32

سقلاب

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفدهم
25 January 1968

و میان بجناکیان و میان سقلاب ده روزه راهست. و این راهی بی راهست اما این راه بر راه چشمه ها و درختان بسیار است. ولایت سقلاب جای فراخست و بادرختان انبوه و ایشان بیشتر اندر میان درختان باشند.و ایشان را رز نباشد و کشت زار نباشد. و ایشانرا کازها باشد از چوب ساخته و انگبین فراوان باشد آنجا و باشد که از یک انگبین جای، پنجا من یاشست من یا صد من انگبین بیرون آرند.

و ایشان را خوک بچرانند و رمه های خوک باشد ایشان را چنانکه مارا گوسپند بود. و اگر کسی بمیرد از ایشان اورا بسوزند و اگر زنان ایشان بمیرند، آن زن را دست  ببرند و رویش بکارد ببرند و چون مرده را بسوزند روز دیگر بیایند، و آن خاکستر از آنجا بگیرند و اندر جره ها کنند و بر سر می نهند و چون یکسالی از مرگ مرده بگذرد انگبین بسیار بیارند و اهل بیت مرده جمع شوند و بر سر پشتۀ او شنوند و از انگبین بخورند و باز آیند.

و ایشان گاو پرستند، و بیشتر کشت ایشان گاورس باشد، و چون وقت درویدن باشد، آن دانۀ گال اندر کفلیز کنند، و پس سوی سرآسمان کشتد و گویندکه : « یارب این را توروزی کردی مارا بارزدانی دار» و ایشانرا نوع رود ها باشد، از بربط و طنبورنای و آنچه بدان ماند و نای ایشان دراز باشد مقدار دورش و بربط راهشت رود بود و پهن باشد و شراب ایشان از انگبین باشد. و رود بوقت سوختن مرده زنند و گویند» ما شادی کنیم، که رحمت بروی  همی فرود آید، و ایشانرا اسب اندک باشد و جامۀ ایشان پیراهن باشد و موزه دارند و کفش ایشان بر مثال موزۀ طبری باشد، و جامۀ ایشان پیراهن باشد و موزه دارند و کفش ایشان بر مثال موزه طبری باشد که زنان طبرستان دارند و معشیت ایشان و سخت فراخ نباشد، و سلاح ایشان که بدان حرب کنند، زوبین و سپرو نیز باشد. و رئیس ایشان تاج نهد  و همه اورا مطیع و منقاد باشند رئیس مهتر را سویت ملک خوانند و سونیج خلیفت اورا خوانند، و شهر دارالملک اورا جراوت گویند. هر ماهی سه روز اندران شهر، روز بازار باشد، که همه چیز ها اندرو بجویند و بفروشند.

و ایشان حصار ساختن رسم دارند، هر تنی چند گرد آیند و حصاری کنند، که مجغزیان بهر وقت برایشان تاختن آرند و ایشان را غارت کنند. و مجغزیان بیایند، سقلابیان اندران حصار شوند که ساخته باشند. . وبیشتر مقام ایشان اندر زمستان قلعها و حصار ها باشد.و اندر تابستان به درخستسان و ایشانرا برده بسیار باشد و اگر دزید را بیگرند، همه مالش بستاند، و پس اورا بکنارۀ ولایت فرستند و آنجا عذابها کنندش. و اندرمیان ایشان زنا نرود. و اگر زنی مردی را دوست دارد بنزدیک او میشود و چون دست بدو کند اگر دو شیزه باشد اورا بزنی کند، و اگر نباشد، اورا بفروشد و  بگوید: « اگر اندر تو فلاحی بودی، تو خویشتن را نگاه داشتی» و اگر زنی شوی دار زنا کند اورا بکشند و عذر نپذیرند. و شراب و انگبین فراوان باشد ایشانرا . و مرد باشد که او را صد خم شراب انگبین باشد.