود مسلم است که دری یک دفعه و بدون سابقه معاصر صفاریها و سامانیها به میان نیامده بلکه چندین قرن سابقه داشته که متاسفانه تعیین أن عجالتاً مشکل است. اگر واقعاً همان طوریکه ابن مقفع) و (ابن ندیم) ادعا می کنند، دری زبان درباری ساسانیان شده باشد چنانچه در متون عربى حتى فقره هائی هم به زبان دری به شاهان ساسانی نسبت داده شده است(27) آنگاه مسلم میشود که مراحل ابتدائی زبان دری تا قرن پنج و چهار حتى 3 مسیحی اقلا دو یا دونیم قرن از عهد اسلامی پیش برده شده .میتواند ملتفت باید بود که دری دو قرون پیش از اسلام و محتملاً در قرن اول و دوم هجری شکل اولیه داشت که باید آنرا صورت متوسط سغدی و پهلوی پارتی خراسانی خواند. بلاشبهه رواج پهلوی ساسانی که بعد از عصر کوشانی های خورد و یفتلی ها در خراسان بعمل آمده در آن بنوبه خود تاثیر بخشید، تاثیری که آنرا تقویت نمود پیشتر گفتیم که پختگی و سلاست دری بر پهلوی ساسانی از روی آثار معاصر آن دو زبان معلوم میشود ، در صورتیکه قدامت پهلوی پیش از قرن چهارم هجری تا آغاز دوره ساسانی واضح است. منطق حکم میکند که دری همچنین سابقه ای داشته تا در قرن چهار بدین پایه نضج و سلاست رسید و آن گاه گوی سبقت را از پهلوی ربود فراموش نباید کرد که پختگی زبان دری بر پهلوی ساسانی از این هم معلوم می شود که هر دو در معرض هجوم زبان عربی قرار گرفتند. در نتیجه پهلوی در فارس بطور عام بعد از قرن سه و چهار هجری در تحریر آثار از میان رفت و بعد از قرن هفتم حتی در مغرب آنکشور هم بکلی ناپدید شد حال آنکه دری در خراسان همان خراسانی که آنجا هم پهلوی حرف زده میشد و نفوذ زبان عربی نیز در آن جابجا شد رو به انکشاف مزید گذاشت تا قرن چهارم هجری زبان دری منحصر به خراسان (افغانستان) و ماورا النهر بود و بحیث یک زبان علمی و ادبی پخته و روان و سلیس آثار منثور و منظوم در آن تحریر میشد و در این وقتها در فارس معمول نبود. حتی یک شعر و یک رساله هم در ین زبان مقارن این زمانه ها در آن مملکت دیده نشده است. ملتفت باید بود که اگر ساسانی ها به راستی بعد از بسط نفوذ در خراسان دری را زبان درباری خویش اتخاذ کرده باشند ، در چهار دیواری بارگاه بحیث یک زبان تشریفاتی قبول شده بود و در بیرون بارگاه عمومیت نداشت و زبان علمی و ادبی آن مملکت قراریکه گفتیم پهلوی بود و بزبان طبری هم می نوشتند و پهلوی تا زمان استیلای مغل در حصص غربی فارس کم و بیش باقی ماند تا اینکه در اواخر عصر سامانی و اوائل دوره غزنوی در اثر فتوحات سلاطین خراسانی در ری جبال، گرگان و اصفهان راه نفوذ زبان دری خراسان در خاک های همسایه غربی ما باز شد و آهسته آهسته زبان پهلوی را در نقاط غربی فارس عقب زد و بعد از قرن چهارم هجری بحیث زبان علمی و ادبی جای آنرا فرا گرفت و به اصطلاح ملک الشعرا بهار "بعد از تسلط دولت سلجوقی در عراقین این معنی قوت یافت" یعنی زبان دری بر سراسر کشور فارس انبساط یافت."
حال ببینیم استاد عبدالحی حبیبی در رسالهٔ "مادر زبان دری" که در سال 1342 از طرف انجمن تاریخ نشر شده است چه میگویند. این رساله 20 سال بعد از "تاریخ ادبیات افغانستان، اثر کهزاد و دیگران -1322" نگاشته و نشر شده است: ( ص 6)
"تا این اواخر عقیدۀ شایع این بود که پس از حمله عرب زبان پهلوی تغییراتی پیدا کرد و بتدریج بزبان فارسی کنونی منقلب شد() اما در این نزدیکی ها عقیده ئی دیگر ظهور کرده که زبان فارسی در ادوار پیش از اسلام - در عرض پهلوی - وجود داشته است()."
"برای این مطلب دلایل متعددی را شمرده اند : که هیچ یکی باندازهٔ وجود این کتیبه مهم نیست و اکنون که کتیبه مکشوفه بغلان را می بینیم اعتراف میکنیم که زبان فارسی کنونی از پهلوی منشعب نشده. بلکه در مدت یکهزار و هشت صد تا دو هزار سال پیش از ین در تخارستان تاریخی زبان تکلم و تحریر و ادب و دربار بوده که اینک 25 سطر کتیبه آنرا در حدود (160) لفظ بهمان شکل قدیم و عناصر کهن تاریخی در دست داریم و بننابران کشف این کتیبه گرانبها تحولی را در عالم زبان شناسی و تاریخ ادبیات افغانستان بوجود میآورد و عقاید کهنه را متزلزل میگرداند."
"از جمله دلایلی که برای وجود زبان فارسی در ادوار قبل الاسلامی اقامه میکردند این بود که آثار منثور و منظوم زبان دری بعد از تحریر مقدمهٔ منثور شاهنامه ابومنصوری (346 هه) بدست آمده و تمام این آثار به بزبان فصیح و استوار و پخته دری است که باید قرنها قبل از اسلام پرورش دیده تا باین درجه فصاحت و متانت ادبی رسیده .باشد و دیگر اینکه از دوره اوایل اسلام برخی عبارات و منقولاتی در کتب عربی نقل شده که بفارسی فصیح اند و باز در اوقاتیکه در خراسان و سیستان بگفتن شعر دری آغاز کردند این اشعار نیز بفارسی پرورده و استواری اند که باید قبلاً قرنها تربیت دیده و باین مرتبه پختگی رسیده باشند()."
"اکنون در پرتو این دلایل دو احتمال سابق الذکر را در بارهٔ پیدایش پشتو فارسی تحلیل میکنیم :
باستناد کتیبه ما نحن فیهای بغلان باید گفت که مادر زبان فارسی (دری) بشکلی که در ین کتیبه ثبت شده در حدود قرن اول و دوم میلادی یعنی تقریباً دو هزار سال قبل وجود داشت و این زبان از آن سیمای قدیم تا اوائل عهد اسلامی در مدت پنج و شش قرن بقیافت زبان دری قرون نخستین اسلامی در آمد. که نمونه کهنتر نثر آن در مقدمه شاهنامه ابو منصوری (436هه) موجود است." جالب اینست که استاد حبیبی بعد از کشف کتیبه بغلان عقیده مند به نام دری میشود و مادر آنرا زبان تخاری میداند ولی استاد کهزاد سالها قبل از کشف این کتیبه مهم میدانست که زبان دری از فرس قدیم هخامنشی نه بلکه از زبانهای آریائی اوستائی، سغدی و تخاری بوجود آمده است. سوال جالب دیگر اینست که چرا استاد عبدالحی حبیبی در رساله "مادر زبان دری" خود از کتاب "تاریخ ادبیات افغانستان اثر کهزاد و دیگران" نام نمیبرد و از آن استفاده نمی.کند همچنان چرا از مقالاتی که در مورد کتیبه سرخ کوتل، استاد کهزاد نوشته و ترجمه نموده است ذکری بمیان نیامده است با وجودیکه رساله خود را بر بعد از کشف کتیبه سرخ کوتل بغلان نوشته و به آن استناد نموده است اما اصل موضوع که زبان دری از فرس قدیم هخامنشی نیامده است بازتاب یافته است بدون آنکه مرجع اول آن ذکر گردد. بدین صورت رسالهٔ "مادر زبان دری" چیز جدیدی را به خواننده تقدیم نمی کند بلکه تفصیلی از تحقیقات علامه کهزاد بیش .نمیباشد البته این نوع خطاها در آثار دیگر استاد حبیبی نیز به کرات دیده شده است که علمی بودن آنها را زیر سوال میبرد فعلاً از تفصیل بیشتر در این مورد صرف نظر نموده و صرف یک مثال در مورد موضوع بحث ارائه میگردد مثال واضح آن در رسالهٔ "مادر زبان دری" استفاده از کتاب تاریخ افغانستان اثر دیگر احمد علی کهزاد است که در چهار جا از آن بنام "تاریخ افغانستان" بدون ذکر نام مولف صورت گرفته است. از آنجائی که کتابی در زبان انگلیسی به عین نام "تاریخ افغانستان" توسط سر "پرسی سایکس" انگلیسی نوشته شده خواننده نمیداند که این مرجع به کدام آن کتابها است.
نام رساله "مادر زبان دری" هم چندان درست به نظر نمی آید زیرا تنها زبان تخاری مادر زبان دری نبوده است بلکه زبانهای زیادی قسمیکه در بالا ذکر رفت در تشکیل و تحول این زبان نقش داشته اند که بدین صورت دری دارای یک مادر نه بلکه مادرها میباشد.
زبان فارسی
چه زبان فرس هخامنشی و چه زبان امروزه دری که در ایران (فارس) قدیم) بنام فارسی یاد میشوند از آریانا و خراسان باستان به ترتیب به آن سرزمین رفته.اند اینکه بعضی از محققین فکر میکنند که نام زبان فارسی از نام ایالت یا استان فارس ایران امروزی گرفته شده است سخت اشتباه میکنند این نام نه از نام استان فارس بلکه از نام قبیله "پارسوا" گرفته شده است و قبیله "پارسوا" یکی از دو قبیلهٔ بزرگ آریائی بود که در حدود 1000 ق.م. از شمال آریانا از اطراف بخدی به سرزمینی که بعداً به نام این قبیله بنام "فارس" مسمی شد، گرفته شده است.
در حوالی 1000ق.م از شمال آریانای باستان از باختر و سغد قبایل زیادی به دو طرف غرب و جنوب بنای مهاجرت ها را گذاشتند که قرنها را در بر گرفت. قبایلی که بطرف غرب در حرکت شدند سه آن خیلی مشهور است : قبیلهٔ "آمادی" و قبیلهٔ "پارسوا" بطرف غرب و قبیله "پکتویس" بطرف ارمنستان. قبایل آمادی و پارسوا مدت بیشتر از دوصد سال در تحت تاثیر و نفوذ سامیها زندگی نمودند تا اینکه اول قبیلهٔ "آمادی" (مادها) و بعد از آن قبیلهٔ "پارسوا" یا فارسها به قدرت رسیدند. فارسها به سرکردگی سیروس که یکی از بزرگان قبیلهٔ فارس و خانوداه هخامنش بود به قدرت رسید و بلاخره امپراطوری بزرگی را بنا نهادند که قسمتهائی از آریانای باستان نیز تحت اثر آنها درآمد و یکی از مشخصات مهم این دوره آمدن رسم الخط به سرزمین های ایران و افغانستان امروزی است که توسط منشی های ارمنی آمد که به همین حساب دوره تاریخی این کشورها آغاز میگردد. دانشمندان تاریخ ایجاد خط را مبدأ تاریخ میدانند و دوره های پیشتراز آنرا دورههای قبل از تاریخ نام گذاری کرده اند. دورهٔ تاریخی افغانستان و ایران از همینجا آغاز میگردد. مگر دورهٔ تاریخی جهانی قبل از آن میباشد زیرا خط و نوشته بار اول در بین النهرین (عراق امروزی) بوجود آمده است.
با تشریحات مختصری که ذکر شد نام فارس و فارسی که بر قوم و زبان اطلاق میگردد همچنان نامهایست که از آریانای باستان با مهاجرت آریائیها بطرف آن سرزمین رفته است. آنهائیکه این نام ها را کاملاً مربوط به ایران امروزی میدانند و آنرا به افغانستان وارداتی خطاب میکنند سخت در اشتباه میباشند زیرا آنها هم مال سرزمین آریانا .است به همین ترتیب نام "«پارت" و "پارتی" با قبایل خود که اصلاً "پارث" و "«پارتی" میباشند همچنان از باختر به غرب رفته است که امپراطوری پارت یا ساسانی را تشکیل داده اند.
برای معلومات بیشتر تاریخی به آثار استاد کهزاد مراجعه شود.
سیاستهای زبانی و فرهنگی در افغانستان
باوجودیکه دری نام زبان مردم افغانستان میباشد و از نقطه نظر علمی محقق بوده و به سرزمین این کشور تعلق دارد، این نام در سالهای اخیر نه برای تصحیح علمی بلکه بنا بر مسایل سیاسی در افغانستان دوباره مورد استفاده قرار داده .شد زیرا اگر دلیل این استعمال دوباره تصحیح علمی ،میبود در آن صورت در پیشرفت علمی زبان دری نیز باید توجه کافی و لازم مبزول میشد. در حالیکه با داخل ساختن کلمات زبان پشتو بصورت جبری در زبان دری مسئلۀ علم و دانش را کاملاً زیر پا گذاشتند. چطور امکان دارد که نام یک زبان را بر اساسات علمی تصحیح نمائیم ولی کلمات بی شمار یک زبان دیگر را بدون رعایت کوچکترین اساسات علمی در آن جبراً داخل نمائیم.
کلمهٔ "دانشگاه" که در این سالها اینقدر حساسیت برانگیز شده است بار اول در افغانستان از طرف علامه احمد علی کهزاد برای جانشین ساختن کلمات "دارالفنون" و "دارالعلوم" به کمیسیون نام گذاری وقت پیشنهاد شد این یک کلمه زبان دری است که در داخل افغانستان ساخته شده است از یک طرف تاریخ باستانی دارد که به آریانا و خراسان تعلق میگیرد و از طرف دیگر تاریخچه معاصر آن نیز به افغانستان تعلق دارد و قسمیکه ذکر شد بار اول در شهر کابل دوباره احیا شد. واضح است که با سیاست های فرهنگی آن زمان مورد قبول واقع نگردید این نام بعداً در ایران مورد استفاده قرار گرفت. استاد کهزاد که در آن زمان عضویت کمیسیون نامگذاری را داشت معمولاً بعد از مجالس این کمیسیون بسیار خسته و ناراحت معلوم میشد زیرا همیشه میگفت که کلمات جدید را به جبر داخل زبان دری میسازند که به هیچ صورت کار درست و علمی نمیباشد اینها زبان دری را بازیچه ساخته اند و به یقین که همسایگان ما از این جو سیاسی برای مقاصد شان سؤ استفاده خواهند .کرد وی یک بار همچنان اظهار نمود که برای تصویب این کلمات رأی گیری را پیش میگیرند مگر رأی گیری در بین یک عده ئی که به زبان دری علاقه مند نیستند و به این زبان صرف بصورت سیاسی نظر دارند چیز عجیبی است. از عجایب دیگر آن زمان اینست که کلمات و واژه های جدید دری را در موسسه "پشتو تولنه" میساختند که برای پیشرفت زبان پشتو ایجاد شده بود ولی در سرزمین ما که مبدأ زبان دری است موسسه ئی برای پیشرفت زبان دری وجود نداشت چنانچه تا حال این کمبود رفع نشده است. پس چگونه قبول گردد که احیای نام دری منظور علمی داشته است در حالیکه کوچکترین توجه برای پشرفت علمی زبان دری صورت نگرفت. مؤسسه ئی مانند پشتو تولنه برای دری ساخته نشد و بسیار تعصبات دیگر زبانی که همه از آن اطلاع دارند دامن زده شد که تا امروز جریان دارد.
قابل یاد آوریست که این اظهارات علامه کهزاد نه به خاطر مسایل سیاسی بلکه بیشتر بخاطر مسایل علمی بود وی همچنان کسی است که برای اولین بار تاریخ زبان پشتو و زبانهای دیگر افغانستان را بصورت علمی تحقیق نموده است که در همین کتاب "تاریخ ادبیات افغانستان" هم بعضی نتایج آن درج میباشد.
با توضیحاتی که در بالا داده شد در حالیکه نام دری نام علمی این زبان میباشد ولی نام فارسی هم برای یک مدت خیلی طولانی مورد استفاده بوده است. چنانچه در جهان نام فارسی نسبت به دری مشهور تر است و مردم معمولاً عادت دارند تا غلط مشهور را بیشتر استعمال کنند. پس زمین به آسمان نمیخورد اگر کسی نام این زبان را فارسی ، دری یا حتی تاجیکی گوید.
امروز در ،افغانستان ایران و تاجکستان این زبان به سه نام یاد میشود ولی متن ،زبان دستور زبان و واژگان زبان همه یک چیز است. واضح است که در جاهای مختلف لهجه های مختلف وجود دارد و بعضی کلمات محلی هم در اینجا و آنجا دیده میشود. من سه سال قبل برای مدت کوتاهی برای دیدن دوستان از کابل پشاور رفته بودم تفاوت بین زبان پشتوی پشاوری و قندهاری و مشرقی به مراتب بیشتر نسبت و لهجه های زبان دری بود ولی به هر حال یک زبان میباشد و همه پشتو حرف میزنند. اما فرق شان از زمین تا آسمان بود همچنان در زبانهای دیگر نیز چنین میباشد چنانچه این تغییر فاحش بیش از هر زبان دیگر در زبان انگلیسی دیده میشود من که از نو جوانی زبان انگلیسی را آموخته ام در کشورهای مختلف با صحبت با انگلیسی زبانهای مختلف و انگلیسی های مختلف را با بسیار جزئیات مشاهده نموده ام ولی هر قدر با تفاوت بنویسند و مکالمه نمایند باز هم یک زبان است و از آثار یکدیگر خود استفاده عظمی مینمایند بدون آنکه کوچکترین تعصبی از خود نشان دهند البته یک چیز مهمی که در بین اینها وجود دارد آنست که بی مورد هر افتخار تاریخی را برای خود نمیدزدند چنانچه ایرانی ها در اینمورد هیچ حد و مرزی را نمی شناسند و حتی اگر حرفی از دری و فارسی باشد آنرا بخود اختصاص و رابطه میدهند البته بی توجه ئی مقامات افغانستان در این مورد دلیل اصلی آن میباشد.
در این اواخر در تلویزیون های افغانی رایج شده است یا قصداً مروج ساخته اند که یکی به یک زبان سوال میکند و طرف مقابل به زبان دیگر جواب میدهد این در حقیقت باور نداشتن بخود و طرف مقابل .میباشد این نوع سوالها و جواب ها هر دو زبان دری و پشتو را متضرر میسازد و از آن جز نافهمی زبانی نتیجه دیگری بدست نخواهد آمد این نوع برنامهها همچنان توهین به بینندگانی است که هر دو زبان را نمیدانند در حالیکه بسیار بهتر خواهد بود اگر هر برنامه زبان خود را داشته باشد در غیر آن به جز از کچری قروت حاصل دیگری نخواهد داشت. متاسفانه مردم افغانستان به کچری قروت عادت کرده اند یعنی کچری قروت زبانی، فرهنگی، انتخاباتی، اقتصادی و حتی جنگ و یا دفاع از کشور و غیره از همین جهت است که کس نمی داند از کدام طرف دفاع نماید و مردم بیچارهٔ ما در این کچری قروت تمام چیز خود را از دست داده اند.
من از همه هموطنان عزیز خواهشمندم تا زبانهای دری، پشتو و زبان های محلی خود را خوب بیاموزند و هیچ لغت جبری و سیاسی را که در زبانهایشان به زور و جبر داخل ساخته شده است استعمال .نکنند در مورد لغات و واژه هائی که بصورت طبیعی داخل هر زبان شده و بنا بر ضرورت بوده هیچ مشکلی وجود ندارد همچنان این وظیفه جوانان دانشمند ماست تا برای مباحث و مفاهیم علمی واژههای مناسب را بوجود آورده و ریان خود را هرچه بیشتر غنی سازند در مورد اینکه آیا نام یکی از زبان خود را دری بگوئیم یا فارسی قبلاً به عرض رسید که صورت علمی آن دری است ولی فارسی هم یک نام تاریخی آن میباشد که باز هم به سرزمین ما یا آریانای باستان تعلق دارد و با وجودیکه در مورد این زبان یک نام اشتباهی است ولی قسمیکه بالا ذکر شد غلط مشهور بوده و استعمال آن مربوط به خود شان میباشد.
چیز دگری که باید مورد بحث قرار گیرد ذکر واژه های دری و فارسی در اشعار شعرا میباشد شاید یک تعداد این شعرها از نقطه نظر زبان شناسی و تاریخ ادب این زبان قابل استفاده باشد ولی اکثر شعرا این دو نام را بصورت مترادف استعمال نموده اند. البته وزن و قافیه شعر هم مانند مکان و زمان در ذکر این و یا آن نام رول داشته است.
جای تأسف است که جوانان ما در خارج از حکومت افغانستان میخواهند که فعالیت این گروه و یا آن گروه فرهنگی را سد شده و نگذارند فعالیت .کنند این اظهارات و خواسته ها در حقیقت مخالف آزادی بیان بوده و تعجب آور است که از طرف نویسنده ها، هنرمندها، ادب شناسان و در مجموع از طرف فرهنگیان صورت گیرد. آنهم به حکومتی که خود در جنجال شناسائی از طرف مردم میباشد. حکومتی که از تاریخ ادبیات خود باخبر نباشد و نداند که کلمات ،دانشگاه فرهنگستان و امثالهم اصلاً کاملاً دری بوده و از همین سرزمین برخاسته است دیگر چه توقعی باید داشت.
باز هم جای تاسف فراوان است که یک تعداد نوشته ها، کتاب ها، خواندن،ها مصاحبه ها سخنرانی ها و دیگر ها ها در این مورد از نقطه نظر سیاسی و تعصبی پرداخته اند و کمتر موارد علمی را مد نظر گرفته اند. اگر از حق نگذریم این تنها تعصبات زبانی نیست بلکه همه امور سیاسی افغانستان با تعصبات قومی زبانی فرهنگی ، مذهبی و غیره آغشته ساخته شده است که امروز سگ صاحب خود را گم کرده است و نه نمیداند چه کند. اگر اوضاع افغانستان به همین منوال و با حضور اشخاص مجرم، رای دزد و نوکران اجنبی در رأس پیش برده شود باید به وضاحت بدانیم که میخواهیم خود را کشور خود را و فرهنگ و دین خود را از بین ببریم زیرا نتوانستیم راه عدالت و تساوی حقوق را پیش گیریم و به همه هموطنان به نظر هموطن مساوی و برادر و خواهر و برابر نظر افگنیم این توضیحات صرف متوجه یک گروه خاص نیست بلکه همه فعالان سیاسی کشور چه در حکومت، چه خارج از آن و چه در افغانستان و بیرون از آنرا در بر میگیرد.
در پایان توجه خواننده عزیز را به قسمت اول کتاب تاریخ ادبیات افغانستان جلب میکنم تشکر.
=============================================
عرض مرام
کتابی که بنام (تاریخ ادبیات افغانستان) خدمت قارئین و جهت استفاده متعلمین و معلمین تقدیم میشود ، تدوین و تالیف آن چند سال قبل (1322) به آقایان احمد علی کهزاد محمد کریم نزیهی، علی احمد ،نعیمی محمد ابراهیم صفا و میر غلام محمد غبار سپرده شده بود. حضرات محترم به استثنای آقای محترم کریم نزیهی قسمت های متذکره را یکی بعد دیگری تالیف .نمودند. آقای محمد کریم نزیهی نسبت گرفتاریها نتوانست قسمت مربوطه خویش را تمام کند و بنابرین ریاست دارالتالیف آن قسمت را به آقای محترم علی محمد زهما .سپرد بعد از مدتی این قسمت هم تالیف و قسمت های پنجگانه تکمیل گردید.
این کتاب اقدام نخستین در تدوین تاریخ ادبیات افغانستان است. مولفین این کتاب از نویسندگان برجسته و با صلاحیت کشور اند. دار التالیف قسمتهای پنجگانه را بدون تصرف و تعدیل با عین شکل برای نشر و جهت استفاده شاگردان آماده نمود.
مدون و نویسندگان محترم مخصوصاً از حضرات معلمین که این کتاب را تدریس مینمایند خواهشمند اند تا نظرات خود را در بارهٔ کتاب به ریاست دارالتالیف بسپارند تا در طبع ثانی غور و مد نظر گرفته شود
ریاست دارالتالیف
وزارت معارف